سایر خبرها
چند سالی پنهانکاری کردم اما آخرش شوهرم مچم را گرفت! نمیدانم چکار کنم!
...، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 19 ساله بودم که اصغر به خواستگاری ام آمد ولی پدر و مادرم بدون هیچ گونه تحقیق درباره وضعیت اجتماعی و اخلاقی خواستگارم مرا پای سفره عقد نشاندند تا دیر نشده ازدواج کنم. اما هنوز چند ماه بیشتر از مراسم عقدکنان نگذشته بود که متوجه رفتارهای غیرعادی اصغر شدم و تازه فهمیدم او از نوعی اختلالات روانی رنج می برد و بیماری اش را ...
یک مرد چه قدر می تواند بی غیرت باشد که چنین حرفی بزند!/ شوهرم پیشنهادی داد که شرمم میاد بازگو کنم و...
... زن جوان در ادامه گفت: بعد از آن که تحصیل در مقطع راهنمایی را به پایان رساندم دیگر به مدرسه نرفتم و مشغول امور خانه داری شدم چرا که علاقه زیادی به درس و مشق نداشتم و می خواستم در خانه به مادرم کمک کنم تا این که خودم زندگی مستقلی را تشکیل بدهم. در حالی که 21 ساله بودم یکی از همسایگانمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگرچه آن خانواده را از سال ها قبل می شناختیم، اما هیچ اطلاعی از وضعیت ...
حدیث رنگارنگ دلدادگی
خطرناک است، امنیت نیست، ولی مادرم آرام است. می گوید من شما را می سپارم به امام، می سپارم به خدا. صدایم کنید ابراهیم آرین / هلند / محل گفت وگو: نجف شانزده سال پیش مسلمان شدم و اسم ابراهیم را انتخاب کردم. تا قبلش مسیحی بودم. فکر می کنم از وقتی چهارده ساله بودم درباره مذاهب مختلف و سلوک های معنوی متفاوت مطالعه می کردم تا حقیقت خودم را پیدا و خودسازی کنم و خدا را بیشتر بشناسم. کم ...
رییس می دانست فریبا نوعروس است! / آنها در شرکت تنها بودند !
بودند را خوانده بودم اما تصور اینکه مردی با این شیوه چشم به ناموسِ دیگران داشته باشد هیچ گاه در خاطرم نمی گنجید چرا که... مرد جوانی که نگرانی در چهره اش موج می زد به همراه همسرش وارد کلانتری شد و در حالیکه عنوان می کرد از مدیر یک بنگاه معاملاتی شکایت دارم، به تشریح ماجرایی تلخ پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتر گفت وقتی خدمت سربازی ام به اتمام رسید تلاش کردم تا شغل ثابتی برای خودم دست ...
بیت المرزوق، خانه رازآلودِ پشت نخلستان نجف به کربلا
پدرش را با عزیزترین دارایی اش می دهد: پدرم و مادرم به فدای سید الشهدا (ع) خانه ای پر از عشق و نور کافی ست ببینیدشان. دیگر دست خودتان نیست. غش و ضعف می روید برای سادگی زندگی شان. برای بیت المرزوقی که نه بزرگ است و نه کوچک اما انگار پیرهنی بهشتی ست که خدا دقیقا به قد و قواره این قسمت از زمین دوخته تا زائرها هم عطر بهشت را ببویند! پر از عشق است این خانه. پر از نور. پر از خنده ...
می گفتند چرا باید کنار مردمی باشیم که 8 سال جوانان ما را شهید کردند
. خاطراتی که شنیدنش در این روز ها خالی از لطف نخواهد بود. بعد از عقد مادرم گفت مریم این پسر برای تو نمی ماند! 20 ساله بودم که با شهید مهدی نوروزی ازدواج کردم. زندگی مشترکی که 2 سال و 8 ماه بیشتر طول نکشید. ما کاملا سنتی با هم آشنا شدیم. خواهر آقا مهدی مرا در کلاس قرآن دیده بود. روز خواستگاری یادم هست گفت: مسیری که من انتخاب کردم مسیر شهادت است. هر وقت پیمانه عمرم تمام شود البته ...
