سایر منابع:
سایر خبرها
گزارشی از خوزستان
جلال آل احمد اسفند ماه سال 1344 (نیم قرن پیش): شوشان : این که گزارش می دهد از سال 1322 به این سمت با خوزستان مدام در رفت و آمد بوده است. می گویم "با" خوزستان و نه "به" خوزستان و نیز "در رفت و آمد" می گویم نه رفتن تنها. یعنی آن ولایت برای من تنها یک ولایت نبوده است که تنها به انتظار بنشیند تا تو سراغش را بگیری و قدم رنجه کنی و بار خودخواهی ات را از این گوشه به آن گوشه اش بکشی ...
چه بلایی سر ادبیات ما آمده که.../ بهترین های ادبیات داستانی سال 94 از نگاه قرید قدمی
فارسی هم چیزی در حد و حدود چیزنویس های وطنی بود، و آن وقت سر و کله ی ترجمه هایی مغلوط و مبتذل در بازار کتاب پیدا شد که گاه حتا به چاپ های nاُم هم رسید و روزنامه دارها و رسانه نویس ها آنچنان به به و چه چهی درباره شان به راه انداختند که آدم به فهم خودش شک می کرد! البته باید این را هم بگویم که من همه ی تألیفات و ترجمه های سال گذشته را نخوانده ام، و این حرف ها که نوشتم اگرچه کلیت داشت می تواند ...
عیادت معاون فرهنگی وزیر ارشاد از نویسنده برنده جایزه جلال آل احمد
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این دیدار که همزمان با عید نوروز انجام شد و مهدی قزلی، مدیر عامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی، ابراهیم زاهدی مطلق، معاون داستان بنیاد و سید محمد طباطبایی، مدیر روابط عمومی معاونت امور فرهنگی این وزارتخانه نیز حضور داشتند، سیدعباس صالحی از نویسنده نام آشنای کشور و برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و تقدیر ...
سرنوشت شخصیت های معمای شاه
پهلوی چکمه های آهنین پدر را می پوشد سرنوشت شخصیت های معمای شاه در ماه های اخیر بسیاری به سازندگان معمای شاه خرده گرفتند که چرا شخصیت محمدرضا پهلوی در داستان ضعیف و منفعل است؟ چرا مقابل همه مطیع است؟ چرا برش و نفوذ یک پادشاه را ندارد و... عوامل این مجموعه در جواب این پرسش ها می گویند که در سال 1395 با چهره ای کاملاً متفاوت از محمدرضا در این اثر تلویزیونی مواجه خواهید ...
تیشه رو بردار و تبر، برو به جنگ شانه سر
سوی عافیت و خیر می رود و راهی به سوی هاویه و نار سقر. کنون عاجز و سرگردان خواهی بود. و می تواند بود که معنی این باشد که ای فرزند توسن نفس امّاره را به هفتاد میخ آهنی در بند و لجام تقوی و پرهیزکار بر سر او کن و او را به مراد هوا و هوس مگذار تا از صراط مستقیم تو را به سوی جحیم نَبَرَد که سبب تزلزل قدم ها است، و احمد تو که حضرت رسول است گوید که چون اعراض بر کسی مستولی شود میلرزد و متزلزل ...
رونمایی از آثار منوچهر شفیانی در مسجدسلیمان+عکس
رضا رضایی، داستان نویس، که سخنران بعدی این مراسم بود، نیز اظهار داشت: هنرمندان نمی میرند و همین که بعد از پنجاه سال مجموعه آثار منوچهر شفیانی چاپ می شود و نشست های نقد و بررسی آثارش برگزار می شود نشان می دهد که به رغم کم مهری ها هنوز منوچهر شفیانی زنده و تأثیرگذار است. وی افزود: دهه چهل دهه گسترش ادبیات اقلیمی در ایران است. به واسطه ورود مدرنیته که در جنوب با پیدایش صنعت نفت گره خورده بود ...
هیچ گاه تسلیم نشدیم
و اولویت هایی برای سال 94 در نظر داشتیم که در یک بازنگری کلی می توان گفت نسبت به سال گذشته گام هایی رو به جلو برداشته ایم. بر اساس سیاست های اعلام شده دولت باید فضای باز و آزادی در چارچوب قانون برای نویسنده ها و روزنامه نگارها و هنرمندان ایجاد می شد که فکر می کنم در این خصوص تا اندازه زیادی موفق بودیم. مجموعه کتاب هایی که تا الان چاپ شده لااقل از نظر عناوین بسیار نسبت به گذشته بیشتر شده است و حتی ...
دویست و پنجاه سال همزیستی مسالمت آمیز شیعیان و سنیان
. ظفرنامه خسروی (تهران، میراث مکتوب، 1377) در باره همین نصر الله بهادر نوشته شده است. این دولت تا سال 1328 ق /1920 به مدت 167 سال حکومت کردند. (بنگرید: خاندان منغیتیه در امارات بخارا، شمسا، برات، مجله فقه و تمدن اسلامی، زمستان 1385، شماره 10، صص 90 - 110). باسورث در باره پایان این دولت نوشته است: روسها امیر مظفر الدین را شکستی فاحش دادند و وی بخشی از سرزمین خود را از دست داد، و در نتیجه ...
