سایر منابع:
سایر خبرها
معجزه رسانه ای شهدا در سرزمین نور
به گزارش دولت بهار به نقل از تسنیم، تهیه کننده برنامه های زنده راهیان نور از کمک های شهدا در رساندن تصویر و صدای سرزمین های نور به خانه های مردم سخن گفت. در یکی از چادرهای مستقر در شلمچه با او به گفتگو نشستم. زمانی که خواستم با وی مصاحبه کنم روی خاک نشست و بعد هم به من گفت: تو هم روی زمین بنشین و بگذار تا خاکی شوی. علی مهدیان چند سالی است که تهیه کننده برنامه های راهیان نور شده است، او ...
عبدی: به احمدی نژاد اجازه بازگشت داده نمی شود
حال حواسش هست که چه کارهایی بکند. مشکل اساسی این است که چرا ما می پذیریم که مخالف نظام در این اندازه های بزرگ و تاثیرگذار باشد؟ باید آن قدر تعداد موافق نظام غلبه داشته باشد که انتخابات را در دل خودش انجام دهد. آن موقع دیگر دچار این اتفاقات نخواهیم شد. باید دایره نظام را وسیع کرد که اغلب مردم را دربربگیرد. انتخابات نباید به چند روز محدود شود. نگاه کنید آمریکا را که همه مبارزه می کنند و ...
عفت مرعشی: تا آخرین نفس از هاشمی و اهدافش دفاع می کنم
می خوابید و بسیاری از مواقع چند روز می شد که به خانه نمی آمد و به نوعی باز هم بار بزرگ کردن فرزندان به ویژه مهدی و یاسر که در دوره کودکی و نوجوانی بودند بر دوش من بود و امیدوارم توانسته باشم وظیفه ای را که خداوند بر دوشم گذاشت در همراهی و حمایت از ایشان به خوبی انجام داده باشم. فرزندانتان چه در گذشته و چه در حال حاضر بیشتر با شما راحت هستند یا با آیت ا... هاشمی؟ پسران و دختران شما حرف ...
پنجره ای به تاریخ گذشته یک ملت
سنتی یا نقش دوزی معمولا روی پارچه های مخصوص برای تزیین بالشها و لباس های سنتی و دیگر وسایل خانه استفاده می شود در گذشته جز ضروریات یک خانواده عشایری بوده ولی متاسفانه امروزه با ورود ماشینی آن و نقوش مدرن در حال منسوخ شدن است.
دانستی های جذاب از کشورهای میزبان نوروز
آغاز سال نو، مانع بیماری و بدبختی اهالی خانه می شود. جوانان قزاق در عید نوروز اسبی سرکش را زین کرده و عروسکی که ساخته دست خودشان است، با آویز زنگوله ای به گردنش در ساعت 3 صبح که ساعتی معین از شب قزیر است، در شهر و روستا رها کرده تا از این طریق مردم را بیدار کنند. این عروسک در حقیقت نمادی از سال نو است که آمدن خود را سوار بر اسب به همه اعلام می کند. همچنین پختن غذایی به نام نوروز گوژه (آش ...
از دلِ سینمای فیلمفارسی
حتی جالب مردم شناسی رسید. این گفت و گو قرار بود در ویژه نامه روز ملی سینما منتشر شود که به دلایلی نشد. آنچه در پی می آید حرف های رضا صفایی و آرش معیریان درباره چرخه منطقی اقتصاد سینماست. آقای صفایی با توجه به صحبت هایی که قبل از شروع مصاحبه کردیم گویا شما برای ساخت فیلم هایتان معمولاً به مولفه هایی توجه می کردید که باعث فروش بیشتر می شد. این مولفه ها را از کجا پیدا می ...
چه قدر پرخاشگرید؟
...> گاهی احساس می کنم مانند یک بشکه باروت آماده انفجارم. 5 4 3 2 1 12 به نظر می رسد سایر مردم همیشه در حال استفاده از وقت تنفس هستند. (استراحت برای شروع مجدد) 5 4 3 2 1 13 من کمی بیش از یک آدم معمولی دعوا می کنم. 5 4 3 ...
کلید حل بحران آب در جیب مردم یا دست دولت؟
کنیم پولمان را دور ریخته ایم لذا باید از روشهای چهره به چهره و حضوری استفاده شود. آموزش و فرهنگ سازی یک کار بنیادی نه یک رفع تکلیف موقت بایستی خانه های ترویج در روستا ها فعال شوند و باید متخصصین امر در روستاها مستقر شوند به طوری که مشارکت واقعی کشاورزان و ذینفعان در این خصوص جلب شود. با این توضیحات متوجه میشویم که آموزش و فرهنگ سازی در این امر یک کار بنیادی است نه یک رفع تکلیف ...
مژگان بختیاری: عکس های آرنولد را دیدم و بدنساز شدم!
خودم می بینم که شاگردم تمرین اشتباهی نکند. *با فدراسیون ارتباط تان چطور است؟ من تا به حال به فدراسیون نرفتم. لزومی نبوده که بروم. بیشتر کلاس ها برایم مهم بوده هر چقدر که هزینه کلاس یا سینمار باشد من می دهم می روم .بالاترین هزینه ای هم که تا به حال داشتم 600هزار تومان بوده. *یک ورزشکار بدنساز که فوت می کند معمولا ذهن مردم به این سمت می رود که این فلان دارو یا فلان ...