شوهرم خیانت کرد او را بخشیدم/ خودم وارد یک وسوسه شیطانی شدم و ...
متوجه نشدم که چگونه در فضای مجازی به ارتباط شیطانی روی آوردم و این گونه فرصتی برای جدایی به دست همسرم دادم چرا که ... بیشتر بخوانید: لو رفتن رابطه شیطانی زن متاهل با مرد غریبه لذت رابطه جدید مرا نابود کرد/ اعتماد شوهرم را با خیانت جواب دادم همسرم را کشتم چون خیانت می کرد/ هر وقت نبودم یک مرد غریبه... دردم رو نمیدونم به کی بگم؟همسرم با خواهرم رابط ...
این خانه 40 سال عزادار امام حسین( ع) است
سالگی رسیدم. دعوتم را قبول نمی کردند با مشورت کردن با همسرم تصمیم گرفتم از سیده خانم دعوت کنم برای اولین بار به خانه ما آمده و برای ما هم روضه حسینی بخوانند. چون سنم کم بود و تازه عروس بودم در ابتدا مادرم مخالفت می کرد بعد هم اعضای هیات سیده خانم می گفتند چند سال صبر کن بعد روضه بگیر خانه ات کوچک است و خودت هم خیلی جوانی و از این حرف ها. هر چقدر از آنها دعوت می کردم یک روز هم ...
از این مغازه صدای سم اسب می آید؛ با تنها نعل بند تهران آشنا شوید!
مدرسه بیسیم نجف آباد میدان خراسان یک راست رفتم مغازه نعل بندی پدر. دیگر از درس و مشق خبری نبود اما باحسرت رفتن بچه ها به مدرسه را نگاه می کردم. تصور اینکه یک کودک 8 ساله چطور می تواند نعل بندی کند شاید در تصور مخاطبان شما نگنجد اما شرایط سخت زندگی و اداره یک خانواده 7 نفره با دخل و خرج پدرم جور در نمی آمد. پدرم از همان کودکی فوت و فن نعل بندی را به من یاد داد و من تنها کسی بودم که شغل او را ادامه ...
شهاب حسینی در مراسم تشییع فیلمبردار فقید سینما: حس روزی را دارم که پدرم را از دست دادم
مردی که در زندگی دیدم، آقاجان بود و خوشحالم که با همان میزانسنی که دوست داشت یعنی روی پا و سر صحنه از دنیا رفت. در بخش پایانی این مراسم، عادل پورصمدی، فرزند این هنرمند فقید نیز در سخنانی گفت: بعد از اینکه پدر آسمانی شد، دیدم تعداد خواهرها و برادرهایم خیلی بیشتر است و این باعث دلگرمی ام بود. من چند جا به پدرم حسودی کردم، ازجمله اینکه در 10 سالگی معنای زندگی را در ویزور دوربین پیدا کرده و ...
ماجرای کارتن خوابی که با کمک یک مددکار نجات پیدا کرد / اگر یک زمستان بیشتر در خیابان بودم می مُردم
پدرم تصمیم به مصرف گرفتیم. با خودم گفتم اگر پدرم مصرف می کند حتما چیز خوبی است. بار اول لذت کاذبی داد که باعث شد به مصرف ادامه دهم. کوروش به خاطرات تلخ دوران کودکی اش اشاره کرد و ادامه داد: در 9 سالگی مادرم را از دست دادم و مدتی بعد پدرم ازدواج مجدد کرد که این در اعتیاد من تاثیر به سزایی داشت. تقریبا از سن 18 سالگی مواد مخدر مصرف می کردم. اوایل تریاک ولی بعد به کراک و مدتی بعد به سمت شیشه ...
خلافکاری های زن جوان بعد از 3 ازدواج ناموفق
هم فروختم. دزدی ای در کار نبود. می دانستی طلا هایی که می فروشی دزدی است؟ بله می دانستم، اما در دزدی آن ها شرکت نکردم. چرا این کار را می کردی؟ به پول نیاز داشتم. من کار و درآمد ندارم. مثل خیلی از آدم های دیگر می توانستی کار کنی. من سواد درست و حسابی ندارم. درس نخواندم. چرا درس نخواندی؟ وقتی هشت ساله بودم مادرم ...