برخی جاها مواد مخدر و سلاح را می شد مثل نان خرید
چون بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! گروه بین الملل [...] چون بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! گروه بین الملل مشرق – در قسمت قبل این نوشتار (که ترجمه ای است از سفرنامه ی فهمی هویدی به افغانستان طالبان در سال 1377 شمی با عنوان طالبان، سپاهیان خدا در نبردی اشتباهی! ) ماجرای چگونگی آغاز سفر نویسنده به افغانستان را خواندیم و ایراداتی که به او گرفته می شد تا از این سفر منصرف شود را مرور کردیم. همچنین دیدیم که نویسنده چطور خود را به پاکستان رساند و از آنجا چطور برای وارد شدن به افغانستان به سمت مرز حرکت کرد. ماجرای مواجه با اولین نیروی طالبان و آخرین نیروی طالبان هم ذکر شد. بخش دوم این خاطرات را با هم می خوانیم: حالا ما داخل یک دولت، در دلِ دولت پاکستان هستیم. روی نقشه اگر بخواهی حساب کنی، هنوز از پاکستان بیرون نرفته ایم، و هنوز داخل مرزهای آن هستیم. اما در حقیقت امر، داستان طور دیگری است. این نقطه که حدودا 55 کیلومتر را در بر می گیرد، در اصل تحت سلطه ی حقیقی حکومت پاکستان قرار ندارد. یک جورهایی می توانی بگویی یک منطقه آزاد است. مسئولین این منطقه و اداره کنندگان امورش، شیوخ مشهور قبایل باتان هستند که در دوطرف مرز (یعنی هم در پاکستان و هم در افغانستان) پراکنده اند و حضور دارند. از آنجا که این منطقه، منطقه ی آزاد است، به همین دلیل هرچه در پاکستان ممنوع است، در اینجا مجاز است. از تجارت سلاح گرفته تا تجارت مواد مخدر. از این بگذریم که اینجا، ایستگاه اصلی قاچاق به هر دو کشور است. این اطلاعات برای من تازه نبود، بیست سال پیش هم که در سفرم به افغانستان از اینجا دیدن کردم، مواد مخدر در پیاده رو هم فروخته می شد. سلاح هم –که بخشی از آن در همان منطقه تولید می شد- مثل نان در کنار جاده ها در دسترس بود! از همان جهت که این منطقه منطقه ای آزاد است، در طول سال های گذشته جریان برق را به صورت مجانی از حکومت پاکستان دریافت می کرد، آبش را هم از چاه های همان منطقه به دست می آورد. به دلیل فشار بحران اقتصادی ای که کشور به آن دچار بود، حکومت اسلام آباد تصمیم گرفت برای برقی که به این منطقه می داد، مبلغی را تعیین کند. این چیزی بود که موجب تحریک شیوخ قبائل بر علیه حکومت و اعلام شورش آنها شد. و بستن و حمله به راه های تجاری این منطقه یکی از نشانه های این شورش است و همین، چیزی بود که موجب شد نیروهای حکومتی در پیشاور، دیروز به ما اجازه عبور به طورخان را ندهند. در آن ساعات اولیه صبح، با وجود هیبت و هراس انگیز بودن کوه ها[ی سر به فلک کشیده]، جاده، آباد و آرامش بخش به نظر می رسید. شدت حرکت در آن زیاد بود و کاروان ماشین های پر از کالا، با سرعت کم و احتیاط از لبه های کوه در حرکت بودند. البته می ترسم کلمه پر ، نتواند منظور مرا برساند، چون ماشین های باری ای که من می دیدم در اصل در حکم یک سری تپه و کوه متحرک بودند، از بس که جنس در آن گذاشته بودند و ابعاد ماشین را (طولی و عرضی و ارتفاعی) بزرگ کرده بودند! دلیل مسئله این بود که هر کالای صنعتی و تولیدی ای که افغانستان چند میلیون نفری (که حالا بیش از بیست میلیون نفر جمعیت داشت) لازم داشت از طریق پاکستان وارد می شد، حالا یا خود پاکستان هم از خارج وارد کرده بود یا ساخت پاکستان بود. این مطلب نشانگر میزان سودی بود که اقتصاد پاکستان از ادامه ی به هم ریختگی اوضاع در افغانستان و توقف ماشین تولید (در همه ی زمینه ها) در آن کشور می برد. این مطلب تقریبا می توانست تأییدی باشد بر حرف برخی آدم های خبیث که می گویند سودی که پاکستان از جنگ در افغانستان می برد کمتر از استفاده ای که می خواهد در سایه ی صلح به آن برسد، نیست. این نکته هم از چشم آدم مخفی نمی ماند که وانت هایی که به افغانستان می رفتند جنس های صنعتی یا کنسرو بود، اما ماشین هایی که داشت از افغانستان برمی گشت یا آدم سوار کرده بود یا مواد خام بار زده بودند (یا چوب یا تولیدات کشاورزی، از قبیل انگور و سیب و انار) یا آنکه خالی بودند و آمده بودند تا از نو جنس بار زده و به افغانستان