سایر منابع:
سایر خبرها
خیانت مرد عاشق پیشه به همسرش فاش شد | ارتباط با 7 دختر به بهانه ازدواج
ماجرا را فهمید در حالی که بغضی گلویش را می فشرد، به ما گفت که فریب مراد را خورده است. او گفت: مراد به من وعده ازدواج داده و خودش را جوانی مجرد معرفی کرده بود! طولی نکشید که با عذرخواهی آن دختر، از محل کارش بیرون آمدیم ولی من همچنان به دیگر رفتارهای همسرم نیز مشکوک شده ام. شاید هم وقتی خودم با او به صورت تلفنی ارتباط داشتم، باید به این روز فکر می کردم که وقتی پسری با من ارتباط دارد، پس با دختران ...
جایی شوهرم را دیدم که نه راه پس داشتم نه پیش چون خودم هم با دوست پسرم بودم!
.... آن روز همسرم دستگیر و به دلیل شرب خمر به تحمل شلاق محکوم شد. او دیگر به هیچ مهمانی نمی رفت و همین موضوع ظن مرا برانگیخته بود. به همین دلیل او را تعقیب کردم و فهمیدم از مدتی قبل زنی میان سال را به عقد موقت خودش درآورده و در دام مواد مخدر گرفتار شده است. با آن که خودم در همین پارتی های شبانه با جهان آشنا شده بودم ولی نمی توانستم خیانت همسرم را تحمل کنم فقط می خواستم عشق او را برای ...
پدری کردن جالب میلاد عبادی پور در اردوی تیم ملی والیبال + فیلم
پیوست. او سه ماه بیشتر در این تیم حضور نداشت تا اینکه راهی تیم اسکرا بلچاتوف لهستان شد. میلاد عبادی پور اردیبهشت 1395 وقتی 23 ساله بود با همسرش خانم رویا محبوب ازدواج کرد ، حالا می گوید هر جای دنیا که بروم همسرم را با خودم خواهم برد.ثمره این ازدواج یک فرزند می باشد.
حذف صف وام ازدواج فقط یک مُسَکن است
گروه استانی تیتر یک به نقل از البرزخاتون ؛ دیروز خبری خوشحال کننده از سوی دولت برای زوج های جوان، نظر آحاد مردم را به خود جلب کرد. احسان خاندوزی، وزیر اقتصاد در خبری عنوان کرد که صف وام ازدواج تا پایان سال جمع می شود و پیگیری بانک مرکزی در موضوع وام ازدواج قطعی است. این خبر، خبرنگار ما را به وجد آورد تا بین زوج های جوان برود و این خبر را به آن ها اعلام کند و شاهد شادی آن ها ...
یک عاشقانه ساده در دانشکده شریعتی
...> آغاز زندگی در مزار شهدای گمنام مراسم آغاز می شود و بعد از رسم و رسومات مرسوم سفره عقد، عاقد خطبه عقد را می خواند. چه پیمانی زیباتر از پیمان ازدواج و چه مکانی مقدس تر از مزار شهدای گمنام. وقتی دو جوان در این مکان روحانی و ملکوتی آغاز زندگی شان را جشن می گیرند باید دانست به تجملات و مادیات پشت کرده اند و فقط آمده اند ارادتشان را به شهدا اعلام کنند. زهرا سادات موسوی درباره انتخاب این مکان برای ...
4 هزار دختر و پسر جوان در این خانه ازدواج کردند | عموهاشم با ذره بین دنبال مجردهاست
) است. توی محله ما خانواده هایی را می شناسم که دختران نجیب دم بخت دارند. اگر قصد ازدواج دارید به خانه من بیایید تا مقدمات ازدواجتان را فراهم کنم. تعداد رزمنده های مجرد پانزده شانزده نفر بود اما هیچ کدام به تهران نیامدند چون در تهران کسی آن ها را نمی شناخت. مدتی گذشت و یکی از رزمنده ها با مادرش آمد برای ازدواج. برای اقامه نماز رفتیم مسجد و همان جا دخترِ نانوایِ محله را برایش خواستگاری کردم. بعد از ...
عطر برکت| هوای ماشین مشتری را داریم، مثل ماشین خودمان!
مغازه هم می توانی عکس بگیری! * برکت از خانواده ام سرازیر شد در کارم حسین آقا برکت کارش را به برکت در زندگی اش ربط می دهد و می گوید: برکت از خانواده سرچشمه می گیرد. پدر و مادرم و خواهر و برادرم که زندگی های سالمی داشته و دارند، برکت هستند. همسرم و بچه هایم سالمند، هر کدام رونقی به زندگیم داده اند و با خودشان برکت آورده اند. گاهی که با دوست یا همکاری صحبت می کنم که ازدواج نکرده یا ...