از گپ زنی تا کدخدایی در کهگیلویه و بویراحمد + عکس
استفاده شده و با لباس های رنگارنگ به دستمال بازی و ترکه بازی (چوب بازی) می پردازند و اشعاری که به آن شیردمای گفته می شود توسط زنان سروده می شد. در گذشته زنان روستا و امروزه آرایشگاه ها به آرایش عروس و آماده کردن او برای رفتن به خانه داماد می پردازند. در قدیم علاوه بر جواهرات، النگو، سینه ریز و گوشواره یک جواهر گرد به بینی سوراج شده عروس نصب می کردند که به آن خالک می گفتند. ...
از حاشیه های در حاشیه تا رزمی کار تپل!
...، می دانند خنداندن مردم بدون دلقک بازی و تکرار چه کار دشواری است. من از شاد کردن مردم لذت می برم برای همین کار طنز برایم دلنشین تر است. جواد: در حال حاضر باید مردم را به هر قیمتی خنداند؛ البته این کار بسیار سخت است. این روزها کافی است یک سر به شبکه های اجتماعی بزنید تا ببینید این مردم خودشان چقدر طناز هستند و دیگر خنداندن آنها کار ساده ای نیست. تکرار فیزیک همیشگی ...
چند سکانس خواندنی از زندگی سیدصادق طباطبایی؛ سیاستمدار خوش چهره ای که زیاد می دانست
گویند زود همه پرسی را برگزار کنید. گفتم: من می روم قم خدمتشان عرض می کنم که برای چی همه پرسی برگزار کنیم؟ برگزاری رفراندوم، تشکیلات و سازمان می خواهد که ما نداریم. پاسبان ها می گویند ما نمی توانیم سرچهارراه ها بایستیم چون این لباس را که مردم می بینند یاد گذشته می افتند و باید لباس ها عوض شود. حاج احمد آقا گفت: امام اصرار بر همه پرسی دارند. رفتم قم و به امام عرض کردم که دنیا شما را پذیرفته و حالا ...
سخنی با جناب نیکفر
بسیاری از چهره های شاخص و باسابقه مجلس به دلیل عملکرد فردی یا گروهی، از گردونه رقابت ها حذف شدند. به شما یادآور می شوم که در انتخابات اسفند 1394 در بخش های رقابتی مانند تهران، برخی شهرها و مراکز استان ها، اصلاح طلبان به پیروزی دست یافتند، اما اصولگرایان علی رغم امکاناتی که در اختیار داشتند، در این انتخابات با "نه" بزرگ روبه رو شدند؛ یعنی مردم به گفتمان اصولگرایی، "نه" گفتند. در ضمن سرنوشت بیش از شصت ...
موسوی لاری:ردصلاحیت سیدحسن خمینی برای مردم توجیه پذیر نبود/مطهری اگر میثاق نامه را امضا نمی کرد در لیست ...
، سایه بیندازد. منتخبان مردم هم که از فضای جامعه فاصله نگرفته اند و بالاخره یک جامعه ای را داریم که با رأی دادنش، پیامی داده است و منتخبان باید پیامی را که جامعه داده است، خوب دریافت کنند وگرنه در همان قدم اول رفوزه می شوند. بنابراین من فکر می کنم که باید این دو اصل را رعایت کرد: اول اینکه تا پایان دور دوم انتخابات بحث هیئت رئیسه کنار گذاشته شود چون باعث اختلاف می شود و دوم اینکه موضوع ...
از معرکه گیری و مساله گویی تا شکار شاهانه
...> گردش و تفرج چند تن در دامن طبیعت. عکاس: نامعلوم/ عکس از سایت زنان قاجار قهوه خانه نشینی قهوه خانه از زمان صفویه مهمترین مکان برای گذران اوقات فراغت مردان به شمار می رفت و این روند تا دوران قاجار نیز تداوم داشت. معمولا در هر محل یکی دو قهوه خانه ی بزرگ و چند قهوه خانه ی کوچک وجود داشت که از پیش از آفتاب کار خود را آغاز می کرد و بعد از همه دکان ها بسته می شد. قهوه خانه های ...
هفت گام بلند برای گذر از هفت خوان تنبلی را بدانید و عملی کنید
داریم اینجا تنبل های کلاسیک صدایشان کنیم- مابقی ما معمولا جزو دسته تنبل های هوشمند هستیم؛ یعنی از طرفی مثل تنبل های کلاسیک نیستیم که همه جا تکلیفشان روشن است و تن به هیچ کاری نمی دهند. از طرف دیگر خودمان هم می دانیم که پای همتمان، موقع انجام درست و حسابی خیلی از کارها می لنگد و خلاصه حال و حوصله انجام هر کاری را نداریم. این موضوع خصوصا در موارد خاصی بدجور خودش را نشان می دهد مثل وقتی که می خواهیم ...