ببرند. *** وقتی چشم مان افتاد به لشگری از مگس ها که در هوا می چرخیدند، و سر و صدا و هیاهوی بلندی به گوشمان رسید، و حجم انبوهی از افراد پیاده را دیدیم، و پلیس لاغری را که داشت با عصایی بلند دختربچه ای را به جلو می راند، و دستفروش هایی که در دو طرف راه هرچه خوردنی و نوشیدنی که ممکن بود می فروختند، و ارزفروش هایی که برای جلب نظر، پشت میزهای چوبی بلندی نشسته بودند، دیگر آن موقع لازم نبود کسی خبرمان کند که حاجت روا شده و به طورخان رسیده ایم، دروازه ی ما برای ورود به امارت اسلامی افغانستان . در بین این چیزها، هیچ کدام برای من جدید به نظر نمی رسید. من خودم اهل کشوری بودم که با این قبیل تصاویر مأنوس بود، از مگس ها گرفته تا سر و صدای مردم و جمعیت عظیم آدم های پیاده، و حتی چوب پلیس و فحش هایش. چیزی که بیش از همه ی اینها در آن صحنه نظرم را جلب کرد، چیز دیگری بود که برای اولین بار در زندگی ام می دیدم: صف طولانی ای از بچه های کوچک به چشم می خورد که از پنجره ی ماشین، شبیه صف مورچه هایی بود که در سکوت روی زمین راه می رفتند و اول صف، که داخل خاک افغانستان بود (پشت پست بازرسی ای که چیزی نبود جز یک سری آهن که راه را قطع کرده بود) دیده نمی شد. آخر صف هم با حرکتی یکنواخت و آرام، جلوی چشم همه به سمت عمق اراضی پاکستان پیش می رفت. هر بچه ای روی دوشش یک تکه آهن گرفته بود. برخی آهن ها بزرگ تر یا بلندتر بودند و آنها را دو بچه، هن هن کنان و عرق ریزان، حمل می کردند. پرسیدم داستان چیست، گفتند این بچه ها برای برخی تاجران اجناس اسقاطی و قراضه کار می کنند. می گفتند این تاجرها توانسته بودند از طریق تجارت با بقایای سلاح های روسی خراب که بی صاحب در تمام افغانستان ریخته شده بود، ثروت های هنگفتی به جیب بزنند. چون جا به جایی صدها تانک و توپ سنگین سخت بود، این تجار تصمیم گرفته بودند آنها را به تکه های کوچک تقسیم کرده و بعد به داخل پاکستان قاچاق کنند و بعد آنها را بفروشند. این تکه ها در پاکستان ذوب، و برای مصارف دیگر به کار گرفته می شد. تعجبم وقتی بیشتر شد که فهمیدم این صف ها، از اوایل دهه ی نود میلادی به صورت منظم و مستمر ادامه دارد، چون حجم عظیمی از سلاح های شوروی خراب شده در خاک افغانستان وجود دارد. ممکن نبود به ذهن کسی خطور کند که آخر کار سلاح های شوروی که برای به زانو درآوردن و سرکوب افغان ها به آن کشور فرستاده شده بود به اینجا بکشد، هر چند این سرنوشت، بعد از سرنوشتی که خود اتحاد شوروی به آن دچار شد و ممکن نبود به ذهن بشری خطور کند، دیگر چندان عجیب به نظر نمی رسید. با نیشگون همراهم به خودم آمدم، تذکر داد نیامده ایم اینجا که بمانیم، آمده ایم که از اینجا رد شویم و داخل افغانستان برویم. حرفش را پذیرفتم. جلو راه افتاد و رفتیم به ساختمانی که در آن چند پلیس پاکستانی با هیکل های قشنگ و قامت های بلندشان نشسته بودند. کاری که باید می کردیم را انجام دادیم و بعد از پله پایین رفتیم و وارد اتاق دیگری شدیم. در آن اتاق خلایقی را دیدم که انگار ریش را با ترازو به مساوات بینشان تقسیم کرده بودند، و از چهره شان سرسختی و تندی پیدا بود. نمی توانستم در بینشان رئیس را از مرئوس تشخیص دهم، کما اینکه نمی توانستم کارمند را از ارباب رجوع تشخیص دهم. همراهم که متوجه حیرتم شده بود در گوشم گفت: اینها جماعت طالبان اند! آمدن از یک طبقه به طبقه ی دیگر، شبیه رفتن از عصری و زمانی به عصر و زمان دیگری بود. سریعا به کسانی که نشسته بودند سلام کرد، با تعجب نظرشان به سمتم جلب شد. خطوط چهره شان وقتی گذرنامه ام را دیدند و فهمیدند عرب و مسلمانم باز شد. سریعا آمدند به سمتم و با خوشحالی آشکاری شروع کردند به خوشامدگویی و دست دادن، انگار دوستانی باشیم که بعد از مدت ها دوری باز همدیگر را ببینیم. ناگهان با جوان های طالبان رو در رو شده بودم و این، باعث شوک و حیرتم شده بود، جوان هایی که از وقتی در افق افغانستان ظاهر شدند همه ی دنیا را به خود مشغول و مردم را حیران کرده اند. البته تعجب و شوکم خیلی طولانی شد، چون بعد از آنکه گذرنامه ی مرا مهر کردند یکی شان گذرنامه را به دستم داد و به فارسی گفت: خداحافظ حالا باید