جَنگ در چَنگ این زنان خبرنگار بود
می دویدند و می آمدند و با من، در مورد مسائلی که در روز برایشان اتفاق می افتاد، صحبت می کردند. عمدتا نگاه ها خیلی خوب بود و من هر جای دنیا که می رفتم، دوست داشتم خط مقدم جبهه باشم و هنوز هم که هنوز است، همین طور هستم! یک بار بعد از شهادت دکتر چمران، با خانمش رفته بودیم مکه و موقعی که از رادیو مارش عملیات را می زدند، واقعا سر از پا نمی شناختم و می گفتم: آخر من چرا به مکه آمده ام؟ من باید در خط مقدم باشم! ... . انتهای پیام ...
کارآفرینی بانوی دورودی به واسطه یک مهمانی خانوادگی!
تشویق می کند. قرار است در 22 بهمن امسال هم نمایشگاهی از تولیدات خود برگزار کند که از صفر تا صد کار بر عهده خودش است. جوانمرد می گوید: من در خانواده ای بزرگ شدم که مادرم ترجیح می داد دوخت و دوز و بافندگی را خودمان انجام دهیم و همین باعث شد من به این سمت بروم. در زمستان هیچ لباس کاموایی خریداری نمی کنم چون همه لباس های زمستانی را خودم می بافم، دوست داشتم فرزندانم هم مثل من به هنر ...
اسیر که شدیم اکبر صیادبورانی گفت لعنت بر آن سق سیاهت!
چیزی که به ذهنتان رسید چه بود؟ خائن به سزای اعمالش رسید؟ هیچ عکس العملی نداشتم. * بعد از آن بازجویی... برایم عادی شده بود. خیلی چیزها را دیده بودم. این نیست که بگویم خوشحالم که تقاص پس داد. یکی دوبار به ذهنم آمد که اگر این اتفاق برایش نمی افتاد، خودم پیشقدم می شدم. * سرنوشتش بیشتر رقت انگیز است. خیلی ناراحت کننده است که آدمی این طور خیانت کند! ...
شهیدی که شهادتش را خبر داد
پیکر مرا تو به تهران ببری. گفتم که چه می گویی من کار دارم؛ جواب داد به حرفم گوش کن، غروب سه شنبه او برای سرکشی به پایگاه رشیده در پنج کیلومتری مریوان می رود. شب آنجا می ماند. بین 2 تا 3 صبح ضدانقلاب به آنجا حمله می کند، فقط یک نفر از آنجا فرار می کند و بقیه بچه ها به شهادت می رسند. چهارشنبه صبح با تلفن منزل پدر همسرم تماس گرفتند و گفتند با من کار فوری دارند حتماً با سپاه مریوان ...
امیدآفرینی به سبک خبرنگاران خبرگزاری فارس
سرویس میراث فرهنگی همیشه حس و حال روضه های خانه قدیمی را دوست داشتم، وقتی می رفتم آنجا حس خوبی داشت. حسی که توی هیچ کدام از هیأت های بزرگ شهر پیدا نمی شد. برای همین تصمیم گرفتم، در موردشان بنویسم. بعد از انتشارش، کلی پیام از دوست و آشنا رسید که چقدر خوب این حس منتقل شده بود. سراجان در خصوص گزاش امیدآفرین دیگر گفت: با خانم خانواده هماهنگ کردم و رفتم منزلشان، شنیده ...
سینمای پیش از انقلاب، روایت گرِ داستان های ایرانی
دادن به حرف و حدیث مردم، هما را صیغه کند. هما هم از این فرصت استفاده می کند و میران را وادار می کند که او را عقد کند. هما روز به روز بیشتر توجهِ میران را جلب می کند. پس از مدتی، هما متوجه نازایی خودش می شود و از آن پس تلاش می کند که میران را واردِ مراسمِ طربِ خود کند تا جایگاهِ خودش را نزدِ او حفظ کند. بخشی از شوهر آهو خانم را بشنوید. شوهر آهو خانم علی محمد افغانی ...
سرانجام عشق تیمساری که کارگری می کرد
این در حالی بود که زن اصلا متوجه نبود که چه می گوید. عباس یک لحظه فرمان را رها کرد و دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و در حالی که می خندید، گفت: خدایا شکر. سپاسگزارم که چنین حالتی را در قلب همسرم انداختی. عباس که دعا کرد، قلب زن ریخت و پیش خود گفت: خدایا! من چی گفتم و چرا این حرف را زدم؟! اما دیگر کار از کار گذشته بود. زن یک لحظه احساس کرد، عباس را از دست داده است. عباس هم رو به او کرد ...
