سایر منابع:
سایر خبرها
دیگر وزیر نمی شوم/ از طرف رییس جمهوری موظفم پیگیر سلامت افراد در حصر باشم
نداشته ام ولی فقط همین دوره را به قصد کمک در خدمتشان هستم . *چرا؟ سخت بوده؟ اذیت شدید؟ نه، فکر می کنم چهارسال وقت داشته ام، کارهایی را که باید انجام می دادم، انجام دهم. من مردم را دوست دارم. مربوط به الان نیست. آن موقعی که دانشجو بودم، از خورد و خوراک خودم می زدم با تعدادی از دوستان می رفتیم در روستاها کار می کردیم. جهاد هم نبود. بعد جهادسازندگی راه افتاد. جنگ که شروع شد، از ...
همیشه دعا می کنم من و دخترم در یک روز از دنیا برویم!/ به انیس 30 ساله ام زندگی کردن را یاد دادم/ در سه ...
عادی و هم در مدرسه استثنایی ثبت نام کرده بودم و یک روز چادر سر می کردم تا مرا نشناسند و به یک مدرسه می بردم و روز دیگر به مدرسه دیگر حتی به راننده سرویس می گفتم که دختر مرا زودتر از همه سوار کن و بعد همه پیاده کن راننده هم فهمیده بود که چرا این گونه می گویم و برای همین به من گفت من یک نصیحت خواهرانه می کنم تا وقتی که تو خودت فرزندت را نپذیری دیگران هم نمی پذیرند. از همان سنین کودکی دخترم سعی می ...
گاهی اوقات ناچار بودند که برخی افراد را اعدام کنند/خلخالی خیلی از حکم های اعدامی که داده بود پشیمان بود
داده بود پشیمان بود. اکثر تندروهایی که آن زمان حکم های تندی دادند اکثرا پشیمان شدند الانم هم افرادی از جنس همان تندروها وجود دارند. – من اولین فردی بودم که نامه ای نوشتم و اعلام کردم که کلیه شکنجه گران خود را به شکرانه انقلاب عفو می کنم. حتی خاطرم هست کمانگر شب 19 ماه رمضان در کمیته ضدخرابکاری من را کتک می زد گفتم بگذار اول افطار کنم بعد کتک زدن را ادامه بده، روی صورت من ادرار کرد و ...
از خاطرات مادران شهدا در روز مادر تا چشم انتظاری مادران گوشه نشین در خانه سالمندان
حاضر بر من واجب است که به جبهه بروم و شما هم صبر عطا کرده و راه خانم زینب کبری را پیشه کنید. دامادی فرزند بزرگترین آرزوی مادر همیشه آروزی داماد کردن محمد را داشتم و در روزهای مادر که می شد به او می گفتم در این روز مقدس به حرف مادرت گوش کن و داماد شود و محمد می گفت: مادر جان من شهید می شوم و اگر شما مرا داماد کنید بعد از شهادتم بار زیادی از خانواده ام بر دوش شما و پدر می شود و ...
روایت خانواده معظم شهدای لشکر فاطمیون از ساعتی که با رهبر انقلاب دیدار کردند
ولی اگر می شد ببینم بدم نمی آمد. اما از سه سال پیش که داداش رضا و ابوحامد پا در این وادی گذاشتند می خواستم هرطور شده حتماً ایشان را ببینم و حرف های زیادی داشتم که برای ایشان بگویم اما باز هم کم بود. زمانی که رضا به شهادت رسید بعد آن فقط از خدا دو خواسته داشتم که می دانستم امکان ندارد برآورده شود اما تنها خواسته قلبی ام برای افتخار کردن برای حضرت آقا بود و باز هم حرف های زیادی آماده کرده بودم. از ...
حرفهایی متفاوت از سید مهدی طباطبایی
...؛ حتی خلخالی بعدها دنبال من فرستاد که به دیدنش بروم،خوابی دیده بود و نتیجه ای از خواب گرفته بود. خیلی منقلب بود از حکم های اعدامی که داده بود پشیمان بود. اکثر تندروهایی که آن زمان حکم های تندی دادند اکثرا پشیمان شدند الانم هم افرادی از جنس همان تندروها وجود دارند. - من اولین فردی بودم که نامه ای نوشتم و اعلام کردم که کلیه شکنجه گران خود را به شکرانه انقلاب عفو می کنم. حتی خاطرم هست ...