سریع می رفتیم سوار ماشین مان می شدیم تا به کابل برویم. انسان کلی عذاب می کشد تا به کابل برسد. وقتی هم به آنجا می رسد، شوکه می شود. و خیلی خوش شانس خواهد بود اگر بعد از مدتی ماندن در آنجا افسردگی نگیرد! به دلیل اینکه فرودگاه کابل تعطیل، و در تیررس سلاح های احمد شاه مسعود –فرمانده مخالف طالبان که در پایگاهی در 25 کیلومتری پایتخت مستقر است- قرار دارد، کسانی که می خواهند به کابل بیایند راهی ندارند جز آنکه از ماشین و راه های زمینی استفاده کنند. مشکل اینجاست که ماشین در دسترس است ولی آنچه راه خوانده می شود، اصلا اینطور نیست! اینکه یک راهی روی نقشه ترسیم شده باشد، لزوما به این معنی نیست که الان در عالم واقع هم بر روی زمین وجود داشته باشد! بله، در افغانستان، راه هایی قبل از سالهای جنگ داخلی وجود داشت، اما به طول انجامیدن 20 ساله ی جنگ موجب شد که دو طرف درگیر یعنی هم کمونیست ها و هم مجاهدین [1]، راه ها را اهدافی نظامی در نظر بگیرند که می شد با نابود کردن آنها جلوی حرکت دشمن را گرفت یا محاصره اش کرد. هیچ کدام از طرف های درگیری هم در انجام این کار کوتاهی نکردند! من گواهی می دهم که در این مأموریتشان پیروزی بزرگی به دست آوردند، شاید اصلا این نابود کردن راه های مواصلاتی، بزرگترین پیروزی طرف های درگیر بوده باشد! ضمنا به این دلیل که جریان بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! مسئله به همین جا ختم نمی شود، چرا که قسمت هایی از راه ها که از سر تصادف از آسیب خمپاره باران جسته، باران ها و سیل ها به سروقتش آمده و این هم همراه شده با اهمال و عدم صیانت از راه ها، از همین رو آنجا ها هم خود به خود و در سکوت، به سریال حفره های خمپاره باران ها پیوسته است! با توجه به مجموعه این دلایل، حالا راه ها هیچ نقشی ندارند جز آنکه به ماشین ها نشان دهند که در صحراهای وسیع افغانستان باید به کدام سمت برانند. در این وضعیت، عاقل کسی است که به جای حرکت بر روی این جاده، از کنارش حرکت کند و حرکت بر روی کوه و تپه ها را بر حرکت بر روی این جاده ترجیح دهد. بدشانس کسی که باور کند که این جاده است و از روی آن حرکت کند یا اینکه در برخی اوقات مجبور بشود از روی آن حرکت کند. البته در هر حال، هر دویشان قربانی این وضعیت اند. چون سفری که قاعدتا باید دو ساعت یا سه ساعت طول بکشد، حالا هشت یا حتی نُه ساعت به طول می انجامد. چون ماشین ها در این مسیر با سرعت متوسط بیست کیلومتر یا حتی احیانا ده یا حتی پنج کیلومتر در ساعت می رانند. حالا اگر این ماشین، یک وانت یا کامیون حامل اجناس باشد که دیگر باید با نهایت آهستگی و احتیاط و لاک پشتی حرکت کند! روی همین حساب، رسیدن از یک شهر به شهر دیگر، با مسافتی که بینشان هست سنجیده نمی شود [مثلا گفته نمی شود بین این شهر تا آن شهر 50 کیلومتر فاصله است] بلکه با ساعت هایی که مسافر باید بین این دو شهر در راه باشد سنجیده می شود. [مثلا گفته می شود از این شهر تا آن شهر 5 ساعت راه است!] مثلا فاصله بین طورخان (در مرز با پاکستان) تا کابل 300 کیلومتر است و در شرایط عادی، می تواند حداکثر طی سه ساعت طی شود، ولی در آن اوضاع که ما می خواستیم مسیر را طی کنیم، 12 ساعت طول کشید! و مجبور شدیم در بین راه، شب را در جلال آباد توقف کنیم و فردا صبحش باز به مسیرمان ادامه دهیم. عذاب راه فقط در سختی هایش و ساعت های طولانی که آدم باید در جاده باشد خلاصه نمی شود، بلکه خستگی و کوفتگی ای که آدم (از کثرت بالا و پایین رفتن ماشین و گیر کردنش و تکان های شدیدش در طول مسیر) به آن دچار می شود هم هست. مسئله ای که باعث می شود آدم وقتی به مقصد مورد نظرش می رسد بیشتر شبیه جسدی بی جان باشد! ممکن نیست بتوانی سختی راه و رنج هایش را بفهمی مگر اینکه اوضاع جغرافیایی افغانستان را بشناسی. شمال افغانستان منطقه ای دشتی است که عبارت است از دامنه ی کوه های پامیر و هندوکش. در جنوب غربی افغانستان هم منطقه ای دشتی که البته رود هلمند که از کوه های هندوکش جاری است به آن نفوذ می کند. اما وسط این دو، منطقه ای پر از بلندی هاست که دوسوم وسعت کشور را در بر می گیرد و امتداد بلندی های پامیر