سایر منابع:
سایر خبرها
کافه گردی مرجانه گلچین با تیپ پسرانه همه را مات کرد | خانم با این لباس عجق وجق فکر کرده 20 سالشه
برترین ها طناز طباطبایی هم عمل زیبایی کرد | چهره جدید طناز طباطبایی بعد از عمل بینی همه رو مات و مبهوت کرد چهره جدید مرجانه گلچین عقل از سر همه پروند | خانم با این جراحی زیبایی شده عین 20 ساله ها رونمایی رعنا آزادی ور از چهره بعد از عملش | خانم با این حرکت 180 درجه تغییر کرد تیپ برگ ریزون متین ستوده بعد از طلاقش همه رو مات کرد | خانم با این کن و شلوار میلیونی چه فخری میفروشه پایگاه ...
فال حافظ امروز جمعه 15 اردیبهشت ماه/ چون زر اگر برند مرا در دهان گاز
گذشته فکر نکنی و سعی کن حواست را متمرکز در ساختن آینده کنی. ای سرو ناز حسن که خوش می روی به ناز عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز از طعنه رقیب نگردد عیار من چون زر اگر برند مرا در دهان گاز تعبیر: تفسیر فال حافظ امروز شما نشان می دهد کسانی هستند که محتاج تو بوده و دست نیاز به سویت دراز کرده اند. دست آنها را رد نکن. آنها مثل پروانه ...
ماجرای دل رُباترین پنجره دنیا/ پنجره فولاد ؛ پناهگاه امام رئوف برای دست های ملهوف
نشینم و هنوز سرم پر از تصویر دست هاست. لقمه اش ساده است و خوش مزه؛ درست مثل خودش! به تشکر دستش را فشار می دهم. سرم را می بوسد و می گوید: حاجی عراقیه چی چی می گفتت؟ می گویم: سرطان خون داره. عمرش به دنیا نیست. وقتی پرسیدم برای چی اومده گفت: من دارم می میرم اما امام رضا (ع) فرموده: هر کسی مزار من رو با وجود دور بودن و سخت بودن راهش، زیارت کنه، روز قیامت در سه جا به زیارتش میام تا از ترس های ...
شوهرم چوب اعتماد بی جا به دوستش را خورد و من سرنوشتم را در آتش هوس سوزاندم!
دلم آن قدر سنگ شده بود که اشک های او را ندیدم. محمود پس از 5 ماه با این ادعا که نمی خواهد با خبر ازدواج مان، دیگران و به خصوص دوست قدیمی اش را شوکه کند مرا به عقد موقت خود درآورد. من یک سال به طور پنهانی و مخفیانه در عقد او بودم و در این مدت همسر سابقم نیز با دختر عمویش ازدواج کرد و زندگی جدید برای خودش تشکیل داد. ولی محمود بعد از پایان دوره عقد موقت به وعده هایش عمل نکرد و بلایی به سرم ...
پرواز معصومانه از بین الحرمین | شهید سلیمی درباره مقام معلم چه می گفت؟
گلاب و حلوا یا خیرات به دست تا بر سر منزل ابدی شان حاضر شوی... . حتی لحظات تحویل سال را نیز بر مزارشان سپری کنی تا سال جدیدت با آنها آغاز شود. از آن سخت تر لحظاتی است برای یک مادر که بعد از شهادت پسر، درحالی که کاروان پیش تر به ایران بازگشته در کشوری غریب، پیکر پسر را به طواف حرم امام حسین(ع) ببرد، از آقا اجازه بگیرد و از او صبر زینب وار طلب کند و با اشک هایی که بی صدا بر چهره جاری می شوند به ایران ...
کافه کات نمایش نسل امروز است، همه باید صدایش را بشنوند/ در جامعه مردم و دولت چنان به هم گره خورده اند که ...
سر از کاری مثل نمایش کافه کات درآوردید؟ راستش ماجرا از اینجا شروع شد که حدود دو سال پیش تصمیم گرفتیم در حوزه آموزش دست به کاری تاثیرگذار در زمینه تئاتر کشور بزنیم؛ نمایش ایرانی نقطه ای بود که به آن رسیدیم و از آنجا به کاراکتر سیاه ؛ در حالیکه ما کشوری هستیم که یک شخصیت نمایشی ملی به اسم سیاه داریم، سیاه در ذهن همه مردم، بیشتر همان حاجی فیروزیست که شبهای عید در خیابان ها می بینند. ...