قصه هایی از نقاش شدن مجید/ وقتی کلاغ ها خبر شهادت پسرم را آوردند
نه چیزی ندیدم انگار آن کلاغ ها را فقط من دیده بودم. با شنیدن این جریان، دخترم مریم هم به دیوار تکیه زد، نمی خواست ناراحتی اش را ببینم و به اتاق مجید رفت. دست و پایم سر شد، افتادم و همسایه مان آمد و به من آب قند داد. در این حالت به خودم تسلی دادم و گفتم بلند شو زن؛ هر چه خدا بخواهد همان می شود؛ بعد از این می خواهی چه کار کنی؟! بعد هم حاجی بهرامی و داداش و زن داداشم رفتند ...
بهروز افخمی: در مجلس ششم حوصله ام سر رفت
همان کار را انجام می دهم. فضای تلویزیون را چگونه می بینید؟ آیا دست تان در اجرای کاری باز است؟ - کسی به من چیزی نگفته است؛ و تا امروز هیچ کس به من سفارشی نکرده است. هر کاری خودم خواسته ام انجام داده ام. هیچ باید و نبایدی برای شما تعریف نشده است؟ - نه، هرگز چنین مسائلی نداریم. البته برخی چهره ها هستند که ممکن است حضورشان در تلویزیون ممنوع باشد که مشکلاتی ...
"فاطمه فاطمه است" اثر دکتر شریعتی
و جهاد و انقلاب و اندیشه و انسانیت و ... بافت زیبائی از همه ارزشهای متعالی روح. محمد، نه به عبدالمطلب و عبدالمناف، قریش و عرب، که به تاریخ بشریت پیوند خورده و وارث ابراهیم است و نوح و موسی و عیسی و فاطمه تنها وارث او.... انااعطیناکالکوثر، فصل لربک و انحر. ان شانئک هوالابتر. به تو" کوثر" عطا کردیم ای محمدۖ. پس برای پروردگارت نماز بگزار و شتر قربانی کن. همانا، دشمن کینه توز تو ...
مجموعه ای برترین پیامها و کارت پستالهای تبریک برای روز مادر + عکس
...، شب که می رسد، مثل ستاره، گوئیا مهتابی مادر خوبم، روزت مبارک . اس ام اس روز زن . کوچولو که بودم همیشه به مامانم غر میزدم که چرا منو سر وقتی که دوس دارم از خواب بیدار نمیکرده،بعد فهمیدم دلش نمی اومده... روز مادر مبارک . اس ام اس روز مادر مادر است چشم و چراغ زندگی ...
روایت عجیب زندگی یک نقاش نابینا +عکس
شدت های متفاوتی تجربه می کردم. تنها مورد مانند هم زمانی بود که در سال 1966 از ال اس دی استفاده کردم. در دوران دانشجویی هم در مورد ادراک بصری مطلب می خواندم، اما با شروع بیماری در چشمانم خودم هم بیشتر علاقه مند شدم تا در مورد آناتومی چشم بیشتر و بیشتر بدانم. در اکتبر 1979 و در پی جداشدگی شبکیه بینایی چشم راستم را کامل از دست دادم و چشم چپم هم داشت کم کم به همان روز می افتاد ...
ای کاش در روز مادر پلاک تو را به من هدیه می دادند
این چیه؟ گفت هدیه روز مادر گفتم تو که پول نداشتی؟ گفت پول تو جیبی هایم را جمع کردم برای چنین روزی آن چادر پاره شد اما آن را یادگاری نگه داشتم؛ یکبار دیگر هم یک دست بشقاب چینی گل سرخ برای من خریده بود که من آن را برای جهیزیه دخترم دادم. * بچه های شهیدم باهم یک پارچه پیراهنی خریدند مادر شهیدان احمد، علی، یونس و محمد جوادنیا می گوید: آن موقع ها بچه های شهیدم باهم پول می گذاشتند ...
