ارتباط پنهانی با مرد متاهل به خاطر کمبودهای دوران کودکی
سایر منابع:
سایر خبرها
لذت رابطه جدید مرا نابود کرد/ اعتماد شوهرم را با خیانت جواب دادم/ پشیمانم ،ولی هیچ فایده ای ندارد!+جزییات
های آن ها شدم تا این که پسری با تمجید از زیبایی تصویر من تقاضای دوستی کرد من هم که می خواستم مانند برخی از دوستان جدیدم آشنایی خیابانی را هم تجربه کنم با آن جوان رابطه برقرار کردم اما شوهرم متوجه شد و توسط پلیس دستگیر شدم وقتی مرا به دادسرا فرستاد در یک فرصت مناسب گریختم تا این که در تهران گرفتار باندخلافکاران شدم و اگر پلیس به دادم نمی رسید و دستگیر نمی شدم نمی دانم چه عاقبت شومی انتظارم را می کشید. این خبر مربوط به گذشته می باشد و صرفا جهت عبرت آموزی باز نشر گردیده است. ...
بزرگترین اشتباه زندگیم رابطه با زن متاهل بود!/ در نبود همسرش به خانه اش می رفتم/خودم کردم که لعنت بر ...
چنین برایم تشریح کرد: از 4سال و 4ماه قبل خانواده ام مرا طرد کردند. همیشه خجالتی بودم تا اینکه اتفاقی با زنی شوهردار آشنا شدم و همان شد که در خانه اش معتاد شدم وقتی خانواده ام فهمیدند معتاد شده ام خیلی سعی کردند مرا از این منجلاب بیرون بکشند؛ اما شیشه و کراک روح و بدنم را وابسته خود کرده بود و اراده ای برای ترک نداشتم. در این مدت 2 بار به خاطر سرقت دستگیر شده ام و سابقه کیفری هم دارم. ...
بخاطر بدهی ام صیغه 3ماهه شدم / صیغه را تمدید نکردم عکس های بی لباسم منتشر شد !
زنی بخاطر بدهی اش صیغه 3 ماهه شد و حالا عکس برهنگی اش منتشر شده است ! دیگر نمی توانستم با این شرایط به زندگی مشترک با او ادامه بدهم چرا که همه روزهای زندگی ام به مشاجره و قهر و دعوا می کشید. بالاخره چند سال بعد از او جدا شدم و نزد خانواده ام بازگشتم، اما از این که سربار خانواده ام بودم، احساس شرمندگی می کردم به همین دلیل تصمیم گرفتم شغلی در بیرون از منزل پیدا کنم خلاصه با همکاری شوهر یکی از دوستانم در یک کارخانه تولیدی مشغول کار شدم و این گونه زندگی ام آرام آرام رنگ آرامش به خود گرفت. مدتی بود که بدون هیچ دغدغه ای در کنار خانواده ام روزگار می گذراندم تا این که حدود ی ...
توجه شوهرم به حمیرا غیر متعارف بود/ وقتی متوجه رابطه نامشروع آنها شدم که دیگه بیچاره شده بود!/ خواهرم ...
بدجوری دل باخته فیروز شده بودم به گونه ای که خنده ها و لبخندهای نابه جایش را ناشی از خوش اخلاقی او می دانستم و اغراق ها و غلوهای او درباره درآمدهای میلیونی و قراردادهای میلیاردی با شرکت های معتبر را به تیزهوشی او ارتباط می دادم اما تازه فهمیدم که در مخمصه عجیبی افتاده ام و ... بیشتر بخوانید: شوهرم به خواهر 15 ساله ام تجاوز کرد| او خودش را کشت! عاشق دوست شوهرم شدم| از جواد ...
عجیب ترین شوک به داماد در شب زفاف ! | به عروس گفت از حجله فرار کن !
که من ترنس (دوجنسی) هستم، اما پدر و مادرم به خاطر حفظ آبروی خودشان اهمیتی نمی دادند و این موضوع را به شدت پنهان می کردند تا این که بالاخره در 17 سالگی یکی از بستگان پدرم به خواستگاری ام آمد. تردیدی عجیب سراسر وجودم را فرا گرفته بود و نمی دانستم چه تصمیمی بگیرم. در دو راهی وحشتناکی گیر افتاده بودم که هر مسیر آن به جاده تباهی می رسید. بالاخره سکوت کردم و با اصرار پدرم با انوشیروان ازدواج ...
