سایر منابع:
سایر خبرها
دختر 5 ساله جدیدترین قربانی اسیدپاشی
طلاق داد و ما تیرماه پارسال به صورت رسمی از یکدیگر جدا شدیم. تازه بعد از جدایی بود که فهمیدم زندگی ام را باخته ام. تلاش کردم تا دوباره با همسرم ازدواج کنم، اما او از همه جا مرا بلاک کرده بود؛ منظورم شبکه های اجتماعی است. نسیم دیگر حاضر به زندگی دوباره در کنارم نبود. اگر لجبازی هایش را ادامه نمی داد شاید هرگز این اتفاق نمی افتاد. امیدوارم او و دخترم مرا ببخشند و حلالم کنند. پ ...
تصاویر| گشت و گذاری در موزه یک روستا در طالقان
اهل گیلگرد هستند، خودش در چالوس به دنیا آمده؛ من ذاتا به نگه داشتن همه چیزهای کمیاب علاقه دارم؛ یعنی هر چیزی که کم می شد من نگهداری می کردم. وقتی خیلی کوچک بودم به جمع کردن کبریت های متفاوت علاقه مند شدم اما بعد از ازدواج، همسرم مجموعه کبریت هایم را دور ریخت! خودم در طول زندگی هرگز چیزی را دور نریختم . اولین عتیقه ای که او به دست آورده ارثیه مادربزرگش بوده؛ اول راهنمایی بودم که مادربزرگم ...
بازگشت به نی ریز 130 سال بعد از پدربزرگ
خاص بود که رشد می کردیم و به عرصه می رسیدیم که سه تن از ما فرزندان، به طور حرفه ای به کار نقاشی مشغول شدیم. منزل ما از همان آغاز زندگی والدین من، تنها دو اتاق داشت؛ یکی از اتاق ها اتاق نقاشی بود و هنوز که هنوز است، در منزل همه ما یک یا دو اتاق نقاشی وجود دارد. از خانواده و پدرتان بگویید. پدرم، استاد منصورعابدینی، متولد سال 1306 بود که از 9 سالگی به طور خودجوش، به کار نقاشی پرداخت ...
امر به معروف ما فقط به چندتا مو محدود شده
تعقیبات را در اتاق خود انجام می دادند. برای ایشان عبا و قبا درآوردن سخت بود، به این جهت کمک سبک کردن لباس ایشان کارم بود، قبای آقا را درنیاورده بودم که تلفن داخلی زنگ زد، گفتند که این آقایان دم در هستند! من خیلی ناراحت شدم، چون به آن ها گفته بودم که در خانه خبری نیست. با عصبانیت رفتم و در را باز کردم. از چهره و قیافه من ناراحتی مشخص بود. گفتند: ما با شما کار داریم، گفتم بفرمایید. آن مقام مهم ...
زنی که همسر خود را برای مهاجرت به کانادا به قتل رساند
موجود در پرونده، به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: در سال های گذشته با همسرم اختلاف پیدا کرده بودیم اما این اواخر به دلیل اینکه قصد داشتم با فرزندانم به کانادا سفر کنم و او مخالف این مهاجرت بود، اختلافات ما تشدید شد. برای همین تصمیم گرفتم تا همسرم را به قتل برسانم. روز حادثه به خانه موردنظر در سه راه آذری رفتم و با اجرای نقشه قبلی به او شربت زعفران خوراندم. پس از اینکه شربت را نوشید و بیهوش شد، روی تخت افتاد. در ادامه با چاقویی سینه او را هدف یک ضربه قرار دادم و از مهلکه گریختم. همچنین آلت قتاله را داخل سطل زباله ای در جنوب تهران انداختم. منبع: شهروند ...
نجواها و دعاهای های یک دل کوچک / نیایشی در امتداد عشق
...: مامان کی می رسیم مشهد؟ این همه ارادت از یک دخترک 5 ساله زیادی عجیب است، از مادرش سوال می.کنم، همکاریم، رفیقیم، بی رودربایستی حرفم را می زنم و تعجبم را ابراز می کنم. زهرا هم می گوید: دخترم با امام رضا(ع) رفاقتی یک ساله دارد، سال گذشته که آمدیم مشهد خیلی بهانه می گرفت، آرام و قرار نداشت، پدرش به دلایلی نتوانست ما را همراهی کند و نیایش تمام طول مسیر، دلتنگ او شده بود، مدام ...
اسیر وسوسه های شیطانی صمیمی ترین دوست شوهرم شدم/ وقتی همسرم نبود او می آمدم خونه پیش من و...