می خواهم روی پای خودم بایستم
از این مقدمه که بگذریم و بخواهیم به طور اخص به موضوع نوشته بپردازیم باید گفت راه های ورود به بازیگری در دنیای امروز بسیار زیاد و غیر قابل طبقه بندی است. از زیبایی چهره گرفته تا ارتباط نزدیک رسمی و غیر رسمی با یکی از عوامل سینما و نلویزیون و داشتن سرمایه باد آورده.. یکی دیگر از عوامل ورود یک بازیگر به این عرصه که البته نمی توان نام غیر اصولی را برآن نهاد ، متولد شدن در یک خانواده هنری و سینماییست. عموماً هنرمندان سینما و تلویزیون به ورود فرزندانشان به این وادی بی تمایل نیستند و کمتر هنرمندی را می توان یافت که این فرصت را به فرزند خویش نداده باشد و یا با این مقو ...
عکس/شبی را در روستایی رویایی سپری کنید
سلامت نیوز :خانه های این روستا با سنگ و اغلب به صورت خشکه و به صورت پلکانی ساخته شده است. مردم منطقه معتقدند اورامانات تخت زمانی شهری بزرگ بوده و مرکزیتی خاص داشته به همین دلیل از آن به عنوان تخت یا مرکز (حکومت) ناحیه ای اورامان یاد می کرده اند. به گزارش سلامت نیوز به نقل از میزان، روستای اورامانات تخت مرکز دهستان اورامانات در جنوب شرقی شهر مریوان قرار دارد و جاده ای به طول 75 کیلومتر ...
با همزاد شاه بیشتر آشنا شوید+تصاویر
به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست [...] به گزارش گروه تاریخ مشرق ؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست نوشت و تحلیل کرد. یکی دست به توهین زد وی را هرزه و دزد و قاچاقچی نامید و دیگری وی را فردی طرفدار حقوق زنان خواند و آزادیخواه و وطن پرست نامید و دیگران در بین این دو سر تحلیل متضاد، مطالبی نگاشتند. ولی اشرف که بود؟ اشرف در واقع هم اینهایی که نوشته اند بود و هم نبود. شاید تعجب کنید یعنی چه؟ بله جای تعجب هم دارد. در جایی که خاندان پهلوی بنا به قانون حق دخالت در سیاست را نداشتند وی در سیاست دخالت می کرد و چه آشکار هم دخالت می کرد. وی مثل بقیه خاندان علاوه بر این ویژگی دست درازی هم در اقتصاد داشت. نه اقتصاد از نوع مشروعش، بلکه اقتصادی که به قول امروزیها ناشی از آقا زادگی و وابستگی به رانتهای قدرت و ثروت است. در این میان همزادی وی با شاه هم مزید بر علت بود که بتواند بیش از دیگر اعضای خاندان سلطنت در برخی از اموری که شاید در شأن آنان نبود دخالت نماید. زندگی آزاد و بنا به قولی بی بند و بار وی شاید علت اصلی نوع نگاه هرزه نگارنه برخی نویسندگان به نوع زندگی اوست. البته وی همیشه دوست داشت که در این جنجال خبری بماند و هیچگاه فراموش نشود. جنجالهای خبری ای که گاه مثبت بود و البته بیشتر منفی. بیست سال پیش روزنامه نگاران فرانسوی به من “پلنگ سیاه” لقب دادند و باید اعتراف کنم که تا اندازه ای از آن لقب خوشم می آمد، و از بعضی جهات اسم بامسمایی است. طبیعت من هم مانند پلنگ سرکش و یاغی و آکنده از اعتماد به نفس است. اغلب به سختی می توانم خوداری و متانتم را در میان جمع حفظ کنم. اما راستش را بگویم گاهی آرزو می کنم که به چنگ و دندان پلنگ مجهز بودم تا می توانستم به دشمنان سرزمینم یورش آورم. با این همه اشرف پهلوی نقشی گاه پر رنگ و گاه کم رنگ در کل دوره سلطنت برادرش داشت. اشرف همواره در همه جا خود را در درجات کمتری نسبت به برادر و خواهرش می دید و خود کاملاً بر این امر اذعان داشت. شمس و اشرف وقتی پنج ساعت بعد به دنیا آمدم، اصلاً از آن هیجان و جوش و خروشی که تولد برادرم به وجود آورده بود خبری نبود. گفتن اینکه من ناخواسته به دنیا آمدم شاید کمی تندروی باشد، اما خیلی هم دور از واقعیت نیست...هر چند خانواده من پرجمعیت بود، دوران کودکی ام اغلب در تنهایی گذشت. شمس به عنوان بچه اول، دختر محبوب و عزیز کرده بود. برادرم البته، به عنوان پسر اول و ولیعهد مورد محبت و احترام همه بود. خیلی زود متوجه شدم که من غریبه ای هستم که باید جایی برای خودم دست و پا کنم. در سالهای بعد خرده گیران و منتقدان من می توانستند بگویند که من در این راه افراط کرده ام، و حضور من در همه جا آشکار بوده است. اما به هر حال در بچگی کمتر مورد توجه قرار گرفتم. شاید همین کم توجهی کلی خانواده نسبت به او در دوره کودکی و نوجوانی موجب شد که در آینده تلاشهای زیادی نسبت به ورود به امور سیاسی و سپس اقتصادی