برای سنگ قبرم یک جمله طنز در نظر می گیرم/ می خواهم زنده بمانم!
...، خودش می آید! ولی شاید وقتی بمیرم دلم می خواهد در همان قبرستان خواب تلخ و زیر همان درخت بید خشکیده خاکم کنند البته اگر پولم برسد آنجا قبری بخرم! شهری است که آنجا زندگی کرده ام در همان سِدِه اصفهان. *به چگونه و کی مردن فکر نکرده اید؟ - اگر دست من بود دقیقاً برایتان می گفتم ولی به آنچه دست من نیست فکر نکنم بهتر است. *ولی مرگ که همین جا کنار ما است. ...
فاطمه (س) مصداق آیات
زندگی سیاسی و آشنائی با الفبای آن را از همان دوران خردسالی و از سنین - 5- 6 سالگی آغاز کرد. زیرا او همه گاه بهمراه پدر و حاضر و شریک در درگیری های پدر با مردم نابکار بود و دوران سخت قبل از هجرت را با همه دشواری ها و مصائب آن گذراند. آن روز که ازدواج کرد و زندگی مشترک خود را آغاز نمود بازهم در جریان زندگی اجتماعی همگام با علی (ع) به پیش می رفت و سنگر به سنگر با او همراهی می کرد. و پس از ...
شهدا در روز مادر چه هدیه ای می دادند؟ +تصاویر
مادر شهید عبدالله کیخا می گوید: فرزندم برایم دو قطعه فرش خریده بود یک روز از من پرسید آرزیت چیست و من گفتم دوست دارم ترا در لباس دامادی ببینم عبدالله گفت هر لحظه ای که تیر به پیشانیم خورد من داماد شده ام. ادامه می دهد: شب شهادتش خواب دیدم حضرت زهرا چادر سفیدی به من هدیه داد. * سفر مشهد بهترین هدیه فرزندم به من بود صغری میر مادر شهید حسینعلی امام بخش ثانی می گوید: بیمار بودم ...
گزارشی از یک تنهایی / سه روز زندگی با مرد تنها و سگش/ من از اول بوده ام
که اجازه بیان به آنها داده نمی شود. او از انسان ها دور شده؛ انسان ها را دوست ندارد اما از انسانیت دور نشده است. در سومین و آخرین روز من هم نمی خواستم مرد تنهای قصه را ترک کنم.اما برای من که از سکون و ایستایی گریخته بودم تنهایی و ماندن در دامنه کوه هر چند تجربه متفاوتی بود اما کمی سخت بود.من تنها بودم اما تنهایی را وقتی دوست داشتم که خودم آن را انتخاب کرده باشم نه اینکه تنهایی من را همدم خود ...
مانی حقیقی: اژدها وارد می شود را در ده روز نوشتم
بزرگ مواجه می شدند و نه با خود اتفاق. مجبور بودند بعد از رخداد عواقب قضیه را بررسی کنند و حدس بزنند که چه اتفاق افتاده. یک چیزی می شد در مایه های همین فیلم های متعددی که در سال های اخیر در سبک کیارستمی ساخته اند. چندین سال بعد از قضیه خواندن آن مقاله در سلمانی، زمان گذشت و یک روز دو داستان ناگهان در مغز من با هم تصادف کردند. فهمیدم که به جای آن مجسمه باستانی، قرار است آن مار عظیم از زمین بیرون ...
از هاشمی و پسرش تا سیدحسن و حسینیان و زنجانی و احمدی نژاد و ....
جبهه دفاع از حریم اهل بیت (ع) در عراق و سوریه و مبارزه علیه نیروهای تکفیری داعش بود. سردار شهید؛ حسین همدانی سردار شهید حسین همدانی از سرداران برجسته مدافع حرم در سوریه و فرماندهان اثرگذار بر نیروهای مبارز سوری، در 16 مهر در نزدیکی حلب به شهادت رسیدند. سردار از سال 1390 در سوریه حضور داشت و نقش مهمی را در سازمان دهی مردمی علیه داعش و جبهه النصره بازی کرد. یکی از همرزمانش سردار ...
