سایر منابع:
سایر خبرها
سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، همان جا که ایستاده بودیم، یک قدم رفت جلوتر و پایش را گذاشت زمین و گفت: اگه من شهید شدم، من رو همین جا دفن کنید. این را گفت و اشاره کرد به مکان قبرش که دو ماه بعد در آنجا دفن شد. درست دو ماه قبل از این محمد تازه از سفر حج واجب برگشته بود، با تمام وجود حس می کردم که مهمترین دعایش در آنجا طلب شهادت بوده، این را از حرف ها و درددل هایش می فهمیدم. همیشه حسرت ...
راحتی و با چند قلم مواد ساده می توانید این املت متفاوت و جذاب را در خانه تهیه ونوش جان کنید. ما امروز ساده ترین و خوشمزه ترین طرز تهیه املت انار را به شما آموزش خواهیم داد پس تا پایان این مقاله با ما همراه باشید. مقدار مواد اعلام شده در این آموزش مناسب برای 2-3 نفر است که شما به راحتی با جمع و ضرب ساده ای می توانید مقدار آن را افزایش دهید و در حجم های بیشتری آن را طبخ کنید. ...
مرگ فرار کرد . جلال هم می گوید: درست است اما از دست علم هم نمی توان فرار کرد. پس بهتر است که علم را به دردسر نیندازید و اجازه ندهید علم دنبال شما بیاید. علم هر جا باشد شما را پیدا می کند اما شما کار علم را راحت کنید. هرچه دانش و علم در جامعه ما پویاتر شود، کشور ما هم پیشرفته تر می شود و آینده این مملکت هم در دست شماست . می گوید این حرف جلال خوب در خاطرش مانده است و برای همه تکرارش می کند. ...
روزی روماریو ایران بودم ولی بعد از 14 سال یک اسم کوچکی به نام علی اکبریان از من مانده است. من خانه پدری و مادری ام نمانده و یک شب خانه برادرم هستم، یک شب خانه خواهرم. هدفم این است یک بار دیگر از زمین بلند شوم. به کمک دوستان و کسانی که لطف دارند. به من کمک می کنند که از جایم بلند شوم. همه این ها درست می شود، به شرطی که خودم بخواهم. 14 سال تاوان آن اتفاقات را دادم و یک مقدار دیگر هم مانده که به ...
نقالی برای بچه های امروز هم تمام شده است و دیگر جذاب نیست؟ ببینید! گونه های هنری حذف نمی شوند، فقط کارکردشان را از دست می دهند. کارکرد هنر در وضعیت اجتماعی هم هست. غزل در شعر امروز کارکردش را از دست داده، اما کسی نمی تواند بگوید غزل بگویید یا نگویید. در زمانی که من با عجیب غریب ترین وضعیت اجتماعی روبه رو هستم که زبان درگیر وضعیت دیگری است، غزل حرفی برای گفتن ندارد. نقالی در قهوه خانه ها ...
بود و در نقش یک آرپی جی زن ظاهر شد، دو، سه ماهی از حضورش در جبهه نگذشته بود که زمزمه های حضور در عملیاتی به نام محرم به گوش رسید. قرار بود نیروها از رودخانه دویرج بگذرند، باران شروع به باریدن گرفته بود آن هم به شدتی که تمام کانال های جلوی راهشان همچون رودخانه ای طغیان آور شده بود. از پشت بی سیم رمز عملیات اعلام شد و همه رزمندگان با صدای یا زهرا حمله کردند، عراقی ها با دیدن بچه ها هم می جن ...
دانشگاه علوم پزشکی بود که با دانشجوی 33 ساله اش که رزیدنت پزشکی بود، به کافه آمده بودند و گپ می زدند. خانم گیتی می گفت: دلخوشی مون همینه که با استادمون بیایم کافه حرف بزنیم. از خانمی که استاد دانشگاه بود می پرسم اگر فرض کنید قرار است به خاطر حجاب کافه ها را ببندند، چه نظری دارید؟ یعنی تو کل کشور همه چی حل شده که بخوان کافه ها رو تعطیل کنن؟ اگه اینطوری باشه، باید سینما، تئاتر، رستوران و خیلی ...
فکر می کردم، دارم قلب ام را بالا می آورم، دستانم جوری می لرزید که ترسیدم بچه از دست هایم لیز بخورد؛ به همسرم گفتم: بچه را تو بگیر، حالم خوب نیست! بطری آب را از داخل کیفم درآوردم و یک قولوپ از آن را به زحمت نوشیدم! نه، بی فایده بود! انگار راه گلویم بسته بود! با صدای خانم منشی رشته افکارم گسست! خانم خوارزمی نوبت شماست بفرمایید داخل. حس می کردم استخوان هایم از درون دارند به یکدیگر لگد می ...