چرا که همت با زنان دیگری نیز ارتباط داشت و من تازه فهمیدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام در این شرایط تصمیم گرفتم برای همیشه همت را از زندگی ام بیرون کنم به همین دلیل در خانه ام را قفل کردم و دیگر او را به زندگی مشترک مان راه ندادم ولی روز بعد از این حادثه زمانی که به همراه دخترم به خانه بازگشتم متوجه سرقت طلاها، مدارک و گوشی دخترم شدم از آن جایی که گاو صندوق و در اتاق با کلید باز شده بود، دریافتم که این سرقت را همت انجام داده است. چند ساعت بعد پیامکی برایم فرستاد و تهدید کرد تصاویر خصوصی دخترم را در فضای مجازی منتشر می کند و... ...
حاشیه نگاری رونمایی از آخرین تقریظ رهبر انقلاب بر یک کتاب/ واکنش خاتون قوماندان به حضور یک اسم در متن ...
مادر ام البنین... با پایان سرود ملی کشورمان، خانواده های شهدای فاطمیون صلوات بلندی می فرستند و با گفتن و عجل فرجهم در جایشان می نشینند. لبخند زورکی می زند و می گوید مرا از کجا شناختی؟ دخترتان ام البنین در کتاب خاتون و قوماندان بارها و بارها از شما گفته، این را که می شنود یخ اش باز می شود به عکس شهید اشاره می کند و می گوید ابوحامد 13 سال دامادم بود. یک اخم از او ندیدم افتخار ...
ضرورت تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه های جهان/ غربی ها ذهن مردم جهان را نسبت به فرهنگ ایران مسموم ...
نزدیک است و هم می خواستم شاعران ایرانی را ببینم و اشعارشان را بخوانم. دانشیار دانشگاه آگری ابراهیم چچن در ترکیه افزود: پدرم در سال های گذشته با ایرانیان روابط زیادی داشت. من نیز فرزندانم را به ایران آورده ام تا هم تحصیل کنند و هم با فرهنگ ایران بیشتر آشنا شوند. ایران در دوره فوق لیسانس و دکترا تجربه بسیار نابی بود و مایلم برای دخترم هم این تجربه زیبا تکرار شود. ما با تبلیغ، سعی کرده ایم ...
این افراد تا یک قدمی مرگ رفتند اما به طرز عجیبی به زندگی برگشتند | معجزه در مرز مرگ و زندگی
. اگر این اتفاق نمی افتاد، بی شک به خاطر سقوط به عمق دره جانم را از دست می دادم. در آن لحظه احساس درد شدیدی در شانه ام داشتم و ناگهان بیهوش شدم. وقتی چشمانم را باز کردم، هنوز در آنجا بودم. سرما بدنم را بی حس کرده بود. انگشتان دست و پایم بی حس بود و هیچ حرکتی نداشت. بعد از چند دقیقه دوستانم مرا پیدا کردند و اصلا باورشان نمی شد که روی تخته سنگی بزرگ متوقف شده باشم. آنها ماجرا را به آتش نشانی ...
حرف های متفاوت دختری که 14 روز بی حجاب شد | با بی حجاب شدنم مجوز ارائه پیشنهاد بی شرمانه را به مردان ...
اینطوری کن. فردا فلان چیز را به موهایت بزن و با لباست ست کن و... البته من آنقدرها هم سریع و یکدفعه حجاب را کنار نگذاشتم. روزهای اول، شالم روی شانه ام بود و با ترس و لرز در خیابان راه می رفتم. اما کم کم نگرانی ام رفع شد و به کلی شال را کنار گذاشتم. بعد از آن، دیگر هر روز با یک شکل و شمایل جدید بیرون می رفتم. یک روز موهایم را باز می گذاشتم، یک روز بالا می بستم و... خلاصه برای خودم خوش بودم و همه چیز ...
دانشمندانی کوچک در دل روستا/ مدرسه ای که نخستین پژوهشسرای روستایی کشور شد
ه تحصیل خانواده ام در روستا ماندند و من برای ادامه تحصیل مقطع دبیرستان با یکی از دوستانم به تهران رفتم، سال اول در منطقه 17 در مدرسه اتابکی و بعد در مدرسه سلمان فارسی و سال سوم و چهارم دبیرستان را در منطقه یک در مدرسه شهید مدنی خواندم و دیپلم گرفتم. آن زمان یکی از درس ها" طرح کاد" بود به معنای اینکه همزمان با تحصیل، دانش آموزان در یک جایی کار کرده و مهارتی یاد می گرفتند. من هم ...
