سایر منابع:
سایر خبرها
خاطرات و عکس های کمتر دیده شده از حجت الاسلام قرائتی
نشان می داد. خبرنگار بی حجاب سازمان ملل می خواست با نوجوان کم سن و سال ایرانی مصاحبه کند. نوجوان شوشتری به او گفت: ای زن! به تو از فاطمه اینگونه خطاب است/ ارزنده ترین زینت زن، حفظ حجاب است و به او گفت: تا حجابت را درست نکنی، من با تو مصاحبه نمی کنم. آن شب خیلی گریه کردم. با خود گفتم: آیا تبلیغ چند ساله من در تلویزیون با ارزش تر بوده یا تبلیغ چند دقیقه ای این نوجوان اسیر؟ دل ما را خون ...
ماجرای توسل مادر یک سرباز شهید به سردار سلیمانی برای بخشش قاتل/ قلب محمدسعیدم راضی به یتیمی دخترک نبود
دوم یک روز آمد خانه و چیزی را پشت سرش پنهان کرده بود، گفت مامان یه کاری کردم اگه بفهمی ناراحت می شی، گفتم اگه می دونی ناراحت می شم چرا این کار رو کردی که نامه انصراف از دانشگاه رو نشونم داد . محمدسعید به فاطمه خانم گفت از دانشگاه انصراف داده و می خواهد به سربازی برود و قول داد وقتی سربازی اش تمام شد دوباره برود سراغ درس و مشق اما سرنوشت جور دیگری برای او رقم خورده بود. پیکان ...
پیشنهاد عجیب یک پرسپولیسی به بازیکن استقلال؛ به این شرط می گذارم در دربی بازی کنی!
است و یک مقدار باهوش بازی کردند. استقلال می تواند سه امتیاز را بگیرد و برای قهرمانی تلاش کند. به زمان خودتان اشاره کنیم شما در یکی از بازی ها روز خوبی مقابل مهدوی کیا نداشتید. مهدوی کیا که کلا ما را جا گذاشت و گل زد. در آن بازی ده نفره شدیم و محمد خرمگاه اخراج شد و اگر اخراج نمی شد این اتفاق نمی افتاد. بازی استقلال و پرسپولیس خاص است و حتی در حوزه خلیج فارس بیننده دارد. اگر ...
خاطره فخیم زاده از دستیاری کیارستمی
مهدی فخیم زاده کارگردان سینما در خاطرات خود به همکاری اش با عباس کیارستمی در فیلم تجربه اشاره می کند. او می گوید اصلا از فیلم های کیارستمی خوشش نمی آید، همانطور که از فیلم های تارکوفسکی و پاراجانف لذت نمی برد. به گزارش ایرنا، مهدی فخیم زاده در خاطرات خود می نویسد: یک روز محسن نصرتی به من زنگ زد و گفت پاشو بیا یکی از همان کارها برایت جور کردم. سرضرب خودم را رساندم به کانون پرورش فکری ...
مِمونی کَمسله
... - چه خبره بی بی جون؟ چرا اینقد چیزمیز خریدین؟ - تا جونِ تو درشه. میه تو اَز بس سرُت تو گوشیه حواسُت اَ حرفِی که من می زنم هه؟ کر بودی نشنُفتی دیشو گفتم یَی فکر و خیالِی تو سرُمه؟ - چرا! شنیدم بی بی، ولی نگفتین که چه فکر و خیالایی هس که! حالا میخواین چکار کنین مگه؟ بی بی بادی توی خودش انداخت... - بزرگتری گفتن، کوچوکتری گفتن، گفتم روز عید فطری، همِی ...
جولان دندانپزشک قلابی در اهواز/ دردی که مسوولان علاجی برایش ندارند
...، نوشته تاریخ که نداشت، برای ادامه در زدن مُرددم نکرد اما پیش خودم گفتم: شاید حق با سوپرمارکتی باشد عصر می آمدم بهتر بود. برای آخرین بار دَرب را با خودکار زدم و کمی منتظر ماندم تا بلکه در باز شود، پسر همسایه روبرویی از خانه بیرون آمد و سوار ماشینش شد، از همان فاصله کم در زدن من را دنبال کرد، تصمیم گرفتم محل را ترک کنم که پسر همسایه صدا زد: خانم با کی کار دارید؟ موضوع را به وی گفتم ...