سخنان جریان ساز در سال 94 را به یاد دارید؟/بازخوانی سخنانی از رهبری، روحانی، ظریف، احمدی نژاد و ...
مجلس زد. اظهاراتی که او از روح الله حسینیان نماینده طیف پایداری مجلس نقل کرد: برادر عزیزی در مجلس اینجا آمد و خیلی عجیب با قسم جلاله می گوید، سیمان روی تو می ریزیم و تو را می کشیم. آیا این نحوه صحبت کسانی است که می خواهند خدمت به نظام بکنند که بگویند سیمان روی شما می ریزیم و در قلب راکتور اراک دفنتان می کنیم؟ حسینیان که گفته بود می خواسته صالحی را عصبانی کند و با او شوخی کرده، بعد از جلسه ...
ولادت باسعادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز مادر مبارک باد + پیامک
خدا زهمت او جان گرفته است زن با نگاه فاطمه عنوان گرفته است زیباترین نمایش تابان روزگار زهراست آنکه مانده در اذهان روزگار . . . ولادت حضرت فاطمه (س) و روز مادر بر شما مبارک اشک در دیده ترم باشد شب میلاد دلبرم باشد ای عزیز رسول، یا زهرا (س) عشق تو روح پیکرم باشد جان ما را اگر پذیرایی هدیه روز مادرم باشد فاطمه گویاترین فریاد ...
سفارش علمدار کربلای ایران به بانوان +عکس
عنوان گنجی است که باید به هر طریقی به نسل امروز انتقال یابد. امروز ابزار راهبردی رسانه می تواند زبان گویای وقایع و اتفاقات آن دوران باشد؛ حال با هدف حفظ تاریخ و معارف دفاع مقدس و اشاعه این فرهنگ در دنیای امروزی، سلسله گزارش هایی را تحت عنوان یادکردی از روزهای جهاد و شهادت، روزانه از نظر مخاطبان می گذرانیم. * حرف امام از زن و بچه مهم تر است آتیکه توکلی مادر شهیدان قربان ...
من هنوز منتظر دختری هستم که زمانی منتظرم بود
توام؟ من که تلاشم در به یاد آوردن نامش بی فایده بود گفتم: سلام. پنج روزه که من اینجام. امروز دارم می رم. چه می شه کرد؟ دست خودم نبود. جدی می گم. از همه دخترا سراغتو گرفتم بلکه بتونم پیدات کنم ولی هیچ کدومشون نمی دونستن. قاعدتا باید او را می شناختم و این نمی بایست اولین دیدارمان بوده باشد. چطور امکان داشت یکسره فراموشش کرده باشم؟ تازه دخترهایی را هم که می گفت نمی ...
اشعارویژه ولادت حضرت زهرا (س)
هر چه زیبا خوانده ای امروز زیباتر بخوان ماه عصمت اختر برج هدی را مدح کن روح احمد لیلة القدر خدا را مدح کن آفرینش باغ توحید و بهارش فاطمه است دین و قرآن تا قیامت اعتبارش فاطمه است مصطفی فخر نبوّت افتخارش فاطمه است مرتضی دست خدا و دستیارش فاطمه است دستیارش نه همه دار وندارش فاطمه است ای خوشا آن کس که ...
رازی که شهید فرجوانی قبل از شهادت به مادر گفت/عاشقانه های شهید 17 ساله با مادر
پنبه هایی که در جیبم گذاشته ام و وصیت نامه ای که در جیب زانوی راستم است، شناسایی کنید. خواستم وصیت نامه را بخوانم ولی گفت بعد از شهادتم بخوانید چون هرچه بلد بودم، نوشتم. ابراهیم از من قرآنی بزرگ خواست که در جبهه ها و در مواقع تاریکی بتواند به راحتی قرآن را تلاوت کند. وقتی دخترم قرآن را آورد من جلوی قرآن قیام کردم و گفتم خدایا چیزی به جز این دو جگرگوشه ندارم که در راه تو هدیه دهم. وقتی ...
رقابت دائمی سیا و وزارت خارجه با وزارت دفاع آمریکا/صدها میلیون از پول وزارت دفاع عراق را در دوران حازم ...