وقتی در پیاده روی اربعین پیدا شدم
دستانش را به نشانه اینکه نمی فهمد چه می گویم تا روی سینه اش بالا می آورد و صورتش را مچاله می کرد. اعصابم بهم ریخته بود. چندبار یاد حرف های برادم جواد افتادم. گفتم کاش نمی آمدم. کاش حرفش را گوش کرده بودم. جواد لااقل ده بار گفت تنهایی نمی شود رفت. صدبار گفت باید با رفیقان خودت بروی وگرنه مشکل برایت پیش می آید. اما من گوش نکردم. حالا باید چکار می کردم؟ پیرمرد دیشبی آمد. او حرفم را می ...
حضور در پیاده روی اربعین، آرزوی کودکان جامانده گلستانی
برادرش علی 13 ساله تاکنون 2 بار در مراسم راهپیمایی اربعین شرکت کرده هم گفت: سال اول با کالسکه و بغل پدر و مادرم و بار دوم هم پارسال بود که موفق به شرکت در مراسم راهپیمایی اربعین شدم و این سفر یکی از بهترین تجربیات زندگی ام است. وی افزود: در دومین سفر اربعین بخشی از راه را با اتوبوس و بخشی را پای پیاده به سمت عراق حرکت کردیم و وقتی به نجف رسیدیم حال مادرم به دلیل گرمازدگی بد شد که این موضوع ...
آخرین باری که آمد تاب ماندن نداشت
در گلزار شهدای امام زاده بی بی سکینه ماهدشت کرج به خاک سپرده شد. در ادامه، مصاحبه خبرنگار ما با برادر شهید محمدرضا نظری فائق را می خوانید. رضا سنی نداشت که مادرم از دنیا رفت و پدرم حال و روز مناسبی نداشت. برای مدتی او را به پرورشگاه بردیم، اما من و پدرم طاقت دوری اش را نداشتیم. بعد از چندماه دوری، لحظه ای که رضا را در آغوش گرفتم حسی به من دست داد که حاضر بودم تمام ...
سرقت اموال به روش مرد معتاد
...> هنوز 8 سال از عمرم نگذشته بود که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و هر کدام زندگی جدیدی را آغاز کردند. آن ها با یکدیگر تفاهم نداشتند و همواره به مشاجره و جنگ و جدل می پرداختند. در این شرایط من هم در کنار پدرم ماندم و زیر دست نامادری بزرگ شدم ولی هیچ گاه نمی توانستم با او زندگی آرامی داشته باشم. با آن که کودکی خردسال بودم ولی جای خالی مادرم را احساس می کردم و به همین دلیل مدام با نامادری ام درگیری داشتم ...
پای حرف های زنی که 7 همسر صیغه ای خود را به قتل رساند +جزئیات قتل ها و تصاویر
. مادرم 7 ماهی بود که به رحمت خدا رفته بود و به او گفتم این خانم را معرفی کن تا او بشناسیم. گفت سن و سالش بالاست اما زن خوبی است.پدر من هم 84 ساله بود و بالاخره آنها با هم ازدواج کردند و در خانه پدرم در یکی از روستاهای ساری، زندگی شان را شروع کردند. خانواده حمزه چیز زیادی از زندگی گذشته کلثوم نمی دانستند: می گفت که پسرش جوان مرگ شده است. وقتی علت را از او پرسیدیم گفت که با قایق کار می کرده و ...
2 نوزادم را فروختیم!
پاسخ داد. آن چه می خوانید نتیجه این گفت وگوی کوتاه برای کنکاش در ریشه یابی این گونه جرایم هولناک است. نامت چیست؟ معصومه- الف چند سال داری؟ 25 ساله هستم. تا چه مقطعی تحصیل کردی؟ تا کلاس سوم ابتدایی درس خواندم. در چند سالگی ازدواج کردی؟ تازه وارد 14 سالگی شده بودم که پای سفره عقد نشستم و با حمید ازدواج کردم. چگونه با هم آشنا شدید؟ روزی مادرم در ...