گردید که نقش وی پر رنگ تر از سایر خواهران و برادرانش شد. شاید اولین نقش وی در امور سیاسی را در سفرش به شوروی بتوان دید. سفری که در خصوص مسائل و مشکلات آذربایجان بود و شاه وی را بعد از سفر مهم قوام به آنجا فرستاد که شاید بتواند از ظرافتهای زنانه وی برای نرم کردن دل به ظاهر سنگ استالین استفاده نماید. بنا به گفته خود اشرف- که شاهدی هم به غیر از خودش نداریم- این سفر، سفر موفقی هم بود. تاج الملوک به همراه اشرف و شمس با تمام شور و هیجانی که در خود سراغ داشتم تقاضا کردم که به حمایت روسها از جمهوری آذربایجان خاتمه دهد و کوشیدم استالین را متقاعد کنم که این دولت پوشالی بر روابط میان دو ملت ما در سالهای آینده آسیب خواهد رساند. ملاقاتی که قرار بود ده دقیقه باشد دو ساعت و نیم طول کشیده بود، و وقتی که ملاقات به پایان رسید استالین با من دست داد و تا دم در بدرقه ام کرد. پیش از اینکه از او خداحافظی کنم دستش را روی شانه ام گذاشت، به چشمانم نگاه کرد، و گفت: مراتب احترام و سلام مرا به برادرتان، شاهنشاه ابلاغ کنید و به او بگویید اگر او ده نفر آدم مثل شما داشت، هیچ جای نگرانی نداشت. رو کرد به مترجم و در حالی که با دست به من اشاره می کرد گفت: آنا پراودا پاتریوت، ایشان یک وطن پرست واقعی اند...حال که کار سیاسی ما به پایان رسیده بود، استالین میزبانی مهربان و دقیق و مراقب شده بود. پیش از آنکه با یک شخصیت مشهور ملاقات کنم، همیشه تکلیفم را انجام می دهم و هر چه اطلاعات مربوط به زندگی و شرح حال او گیرم بیاید می خوانم. در مورد استالین، می دانستم که هرگز از شاهزاده خانمی پذیرایی نکرده است و حتی هیچ علاقه ای هم به حکومت سلطنتی ندارد. اما آن روز تشریفات بی اندازه دلواپس من بود، مکرر به من نگاه می کرد و می پرسید که راحت هستم یا نه، چای و کیک تعارف می کرد... پیش از آنکه روسیه را ترک گویم، استالین کت پوست سمور بسیار گرانبهایی برایم فرستاد. این هدیه چنان جلب توجه کرد که نام مرا در سرخط روزنامه ها و مجلات جا داد، اما من هنوز آن را به عنوان یادگاری از نخستین مأموریتم در سیاست خارجی گرامی می دارم. اشرف و شمس پهلوی در نوجوانی آخرین باری که اشرف در امور سیاسی به صورتی کاملاً آشکار شرکت کرد و خود بارها نسبت به آن افتخار می کرد به روزهای پیش از کودتای 28مرداد باز می گردد. این ایام درست مصادف با روزهایی بود که شاه در اوج ضعف و ناتوانی قرار داشت و اشرف نیز به عنوان کسی که در کارهای مختلف دخالت می کرد با درخواست دکتر مصدق از شاه به شکلی کاملاً جدی از ایران اخراج شده بود. در این ایام که زندگی وی با توجه به ریخت و پاشهای نامعمولش به سختی می گذشت از سوی سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس مأمور شد که حامل پیامی از سوی آنان برای شاه ناامید باشد. وی در خصوص زندگی محنت بارش در پاریس پیش از کودتای 28مرداد می نویسد: در زندگی من این تنها باری بود که از نظر مالی شدیداً دست و بالم تنگ بود، و اصلاً به عقلم نمی رسید که در یک مملکت بیگانه، که دستم از تمام امکاناتم کوتاه شده بود، چطور این مشکل را حل کنم. نومید و سرگشته و بی قرار شدم. من همیشه، حتی وقتی که بچه بودم، مشکل خواب داشتم، اما حالا تمام شبها را با بیداری و کلافگی به صبح می رساندم. در این گیرودار بود که کم کم شبهایم را درکازینوها سپری کردم که وسیله ای برای لذت بردن نبود بلکه به همان دلایلی بود که گاهی مردم را وا می دارد برای فرار از واقعیت بیش از حد مشروب بخورند یا به مواد مخدر پناه ببرند ولو آن که تهیه آنها برایشان بسیار سخت باشد. به زودی تمام پولی را که برایم مانده بود باختم، و ضربه این کار چنان شدید بود که مدتهای مدید دور میز قمار نگشتم. اشرف در کنار محمودرضا پهلوی در سفر به شمال با تمام این احوال تنها چیزی که وی را نجات داد نه قمار و مشروب بود بلکه سرنگونی دولت ملی ایران بود. تابستان گرم پاریس سال 1332برایش با ملاقات با دو تن از عوامل سازمان جاسوسی غربی خوشیمن بود. نخستین پیشنهاد به وی رساندن پیامی دلگرم کننده به شخص شاه از طریقی مطمئن بود که آن شخص می توانست اشرف باشد. اشرف این کار را پذیرفت و این عملش را همیشه به عنوانی عملی قهرمانانه برای خود استفاده می کرد. و شاید پر بی راه هم نبود. زیرا