سایر منابع:
سایر خبرها
اینجا هر کس داستانی دارد ...
ساله که مادریار بخش بود با رویی گشاده به استقبالمان آمد. وارد حیاط شدم. هر کس مشغول کاری بود. یکی به دیوار تکیه داده بود و سیگار می کشید. یکی با عروسکهایش بازی می کرد و دیگری با خودش حرف می زد... . آنقدر زنانگی و حس مادری در فضای نسبتا کوچک بخش زنانه مرکز وجود داشت که حس تنهایی یک زن را از نگاه غمگین تک تکشان می شد دید. یهو دختری با موهای کوتاه پسرانه و ظاهری به نسبت آراسته ...
سونامی آسیب های اجتماعی و فقدان نظارت از سوی دستگاه های متولی
والدینم با پسرخاله ام ازدواج کردم و در این مدت مدام با شوهرم اختلاف داشته و درگیر بودیم. وی با اشاره به اینکه از نظر عاطفی و روحی وضعیت نامناسبی داشتم، ادامه داد: چند ماه قبل از قتل در شبکه های اجتماعی با پسری جوان اهل کرمانشاه آشنا شدم و دوستی ما شکل گرفت، به طوری که بعد از مدتی به هم علاقه مند شده و تصمیم به ازدواج گرفتیم اما در این میان همسرم به عنوان مانعی برای نرسیدن ما به یکدیگر ...
سوابق و زندگینامه نمایندگان اصفهان در مجلس دهم
از کتاب جامع المقدمات، سیوطی و.... و تدریس هم میکردم در مدرسه صدر خواجو حجره داشتم و مشغول تحصیل بودم و بعد از گرفتن دیپلم ریاضی مدتی مدید در مدرسه علمیه زرین شهر بودم. سطح: پس از فوت مرحوم مغفور حضرت آیت الله حاج شیخ محمود سالک کاشانی، پدر بزرگوارم، با مشورت علماء اصفهان برای ادامه تحصیلات حوزوی عازم شهر مقدس قم شدم، و دروس سطوح مختلف را در محضر اساتید همچون مرحوم آیت الله سید ابوالفضل موسوی ...
نقشه مرگ بار زن جوان برای شوهر
زنی که با برقراری رابطه با مردی جوان نقشه قتل شوهرش را طراحی و اجرا کرده بود، بعد از ماه ها فرار بالاخره توسط مأموران پلیس بازداشت شد. به گزارش شرق، هشت ماه قبل مأموران پلیس با شکایت زن و مردی میان سال در جریان گم شدن پسر جوان و عروسشان قرار گرفتند. این زوج میان سال به پلیس گفتند پسرمان به همراه همسرش برای تفریح به شمال رفته بود، اما از روزی که خانه شان را ترک کردند، دیگر خبری از آنها ...
نگران بودم که باورم نکنند
داشتم در فضای طنز، آن هم از نوع رئال و گاهی در موقعیت، خودم را محک بزنم و اینکه آیا در این عرصه حرفی می توانم برای گفتن داشته باشم. قصه شیرین و بانمک بود و دوستان عزیزی هم در این سریال با من همکاری می کردند و این مرا دلگرم می کرد برای بازی در یک سریال خوب... بی رودربایستی برای این نقش استرس نداشتید؟ یک کار طنز بعد از میکائیل و... – راستش را بخواهی خیلی نگران بودم، خیلی خیلی زیاد، اینکه ...
100 ضربه شلاق در انتظار کارگردان متجاوز
داده و پس از انتقال به آپارتمانی در شمال غرب تهران و خوراندن مشروبات الکلی، وی را مورد آزار و اذیت قرار داده است. این دختر جوان که عاطفه نام دارد می گوید: سال 93بود که پس از قبول شدن در دانشگاه، راهی تهران شدم. من از بچگی عاشق بازیگری بودم و دلم می خواست وارد سینما شوم. مادرم همیشه می گفت که باید خیلی مراقب باشم. چون اگر پایم را اشتباه بگذارم، ممکن است به باتلاق کشیده شوم اما من با همه ...