اجرای حکم اعدام مردی که به دوست همسرش تجاوز کرده بود
...> سومین متهمی که از پای چوبه دار به سلولش بازگشت، مردی است که سه سال قبل مرد تاجری را در باغ گیلاسی حوالی کن به قتل رساند و خودروی او را هم آتش زد. روز 10 تیرماه 99 مرد جوانی در تهران گم شدن ناگهانی پدرش را به پلیس خبر داد. بررسی های پلیس نشان داد مرد گمشده تاجر مواد شوینده است و روز حادثه هم با یکی از دوستانش به نام بهرام قرار ملاقات داشته است. همزمان با ادامه تحقیقات ...
بلایی که بازیگر مشهور مرد ایرانی بر سر دختر باکره آورد! / افشاگری دامن گوگوش را هم گرفت + عکس
...، همه را به مرحوم هریتاش انتقال دادم. در وضعیت سینمای آن زمان، منِ جوان که داشتم راهم را درست می رفتم و تا آن زمان هیچ کار بدی انجام نداده بودم، نه قمارباز بودم، نه به مهمانی های آنچنانی می رفتم و خیلی راحت داشتم زندگی طبیعی خودم را می کردم و در ضمن درسم را هم می خواندم، فرمان آرا با کمال ناجوانمردی و با توطئه مرا از دست آقای هریتاش در آورد و علیه ایشان بد گفت. بعد هم به من توصیه ...
توصیه حاج قاسم به یک روحانی مدافع حرم چه بود؟ + فیلم
علی کشیده بود و این نعره ی یا علی به آن تکبیرها غلبه کرده بود و این بچه ها توانسته بودند یک خیز بردارند و به خاکریز دشمن نفوذ کنند و از محاصره درآیند. البته محمدامین در آنجا شهید شد و پیکر او باقی ماند و چند سال بعد پیکر مطهر او را آوردند. این خودش خیلی مهم است. یک روحانی در صحنه ی نبرد این دلهره، این تردید و این ترس و یا بعضی از چیزهای دیگر را از بین می برد. در دوران دفاع ...
آخرین وداع دختر 3 ساله با پدر شهیدش/ شهید اسداللهی به آرزویش رسید
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بیرجند، با همان دست های کوچکش در حالی که لباس پلیسی بر تن دارد به علامت احترام یک دست را مقابل سرش گذاشت و منتظر است تا پیکر پاک پدرش وارد مسجد شود. با یک دست احترام می گذارد و با دستی دیگر چشمان بارانیش را پاک می کند. آرزویش این است که مانند پدر پلیس شود، همیشه هر روز بیدار می ماند تا پدر از سرکار به خانه باز گردد و او بتواند کلاه پلیسی پدر را بر سر بگذارد و ...
زن بیچاره متوجه رابطه پنهانی شوهر دومش با دخترجوانش در اتاق خواب شد
به گزارش سلام نو؛ مادر جوان الهه در ادعاهای هولناکی در دادگاه کیفری استان تهران گفت: بعد از طلاق با دخترم در تهرانپارس زندگی می کنیم، خودم از راه فروختن لباس و اجاره کردن غرفه، خرج زندگی را در می آورم، تا اینکه منصور با من آشنا شد او خودش را پلیس و سروان معرفی کرد و چون ظاهر فریبنده و سلاح و دستبند داشت باور کردم و او را وارد حریم زندگی ام کردم. او ادامه داد: مدتی نگذشته بود که دیدم ...
زندگی یک زن در حقارت؛ مادرشوهرم پسر 4ساله ام را مخفی کرده است!
شدت عصبانی شد و به حمایت از پسرش پرداخت به گونه ای که تا می توانست به من ناسزا گفت و توهین کرد. صمد هم که با افشای این ارتباط خیابانی چهره ای خشمگین به خود گرفته بود، مرا زیر مشت و لگد گرفت و به حدی کتک زد که دیگر حتی توان ناله هم نداشتم! از آن روز به بعد زندگی برایم تلخ شد و خانواده همسرم مدام به آزار و اذیت من می پرداختند و با گستاخی به من تهمت های ناروا می زدند! این بود که دیگر تحملم ...
وحشت بعد از نجات معجزه آسای یک زن / شوهر دریا قاتل فراری است! + عکس
نمی توانست بدرستی صحبت کند . این زن در حالی که بسختی صحبت می کرد در تشریح جزییات ماجرا به ماموران گفت :همسرم از همان ابتدای زندگی مشترک بیکار بود .او به مواد مخدر اعتیاد داشت و همیشه سر هر موضوعی مرا کتک می زد . او تحت تاثیر مصرف شیشه دچار توهم می شد .حتی چند بار تصمیم به جدایی گرفتم اما او همیشه مرا تهدید به مرگ می کرد. آخرین بار وقتی با هم درگیر شدیم با چاقویی که همیشه در جیبش داشت به ...