بانوانی که از جامعه جا نمی مانند
خانه یاد بگیرند. کارمند خودم؛ کارفرمای خودم باید گفت که این موضوع در امتداد طولانی خود در تاریخ این مرز و بوم، صرفاً جنبه سرگرمی و درآمدزایی ندارد. کسب این توانمندی و یادگیری این هنرهای خانگی بارها و بارها به قیمت حفظ عزت نفس بانوان، محکم ماندن حریم و کیان خانواده و در امان ماندن از فقر و فلاکت ختم شده است. تاریخ، زن های گمنام بسیاری را به یاد دارد که وقتی همسرشان و ...
حکایت نیم قرن شیفتگی و نامه هایی که از آمریکا می رسید
.... به همین دلیل تنها نجابت و صداقتش را ملاک ازدواج قرار دادم و به او بله گفتم. اول زندگی خانه نداشتیم و به همین دلیل 6 سال با مادر حاج آقا در یک خانه زندگی کردیم. پا به پای هم تلاش کردیم و ذره ذره زندگی مان را ساختیم. اما بشنوید از مهریه حاج خانم که ماجرای جالبی دارد: در دوره ما از این بده بستان های مالی در قضیه ازدواج مرسوم و پسندیده نبود. مهریه من، یک جلد کلام الله مجید و 15 هزار ...
سوختن شوهر به 10 سال ازدواج موقت این زن پایان داد
م 18ساله بود. ما با هم خانه ای اجاره و بعد از عقد موقت، زندگی مشترک مان را شروع کردیم. گاهی هم به خانه پدر و مادرمان می رفتیم چون به آنها نگفته بودیم که ازدواج کرده ایم، البته چند سال بعد همه چیز مشخص شد و آنها هم زندگی ما را قبول کردند. در این 10 سال مهرداد به هر دری زد تا بتواند زندگی خوبی درست کند و بتوانیم یک روز به صورت رسمی با هم ازدواج کنیم. او هر کاری که فکر می کرد ممکن است در آن موفق ...
قله آهنین دنا بر دامن خلیج فارس/ وقتی ماموریت بودم، یتیم شدم!
سختی های این سفر و دوری 8 ماهه تعریف می کند: سختی های این مأموریت، یک جورهایی شیرین بود. من هر موقع دلتنگ می شدم، اولین کاری که می کردم این بود که خودم را جای همسرم می گذاشتم. وقتی یادم می آمد که در چه شرایطی است، سختی های خودم از چشمم می افتاد. فکر کردن به کار همسرم به من دلگرمی می داد و باعث می شد محکم تر باشم. فقط من نبودم که این شرایط را تحمل می کردم؛ خانم های دیگری هم بودند که همین وضع ر ...
عکاسی که دستش را در انقلاب جا گذاشت
خبرگزاری فارس- مریم آقانوری؛ حسین پسراسماعیل خان ایوبی، بچه محل امام رضا(ع)، گویا از همان بچگی درِخانه بازی و مهمان نوازی را از امامش آموخته و حالا از کله صبح تا الله اکبر مغرب، درِ حیاطِ خانه اش باز است. تا هر که آمد، حسین آقا از همانجا روی تختش، گوشه اتاق پذیرایی، بفرمایید بگوید و حاج خانم به استقبالش برود. اما صفای وجود اهالی این خانه یک چیز دیگر است، آدم ها را مسخ می کند و به سمت خود می کشد؛ مثل خانه پدربزرگ مادربزرگ ها. مردی که با هر شات دوربی ...
عارف گمنامی که لب تشنه ذبیح الله شد!
می کند: من دانشجو بودم که مادر و خواهر محمدحسین از امور دانشجویی دانشکده شماره تماس مرا گرفته بودند. اول خانواده ها با هم آشنا شدند و بعد من و همسرم با هم آشنا شدیم. نقطه اشتراک من و ایشان مسائل اعتقادی و بحث ولایت پذیری بود که با هم هیچ مشکلی نداشتیم.سال 78 ازدواج کردیم. سه فرزند، یک پسر و دو دختر دارم. پسرم علی اکبر متولد 80، فاطمه متولد بهمن 83 و دخترکوچکم هم متولد فروردین 94 است ...
تقریب دو ملت ایران و افغانستان از برکات پنهان دفاع از حرم
برایمان همواره این سوال مطرح بود که چرا یک افغان که می تواند با کارگری در ایران هم زندگی کند باید برای دفاع از ایران به سوریه برود. یک روز همسرم گفت که جانبازی از سوریه برگشته و بچه ها می خواهند به عیادت او بروند. من رفتم به آن جلسه و از این جانباز خواستم من را با مهاجران افغان مدافع حرم ارتباط بدهند. از این طریق من با خانواده شهید توسلی آشنا شدم و طی دو سال گفت و گوهایی با همسر شهید داشتم و بعد ...