فرشاد طولابی، محافظی که می خواست رئیس جمهور اسبق را ترور کند: حسین شریعتمداری به من گفت 'مشکل خیلی ...
، نوری همدانی و فاضل لنکرانی سه مرجع تقلیدی بودند که من به آنها مراجعه کردم. زن و بچه ام را برداشتم و با خود به قم بردم. در آن زمان روح الله پسرم 5 ساله، دختر کوچکم 3 ساله و دختر دومم چند ماهه بود و هنوز حسین پسر کوچکم به دنیا نیامده بود. به همسرم گفتم در جریان سفر به قم اگر ناگهان غیبم زد، فقط به فرمانده سپاه مراجعه کن و با شخص دیگری صحبت نکن و اجازه نده سین جیمت کنند. ساعت 5 صبح به منزل آیت الله ...
زنی که خود باعث خیانت همسرش شد و پسرش را خلافکار کرد
خیلی تعجب کردیم. چرا از شوهرت جدا شدی؟ وقتی ازدواج کردم وضع مالی ما خوب نبود. بعد کار شوهرم گرفت و همه چیز خوب پیش رفت. خیلی پولدار شد و ما وضع مالی خوبی داشتیم. من فکر می کردم باید سیاست به خرج بدهم تا زن های دیگر شوهرم را از چنگم درنیاورند. چندبار برای شوهرم تله گذاشتم. یکی از آنها دوستم بود، بعد متوجه شدم دوستم واقعاً با شوهرم رابطه برقرار کرده و این طوری بود که از هم جدا ...
ناگفته های مادر شهیدی که در خانه 18 متری زندگی می کند/ عیدفطر و تکرار هرساله یک تولد مبارک!
رفتم و با یک سرباز به خانه برگشتم؛ برای دلخوشی به آقا غلام گفتم ببین حسین آمده! آنقدر خوشحال شد که باورتان نمی شود. انگار دنیا را به او داده اند و چشم انتظاری اش به پایان رسیده، طوری که دقیقا فردای همان روز، از دنیا رفت و در زمان حیاتش، هیچ وقت از شهادت حسین مطلع نشد. او رفت و من ماندم با انتظار بازگشت پسری که از سرنوشتش بی اطلاع بودیم اما بعد از فوت آقا غلام، این انتظار خیلی طول نکشید و درست یکسال ...
روایت دختری که می خواهد مثل هانیه باشد!/ با معجزه ابراهیم یک دل نه،صد دل عاشق شدم
: شاید باورتان نشود، همیشه شهیدان را دوست داشتم ولی این طور نبود که کانکت شوم! اما بعد از خواندن کتاب ابراهیم ، یک دل نه صد دل عاشق شدم! اوایل بازهم باورم نمی شد. می گفتم: هیجانی است که تمام می شود. من همان مینای سابقم. مگر می شود حال وهوای این همه سال با خواندن یک کتاب و یک سلام بر ابراهیم هادی زیر و رو شود؟! اما شد و من کنار همه این اتفاقات محال و باورنکردنی برای همیشه سرگشته شدم. *تو ...
ماجرای جنازه زن باردار پشت وانت در میدان ونک چه بود؟
قتل در پشت یک وانت یکی از عجیب ترین گزارش های جنایی بود که نزدیکی های عید سال 64 به دست پلیس رسید. به گزارش وقت صبح ، سرهنگ عابدی کارآگاه بازنشسته پلیس آگاهی در ایران نوشت: آن زمان افسر نگهبان کلانتری ونک بودم، تماس گیرنده صدای پرهیجانی داشت، او با دیدن بسته مشکوک پشت وانت کنجکاو شده و سریع به پلیس زنگ زده بود. سریع با پلیس موتور سوار تماس گرفتم و او خودش را به خیابان الهیه ...
شوهرم نبود مجید وارد خانه ام شد / با زنگ در خانه بی آبرو شدم !