ناگفته های سلحشور از همکاری با مخملباف و نوری زاد /یکی از بهترین سکانس های سریال موسی(ع) را اولین بار ...
خیلی می دانیم از این حرف ها زیاد می زنند. خیر، این جور نبود. رفتار و اخلاق نوری زاد طوری بود که همه قبولش داشتند. مخملباف هم همین طور، چون واقعاً ظاهرشان چیزی را نشان نمی داد. قرآن تاریخ مصرف ندارد برسیم به مردان آنجلس. این کار خیلی گرفت. اولین سریال ایرانی هم بود که در جهان خیلی پخش شد. یادم هست نسخه ای از آن را به پاپ هدیه دادند. کمی راجع به این کار و موفقیتی که داشت صحبت ...
سهراب پورناظری، همایون شجریان و خداوندان اسرار (2)
؛ ولی با توجه به فضایی که در زندگی خانوادگی و معاشرت ادبی با مادرم داشتم و با گذشت زمان، متوجه شدم حرف های خیام راجع به یکسری موضوعات تصویری واقعی تر نشان می دهد. بنابراین تصمیم گرفتم روی اشعار او هم فعالیت هایی انجام دهم. به نظر می رسد استفاده از اشعار خیام بکر است؟ بله، دقیقا و این کار را هم راحت می کند و هم سخت... به نظرم خیلی ها بکر هستند، عطار هنوز ...
تنها ، در روزگار شلوغ و پرهیاهوی تسلط رسانه ها
شنیدن آن متوجه می شوید که این داستان در عین ساده بودن دارای همان پارمترهای قصه های قرآن است و این داستان ساده چقدر می تواند جذاب باشد. یکی از علمای قم در رابطه با چگونگی مجتهد شدن خود تعریف می کرد زمانی که 12 سال داشتم با پدرم برای سرکشی از باغ و محصولات کشاورزی به بیرون از ده رفتیم. وقتی به آنجا رسیدیم پدرم با چوپانی مشغول صحبت شد و من هم به بازی با بزها و گوسفندان مشغول شدم. زمانی که پدرم خواست که ...
پارکورکار حافظ قرآن؛ جوانترین دانشجوی دکتری در تاریخ دانشگاه تهران
رتبه سوم، در آزمون های کشوری وزارت ارشاد در رشته حفظ 20 جزء و حفظ کل رتبه اول، در مسابقات استانی اوقاف استان البرز رتبه دوم و در مسابقات کشوری دانش آموزی هم رتبه پنجم را کسب کردم. استفاده مثمر از 24 ساعت شبانه روز وی در مورد برنامه ریزی اش برای همه این کارها، اظهار می کند: یادم است به مقاطع حساس پایان نامه ام که رسیده بودم روزی 17 ساعت کار می کردم، به طور مثال در حال حاضر در یک روز از ...
جزئیات زندگی خصوصی آزاده نامداری و همسرش و نحوه آشنایی شان
به هم معرفی شدیم و چند بار همدیگر را دیدیم چون در یک دوره زمانی بود که من به شدت مشغول انجام فعالیت های گوناگون تلویزیونی و. . . بودم و اصلا به ازدواج و تشکیل خانواده فکر نمی کردم خیلی پیش نرفتیم و بعد از گذشت مدتی ارتباط مان قطع شد. *همان آشنایی اولیه برای ازدواج بود؟ آزاده نامداری: بله ایشان از همان ابتدا با پیشنهاد ازدواج جلو آمدند اما همان طور که گفتم من در آن سال ها ...
فرهنگ در رسانه
شود و میزان استنادات به مقالات ما افزایش یابد؛ چرا که استناد به این معنی است که چقدر یک علم در دنیا خریدار دارد. هاشمی افزود: بسیاری قبل از شروع این دولت می گفتند که در این دولت علم و مقاله فروکش می کند، من هم نگران بودم که این موضوع مُستَمسِکی برای فشار باشد اما خوشبختانه با رشد علمی که مشاهده می کنیم، به این نقطه رسیدیم. وی تصریح کرد: متاسفانه با کاهش رفت و آمدهای علمی ...