خیانت زنان جوان تهرانی کار دستش داد| به دوست پسرم نگفتم که شوهر دارم، چند روزی با او بودم!
...> من عاشق او شده بودم و به خاطر این عشق از شهر خودم راهی تهران شدم همسر بیمارم را فریب دادم و مثل یک همسر چندین روز در کنار ندیم بودم و او مرا درست مثل یک وسیله مصرفی دور انداخته بود. سرخورده و شرمنده به شهرم بازگشتم و درست زمانی که تصمیم گرفتم گذشته را جبران کنم و با پنهان کردن خیانتم به زندگی با همسرم ادامه دهم او نیز بر اثر بیماری درگذشت. فکرش را بکنید در آخرین روزهای زندگی همسرم به ...
زن و شوهر خائن به یک پارتی زننده رفتند!
درآورده و در دام مواد مخدر گرفتار شده است. با آن که خودم در همین پارتی های شبانه با جهان آشنا شده بودم ولی نمی توانستم خیانت همسرم را تحمل کنم فقط می خواستم عشق او را برای خودم نگه دارم مجبور شدم ماجرا را به خانواده آرمان بازگو کنم ولی آن ها با پرخاشگری مرا عامل همه بدبختی های پسرشان دانستند و گفتند که من زندگی او را نابود کرده ام! در حالی که من طی هشت سال زندگی مشترک با آرمان هیچ گاه روز خوشی نداشتم ...
مجروحیتی که بعد از 10 سال زندگی مشترک فاش شد
: مدتی بود که برای دریافت وام تلاش می کردیم که همیشه به در بسته می خوردیم اما خدا خواست و در همان روزی که همسرم خواب نما شده بود وام سه میلیونی ما آماده شد و همان مبلغ را برای شهادتش خرج کردم. وی با بیان اینکه بعد از یک سال از شهادت همسرم، وصیت نامه او را پیدا کردم، گفت: همسرم در وصیت نامه قید کرده بود از پدرم مواظبت کن و من هم تا آخرین لحظه درکنارش بودم و از او مراقبت کردم. وی ...
مهاجم سابق PSG پای خود را از دست داد!
ادامه داد: همیشه این طور بود که اجازه دهیم دیگران جیبشان را با پول پر کنند. من درک می کنم که فوتبال در بسیاری موارد ورزشی پر از ریسک است اما فکر می کنم این وحشتناک است که هیچ کس به من نگفت بس است و به من برای زندگی پس از فوتبال هشدار نداد. خوشبختانه قطع عضو به خوبی انجام شد. رودریگز، پدر دو فرزند، برای اولین بار پس از جراحی و توانبخشی توانست بدون درد بایستد و راه برود: برای اولین بار برای همسر، بچه ها و دوستانم ویدیویی از راه رفتنم فرستادم. من خیلی خوشحال بودم. من 33 ساله بودم که بازنشسته شدم و از آن زمان هر روز رنج می کشیدم. همسرم می تواند این را تایید کند. ...
شلیک مرگ به مهندس در عشق موازی خانم روانشناس
مناسب به افشین شلیک کردم و گریختم. با اعتراف های این مرد، خانم دکتر نیز بازداشت شد اما منکر معاونت در قتل شد. وی گفت: رامین یکی از مراجعان به مطب روانشناسی من بود. وقتی یک بار با او درددل کردم و گفتم شوهرم اعتقاد مذهبی ندارد و مرا نیز همیشه به خاطر اعتقادات مذهبی ام مورد تمسخر قرار می دهد خودش تصمیم به قتل شوهرم گرفت و من از این تصمیم بی اطلاع بودم. پسر 20ساله و دختر 10ساله قربانی نیز ...
پستچی عاشق
دنبال نامه ای از بندرعباس بودم، برای همین خیلی دیر متوجه نامه رضا شدم. رضا رفیقم بود، باز هم از زندگی نالیده بود... باز هم گله کرده بود. دیگر حوصله ام از دست این پسر سر آمده بود، از بس ناامید بود، حالا بعد از این همه مدت؛ اول عاشقیِ ما باز آن نامه فرستاده بود و از قرض و بدبختی صحبت کرده بود. یک فحش نامه ای برایش تنظیم کردم. یک جوری که دیگر نخواهد ریخت و قیافه من را ببیند. چون حالا که من ...