غریبه ای وارد منزل شد و حدیثه را همسر دوم خودش معرفی کرد. با این جمله همسرم، دچار شوک عجیبی شدم به طوری که دهانم قفل شده بود و حتی نمی توانستم به او اعتراض کنم. آن روز رضا بدون توجه به چشمان حیرت زده من ادامه داد از امروز حدیثه در طبقه پایین زندگی می کند و کاری هم به تو ندارد. باورم نمی شد اما نفرت تمام وجودم را فراگرفت. این گونه بود که بدون تفکر و چاره اندیشی منطقی تصمیم احمقانه ای گرفتم ...
نبش قبر هولوکاست جعلی صهیونیسم توسط پسمانده پهلوی
گلستان ما، مصیب کوهی مشایخ یاداشتی در خصوص سفر رضا پهلوی به سرزمین های اشغالی نوشت: این بدبخت فلک زده، هنوز مملکت را حتی در خوابش هم صاحب نشده، همه مردم را غلام و برده خودش انتخاب و حساب کرده و می خواهد ملت شریف ایران را تحویل خون آشامان یزید زمانه و صهیونیسم درمانده تر بدهد، می گوید 《طرف آنقدر مار خورده که افعی شده》 حالا باید ضرب المثلی دگری گفت: طرف آنقدرگرگ زاده بوده حالا زده رو دست کفتار ها ...
دختری که رونالدو ماشین لوکسش را به خاطر شماره تلفن او نصف قیمت فروخت! + تصاویر
بعد آن را به قیمت 60 هزار فروختم . راد ثورنلی که در دوران حضور سر الکس فرگوسن در نقش ماساژور در باشگاه منچستر یونایتد کار می کرد، به شوخی می گوید: در واقع آن را تنها یک شب داشتم. به خانه اش رفتم، آن را برداشتم، پول را به حساب بانکی اش ریختم، روز بعد آن رابه قیمت 60,000 پوند فروختم و تابستان آن سال تعطیلات فوق العاده ای در مالدیو داشتم . راد همچنین مدعی می شود که به رونالدو کمک کرده تا ...
راه های نجات یک سریال تلویزیونی
خندید و بعد فیلمنامه را خواست که نتوانستیم بالاخره با هم کار کنیم .بعد گفتم زنگ بزنید محمود بهرامی بیاید. محمود آمد کار پخش شد و رفت اما یک روز دیدم آمد و شروع کرد به گریه کردن ، خدا رحمتش کند . بسیار مرد صادق و ساده ای بود . گفت صاحبخانه شدم! گفتم چگونه؛ گفت در کرج رفتم خانه بخرم از من پرسیدند تو شازده هستی؟! گفتم آره، گفتند ؛ چقدر پول داری گفتم؛ 50 میلیون! گفتند خانه را بهش بدهید! بابت شازده ...
حتم داشتم رژیم اسرائیل او را شهید خواهد کرد
زنگ زد و با من صحبت کرد. نمی دانم شاید به او الهام شده بود یا به دلش افتاده بود که برای آخرین بار با ما صحبت کند. فردای همان روز هم خبر شهادتش را به ما دادند. اردوی تفریحی باروک! همسر شهید بزی در خصوص آشنایی اش با شهید می گوید: ما دوران تحصیل با هم آشنا شدیم. من و علی در مدارس جدا از هم درس می خواندیم، اما در تعطیلات مدارس برنامه های اردویی و تفریحی مشترکی برای مدارس ما برگزار ...
خیانت بعد ازدواج اجباری عروس تبریزی / این زن جوان اعدام می شود
خانه بازمی گشت حس خوبی نداشت و زندگی را می گذراند تا اینکه یک روز وقتی سوار بر خودروی مرد جوانی شد تا به محل کارش برود راننده شروع به صحبت کرد و در مورد مجرد و متأهل بودن خاطره پرسید و سپس او را جلوی محل کارش از خودرو پیاده کرد. عصر همان روز خاطره وقتی از محل کارش خارج شد با صحنه عجیبی روبه رو شد، مرد مسافرکش که محمد نام دارد برای او بوق زد و جلوی پایش توقف کرد، زن جوان وقتی دید جلوی ...
زن فراری در خانه مجردی پلیس و شوهرش را بالای سر خود دید
از همان اوایل زندگی نسبت به همسرم بی تفاوت بودم و هیچ علاقه ای به او نداشتم. این ها بخشی از اظهارات زن 46 ساله ای است که با شکایت همسرش در یک خانه مجردی دستگیر شد. این زن جوان که مدعی بود علاقه ای به همسرش ندارد و می خواهد به تنهایی زندگی کند، درباره قصه ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: در یک خانواده چهار نفره به دنیا آمدم. پدرم شغل آزاد داشت، اما زندگی ...