زمینه ساز این شد که سالهای بعد دست بالا را نسبت به سایر اقوام در امور داشته باشد. سفر چند روزه و غیر قانونی وی به تهران که از چشم حکومت دور نبود در تهران سر و صدای فراوانی به پا کرد. هر چند که پس از چند روز وی مجبور به ترک تهران و بازگشت به اروپا شد ولی نامه دلگرم کننده به شاه رسید هر چند که چند روز بعد شاه و همسرش ثریا فرار را بر قرار ترجیح دادند ولی قرار کودتا به سرانجام رسید و اشرف هم پس از چند ماه به ایران بازگشت. هر چند در سالهای پس از کودتا شاه که تازه طعم قدرت را چشیده بود دیگر نمی خواست شریکی حتی در مسائل جزئی برای خود بپذیرد. چنین بود که پس از کودتای 28مرداد دیگر پای اشرف از این امور کوتاه شد.ولی وی با تأسیس سازمانهایی مانند شاهنشاهی خدمات اجتماعی و یا در سالهای پایانی سلطنت برادرش با تأسیس بنیاد اشرف همچنان به صورتی کامل در سایه، با نام سازمانهای خیریه و غیره ردپایش در سیاست اجتماعی کشور دیده می شود. اشرف و شمس در دو طرف عروس و داماد از خانواده راسخ بعد دیگر زندگی اشرف زندگی خصوصی وی است. زندگی ای که با سه ازدواج-مانند برادرش- عجیب و غریب توأم بود که دو تای آن به طلاق انجامید و آخرینش هم زندگی ای بود که هر چند گرم آغاز شد ولی با توجه به روحیات هر دو – اشرف و بوشهری- به شکلی غیر طبیعی ادامه یافت. ازدواج اول اشرف، ازدواجی به شکل کاملاً سنتی و بر خلاف ظاهر حکومت غربی ماب رضاشاه اجباری بود. یعنی دو جوان از دو خانواده مطرح و صاحب نام برای شمس و اشرف انتخاب شد. علی قوام برای شمس و فریدون جم برای اشرف. و البته جالب ترین این بخش هم مبادله این دو همسر به دستور رضاشاه و بنا به درخواست شمس دختر دردانه شاه بود! تغییر همسری که همواره مورد نکوهش و ناراحتی همه دوران زندگی اشرف بود. بدین لحاظ اشغال ایران به دست متفقین اگر برای همه ضرر داشت برای اشرف سودی فراوان داشت و آن خلاص شدن از این ازدواج اجباری بود. ازدواج دوم وی با فردی مصری به نام احمدشفیق بود که به یکباره و سریع انجام شد. ثمره آن دو فرزند علاوه بر فرزندش از علی قوام بود. اشرف خود همیشه از اینگونه ازدواجهای نامتعارفش یاد کرده و خود را چندان پای بند این گونه تعهدات سخت نمی بیند. چنانکه به هنگام جدایی از شفیق و پیوستنش به بوشهری به آن اشاره می کند: پس از تبعید و بیماری طولانیم به نظرم از اینکه دوباره در ایران پیش برادرم بودم چنان خوشحال بودم که خانه جدیدم همانطور که بود به نظرم خیلی عالی می آمد... پیش از ترک فرانسه، با مهدی[بوشهری] به تفاهم رسیدم: من از شفیق درخواست طلاق می کردم و هر چه زودتر با هم ازدواج می کردیم. علی ایزدی و اشرف پهلوی در بازید از یک مرکز اجتماعی وقتی با شفیق سخن از طلاق به میان آوردم او با طلاقی آرام و بی جنجال موافقت کرد به شرط آنکه چند سالی صبر کنیم تا بچه هایمان بزرگتر شوند. من هم قبول کردم. هیچ وقت مادر متعارفی نبوده ام، درست همانطور که هرگز همسر متعارفی هم نبوده ام. اما با این همه رابطه بسیار بسیار نزدیک و مهر آمیزی با بچه هایم داشته ام. چون احساس می کردم که همسری بوده ام که نتوانسته ام به ازدواج آن چنان توجه و مراقبتی را مبذول بدارم که هر ازدواجی برای پرو بال گرفتن و موفق بودن به آن نیاز دارد، وقتی شفیق گفت که اگر طلاق را به تعویق بیندازیم بچه ها کمتر صدمه می خورند، قبول کردم که حق با اوست. تأخیر در طلاق برایم دشوار بود، اما به نظرم کم کم داشتم درک می کردم که به خاطر انتخاب زندگی اجتماعی باید بهای آن را هم بپردازم...هرگز از خودم در آینه خوشم نیامده بود، حتی به رغم اینکه مردانی به من گفته بودند که جذاب هستم. همیشه در آرزوی چهره کسی دیگر بودم(دقیقاً نمی دانم چهره چه کسی)، پوست روشن تر و هیکلی بلندتر. همیشه خیال می کردم معدود آدمهایی دراین دنیا از نظر قد از من کوتاهتراند طوری که وقتی کسی را می دیدم که ریز نقش و کوتاهتر از من است کمی احساس رضایت می کردم. مهدی[بوشهری] به من گفت که من نقص ندارم، و چون او بهترین دوستم بود، مرا بر آن داشت که خودم را آدمی کم نقص ببینم...