نوادگان کسانی که مرگ بر چمران می گفتند، الان روی سر مردم سطل ماست می ریزند/ از عکس انداختن کنار گوگوش تا ...
مهسا بهادری: کسی زیاد او را نمی شناخت، حتی حامد سلطانی، مجری ویژه برنامه نوروزی. البته اگر کسی امیر خیام را نشناسد نمی توان ایرادی به او گرفت اما اگر یک برنامه از او دعوت می کند و مجری اش هیچ اطلاعاتی درباره مهمانش ندارد پر از ایراد است و همین هم باعث شد شب سال تحویل ویدیویی در فضای مجازی دست به دست شود که نشان از بی اطلاعی مجری برنامه درباره مهمانش بود و البته همان ویدیو هم به وضوح نشان می داد ...
سربداران در سوگ شهید خوش غیرت
مزاحمت برای یک دختر و شیرین از جهت رخ نمایی غیرت جوانان سبزواری. بیشتربخوانید سروده میلاد عرفان پور و رضا یزدانی در وصف شهید الداغی اما این غیرت دیار سربداران را تاکنون از دور شنیده بودم؛ فرصت را مغتنم شمردم تا با حضور در این شهر حس و حال مردمی را ببینم که تنها چند روز قبل جوان خوش قد و قامتی را از دست داده اند. حوالی اذان مغرب وارد سبزوار شدم؛ برای ...
بحرانی: باید به آینده پژوهی سلبی روی بیاوریم/ صمیم: مسئله بنیادین علوم انسانی فقدان نظم و اقتدار است
است می خواهد جای خدا را بگیرد و کن فیکون بکند. آینده دانشگاه به آینده علوم انسانی گره خورده است رضا صمیم دیگر سخنران این نشست صحبت های خود را با عنوان دانشگاه دانشجومحور و نقش آن در آینده علوم انسانی در ایران آغاز کرد و ادامه داد: بحثم در معنای تکنیکی آینده پژوهانه نیست و قصدم این است که در این بحث بگویم نهاد، چه اثر استراتژیکی و راهبردی در گذرکردن علوم انسانی به آینده خودش دارد. یا ...
پژمرده ام ای بهار کی می آیی خورشید در انتظار کی می آیی(چشم به راه سپیده)
شود به یاد تو روشن تویی که در همه شب ها چراغ خانه مایی میان خش خش هجرت به گوش عابر پاییز صدای سبز بهاری سلام پنجره هایی رضا صحت فانوس گل ها دلم از پونه ها سیر است آقا هوای شهر دلگیر است آقا کسی فانوس گل ها را شکسته نمی آیی مگر؟ دیر است آقا... ؟؟؟؟ جمکران درون کاش از ...
خاطره معلم سمنانی و شاگرد اوتیسمی/ اردویی که خاطره ساز شد
پذیرفت و در حیاط آموزشگاه ماند و پدرام را با خود به سالن بردم و کنار همکلاسی هایش نشاندم . خیلی تأثیرگذار بود. با بچّه ها سینه می زد. آخر کلمات آنها را با صدای بلند می خواند و یک ساعت تمام نشسته بود بدون اینکه از جمع گریزان باشد در پایان مراسم پذیرایی شد و مثل بقیّۀ دانش آموزان که تشکّر می کردند او هم تشکّر کرد. تمام این صحنه ها را پدرش از دور می دید و اشک می ریخت و چقدر سخت است ...
حمله وحید قلیچ به ناصر محمدخانی و علیرضا دبیر
محمدخانی با شما خصومتی داشت که این حرف ها را زد؟ نه؛سر اینکه من سر تمرین استقلال رفتم این را گفت. ناصر! من هم اتاقی تو بودم، تو همان کسی بودی که از آن تلفن های دلاری می خریدی تا با یک بنده خدایی حرف بزنی! و من اصلا گوش نمی دادم چه می گفتید. خودم را به آن راه می زدم. من تو را از آلمان آوردم همه می خواستند در آلمان بگردند و شادی کنند اما من به خاطر تو از آلمان برگشتم که تنها نیایی. ...
با شوهر سرد و مغرور چه باید کرد؟
از من می خواهد همراه او بعضی فیلم ها و سریال ها را ببینم. در حالی که من از تماشای این طور فیلم ها و سریال ها بیزار هستم؛ ولی برای به دست آوردن دلش این کار را می کنم اما درنهایت تا به حال موفق نشده ام کمترین تغییر مثبتی در او ایجاد کنم. این اواخر که همسرم پیشنهاد کرد با دوستانش بدون من سفر برود، تحملم تمام شد. دیگر نمی توانم به این وضعیت ادامه بدهم. از طرفی فکر می کنم شاید روش های من درست نیستند ...