محسوب می شود که جغرافی دانان، آن را سقف دنیا نامیده اند و کوه های مشهور هیمالیا از آن منشعب می شود. شاخصه ی اساسی آن هم کوه های سر به فلک کشیده ی هندوکش است و شاخه های آن. ممکن نیست کسی بتواند این کوه ها را تخیل و تصور کند مگر وقتی که خودش با چشم آنها را ببیند و شدت هیبت و سرسختی ای که دارد را درک کند، کوه هایی که در برخی موارد ارتفاعشان به 7620 متر می رسد! تقدیرمان این بود که همین منطقه ی مرکزی کشور محل مورد نظر ما و هدف اولمان باشد. پایتخت کشور و مقر حکومت، کابل، در قلب همین منطقه واقع شده است، اگرچه قندهار (محل استقرار رهبر طالبان که به او امیرالمومنین می گویند) در ارتفاعات جنوبی واقع شده است. چیزی که در راه مابین پیشاور و طورخان دیده بودیم را باز در مسیرمان در فاصله ی طورخان و جلال آباد و حتی کابل مشاهده کردیم. ماشین های باری پُر و ماشین های سواری [اتوبوس یا مینی بوس های] رنگارنگ با پرچم های سیاهشان که خیال می کردند با آنها چشم زخم را از خود دور می کند، در برخی موارد هم راننده، یک میمون کوچک (که به آن نسناس میگویند) بالای ماشینش بسته است، شاید معتقد است خوش شانسی می آورد. البته تصویری که در این موضوع در افغانستان دیدیم از سه جهت با تصویری که در پاکستان دیدیم فرق دارد: جهت اول اوضاع بسیار وحشتناک و بد جاده هاست که به آن اشاره کردیم. دوم اینکه جاده های افغانستان هنوز در بین صحنه های نبرد قرار دارد و تانک ها و توپ های سوخته، بالای صخره ها و شن ها دیده می شوند و اتاقک ماشین ها در جای جای مسیر افتاده است. البته ساکنین و مسافران هم با این مسئله سازگاری پیدا کرده اند و مثلا اتاقک ماشین ها تبدیل شده به سایه بان هایی که در پناه آن در سایه بنشینند و گاهی هم این اتاقک ها تبدیل شده به مغازه های کوچکی که به ساکنین چادرها[ی آوارگان] جنس می فروشد. در مورد بقایای تانک ها و توپ ها هم بچه ها را می دیدم که رویش می پرند یا پشتش مخفی می شوند، آن هم در بین گله های بز و گوسفند که آنها هم در حرکت و پریدن روی این وسایل با بچه ها همراهی می کنند! سومین تفاوت بین مسیر در افغانستان و پاکستان هم خود را در شکل محل های استقرار آوارگان نشان می دهد. در طول سال های جنگ اوضاع شهرهای اصلی افغانستان به کلی بهم ریخت و برخی از ساکنین آنها ترجیح دادند برای پناه جویی به جنوب کشور بروند و سازمان های بین المللی در آغاز برای سرپناه یافتن آنها چادرهایی برپا کردند که در ادامه تبدیل شدند به خانه های فقیرانه ی آنها که بیشتر شبیه جعبه های گلی چیده شده کنار هم به نظر می رسند. این خانه ها بعد از آنکه ساکنینش به دیار خود برگشتند همچنان باقی ماند و تا الان هم برجاست و شاهدی است از آن دوره. تا وقتی به ورودی کابل نرسیده بودیم برخوردی با نیروهای طالبان نداشتیم. آنها، پنج تایشان برای استراحت کنار جاده نشسته بودند و چای سبز می نوشیدند و پشتشان یک وانت دوکابینه بود که پشتش مسلسل سبک کارگذاشته بودند. چون ماشین گرد و خاک گرفته بود و به جای اینکه پلاک داشته باشد، سلاح داشت، راننده سریعا فهمید که ماشین، ماشین حکومت است، فلذا به محض دیدنش ضبط ماشین را خاموش کرد و نوار کاست را به آرامی در جیبش گذاشت. آن موقع داشتیم به آوازهای زیبایی از یکی از مشهورترین خوانندگان زن افغان به نام نغمه گوش می کردیم که بعد از وارد شدن طالبان به کابل و ممنوع شدن آواز و موسیقی توسط آنان به پاکستان رفته بود. برایم تعریف کردند که صدای شیرین او و خواننده ی محبوب پشتون عبدالله مقری با نوار کاست هنوز در همه ی خانه ها پخش می شود، نوارهای کاست این دو هم در حجم عظیم از پاکستان به افغانستان قاچاق می شود. آواز نغمه که گوش می کردیم می گفت: آقای ملای من، به دادم برس. معشوقم تب کرده و منتظر دعایی است که تو برایش بنویسی، شاید جان را به تنش برگرداند! صحنه خالی از پارادوکس هم نبود، نغمه داشت با آواز مخاطب خودش ملا را صدا می کرد، و کمی بعد چند نفر از ملاهای طالبان در جاده پیدا شدند! [در زبان افغان ها، به نیروهای طالبان ملا هم گفته می شود.] ادامه دارد ... پی نوشت ها: 1- مجاهدین ، به نیروهای اسلام گرایی گفته می شد که