قتل هولناک پسر عمه همسر در دفاع از خود
به فحاشی کرد. من سعی کردم او را آرام کنم اما نشد. حتی همسرم هم با بهروز صحبت کرد اما نیم ساعت بعد یکباره بهروز در حالی که چاقویی در دستش داشت وارد خانه ما شد. من و همسرم و پدرزنم که با ما زندگی می کند همگی شوکه شدیم. همسرم تلاش کرد او را آرام کند اما او به سمت من حمله کرد و با چاقو ضربه ای به پهلویم زد. من که ترسیده بودم و گمان می کردم قصد جانم را دارد به سمت آشپزخانه دویدم، چاقویی برداشتم و به طرف ...
ماجرای پزشکی که از پذیرفتن بیمار خودداری کرده بود، به کجا رسید؟
دکتر از اتاقش بیرون آمد و من را با خود به داخل اتاق برد و آنجا با لحن نامناسبی به من گفت که به محجبه ها خدمات نمی دهیم. به هرجا هم می خواهی برو شکایت کن. من از کسی ترس و واهمه ندارم. مشکل در اعصاب حسی انگشتان بانوی مشهدی همسر این خانم اضافه کرده بود: به حراست معاونت درمان دانشگاه مراجعه کردم و آنجا متوجه شدم رفتار نامناسب این پزشک مسبوق به سابقه است و اسفندماه سال گذشته نیز ...
تقدم اخلاق بر فقه در سیره امام صادق (ع)/ یادداشتی از عبدالرحیم اباذری
اطوار کیست؟ گفتند جعفرصادق است . چون شناخت ، گفت: چنین کارهای بزرگ فقط از امثال او ساخته است. ( مناقب آل ابی طالب ، ابن شهر آشوب ، ج 4 ، ص 274 ) در نقل دیگری سفیان ثوری می گوید: روزی به محضر امام صادق علیه السلام مشرف شدم ، دیدم رنگ رخسارش دگرگون شده ، ازعلت پرسیدم؛ حضرت فرمود: برای اهل خانه سفارش کرده بودم که به پشت بام نروند ، اما بعد مشاهده کردم کنیزی که یکی از فرزندانم را به او سپرده ...
من: پسر بیکار آسمان جُل شهرستانی/ او: دختر پولدار شیرازی
آسمان جل قید خانواده اش و آن رفاه را می زده. دلم گرفت. خدا می داند چقدر تلاش می کردم تا اوضاع بهتر شود و خودش هم این را می دانست. دلم گرفت و گفتم مجبور نیست این وضع را تحمل کند... آن روز ها وقتی از خانه می زدم بیرون، دیگر دلش هم برایش تنگ نمی شد. گاهی به حرف پدرم فکر می کردم و پیش خودم اعتراف می کردم که باید دختری را انتخاب می کردم که به ما بیاید... آن روز وقتی در دعوایمان مرا بی عرضه و خانواده ام را بی اصل و نسب خواند، طاقت نیاوردم و کشیده ای خواباندم توی صورتش... سپیده چمدانش را بست و رفت... ما برای هم ساخته نشده بودیم. ...
سوره سبز از تاریخ جنگ تحمیلی می گوید/ تمرکز نشر ستاره ها بر تاریخ شفاهی
شب توی اتاق نشسته بودم که صدای تیراندازی بلند شد، ممتد به صورت پی درپی، قطع هم نمی شد. ناگهان یکی دوید تو محوطه و داد زد: همه بیاین بیرون، سریع! سریع! ریختیم تو میدان صبحگاه و به خط شدیم. مسئول مخابرات که صحبت می کرد، فهمیدیم به ژاندارمری حمله کرده اند، درخواست فوری داشتند برای کمک. می گفت: تو ژاندارمری اسلحه و مهمات زیادی هست، اگر سقوط کنه، همه اش دست ضدانقلاب می افته. راوی می افزاید ...
روزی که زنان ایرانی از روی چادر سرشان را لجن گرفتند و به ارگ دولتی رفتند
. دکتر فووریه پزشک فرانسوی شاه در خاطرات خود مینویسد: از بس پیش شاه اصرار کرده بود که تمام درهای ارک را که مستقیماً به عمارت سلطنتی راه دارد بگیرد، شاه را به قبول واداشته و بدون معطلی به این کار دست زد، در حالی که من در اطاق کار خود نشسته بودم و از هیچ جا خبر نداشتم بنا به امر نایب السلطنه بدون خبر قبلی به کندن در خانۀ من که طرف کوچه است مشغول شدند و مرا صاف و ساده در خانه ام محبوس کردند. مردم ...