شکار تاریخ در محله کشتارگاه مشهد
که قدیم، چطور بود. حتی دیواری را پیدا کردم که از همان قدیم مانده بود. میخ هایی روی دیوار بود. به بچه ها گفتم: اینجا، جایی بود که لباس ها و لوازم کارمان را آویزان می کردیم. من خودم در کشتارگاه قدیم، کار می کردم. پدرم حاج جواد بهابادی از قدیمی های بازار دام بود. سه ماه تعطیلی که می شد، من می رفتم و حسابدار پدرم می شدم. فضای داخلی بازار دام چطور بود؟ بازار دام، این طوری است که ...
رابطه شرم آور زن جوان با برادر شوهرش رنگ خون به خود گرفت/نقشه قتل را چه کسی کشید؟!
غیاب فرشید بخاطر مشغله های کاری موجب شد تا رفته رفته برادرش جای او را بگیرد و نقش شوهر را برای همسرش ایفا کند. در یک خانواده متوسط بزرگ شده و پس از دیپلم گرفتن به دلیل قبول نشدن در کنکور و چند سالی در پشت کنکور ماندن، سرانجام با فرشید که او نیز مانند خودم از جامعه ای نه چندان مرفه بود، برخلاف میل باطنیم به دلیل اصرارهای مکرر پدرم و مادرم مبنی بر همان طرز فکر همیشگی که دختر باید زود ...
رکورددار پروازهای جنگی در دنیا، شالیکار بود/ خواهر شهید شیرودی: علی اکبر از کردستان می گفت، از گریه می ...
خانه را می زد، تعارفش می کرد. اکبر هم خیلی از خصوصیات اخلاقی اش شبیه پدرم بود. برادرتان از نگاه شما چه تعریفی دارد؟ من پنج سال از علی اکبر کوچکتر بودم و زمان شهادتش حدوداً 21 سالم بود. علی اکبر جثه قوی ای داشت و خیلی شوخ و مردم دار بود. آنقدری که مادرم می گفت وقتی علی اکبر با تعدادی از بچه ها بازی می کند، من از دور می بینمش، می توانم تشخیص دهم چون بزرگتر بود. بعضی خصوصیات هستند ...
تک فرزندی در کمین نسل جدید است
، دنبال خواهر و برادر بودم، بابا مامانم حتی می خواستند از بهزیستی بچه بیاورند، اما به خاطر موانع قانونی و سخت گیری های بی اندازه، نتوانستند. کریم نژاد خاطرنشان کرد: والدینم به خصوص مادرم بعد از ازدواجم، خیلی دلتنگی می کنند و مدام این را به من می گویند، ای کاش یک فرزند دیگری داشتند، تا جای من را پر کند. وی در ادامه گفت: نه تنها الان همدمی ندارم، بلکه در کودکی نیز هم بازی نداشتم ...
رفتار ترافیکی پرخطر سواره و پیاده نمی شناسد
همسرم بودیم. تابستان بود و تصمیم گرفتیم با خودروی شخصی به همراه مادر و پدر و خواهرم به مشهد برویم. موقع برگشت از سفر نیشابور ایستادیم و ناهار خوردیم و سر ماجرا های خانوادگی از همسرم عصبانی شدم و با همان حال عصبانی به پدرم اصرار کردم من رانندگی کنم. عصبانی بودم و عصبی و پرسرعت رانندگی می کردم. بعد از نیشابور و نزدیکی غروب بود که در یک سبقت از خط ممتد یک ماشین با چراغ خاموش مقابلم قرار گرفت. فقط صدای ...
انبار شیرینی!
دیدن این وضعیت حتی برای خانواده که از مجروحیتم خبردار شده بودند، غیرمنتظره بود. این مجروحیت ترکیبی یعنی خوردن ترکش و مصدومیت شیمیایی مثل شمع آبم کرد و لاغر و نحیف شدم تا جایی که طی همان یک هفته اول، چند کیلو کم کردم و آن چنان ضعف بر جانم مستولی شد که رمق راه رفتن نداشتم و نمی خواستم خانواده مرا با این حال وروز ببینند، تلفنی با خانواده صحبت کردم، صدایم را شنیدند، آرام شدند و از آنها خواستم که ...
