سایر منابع:
سایر خبرها
آشپزی مجالس حسینی میراث پدری ماست
نیت های خالصانه اهالی ساخته شد. برای سفره احسان امام حسین(ع) همه بانی اند کربلای جبهه ها یادش به خیر... محمد جعفری پور، یکی از رزمندگان سرافراز دفاع مقدس بوده و افتخار حضور در کربلای ایران را هم در کارنامه دارد. او که حالا مهندس باسابقه عمران است، در گروه مهندسی چند عملیات مهم دوران دفاع مقدس هم حضور داشته است. او علاوه بر حضور در گروه مهندسی عملیات کرکوک که نخستین ...
خاطره ای در سومین نامه شهید رضا جهازی بغدادآبادی
چیزی نگویم. گفتم: مگر چه شده؟ گفت: هیچ، من خواب یک آقایی را می دیدم که در حمله رمضان اول همانند یک اسب پیش می تازید و با شمشیر دشمنان را بر زمین می ریخت. من چون به آن برادر قول داده ام که به کسی نگویم شما هم به کسی فعلاً چیزی نگویید. مادرجان! من با جرأت می توانم بگویم که همه این برادران از نزدیکترین افراد به خدا هستند؛ ما چند شب اینجا دعای توسل داشتیم و برای رزمندگان جنوب دعا می کردیم ...
بی قرار شهادت؛ از مِحراب مسجد تا میدان نبرد علیه داعش در سوریه
قبول نکرد و در گوشه ای از بازار خودش را قایم کرد که پدر و مادرش فکر کنند او گم شده و بعد از اینکه همه جا را گشتند و حسابی خسته شدند، مصطفی از جایی که قایم شده بود بیرون آمد و گفت: بریم اون لباسی که من می خوام بخرید و پدر و مادر مصطفی لباس مورد نظر را خریداری کردند. بیشتر اقوام با مصطفی اختلاف دیدگاه عمیقی داشتند؛ یعنی هر زمان آقا مصطفی می رفت سوریه و مجروح می شد و می آمد، به او می گفتند ...
مرضیه هاشمی: اهل بیت (ع) راه درست زندگی را به من نشان دادند+فیلم و عکس
متوجه شدند. مادرم در ابتدا کمی گارد گرفت که چرا من مسلمان شدم که به نظرم طبیعی بود. اما قبل از فوتش یک روز گفت انتخابت درست بود. گفت وقتی تو رو با پنج بچه دیگرم مقایسه می کنم می بینم رفتار و کردار تو بهتر است. گفتم مادر دیر نیست و می توانی مسلمان شوی. گفت از من گذشته است. اما تو انتخاب درستی کردی. او درباره اهانت به ساحت قرآن نیز گفت: افراد کوچکی که این کار را می کنند، از نظر فرهنگی ...
دفاع مقدس اوج دلاوری و استقامت یک ملت بود
طول عملیات ها و در خطوط جبهه ها بارها می شد که رزمندگان خودشان تشنه بودند اما آب قمقمه شان را به دیگری می دادند. این یک نمونه کوچک است از هزاران. درعین حال جبهه و سنگر محراب و معراج بچه ها بود . فرهنگ جبهه ها در یک کلام این بود، روزها خدمت به خلق خدا و شب ها عبادت برای خدا. در چه عملیات هایی شرکت داشتید؟ و در کدام عملیات ها مجروح شدید؟ در عملیات های کربلای 5، کربلای ...
گذری بر روند رشد صنعت موشکی کشور
حدوداً سه چهارم تری موشک قرارگرفته و انگشتش روی دکمه دوربین و آماده عکس انداختن بود که با منفجرشدن موشک به صورت غیرارادی عکس قشنگی از دود و آتش گرفت. بعد هم رو به ما کرد و گفت: نزدیک بود ما را بکشی. گفتم: نترس، اینجا کشته نمی شوی. این اتفاق بی خطر بود. منبع: هاشمی، علی، رسا، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، چاپ اول 1400، صفحات 326، 327، 328، 329، 330، 331، 332، 333، 335 انتهای پیام/ 112 ...
بچه ها حجت را تمام کردند!
خاطره اول؛ در چاه افتادگان! برای شروع خاطراتم می خواهم اول به یک خاطره طنز و جالب بپردازم. اوایل سال 1365 در اردوگاه شهید عرب روبه روی شهرک دارخوئین بودیم که یک روز حدود 70 نفر نیروی جدید تازه اعزام شده از استان اصفهان به منطقه آمدند، این گروه را به اردوگاه شهید عرب فرستادند و کارگزینی لشکر امام حسین (ع) آن ها را به گردان موسی ابن جعفر (ع) معرفی کرد. محل استقرار گردان موسی ابن جعفر (ع) در انتهای جاده شهید قربانعلی عرب و در مجاورت هو ...
داستان کوتاه/ کارت دعوت
جعبه را روی میز کوچک کنار تخت گذاشتم. جعبه ی چوبی خراطی شده ای که در چند گوشه اش منبت کاری های ظریف داشت. یک روبان یاسی با نگینی آبی دور کاغذ لوله شده ای گره خورده بود. گره پاپیون روی کاغذ را باز کردم. روی کارت دعوت با خطی زیبا نوشته شده بود: به نام اهورا مزدا آفریدگار زندگی و خرد فرخنده روزی ست میلاد آنیتای عزیزم، مظهر زیبایی و عشق! این روز ...
نوشتن کتاب دفاع مقدسی با اطلاعات غلط؛ کاغذ حرام کردن است
منطقه را ببیند، یکی از نظر طرح و نقشه عملیات می خواهد آنجا را ببیند، یکی می خواهد بررسی کند ببیند، جغرافیای آنجا چطوری است و برای تحلیل نظامی می خواهد استفاده بکند. یکی می خواهد بنویسد، نیاز دارد این سنگر را ببیند. این نکتۀ مهمی است و البته سرآغاز خوبی است. چون زمان دفاع مقدس، شعرا اوایل جنگ می رفتند منطقه، یکی خاطره جالبی تعریف می کند، می گفت ما به آنجا رفته بودیم و صبح ساعت 5 صبح یکی ...
روایت یک بانوی آزاده ایرانی از دوران اسارت خود در عراق
آزاده رفته و با وی گفت وگویی انجام داده است که مشروح آن را در ادامه می خوانید: سه ماه قبل از آغاز جنگ، با فرمانده سپاه دشت آزادگان ازدواج کردم و زندگی ما با جنگ پیش رفت. خانه پدری ام در شهر بستان بود. با شروع جنگ، امام خمینی(ره) فرمودند: هر فردی باید از این انقلاب و کشور دفاع کند . بر همین اساس، پدرم درنزدیک خانه حسینیه ای داشت که آن را برای مقر رزمندگان اختصاص داد. بعد از ...