با گرایش های سیاسی و بینشی مختلف، در دوران حکومت کمونیستی و حضور شبه اشغالگرانه ی ارتش سرخ شوروی در خاک افغانستان (از اواخر دهه ی 50 شمسی)، به عنوان جهاد ، شروع به جنگ با آنان کردند. در بین این نیروها، هم نیروهای دارای گرایش های بازترسیاسی دیده می شد و هم نیروهای اسلام گرای سنتی و هم برخی نیروهای سلفی. مجاهدین از احزاب و گروه های مختلفی تشکیل شده بود که پس از پیروزی بر کمونیست ها و اخراج شوروی از افغانستان در سال 92 نتوانستند بین خود به توافق برسند و جنگ داخلی بین خود آنان آغاز شد که در نهایت موجب به وجود آمدن حرکت طالبان و شکست همه ی مجاهدین از این حرکت تازه تأسیس گردید. از سران مجاهدین می توان به احمد شاه مسعود، برهان الدین ربانی، گلبدین حکمتیار، عبدرب الرسول سیاف و شهید عبدالعلی مزاری نام برد. قسمت های قبل: مقدمه قسمت 1 Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
تشریح و بررسی فیلم های توقیفی ارشاد در دولت دهم و یازدهم
، شیرین یزدان بخش،حبیب رضایی،نگار جواهریان و صابر ابر در این فیلم به ایفای نقش پرداختند. گزارش یک جشن : داستان این اثر به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا و با بازی رضا کیانیان، بهروز شعیبی، مریلا زارعی، طناز طباطبایی و رویا تیموریان در قالبی اجتماعی و در یک جشن عروسی روایت می شود. این فیلم محصول سال 1389 است و در این پنج سال در توقیف به سر می برد. گزارش یک جشن به مسئله ...
از اختتامیه جایزه ادبی جلال آل احمد تا تشریع قانون ممنوعیت استفاده از کلمه بیگانه در وزارت ارشاد
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ آبان ماه سال 1394 ابتدا با معرفی اعضای هیئت علمی جایزه جلال آل احمد آغاز شد و درپایان با اختتامیه آن به پایان رسید اختتامیه جایزه ادبی " جلال آل احمد" که وعده بین المللی شدن آن داده شد، با تقدیر از خانواده فتح ا..... بین یاز همراه بود یکی از دو برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد جوانی است که برای اولین اثر خود جایزه گرفت. در ...
ملاحظات در تجهیز کتابخانه های کشور - از همه ناشران کتاب می خریم
سیب هم می خورید. * یعنی ما هنوز در نقطه پیش از صفر هستیم که باید به جامعه ثابت کنیم، نیازمند مطالعه کتاب است. این اتفاق قبلا افتاده است. معتقدم این اتفاق و اثبات نیازمندی در سال های ابتدایی انقلاب رخ داده و تیراژ کتاب به 50 هزار و 60 هزار نسخه رسید. برای این که مردم می دیدند رهبران انقلاب و شخصیت های اصلی این انقلاب مانند، مطهری، بهشتی، شریعتی، جلال آل احمد و ... همه اهل کتاب ...
تا زمانی که صدایم درآید، گزارش می کنم/ بدون فوتبال می میرم
.... در آن سال ها کنار آقای بهروان، کوتی و کیانوش می ایستادم و در هر مسابقه سه دقیقه گزارش می کردم. البته الان نمی دانم آقای خالقی سروش کجا هستند اما هرجایی هست، برای شان آرزوهای خوب دارم. از گزارش 4 دقیقه ای تا فینال جام جهانی گزارش بازی تیم ملی ایران با گرمیو برزیل در سال 1372 در برنامه ای به نام آنچه شما خواسته اید نخستین گزارش رسمی جواد خیابانی است. هرچند آن گزارش تنها 4 ...
روایت تصویری از زندگی پیامبر(ص) در آنک آن یتیم نظر کرده
پایان هجرت عده ای از مسلمانان به حبشه در بر می گیرد. این اثر در ابتدا دو جلد بود و در تجدید چاپ های بعدی به یک جلد تبدیل شد و تا سال هشت بعثت را در بر می گیرد. علت ادامه ندادن آن کمی منابع و بعضا در برخی موارد گره های تاریخی بوده است.نویسنده سعی کرده در نوشتن این کتاب داستان روایی نداشته باشد بلکه به صورت تصویری برای مخاطبان باشد که بر جذابیت ها و تأثیرگذاری های کتاب بیافزاید. ...
بسته کتاب نوروزی 8 فروردین 95
هایی از کتاب را مطالعه کنید. نامیرا اگر اهل مطالعه در مورد وقایع تاریخی اسلام باشید، به یقین کمتر با کتاب هایی از جنس داستان و رمان روبرو شدید که بتوانند هم تاریخ یک واقعه مهم را حداقل به صورت کامل در قالب یک داستان پرفراز و نشیب که در آن همه عناصر داستانی از پیرنگ و مقدمه چینی و شخصیت گرفته تا کشمکش و پرداخت صحنه و نتیجه را وجود دارد، برای مخاطب خود روایت کند. رمان ...