قصه عشق این زوج بازیگر، اشک به چشمانتان می آورد
بزنم اما چون تازه کار بودم، خیلی آرام این کار را انجام دادم.اسماعیل خانی به من گفت که باید محکم تر این کار را انجام بدهم و من هم بی درنگ، محکم در گوش او زدم! بعد از آن نمایش اسماعیل خانی هر بار بعد از تمرین من را به منزل می رساند. بعد از گذر چند وقت جمشید به من گفت: "از روزی که تو در گوش من زدی، من دیگر خوابم نبرد.عاشق تو شدم!" بعد از گذشت مدتی و برگزاری مراسم عقد، من جمشید را به اتاقی بردم و به او ...
سوم اردیبهشت؛ سالروز ترور شهیدی که امام(ره) محل دفن او را تعیین کرد
طرف دیگر حیاط. مهاجمین مرا هُل دادند و به رویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم. فقط مدام می گفتم تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است. گفتند ساکت شو حرف نزن و بعد داخل خانه دویدند. دو تیر شلیک کردند و سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند. دو گلوله به سینه و پای قرنی اصابت کرده بود. پیکر وی با وانتی به بخش جراحی بیمارستان مهر ...
بهنام طاهرزاده پیشکسوت فوتبال ایران: نان گلزنی در دربی را نخوردم/ هرگز نتوانستم رفتارهای زشت عابدزاده را ...
پنالتی زن اول پرسپولیس است و در دربی رفت نیز دو گل به استقلال زده است. او یک بازیکن خونسرد و حرفه ای است که روی ضربات ایستگاهی هم می تواند به حریف گل بزند. البته همان طور که گفتم پیش بینی بازی سخت و پربرخوردی دارم چون این بازی، بازی مرگ و زندگی است و پای قهرمانی لیگ هم وسط است. امیدوارم پرسپولیس برنده این دربی باشد و انشالله اسب خود را برای قهرمانی در لیگ برتر زین کند. از طاهرزاده درخصوص ...
همسرم را کشتم چون خیانت می کرد/ هر وقت نبودم یک مرد غریبه را خانه می آورد!
پزشکی قانونی منتقل شد و آرمین در تشریح جزئیات ماجرا گفت :ما به تازگی به خانه جدید اسباب کشی کرده بودیم اما چند ماه بود که خانه مان کابینت نداشت .سه ماه قبل مرد جوانی که کابینت ساز بود به خانه مان آمد تا کابینت ها را نصب کند .بعد از آن ماجرا بود که متوجه رابطه تلفنی همسرم با یک مرد غریبه شدم. وقتی شماره مرد غریبه را از گوشی همسرم بر داشتم متوجه شدم همان نصاب کابینت است. وی ادامه داد: من چند بار ...
نقد فیلم جاده خاکی | گذشتن از شب به نیت روز
پنجره ی کوچک سیم خاردارگرفته ، چشم اش به یکی دیگر از ایماژ های جذاب فیلم می افتد: یک صندلی قرمزرنگ پلاستیکی؛ که در گندم زار پشت قهوه خانه، سرگردان اما رها می گذرد! ادامه ی صحنه و هم خوانی با سوغاتی هایده، عشق سرشار زن و شوهر نسبت به یکدیگر را طوری در فضا پر می کند که کمتر تمهیدی می توانست. اما نگاه مادر به روبه رو، و همراهی او با ترانه، که می گوید: اگه تو رو داشته باشم، به هرچی می خوام ...
12 نشانه شریک عاطفی سمی
... 5- تعریف و تمجیدها و اعترافات عاشقانه ی افراطی دارد همه ی ما شنیدن حرف های خوب را دوست داریم اما بعضی افراد سعی می کنند با تعریف و تمجید احساسات دیگران را به بازی بگیرند و به این ترتیب به اهداف خود برسند. مثل این اعتراف به ظاهر عاشقانه: هیچ کس به اندازه ی من تو را دوست نخواهد داشت . 10 عامل ویران کننده روابط زن و شوهر! این جمله در زبان شخصی که سعی می کند با ...