تصویربردار شهیدی که تکه های بدنش با خاک های لبنان آمیخته شد+فیلم
...، حقیرتر از آنچه درباره ی خویش گمان می بردم، در حیرت فرو ماندم. صالح گفت: چقدر دلسنگی! و من می دانستم که چنین نیست. اما جواب نگفتم. از خودم ناامید شده بودم: همین است که هست. شکر کن که یک بار دیگر چهره ی حقیقی خودت را در آینه ی شهادت مهدی فلاحت پور باز یافتی. شاکر باش! مهدی شاگردم بود مهدی فلاحت پور را از سال 65 می شناختم، از اولین دوره ی آموزشی برنامه ی روایت فتح ، از ...
عطربرکت|کارگرانی که کارفرمایشان خداست/جوان مردانی در دل شب
خبرنگارم و اما مثل بازرس ها می پرسم حالا چرا سرکار خوابیده بودید! امان الله با همان لهجه افغانی می گوید: اسحاق مریض است. گرد و خاک خیابان هم که جارو زد حالش بدتر شد. من گفتم برود و آن طرف میدان بخوابد. من برایش کارش را انجام می دهم. چشم های قرمز اسحاق، لب های ورم کرده اش، پاهایی که جان ایستادن ندارد و رنگی که به رخسار نیست تاییدی می شود بر حرف های امان الله! معذرت خواهی می کنم از اسحاق ...
گرانقدرترین هدیه ای که معلم نمونه بوشهر دریافت کرد!+عکس
پر بود از بچه هایی که حدودا 14ساله بودند و چنان مستانه و بی دغدغه می خندیدند که گمان کنم حتی متوجه حضور غریبه هم نمی شدند چه بهتر همیشه از نگاه افراد روی خودم معذب می شدم روی پله های ورودی بودم که صدای زنگ کلاس همه بچه هارا مثل فرفره از جایشان جهاند. موقعیتم با آن پای شکسته اصلا روی پله ها جالب نبود تا آمدم به خودم بجنبم و کنار بروم از سرراه بچه ها، چنان زیر پایم لرزید از هیبت قدم هایشان که چشم ...
نزدیک به نیم قرن تدریس به کلاس اولی ها/ سید ابراهیم امیری : زمانی که یک معلم احساس کند یک بچه از او می ...
، می گفت تو مدرسه را زنده کردی. ما کار کردیم ولی بیشتر نتوانستم بمانم. به آقای شهابی گفتم نمی توانم بمانم؛ چون دلواپس بچه های برازجان بودم. یک سال ماندم و برگشتم برازجان. فکرشهر: مگر با تقاضای خودتان منتقل نشده بودید؟ خانواده هم برگشتند؟ بله. با تقاضای خودمان بود ولی بعد از یک سال برگشتیم. خانواده هم بیشتر تاکید داشتند به برگشتن. خودم هم شیراز به دلم نچسبید. برازجان را خیلی دوست ...
قاسمپور، ملی پوش اسبق فوتبال ایران: می خواستند در مصر ما را بکشند
زنگ زد و من به این تیم رفتم. آن موقع مهدی مناجاتی سرمربی پاس بود. سال اول برایشان بازی کردم و سال دوم به عنوان مربی - بازیکن برای پاس بازی کردم. همان باعث شد به سمت مربی گری بروم. البته سه، چهار سال بعدش هم فوتبال بازی کردم. در فجرسپاسی و بهمن کرج هم بازیکن – مربی بودم. تا 44 سالگی و تا سال 77 بازی کردم. البته باز هم می توانستم بازی کنم چون از نظر فیزیکی چاق نبودم و مرتب ...
هرروز با دوچرخه برای دانش آموزان آب می برم/ محرومیت ها ادامه دارد
ریاضی است؛ خودم هم معلم هستم. من و برادرم سه سال و نیم تفاوت سنی داریم و همه خاطرات مان با همدیگر است. البته ما هم برادریم، هم رفیقیم، هم دوستیم و هم همکاریم. رابطه خیلی نزدیکی با هم داریم. دوران ابتدایی که مادرم در روستای آشخانه خدمت می کرد، دبیر تاریخ بود و همان جا مدیر هم بود. وقتی مادرم به مدرسه می رفت من و برادرم با ایشان می رفتیم و پیش دانش آموزها بودیم. احتمالاً از همان ...