گزارشی درباره وضعیت رمان های خارجی در سال 1394
محصول فرهنگی و سرگرمی به نام رمان در کشورم می دانم. درباره خود کتاب اما باید بگویم یک داستان زیبا انتظارتان را می کشد که موجودی را در درون تان بیدار می کند که سال هاست به خواب رفته است. در پانصد صفحه اول تقریبا چیز خاصی دستگیر خواننده نمی شود، هر چند پرشتاب به خواندن ادامه خواهی داد بی آنکه بدانی دقیقا داری چه چیز را دنبال می کنی. در پانصد صفحه دوم هم ریتم همان است، هر چند کم ...
نمایی از فعالیت های پژوهشی سال 94 مؤسسه جامعة القرآن الکریم
و مفاهیم قرآن، مجموعه پنج جلید کتاب کار کودک و کتاب راهنمای این مجموعه با همکاری احمد معمارزاده، مدیر کمیته تولید محتوا و با مجوز دفتر برنامه ریزی و تألیف کتب درسی وزارت آموزش و پرورش از دیگر فعالیت های پژوهشی مؤسسه است. وی با تأکید بر اینکه تمامی این کتاب ها و مجموعه ها به همت واحد نشر این مؤسسه به چاپ رسیده است، اظهار کرد: از دیگر فعالیت های پژوهشی مؤسسه می توان به کتاب سه جلدی با عنوان ...
هم فروغ نیستم، هم فروغ هستم
می دادند. من در رادیو و بعدتر در تلویزیون شهرت زیادی داشتم و برنامه ادبی من که دفتر آدینه نام داشت بسیار مورد توجه بود و اکثر شعرا و نویسندگان شهیر امروز در برنامه من حاضر می شدند و در کل می توان گفت فضای خوب و بدون تنشی بود. اولین کتاب شما در چه سالی منتشر شد؟ سال 55، مجموعه داستان عاشقانه های دنیا رو ترجمه کرده بودم. بعد هم نشر مروارید آمد و شعرهای من را گرفت و برد و چاپ ...
در نیمه دوم نوروز به علایق فرهنگی خود برسید پیشنهادهای اهالی فرهنگ برای تعطیلات
پیشنهاد میکنم .جدیدا هم یک رمان خواندم به نام ملت عشق به نویسندگی"الیف شافاک" با ترجمه ارسلان فصیحی که بسیار دلنشین به زندگی شمس تبریزی و مولانا به مقوله ی عشق پرداخته وخواندن این اثر را به همه توصیه می کنم. مسعود نورمحمدیان؛ کارگردان و بازیگر تئاتر برای مطالعه ،دوستداران داستان کوتاه را به خواندن مجموعه رویای مادرم اثر آلیس مونرو دعوت میکنم که یک تجربه درجه یک برای کسانی است که ...
روایتی جذاب از سفر رهبر انقلاب به شیراز
... در این رمان با زبانی خواندنی با شرح حضوررهبری در جبهه های جنگ،سیر مطالعات ادبی و فلسفی ایشان و همچنین با تارخ پر افتخار شهر شیرازبه شیوه رجعت به گذشته آشنا می شویم. این رمان در 500 صفحه و 9 فصل (9 پیاله) که به معنای 9 روز سفر رهبری است، تدوین شده که حدود نیمی از این کتاب به مستندات این سفر اختصاص دارد . حافظ هفت اثر اکبر صحرایی در قطع رقعی با 560 صفحه از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ رسید است. انتهای پیام/ ...
بخارای شریف نخستین روزنامه فارسی زبان در آسیای مرکزی
...، از جمله جملات پرکاربردی بود که خواننده را به تفکر وا می داشت. چاپ آثار کلاسیک جهانی در بخارای شریف بخارای شریف برای بار اول خوانندگان فارسی زبان ماوراالنهر را با آثار بزرگان روسی و غربی، از جمله تولستوی (تحت عنوان "گراف تولستوی" 12 اثر او را ترجمه و نشر کرد)، داستان های "دانکو" و "پیرزن ایزرگیل" از ماکسیم گورکی،نویسنده روسی و داستان های کوتاه چیخوف و کریلوف، "حکایت های چینی ...
دیالوگ های ماندگار سینمای ایران
(پرویز فلاحی پور): باطنت برفه... (شب دهم-حسن فتحی) - پریناز ایزدیار(ارغوان)لعنت به همه قانونای دنیا که تو هیچ کدومشون دل شکستن جرم نیست! (زمانه-حسن فتحی ) - جلال(امیر جعفری):چقدر گفتم زیاد لی لی به لالای زن نباید گذاشت زن و دختر تا بابا آب داد و حسنک کجایی خوند بسشه دیگه دارا انار دارد زیادیه.سرخی انار حواسشو پرت می کنه! (میوه ممنوعه-حسن فتحی ) بهزاد فروزان فر خطاب به نیکخواه : همیشه فکر میکردم مردا سبیل میزارن که مردونگیشونو ثابت کنن امشب فهمیدم نه ... بعضیا نامردیرو پشت سبیلاشون قایم می کنن (زمانه-حسن فتحی) انتهای پیام/ ...
برترین هدف روحانی
آپنین (ایتالیا) که قدیس فرانسیس 4 روز در آنجا عزلت جست و به مناجات پرداخت. 30. Kart ram akartar m,nimitam tram 31. Bharam ta 32. Vaterlnd`la Freonce,Britannia 33. William Watson 34. منظور سال 1936 میلادی است. 35. Rishi 36. Newton 37. Wellin gton منبع مقاله : راداکریشنان، ساروپالی، (1393)، ادیان شرق و فکر غرب، ترجمه ی صادق رضازاده شفق، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم. /ج ...