جوان معتاد ، راننده ای که او را به کمپ ترک اعتیاد می برد،کشت
های تخصصی قرار گرفت مسئولیت قتل را پذیرفت و گفت: پدرم برای انتقال من به کمپ از فامیل کمک خواسته بود. هرچه مقاومت کردم، فایده ای نداشت و آنها مرا به زور سوار ماشین کردند. آن موقع بود که چاقویی را که همراه داشتم بیرون کشیدم و با آن ضربه ای به راننده زدم البته قصد نداشتم او را بکشم و فقط می خواستم زخمی اش کنم تا بتوانم از دست آنها فرار کنم. بعد از فرار، چند ساعتی در خیابان ها سرگردان بودم تا اینکه ...
از عباس تا زینب
پرسیدم که چه خوابی دیده؟ البته اینکه سمیه به من تعلق خاطر داشت، برام عجیب نبود که خواب منو ببینه اما متوجه شدم که اون خواب به این سادگی هم نیست! سمیه بعد از مدت کوتاهی جواب پیامکمو داد و نوشت: - خواب یه مراسم رو دیدم تو خونه شما. خواب دیدم روضه گرفتید و منم اومدم خونه تون. خونه تون پر از مهمون بود. من که کنج کاوتر شده بودم، نوشتم: سمیه! چه مراسمی بود؟ روضه کی بود؟ ...
روایتی ازشهید مفقود 18 ساله
و مادرم روزها در آشپزخانه ظرف می شست و به قاب عکس نگاه می کرد و در حین کار دائما اشک می ریخت. الان هم که سعید پیدا شده به مادر و پدرم تبریک می گویم. هادی این را می گوید و می رود و صورت پدر و مادر را با اشک می بوسد و با بغض می گوید: مادر!دیدی بالاخره پسرت آمد. هادی حیدری معتقد است امسال اوضاع خانه طور دیگری بود و انگار به همه الهام هایی می شد که سعید برمی گردد. او می گوید: یک ماه پیش ...
چه بودم، چه شدم!
...، سرش را تکان می دهد و می گوید: تمام شد دیگر، یادش بخیر چه بودم، چه شدم! وقتی به او می گوییم ان شاءلله حالتان خوب می شود سرش را تکان می دهد و می گوید: نه مادر جان، دیگر بستم است. در گوشه ای از پذیرایی خانه این هنرمند پیشکسوت گلدان هایی را می بینیم که کنار نور آفتاب گذاشته شده اند. وقتی به او می گوییم چه گل های قشنگی دارید؛ با لبخندی عجیب می گوید: آنها هم مثل من دیگر دارند ...
متن و ترجمه و منابع حدیث لوح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
فاطمه (ع) رفتم و او را به ولادت حسین (ع) تبریک گفتم، در دستش لوح سبزی دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبی سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید (درخشان) بود. به ایشان عرض کردم: دختر پیغمبر! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟ فرمودند: لوحی است که خدا آن را به رسولش (ص) اهدا فرموده، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به ...
بازار مکاره چشم پزشکان در تعویض گواهینامه
کرده جای تاسف دارد . من هم که برای معاینه چشم برای تعویض گواهینامه رفته بودم همین اتفاق برایم رخ داد چون با لای پنجاه سال سن داشتم وقتی برای تعیین نمره عینک به پزشک معا لج مراجعه کردم پزشک در گزارش خود نوشت دید دو چشم طبیعی است فقط مسئله پرداخت بیست هزار تومان اضافه بود بس. این نان قرض دادن ها تاکی ادامه دارد .چرا مردم برای معاینه چشم باید محدود به مطب های خاصی باشند . این همه وقت گذرانی ومعطلی آن ...