ساسان به من تجاوز کرده است/ او رابطه را قبول دارد ولی می گوید به زور نبوده+جزییات
سارینا مدعی است پسری که به او اعتماد کرده بود با خوراندن ماده ای مسموم او را بیهوش کرده و آزارش داده است. سارینا این ادعا را در حالی مطرح می کند که پسر جوان به نام ساسان آن را رد کرده و می گوید سارینا دروغگوست! این دختر از آنچه بر او گذشته است می گوید. *چطور با ساسان آشنا شدی؟ در یک مهمانی با هم آشنا شدیم، تولد یکی از دوستانم بود من هم دعوت بودم، آنجا با ساسان آشنا شدم. ...
قتل وحشتناک فریبا توسط همسر سابقش| زن جوان از رابطه جنسی با دوست پسرش فیلم گرفته بود!
های پدر و مادر همسرم از فریبا جدا شدم، اما عاشق او بودم و هنوز او را دوست داشتم. در طول 3 ماه بارها به دنبالش رفتم تا بتوانم او را راضی کنم به خاطر 2 دخترمان دوباره سر زندگی اش برگردد. در این مدت از بچه های محل حرف های نامربوطی درباره فریبا شنیده بودم. آنها می گفتند مدتی است فریبا با پسر جوانی به نام حامد دوست شده است، اما من به حرف های آنها اهمیتی ندادم. وی در تشریح جزئیات قتل ...
ادعاهای مردی که شوهر خانم روانشناس را کشت
خانه شان منتظر ماندم و در فرصتی مناسب به افشین شلیک کردم و گریختم. او گفت: رامین یکی از مراجعان به مطب من بود. وقتی یک بار با او درد دل کردم و گفتم شوهرم اعتقادی ندارد و مرا نیز همیشه مسخره می کند، خودش تصمیم به قتل شوهرم گرفت و من از این تصمیم بی اطلاع بودم. پسر 20ساله و دختر 10ساله قربانی نیز تایید کردند پدرشان مردی عصبانی و بداخلاق بوده و با آنها رفتار خوبی نداشته است. آنها ...
مدل شدن زشت ترین دختر ایرانی ! | پایان وحشت خانم دکتر از آینه !
جوش های صورت، دیگر همه عزت نفسم را از دست دادم. به طوری که احساس می کردم خیلی زشت هستم و در آینده کسی با من ازدواج نمی کند! حتی از دوستانم دوری می کردم و به گوشه انزوا رو آورده بودم! وقتی دختر زیبارویی را می دیدم حس عجیبی داشتم مدام با خودم می اندیشیدم که چرا باید چهره من این گونه شود مادرم را مجبور می کردم مرا نزد پزشکان متخصص ببرد اما هیچ کدام از درمان های پوستی فایده ای نداشت و تنها پدرم را ...
اعتیاد به مواد عجیب و غریب
بردند و در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان بستری شدم. شانس آوردم که زنده ماندم. مواد نابودم کرده بود و برای همین به ایران برگشتم تا مدتی از آن شرایط دورباشم. مدتی را با خوردن مشروب سپری کردم اما طاقت نیاوردم و دوباره سمت دوستان قدیمی خودم رفتم و مصرف مواد را شروع کردیم. تمام خانواده فهمیدند مصرف کننده هستم وبرای همین درگیری شدیدی بین من و پدرم اتفاق افتاد و مرا از خانه بیرون کرد. روانم بدجور بهم ریخته ...
دیبالا: به رونالدو گفتم در بچگی از تو بدم می آمد؛ فیلم گلادیاتور در انتقالم به رم موثر بود
رونالدو مطرح است. من وقتی بچه بودم، همیشه طرف مسی می ایستادم. یک بار در پرواز، رونالدو کنارم آمد و باهم درباره فوتبال و چیزهای دیگر حرف زدیم. حین بحث درباره چیزهای روزمره به او گفتم وقتی بچه بودم واقعا از تو بدم می آمد. بعد از این حرف، هر دو خندیدیم. همیشه بین ما رابطه خوبی وجود داشت.