از فرش قرمز شهرزاد در آلمان تا شناسایی پیکر خبرنگار شبکه خبر
به گزارش خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ در مهرماه سال گذشته، در حوزه رادیو و تلویزیون کشور اتفاقاتی افتاد که در ادامه به برخی از مهم ترین رویدادها اشاره می شود: فاز دوم در حاشیه کلید زده شد سریال در حاشیه آخرین مجموعه تلویزیونی مهران مدیری است که بعد از چند سال با آن به تلویزیون بازگشت و از ششم فروردین امسال روی آنتن رفت و البته در مسیر پخش ...
روان جاودان جهان
مشتهیات زمینی اکتفا نورزد. تنها قول معروف که قدیم ترین مبانی عقلی دارد عبارتست از اعتقاد به اینکه وضع عادی انسان هستی اصلی او را تشکیل نمی دهد بلکه در او یک نفس عمیق تر وجود دارد چه نام او را نَفَس گذاری یا نفس یا روح. در هر موجودی نوری جا گرفته که هیچ نیرویی نمی تواند آن را خاموش نماید و آن روان جاویدانست بی زبان و بردبار و گواه بی سروصدای دلست. بزرگترین متفکران جهان متفقاً به ما می گویند خویشتن را ...
هندوییسم و مسیحیت
هم باشند بلکه داخل یک گروه مشترک تنوع های فردی وجود دارد. مثلاً در مشرق زمین عرفان اوپه نیشدها و بغه ود گیته و سمکره و رامانویه و رامکریشنه، و بودایی زِن، و جلال الدین رومی از هم فرق هایی دارند. (7) به همین ترتیب در مغرب زمین هم میان عرفان افلاطون، و پولس، و پرکلوس، و تاولر، و فلوطینوس، و اکهارت با هم متفاوتند. (8) ولی این تفاوت ها هم تابع ملیت و اقلیم یا وضع جغرافیایی نیستند. بلکه بسا داخل یک محیط ...
صندلی داغ طرفداری: محمد فیروزی؛ از لبخندی پای دیوار چین تا خانواده ایبار
طرفداری- محمد فیروزی هفتمین مهمان از سری دوم صندلی داغ طرفداری در بهار، در عید و روز هفتم سال 1395 خواهد بود. خالی از تمام شو آف های خارج نشینان و سلفی ها و لبخند های آنطور، در شبکه های اجتماعی و هر جای دیگری که می نویسد: باز هم از درد و روی زشت فوتبال می گوید و حرفی را نمی زند، مگر آن را باور داشته باشد. برای من، محمد فیروزی بهترین یادداشت نویس ایرانی از فوتبال اروپاست. بی فکت های پرت و بی اداهای سینمایی و با سمت و سوهای بی پروایانه اما درست، می نویسد. از ...
قیدار نبی(ع)نگین شهرستان خدابنده در ایام نوروز+تصاویر
...> قیدار در زبان عبری به معنی بنده ی خدا یا عبدالله است. نام شهر نیز خدابنده معنی فارسی قیدار است. در تاریخ یعقوبی آمده است: حضرت اسماعیل(ع) دوازده پسر داشت که بزرگ ترین آنان حضرت قیدار بود.پس از وفات حضرت اسماعیل در 130 سالگی و دفن او در حجر، قیدار جانشین پدر می شود و مردم را به توحید دعوت می کند. یعقوبی می نویسد: فرزندان جرهم بن عامر چون برادرانشان از فرزندان قحطان بن عابر به ...
تجربه؛ با محسن چاوشی / یک حنجره، یک پنجره
زبان فیلم برگزیده منتقدین نوشته است: یک ارکستر کامل و هماهنگ را در این فیلم نواخته اند. اگر اهل عکس و عکاسی هستید گفت و گو با مریم زندی را از دست ندهید. عکاسی حرفه ای که به ذکر نام صاحب عکس حساس است و اگر عکسی از او منتشر شود و به نام صاحب اثر اشاره نکنند با هیچ کس رو در بایستی ندارد. و باز اگر اهل عکس و هنر عکاسی هستید گفت و گو با عباس کیا رستمی هم سخت خواندنی است. کارگردان مشهور و بین ...
علاقه کشیش روسی به امیرالمومنین(ع) در "قدیس"
می دهد و توصیه هایی در باب مرگ و جهان پسین به فرزندش دارد. داستان با دستگیری جنایتکارانی که به خاطر به دست آوردن نسخه خطی، هم دست به قتل مرد تاجیک زده و هم از کلیسا و منزل کشیش سرقت کرده اند، خاتمه می یابد و کشیش که آرامش از دست رفته را بازیافته است، همراه با همسرش به مسکو برمی گردد؛ گویی که او تعالیم علی (ع) را به عنوان بهترین و ارزشمندترین سوغات بیروت به خانه برده است؛ چرا که چمدان حاوی کتاب قدیمی و سایر آثار خریداری شده از سوی کشیش در فرودگاه جابه جا شده و او با چمدان دیگری به خانه رفته است. قدیس اثر ابراهیم حسن بیگی با 218 صفحه از سوی نشر نیستان به چاپ رسید. ...