کمتر نقد می نویسم| تعطیلات در لنگرود هستم
فرشاد شیرزادی- همشهری آنلاین: بلقیس سلیمانی در اوایل دهه 70 کار خود را ابتدا با نقد ادبی آغاز کرد و بعدها به عنوان رمان نویس نام خود را در ادبیات داستانی به تثبیت رساند. گفت وگوی ما با خالق رمان های خاله بازی ، بازی آخر بانو و نویسنده کتاب نقد تفنگ و ترازو درباره چگونگی کار ادبی او و نقشش در خانه به عنوان همسر خانواده و زن خانه است. با ما در این گفت وگوی خاص که چند سال پیش خبرنگار موسسه همشهری با ...
روایت زن خائن آقای دکتر از قتل شوهرش!
.... زن و مرد جوان در خانه ای زندگی پنهانی خود را در پیش گرفته بودند که در یک عملیات ضربتی دستگیر شدند و فرار 4ماهه آنها پایان یافت. مونا و مهران به اداره آگاهی تهران منتقل شدند و اسرار جنایت را فاش کردند. مهران گفت: من قصد کشتن آقای دکتر را نداشتم. روز حادثه با او قرار گذاشتم تا با او صحبت کنم. آنطور که مونا می گفت، آقای دکتر طلاقش نمی داد و خانواده اش هم مخالف ازدواجشان ...
ده خاطره از شهید شیرودی؛ عقاب تیزپرواز ارتش
.... همرزمان این شهید بزرگوار در خصوص شخصیت والای خلبان شیرودی می گویند: روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند متوجه حضور بچه ای در آن حوالی شد، برگشت و ابتدا با بال هلیکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد. دو. با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور ماه سال 1359 به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از ...
شوهرم هر روز با یک زن خانه می آمد | از دست خیانت هایش خسته شدم و او را کشتم!
، او حضانت دخترم را می گرفت و اجازه نمی داد او را ببینم. ما خیلی سنتی ازدواج کردیم. او از بستگان پدرم بود و وقتی 15 سال داشتم به خواستگاری ام آمد و با او ازدواج کردم. حدود 17 سال. همان ابتدای زندگی. یک روز به من گفت به اجبار خانواده اش با من ازدواج کرده و هیچ علاقه ای به من ندارد . بعد هم هر روز با یک زن به خانه می آمد. بچه بودم و فکر می کردم بیشتر محبت کنم ...
عکس عجیب الهام حمیدی تو اینستاگرام غوغا کرد | خانم با عمل زیبایی جدیدش 180 درجه تغییر کرده
، درسال 1379 وقتی بیست و سه ساله بود از همین کلاس های بازیگری به سریال طنز معجزه ازدواج به کارگردانی علیرضا خمسه معرفی شد و نخستین بار جلوی دوربین رفت. بازی در سینما را درسال 1380 با فیلم دنیا تجربه کرد اما شروع شهرت وی با سریال پرمخاطب مسافری از هند به کارگردان قاسم جعفری درسال 1382 بود ؛درسال 1383 بخاطر بازی در فیلم سینمایی خیلی دور خیلی نزدیک تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل زن را از خانه سینما بدست آورد.بازی زیبا و جذاب الهام حمیدی در سریال زیر تیغ درسال 1385 و نقش بیاد ماندنی اش در سریال یوسف پیامبر در نقش همسر یوزراسیف سال 1387 وی را محبوب تر از گذشته کرد ...
چند روایت معتبر از شهید مصطفی صدرزاده
روز گفتم هرچه بادا باد. او را کشیدم کنار و گفتم: سید! می خوام یه چیزی بهت بگم. تا این حرف را زدم، گفت: چی؟ می خوای بگی ایرانی هستی؟ وا رفتم. دیگر نتوانستم حرفی بزنم. سید ادامه داد: از همون روز اولی که اومدی پیش ما، فهمیدم تو ایرانی ای. اصلاً تو صحبت کردی، یاد حسن افتادم. گفتم این بچه مشهده .جالب اینکه در آن مقطع من هنوز نمی دانستم او خودش هم ایرانی است. بعد از اعزام دوم، سوم بود که کم کم متوجه شدم ...