زندگی نامه شهید حسن رجب زاده
ایمان هستم که در تربیت من زحمت زیادی کشیدی تا راهم را خوب انتخاب نمایم . و اما مادرم می دانم که چقدر در بزرگ کردنم زحمت کشیدی و با ایمانی کامل مرا عازم جبهه کردی امیدوارم مرا حلال و با صبر و استقامت خبر شهادت مرا تحمل کنید. مادرم بعد از من زحمت 2 فرزندم نعمت و مصطفی به گردن مادرش و شما است. امیدواریم چنان تربیت کنید تا به راه عموهایش و من ادامه دهند تا روح من از شما و آنها شاد ...
حبس 5 روزه دختر نوجوان در خانه مجردی
شکایت مرد میانسال تیمی از مأموران پلیس به دستور قاضی تقویان، بازپرس دادسرای امور جنایی تهران تحقیقات خود را درباره این حادثه آغاز کردند. بررسی های مأموران پلیس نشان داد دختر گمشده به نام گلنار از مدتی قبل با پسر جوانی به نام فرزاد رابطه دوستانه داشته است. از سوی دیگر مشخص شد وی روز حادثه با فرزاد قرار ملاقات داشته که ناگهان ناپدید می شود. در حالی که تحقیقات برای شناسایی فرزاد و پیدا کردن ردی از ...
به گواردیولا گفتم صدایت را پایین بیاور!
. گواردیولا روز اول مرا به دفترش احضار کرد و از من پرسید می خواهی چه کار کنی؟ من نیز به پپ گفتم این به تو بستگی دارد که به من بگوئی که آیا روی من حساب می کنی یا نه. گواردیولا نیز پاسخ داد اگر واقعا شرایط تو خوب باشد، رویت حساب می کنم. سپس اولین تمرینم را انجام دادم، همه چیز خوب پیش رفت و پپ از من راضی بود. روز بعد، گواردیولا دوباره مرا احضار کرد و در آنجا درباره وزنم بر سر من فریاد زد. او متوجه ...
اولین عکس از سنگ مزار مهین شهابی + بیوگرافی مهین شهابی وهمسر و فرزندان خانم بازیگر
دوباره همان برنامه و آب سرد. وقتی اجرای این تئاتر تمام شد، من دچار برونشیت شدم اما چون عاشق کار بودم، آن را رها نمی کردم. خانواده با انتخاب شما مشکلی نداشت؟ پدرم نظامی متعصبی بود. اما مادرم اهل هنر بود. به موسیقی علاقه داشت و نوازنده متبحری بود. او موسیقی را نزد استاد شهنازی آموخته بود و به زیبایی ساز می زد. البته پدرم هم برخلاف سخت گیری هایش به موسیقی علاقه داشت و برای خود ...
دعوای زوج جوان به دلیل خوردن تن ماهی
می دانم تن ماهی دوست دارد. او فقط می خواهد سر من غر بزند و با من لج کند. آن شب هم آن قدر غر زد که بالاخره من هم خسته شدم. بعد از شام منصور همچنان داشت با من دعوا می کرد این چه شامی بود که خوردیم. به من کنایه زد که از صبح خسته شدی از بس غذا پختی و کار کردی. من هم از کوره در رفتم. همه ظرف ها را شکستم و حتی به آشپزخانه رفتم و تمام وسایل را شکستم. خیلی ناراحت بودم و تحمل این رفتارها را نداشتم. دعوای ما ...
پایان شوم عشق آتشین خانم مهندس به سارق حرفه ای
برای انجام کاری به شرکت ما آمده بود. آنجا با یکدیگر آشنا شدیم و من عاشق سیامک شدم و بعد با هم نامزد کردیم. *یعنی بدون اینکه تحقیق کنی این کار را کردی؟ خانواده سیامک با خانواده من خیلی فرق داشتند به همین خاطر هم پدر و مادرم مخالف بودند ولی من به آنها گفتم عاشق سیامک هستم و نمی توانم او را فراموش کنم. در نهایت هم با مخالفت شدید پدرم ازدواج کردم. *در این مدت اصلاً ...