چرا دختران ورزشکار قهرمان این قدر زود ناامید می شوند؟
و این نیست که شما اگر وضع مالی خوبی داشته باشید و هزینه فراوان کنید، می توانید در آن موفق باشید . * چه اتفاقی می افتد که شما بین این همه رشته ورزشی، سراغ اسکیت می روید؟ داستان طولانی دارد. خانواده من از کودکی مرا به سمت ورزش سوق داد. خانه ما هم سمت میدان منیریه و لوازم ورزشی فروشی ها بود. از سوی دیگر در آن دوران بسیار پرهیجان بودم و مثل بقیه دختربچه ها دنبال عروسک و بازیهای ...
من خود بچشم خویشتن دیدم که جانم می رود
سپرده شد. ** چگونگی راه یافتن به دنیای موسیقی در یکی از شب های زمستان در اتاق کوچک دودگرفته روستایی به همراه خانواده ام کنار اجاق نشسته بودم و به صدای سوختن هیزم گوش می دادم که ناگاه احساس کردم پدرم شئی ای را در دستش گرفت و صدای جادویی و سحر آمیزی از آن در آورد که پیشتر هرگز آن صدا را نشنیده بودم. این صدای پرنفوذ هم وجودم را لبریز از لذت کرد و هم به خاطر عجیب و غیر عادی بودنش ...
دلایل کسانی که دیرهنگام به پای صندوق رفتند
وظیفه شرعی برشمرد و تصریح کرد: من به همراه دیگر هموطنانم حضور یافتم تا بگویم تا هستم قلبم برای کشورم می تپد و رای خود را به خانواده شهدا و امام راحل اهدا می کنم. ** تورم را کاهش دهند یک جوان 24 ساله که به همراه همسر خود در حال رای دادن بود ، گفت: سر کار بودم و همسرم نیز صبر کرد تا من برگردم. سعید حبیب پور ادامه داد: من بتازگی ازدواج کردم و مخارج زندگی سنگین است. ...
ماجرای تعارف معاویه گونه کیسه های مخملی طلا به مدیران شهرداری در زمان کرباسچی
طور هم نیست هدف دیگری دنبال می شود دیدیم که تمام قضاتی که آنجا حقوق گرفتند شروع کردند به فشار آوردن، تنگ کردن عرصه بر قاضی های پرونده، زنگ ها، تلفن ها حجت آوردن برای اثبات بی گناهی این متهمین و فشارها که بالاخره پرونده را متوقف کردند فلذا ما به هر کسی هم نمی توانیم اعتماد کنیم این موضوع یعنی ضرورت انتخاب دقیق افراد برای کار نه تنها برای ناجا بلکه بین خود برادران قضایی هم برای انتخاب قضات خودشان ...
زن ها هوشمندتر از مردها هستند
این ویژگی را نداشته باشد و بتواند با کارش در جامعه طرفداران زیادی پیدا کند. در مورد فریده لاشایی اگر بخواهیم صحبت کنیم، درباره یک آدم چندوجهی باید حرف بزنیم. زن و مرد نه، بلکه به طور کلی انسان مد نظرم است. فریده یک انسان چندوجهی بود که در همه زمینه ها خیلی خوب کار می کرد. تجربه تئاتر داشت، خیلی خوب می نوشت و کار خودش نقاشی هم همین طور. هر جا اثر انگشتی از فریده می بینیم با یک کار خوب همراه است. شاید ...
جدایی زوج جوان بخاطر جشن عقد
شعبه 268 دادگاه خانواده نام نصیبه و نیما را صدا می زند، این زوج وارد شعبه می شوند و روبه روی قاضی عموزادی می نشینند. قاضی پس از بررسی پرونده آنها با تعجب می پرسد: فقط 8 ماه از تاریخ عقدتان می گذرد، چرا می خواهید از هم جدا شوید؟ زن جوان رشته کلام را در دست می گیرد و به قاضی می گوید: آقای قاضی این را از شوهرم بپرسید. این مرد خودخواه به خاطر یک جشن عقدکنان 8 ماه است جنجال به راه انداخته و ...