به عنوان زنی که همیشه درگیر و گرفتار کار است، در زندگی خصوصی ام سعی کرده ام آزاد باشم و راه خود را بروم. واضح است که چنین نگرشی با ازدواجهای بسیار موفق سازگار است. من جفتهایم را عوض کرده ام، پیر شده ام-اما عوض نشده ام. سومین ازدواج من نیز، پس از آغاز شبهه انگیز خود، کم کم نشانه هایی از تنگنا و دست انداز از خود بروز داد. در چند سال اول شوهرم سخت کوشید که زندگی اش را با برنامه پرتقلا و پر جنب و جوش من سازگار کند...باری، آن نوع سازگاری که مهدی در ابتدای ازدواجمان از خود نشان داده بود نتوانست به طور نامحدود ادامه یابد ومن بیشتر از آن به او احترام می گذاشتم که چنین کاری را از او بخواهم. لذا هر چندعمیقاً هر کدام زندگی جداگانه ای را برای خود در پیش گرفتیم. در عوض دوستان بسیار خوبی برای هم شده ایم. هر وقت امکان داشته باشد وقتمان را با هم می گذرانیم، و می دانیم که وقتی مشکلی پیش بیاید می توانیم به هم پناه بیاوریم. البته همسران اشرف، خصوصاً دو همسر آخرش از مزایای این ازدواج بهره کامل را بردند و در مشاغل حساس و پر آب و نانی مشغول کار شدند که می توانستند از همه معایب این شازده خودسر چشم پوشی کنند. همانطور که گفته شد اشرف که دستش را در سیاست کوتاه می دید در یک سری کارهای خیریه و اجتماعی از قبیل سازمانهای زنان و سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و نهایتاً تأسیس بنیاد اشرف پهلوی متمرکز کرد. سازمانها و اعمالی عوام پسندی که هیچگاه از چشم شاه دور نبود و در بسیاری از مواقع شاه در تنهایی خود همراه وزیر دربارش از آن به تمسخر و کنایه یاد می کرد. هر چند که بنا به نوشته های علم هیچگاه کار جدی ای در خصوص جلوگیری از این اعمال از سوی شاه انجام نگرفت. یک بار که شاه از دست اشرف شکار شده بود، اسدالله علم وادار به اینگونه نوشتن شد: “نسبت به امور والاحضرت شاهدخت اشرف دستور سختگیری شدید صادر فرمودند. یقین دارم والاحضرت سخت برخواهند آشفت. اگر خودکشی نکند خوب است. چون اخیراً هم کسالت عصبی پیدا کرده اند وحشت دارم ولی چاره نیست. بیچاره شاه می فرمودند، این خواهر و برادران من همه هر کدام یک نقص دارند. عرض کردم، خدا به آنها نقص داده که شما را کامل کند و درست می گفتم، تعارف نبود.” کیش، اشرف و محمدجعفر بهبهانیان وی حتی پای فراتر نهاد و با کمک برادر تاجدارش به سازمان ملل رفت و رئیس کمیته ایرانی حقوق بشر شد و همواره از سوی یکی از دیکتاتورترین حکومتهای خاورمیانه به دفاع از آزادیهای سیاسی و حقوق اولیه انسانها زد. کار کمیک و خنده آور که مورد تمسخر بسیاری از روزنامه ها و مجلات غیر وابسته غربی را فراهم می کرد. هر چند شاه با بسیاری از این ادا بازیهای اشرف به ظاهر مخالفت می کرد ولی به نظر می رسد از اینکه فردی از خاندان پهلوی که نامشان به بدنامی در حقوق اولیه انسانها شهره اند بتواند در سازمانهای مختلف بین المللی به دفاع از آنان بپردازد و شاه به کمک این راه برای خود کسب وجهه ای نماید تا حفظ ظاهر نماید، ولی چه سود که اشرف با بلند پروازیهایش که گاه به شوخی می ماند پای از گلیم حد و حدود خود بیرون می کرد و حتی شاه را هم وادار به عصبانیت می نمود. به عنوان مثال زمانی که اشرف داعیه ریاست بر مجمع عمومی سازمان ملل را داشت و در این راه شکست خورد خواستار نمایندگی دائمی ایران در این سازمان شد، بحثی چنین بین شاه و علم درگرفت: از آنجا که والاحضرت اشرف شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کله اش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت:این خواهر دوقلوی من روز به روز دیوانه تر می شود...حرص و آزش برای مال اندوزی ارضا شده حالا در پی افکار احمقانه و جاه طلبانه است... اگر یک سر سوزن قابلیت مدیریت داشت با کمال میل پیشنهادش را بررسی می کردم، ولی چون خواهر من است خیال می کند می تواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاه طلبیهای او حقیقتاً نامعقول است. دستور داد تا فوری او را از نیویورک به تهران فرا بخوانم. زنان دربار؛ از راست: فاطمه، اشرف، فرح دیبا، فریده دیبا، شمس و شهناز پهلوی ولی به هر روی اشرف با همه این به ظاهر ناملایمتی برادر کارهای خود را به پیش می راند و برادر با همه غرولندش در حضور علم مجبور به اجابت بسیاری از خواسته های وی می شد. اعمال و رفتار اشرف در اروپا و در محافل داخلی بین مردم وسیاستمداران چنان آشکار بود که گاه این اخبار با درج شدنشان در مطبوعات غربی جنجالی برای حکومت ایران به پا می کرد که دود آن هم مسلماً بیشتر به چشم شاه می رفت.