عاشقی با خدمت به زائرای امام رضا(ع)
و بارندگی هم بود که چند زائر امام رضا(ع) در حالی که ساکی داشتند در گوشه پناه گرفته بودند تا از سرما و بارندگی خود را حفظ کنند خانه ما در قاسم آباد قرار داشت از دیدن زائران امام رضا در آن وضعیت بسیار ناراحت شدم با خودم گفتم خدایا چه می شد من نزدیک حرم منزلی داشتم و زائران امام رضا(ع) را اسکان می دادم. این فقط یک آرزو بود در دل من چند سال بعد تصمیم گرفتیم خانه ای که در قاسم آباد داریم را ...
فیلم جزییات ششمین قتل سریالی زن صیغه ای مازندران + گفتگو با خانواده گنجعلی حمزه ای
موضوع آنها را شوکه کرده است. رکنا در ادامه و در جریان بررسی بیشتر پرونده این قتل سریالی به سراغ پسر ششمین قربانی این قاتل سریالی مازندران رفته و با او گفتگو کرده که در ادامه می خوانیم. پسر گنجعلی حمزه ای در ابتدا به خبرنگار رکنا گفت : پدرم در زمان فوت 83 سال داشت، او مرد ساده ای بود که به دلیل وضعیت مالی نسبتا خوبی که داشت بعد از فوت مادرم برایش پرستار میگرفتیم، اما بعد از مدتی ...
دختر جوان از دلایلش برای فرار از خانه پدری می گوید: نه خانه جای من بود نه خیابان
*چرا از خانه فرار کردی؟ پدرم خیلی اذیتم می کرد. همیشه تحقیر می شدم، دیگر نمی توانستم تحمل کنم. *چرا با پدرت مشکل داشتی؟ وقتی من دوساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. مادربزرگم از من مراقبت می کرد. پدرم من را به مادرش داده و خودش ازدواج کرده بود. هفته ای یک بار می آمد و به من سر می زد. 10 ساله بودم که مادربزرگم فوت کرد. از آن به بعد در خانه مادربزرگم تنها زندگی ...
گفتگوی اختصاصی با 2 خانواده قربانی قاتل شوهر کش / ارتباط دلال ازدواج با قاتل سریالی 7 مرد مازنی + عکس
84 ساله بود و بالاخره آنها با هم ازدواج کردند و در خانه پدرم در یکی از روستاهای ساری، زندگی شان را شروع کردند. خانواده حمزه چیز زیادی از زندگی گذشته کلثوم نمی دانستند: می گفت که پسرش جوان مرگ شده است. وقتی علت را از او پرسیدیم گفت که با قایق کار می کرده و از روی قایق افتاده است.می گفت یک دختر هم دارد. بعد همان واسطه ازدواج به ما گفت که پدر فرزندانش فوت کرده و بعد از او یک بار دیگر هم ...
خوابیدن در این ساعت باعث مرگتان میشود | در این ساعت اصلا نخوابید!
... پسر مقتول در گفتگو با خبرنگار ما می گوید: من مغازه صافکاری دارم و یک روز یک آقایی که راننده مسافربر بود به مغازه من آمد و گفت اگر برای پدرمان زن بخواهیم می تواند خانمی را به ما معرفی کند. مادرم 7 ماهی بود که به رحمت خدا رفته بود و به او گفتم این خانم را معرفی کن تا او بشناسیم. گفت سن و سالش بالاست اما زن خوبی است.پدر من هم 84 ساله بود و بالاخره آنها با هم ازدواج کردند و در خانه پدرم در یکی ...