گفتگوهای جالب با 2 جلاد عرب+عکس
عربستان هستید که وظیفه گردن زدن محکومان را برعهده دارید. شمشیر شما تاکنون جان افراد زیادی را گرفته است. جلادی را از چه زمانی آغاز کردید. - پس از مرگ پدرم این کار را شروع کردم. سال 1991 بود. تقریبا یک هفته تا 10 روز از مرگ پدرم می گذشت که جلاد شدم. در آن زمان شمشیری برای خودم نداشتم و همان شمشیر پدرم را در دست می گرفتم.اولین ماموریت من اعدام سه نفر بود. وقتی کوچک بودید همراه ...
کارآگاه بازی شاکی گرفتارم کرد
سرمایه دار است. چند سال قبل شروع به کار کردم و پدرم به من کمک کرد. وضع من هم خوب بود تا اینکه مدتی قبل مشتریانم از من کلاهبرداری کردند و طلبم را پرداخت نکردند و من 100 میلیون تومان بدهکار شدم. به همین دلیل تصمیم گرفتم خودروی شاکی را با یکی از دوستانم سرقت کنم. چرا از پدرت کمک نگرفتی؟ پدرم خیلی به من کمک کرد و بیشتر بدهکاری ام را دادم، اما به یک نفر 3 میلیون تومان بدهکار بودم و از پدرم ...
تلنگری که خدا زد؛ مرحوم کافی الگوی اوستا نبی
انصاف دارد. به همین خاطر است که حتی از شهرستان با تریلی، ماشین برای تعمیر پیش او می آورند. او معتقد است پول همه چیز نمی شود. اعتبار مهم تراز پول محسن، پسر اوستانبی این جمله را می گوید: اگر قرار باشد کاسب در کسب خود خیانت کند نخستین فردی که صدمه می بیند خودش است و اعتبار خود را بین مردم از دست می دهد. پایه تمام کسب و کارها صداقت است. اگر یک کاسب درست به آن عمل کند بهترین راه ...
خیانت های این روز ها بیشتر نشده، ولی شکل آن تغییر کرده
قربانی تلخ یک کنجکاوی مسخره شوم و بخواهم با دستان خودم زندگی 7 ساله ای را که زحمت زیادی برایش کشیده بودم ویران کنم. زندگی خوبی داشتم، همه غبطه زندگی ام را می خوردند. هرگز فکرش را هم نمی کردم با پاسخ دادن به یک پیام نا شناس این گونه زندگی ام در معرض تاراج قرار بگیرد و آشیانه ای را که چندین سال برای ساختنش زحمت کشیده بودم ویران کنم. زن جوان در حالی که فرزندش را سخت در آغوش می ...
زندان هتل نیست!
نیست برای همین به داخل خانه رفتم و وارد اتاق خواب شدم. بعد چه شد؟ مشغول گشتن کمدها بودم که صدای زن میانسالی را شنیدم که می گفت کسی بالا ست. فهمیدم صاحبخانه در خانه است. چون هیچ چیز پیدا نکردم چاقویم را از جیبم خارج کردم و به فکرم رسید با ترساندن زن تنها، از او جای طلاها را بپرسم. آرام به طبقه پایین رفتم. زن صاحبخانه مشغول دیدن فیلم بود. با دیدن من جا خورد و ...
فوتبال اسپانیا به این گلر مدیون است
تاکسی راه هتل شدم. در هتل کنار سانز، مورینتس و سیدورف نشستم. آن همه ستاره در کنار میاتوویچ ، رائول ، شوکر ، کحانیازرس و ... برایم خیلی ترسناک بود. بازی نکردم اما هاینکس مرا روی نیمکت نشاند.” کاسایس در مورد اولین بازی چمپیونزلیگی خود گفت :” توشاک قبل از بازی در اتوبوس به من گفت که بازی می کنم. من در آن زمان در دسته سه بازی می کردم. در یک استادیوم تاریخی اولین بازی ام را داشتم. شب قبلش خیلی بد خوابیده بودم. در آن بازی دو گل خوردم. هر بار گل می خوردم عصبی می شدم.اما از این که اولین بازیم را داشتم خوشحال بودم.” منبع:بانک ورزش ...