چنانکه چندین بار جنجالهای مختلف در اروپا نام ایران و اشرف را بارها بر سر زبانها و تیتر اول مطبوعات کرد. اخباری که به ندرت با سانسور داخلی ایران به گوش مردم می رسید ولی همه سردمداران از این گونه وقایع اطلاعات کاملی داشتند. در سال 57که مجدد موج اعتراضات مردمی در کشور شدت گرفت برای بار دوم اشرف به نوک تیز تبلیغ مخالفان نظام پهلوی تبدیل شد. نوک تیزی که به هدف اصابت کرد و همه می دانستند این هدف پاشنه آشیل شاه است. شاه هم این را خوب می دانست و حفظ نظامش از اوجب واجباتش بود، چنانکه اشرف خود می نویسد:”آخرین باری که ایران را دیدم اوت 1978[مرداد57]بود. از کنفرانس سازمان بهداشت جهانی در روسیه برگشته بودم و کشور را در اوج بی نظمی فزاینده دیدم. برادرم اصرار کرد که کشور را ترک کنم و من چنین کردم.” این بار نه یک مخالف شاه دستور به خروج وی از ایران داد- چنانکه مصدق این کار را در دهه سی کرده بود- بلکه به دستور نزدیک ترین فرد به خود مجبور به این کار شد. وی آخرین منظره ای که در ایران دید اینگونه بود: وقتی از بالای بنای یادبود شهیاد پرواز می کردم، دیدم که یک گوشه ای آن پایین کاملاً سیاه است، لحظه ای بعد متوجه شدم که این توده سیاه توده ای از زنان ایران است، زنانی که به یکی از بالاترین سطوح آزادی در خاورمیانه دست یافته بودند. در اینجا همان چادر مشکی هایی را سر کرده بودند که مادر بزرگهاشان در مراسم عزاداریها به سر می کردند. فکر کردم، خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است. نصب نشان بر سینه برادر سال 57 نیویورک میزبان تتمه زندگی اشرف بود و او در 37 سالی که در این شهر زندگی کرد شاهد مرگ آخرین فرزندان رضاشاه-البته بجز غلامرضا- بود. منابع 1-پهلوی، اشرف. چهره هایی در یک آئینه. تهران، فرزان روز، 1377٫ 2-حدیدی، مختار. پهلویها. تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.1391٫ ج2٫ 3٫علم، اسدالله. یادداشتهای علم. تهران، مازیار، 1387٫ج6و7٫ Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
روستاهای گردشگری کردستان با معماری سنتی+تصاویر
... حسن آباد یاسوکند در 75 کیلومتری شهر بیجار قرار دارد، این روستا از روستاهای قدیمی و بزرگ بود که در چند سال گذشته توسعه و گسترش قابل توجهی یافته و تبدیل به شهر شده است. این شهر دارای بافت ارزشمندی از نظر معماری بومی منطقه است، خانه ها عموماً دارای تراس بندی یا ایوان ستون دار چوبی هستند و در پشت ایوان با تقسیم مناسب فضا، اتاق ها و راهروهای مختلفی در فاصله اتاق ها تعبیه شده است. ...
ما سه نفر بودیم
ما بدین گونه پیش نمی رود. در کشور ما زیرساخت های اینترنت و تاسیسات زیربنایی در دست دولت است. اینها زیرساخت هایی است که یک استارت آپ به آن احتیاج مبرم دارد. به هر حال دولت باید کمک کند تا زیرساخت های لازم برای ایجاد و رشد استارت آپ ها فراهم شود. هر چند خوب نیست که زیرساخت ها کاملاً دولتی باشد ولی فعلاً در کشور ما بدین گونه است و بخش خصوصی نمی تواند به آن ورود پیدا کند. پس هر چقدر زیرساخت شبکه ای ...
مرز های محدودیت بینایی ما کجا هستند؟
را نیز ببینند. ما چند رنگ را می توانیم ببینیم؟ همان طور که گفتیم، چشم سالم یک انسان، دارای سه نوع سلول مخروطی شکل است. هرکدام از آن ها می توانند 100 طیف رنگی را تشخیص دهند. بنابراین با استفاده از سه سلول مخروطی، ما می توانیم یک میلیون رنگ را از یکدیگر تمیز دهیم. با این حال، درک از رنگ چیزی است که تا حدودی از فرد به فرد تفاوت می کند. البته در بعضی افراد، این اختلاف خیلی زیاد ...
حضور در لیست انتخاباتی امید انتخاب خودم نبود/برای نمایندگی در مجلس دهم با برادرم مشورت کردم
به گزارش خبرنگار مجلس گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان ، "علی نوبخت حقیقی" قائم مقام سازمان نظام پزشکی، عضو و دبیر گروه علمی پیراپزشکی فرهنگستان علوم پزشکی است که توانسته در انتخابات هفتم اسفند ماه کاندیدای منتخب مردم تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر در دور دهم مجلس شورای اسلامی شود. حال فرا رسیدن ایام عید نوروز بهانه ای شد تا گفتگویی صمیمانه با برادر سخنگوی دولت یازدهم و رئیس کمیته ...