سرقت به خاطر زیاده خواهی همسر
...> صاحب یک رستوران که متهمی را از دست پلیس فراری داده بود با حکم قاضی باید 8 هفته به 8 کارتن خواب غذای رایگان بدهد. بیشتر بخوانید کشف اسکلت انسان از کیف دو زائر در مرز معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی فراجا از کشف اسکلت از لوازم شخصی دو مرد هنگام خروج از مرز چذابه خبر داد. بیشتر بخوانید خلوتگاه شیطانی! وقتی کودکی خردسال بودم ارتباط نامتعارف پدرم با زنان ...
نقشه شیطانی مدیر برای دختر جوان / آزار جنسی در محل کار +جزییات
. آخرین بار عصر در حال تمیز کردن گلخانه توت فرنگی بودم که ب مرا به دفترش دعوت کرد، اما وقتی به آنجا رفتم متوجه نقشه شوم او شدم. دختر جوان که اشک می ریخت، گفت: او که به نظرم حال طبیعی نداشت به سمت من حمله ور شد و بدون توجه به التماس هایم مرا آزار داد. آزار و اذیت وحشیانه او باعث شد بیهوش شوم و وقتی به هوش آمدم متوجه شدم او یک شیطان است. من بلافاصله گلخانه را ترک کردم و به خانه برگشتم اما ...
اولین اعترافات بیوه سیاه که 7 مرد را در محمود آباد کشت / کلثوم مازنی قاتل سریالی 18 شوهر داشت+عکس
. پسر مقتول در گفتگو با خبرنگار ما می گوید: من مغازه صافکاری دارم و یک روز یک آقایی که راننده مسافربر بود به مغازه من آمد و گفت اگر برای پدرمان زن بخواهیم می تواند خانمی را به ما معرفی کند. مادرم 7 ماهی بود که به رحمت خدا رفته بود و به او گفتم این خانم را معرفی کن تا او بشناسیم. گفت سن و سالش بالاست اما زن خوبی است.پدر من هم 84 ساله بود و بالاخره آنها با هم ازدواج کردند و در خانه پدرم در ...
باور نمی کنم خواهرم معشوقه شوهرم باشد ! / بی شرمی هایشان در موبایل شان لو رفت !
بدجوری دل باخته فیروز شده بودم به گونه ای که خنده ها و لبخندهای نابه جایش را ناشی از خوش اخلاقی او می دانستم و اغراق ها و غلوهای او درباره درآمدهای میلیونی و قراردادهای میلیاردی با شرکت های معتبر را به تیزهوشی او ارتباط می دادم اما تازه فهمیدم که در مخمصه عجیبی افتاده ام و ... زن 25 ساله که مدعی بود مشاوره های روان شناختی در کلانتری راهگشای زندگی اش شده است و اکنون با انجام تحقیقات ...
10 هنرپیشه هالیوودی که با داشتن یک کودکی سخت، به موفقیت دست یافتند
در کودکی، والدین همسن و سالانش اجازه نمی دادند فرزندان شان با او بازی کنند. برادر بزرگ تر هیلاری در دوران نوجوانی خانه را ترک کرد و والدینش وقتی او 16 ساله بود، از یکدیگر جدا شدند. مادر هیلاری حامی او در مسیر بازیگری بود، به همین دلیل، او و مادرش به کالیفرنیا نقل مکان کردند، اما نتوانستند خانه ای برای خود دست و پا کنند. هیلاری در نهایت مجبور شد زمانی که به کلاس های بازیگری می رفت، در ...
خاطرات محمود نواب مطلق برادر شهید ترور از نوفل لوشاتو تا خیابانهای تهران/ مترجمی که منافقین گلوله بارانش ...
داخل حیاط خانه اش انداخته بودند. احمد هم منتظر بود تا یک جایی ناغافل مورد حمله قرارش دهند. یک بار به من گفت مراقب باش کسی تو را نزند چون شبیه منی و اگر کسی مرا در خیابان بغل می کرد شک می کردم که نکند منافقان باشند. شش ساله بودیم که مادر به رحمت خدا رفت اما پدر بود و زیر بار غم شهادت احمد شکسته و رنجور شد تا سال 68 که به جوار رحمت حق رفت. همسر احمد هم پنج سال بعد از شهادتش ازدواج کرد ...