...> -ابدا. من (طبق صورتجسلات موجود) اولین کسی بودم که در شورای حکومتی نسبت به مسئله ی فساد هشدار دادم و با برمر بحث کردم. به برمر گفتم: آقای سفیر برمر، تو تنها کسی هستی که با امضای شخص خودت می توانی پول صندوق توسعه که همه ی اموال عراق در آن است را جا به جا کنی، پس حواست به کارهایی که می کنی و چیزهایی که امضا می کنی باشد. برمر هم از دستم عصبانی بود. *از آمریکایی ها پولی نگرفتی؟ ...
سربلندیم که هیچ نهاد دولتی از انیمیشنی در مورد مادر امام زمان(عج) حمایت نکرد
.... از عالم خواب بیرون آمدیم و پروانه ای به داستان اضافه کردیم که ما به ازا داشت یعنی همان فرشته ای بود که در عالم خواب هم می دید. می خواهم بگویم که مرز بین خیال و واقعیت را سعی کردیم با این پروانه که همان فرشته است به هم متصل کنیم البته اینکه تا چه میزان در این زمینه موفق عمل کرده ایم باز هم خودم نمی خواهم قضاوت کنم باید منتقدان و کسانی که این فیلم را دیده اند در موردش صحبت کنند تا ببینیم آیا ...
سیدحسن هاشمی: وزیر پزشکان نیستم
ام که اگر چه که لیاقت نداشته ام ولی فقط همین دوره را به قصد کمک در خدمتشان هستم. چرا؟ سخت بوده؟ اذیت شدید؟ نه، فکر می کنم چهارسال وقت داشته ام، کارهایی را که باید انجام می دادم، انجام دهم. من مردم را دوست دارم. مربوط به الان نیست. آن موقعی که دانشجو بودم، از خورد و خوراک خودم می زدم با تعدادی از دوستان می رفتیم در روستاها کار می کردیم. جهاد هم نبود. بعد جهادسازندگی راه افتاد ...
دویست و پنجاه سال همزیستی مسالمت آمیز شیعیان و سنیان
بویژه از لحاظ مذهبی میان نیروهای محلی و آنچه از آن به عنوان قزلباش یاد می شد وجود داشت. یکی از مهم ترین خان های بخارا امیر معصوم (شاه مراد = بیگی جان= ولی النعمی) بن امیر دانیال بن رحیم خان است که تا سالها بعد وی نیز، فرزندانش در تخت سلطنت بخارا حکمرانی داشتند و چنان که گفته شد سلسله ای نسبتا طولانی را که منغیتیه اش می خوانند، تشکیل می دادند. پس از وی حیدر سلطان و بعد از او امیر نصرالله ...
ای کاش یک پسر دیگرم هم به شهادت می رسید
ساله دفاع مقدس، در یک وعده غذا 6 فرزندش را بر سر یک سفره به دور هم ندید، از این پدر و مادر چه انتظار دیگری می توان داشت، وقتی مادر شهید می گفت: ای کاش یک پسر دیگر من هم به شهادت می رسید. * به همین سادگی رفت اصلاً مخالفتی با رفتن پسرانم به جبهه ها نداشتم، یک روز دیدم حشمت الله دارد بند کفشش را می بندد، گفتم: کجا می روی؟ گفت: اگر بگویم می خواهم بروم جبهه، مخالفت می کنی؟ گفتم: نه ...
خدا را قبول نداشت ولی امام خمینی را قبول داشت!
های من و خودش را خالی کرد و گفت من از همین جا می روم به سمت جبهه های ایران و تو به خانم من بگو که من رفتم! گفتم آخر چطور بگویم؟! گفت باید بگویی! بالاخره به خانم ایشان گفتم. خانمش گفت که رفت و دیگر برنمی گردد. ایشان پزشک بود و در جبهه به مداوای مجروحان می پرداخت. سالها بعد در روزنامه کیهان خاطرات یک پزشک رزمنده را می خواندم که تعریف می کرد در شهر فاو یک پزشک پاکستانی در کنار ما بود که ده ...