طبیعتی بکر حدفاصل دو استان/خلخال، گنجینه هزاره اول قبل از میلاد
و بر اساس شواهد مستدل و مشابهت ساخت وساز و نیز معماری خانه ها، طریقه آرایش و سلیقه به کار رفته در ساخت وساز ابینه، اهالی روستای گردشگری ماسوله از سکنه این روستا هستند که در گذشته های دور به علت کوچ مردم این روستا و استفاده از منطقه ماسوله به عنوان ییلاق، بخشی از جمعیت روستای کزج در آن منطقه ساکن شده و روستای ماسوله را به روش روستای کزج بوجود آورده اند. به مانند ماسوله پشت بام اکثر خانه ...
معرفی غذاهای بومی کهگیلویه و بویراحمد
که از حالت آبکی درآمد، در سینی می ریزند. وسط سینی را خالی می کنند و کره ی محلی در آن می گذارند. هرکسی بخواهد از این غذا بخورد، کره را از وسط سینی روی غذا می ریزند و می خورد. ●شله شیری(شیر برنج): از دیگر غذاهای سنتی در روستای فتح، بر حسب اینکه از قدیم الایام دامداری پیشه مردم این روستا بوده، لذا لبنیات جایگاه ویژ های در خوراک افراد روستا داشته و شله شیری یا شیر برنج یکی از این ...
آیین های نوروز در آذربایجان غربی
...: در آذربایجان غربی چند روزی مانده به عید، تکم چی به طور نمادین، تکم ( بز ساخته شده از قطعات چوب ) را در کوچه های روستاها و شهرها می چرخاند و در حالی که اشعاری به زبان ترکی و با صدای دلنشین می خواند آمدن عید را نوید می داد و پاداش خود را از مردم می گرفت. او اضافه می کند : تکم چی ها معمولاً دو نفر از قشرهای کم درآمد ( چوپان) بودند که از ساکنان خود روستا و گاهی نیز از سایر روستاها در ...
نایین، سفری کامل و پربار
عبور از دروازه تاریخی چهل دختران در سمت راست بازار قرارداشته که در حال حاضر فقط سردر ورودی آن باقی مانده است. خانه تاریخی پیرنیا که اینک موزه مردم شناسی کویر نایین در آن قرار دارد، شاید معروف ترین اثر شهر باشد. این خانه تاریخی یکی از مهم ترین الگوهای سنتی شهر نایین است که معماری و جنبه های هنری خانه های تاریخی منطقه و کویر مرکزی ایران را معرفی می کند. خانه متعلق به دوران صفویه بوده و از ...
ماخونیک؛ روستای شگفت انگیز جهان/ لی لی پوتهای ایرانی میزبان مسافران نوروزی
توصیف منطقه ماخونیک پرداخته است. یکی از عمده نشانه های فرهنگی روستای ماخونیک مسکن است که در نوع خود جالب و قابل توجه است چرا که بافت مسکونی روستا در دامنه تپه و خانه ها به طور فشرده به هم و در گودی زمین ساخته شده اند، کف خانه حدود یک متر از سطح زمین پایین تر است و دارای یک درب کوتاه از تنه درختان است باید برای رفتن به داخل خانه دولا شده و به زحمت خود را داخل خانه کرد واغلب یکی دو پله درگاهی ...
11 نکته امنیتی وای فای برای مسافران نوروزی
1- هنگامی که به وای فای نیاز ندارید، خاموشش کنید بهترین راهکار برای مصون ماندن از سرقت ها و هک های وای فای عمومی، دور بودن و متصل نبودن به این شبکه ها است. ممکن است عادت کرده باشید در تمام شبانه روز در خانه یا محل کار تنظیمات وای فای گوشی یا تبلت خود را روشن بگذارید، اما در مراکز عمومی زمانی که از وای فای استفاده می کنید، به طور بالقوه خطرات زیادی در کمین شما است. پس بهتر است برای چند دقیقه به وای فای عمومی وصل شوید و پس از اینکه کارها یتان را سروسامان دادید، دوباره تنظیمات وای فای را خاموش کنید. هکرها با عناوین و اسم های بسیار متنوع و آشنا و البته به کارگیری ترفندهای بسیار پیچیده مهندسی و اجتماعی سعی می کنند به شبکه های وای فای وصل شوند یا اینکه شما را مجاب به وصل شدن به شبکه وای فای جعلی کنند. هر قدر کمتر به شبکه های عمومی متصل باشید، آن ها را در سرقت اطلاعات یا رمز عبور ناکام گذاشته اید. خاموش کردن وای فای مزیت دیگری نیز دارد؛ در مصرف باطری دستگاه صرفه جویی می شود. 2- ک ...
کویرگردی به پیشنهاد محمدعلی اینانلو
ابیانه را می بینید، و در جاده ای کوهستانی قریب به 40 کیلومتر به غرب می روید. در سمت چپ جاده دامنه کوه کرکس، در سمت چپ رودخانه، درختان سر به فلک کشیده بید، حاشیه رودخانه و روستاهای زیبا، در انتهای این جاده در مرتفع ترین بخش جاده روستایی با خاک سرخ آرمیده در شیب کوهستان با خانه هایی چند طبقه به دلیل کوهستانی بودن این منطقه، دما تفاوت فاحشی با شهرهای اطراف ازجمله کاشان دارد و در زمان صفویه به عنوان ...