سایر منابع:
سایر خبرها
زنگ شهدا
بچه ها نیز در آن روز متفاوت بود. کریمی می گوید: ما از والدین دعوت نکرده نبودیم فقط یک اطلاعیه درباره برنامه در گروه مجازی مدرسه گذاشته بودیم و انتظار چنین استقبالی را نداشتیم اما از جمعیتی که برای تشییع به مدرسه آمدند، غافلگیر شدیم. شیراز همگی خواهر شهید هستیم تشییع پیکر پاک لاله های گمنام وطن در دبیرستان شاهد شیراز هم حال و هوای دیگری داشت. دانش آموزان دبیرستان که اغلب عضوی ...
روضه مادر در خانه مادربزرگ
هنرمندان و خادمان، وضع عکاس ها از همه بهتر بود! فضای لبریز از سوژه ها باعث شده بود هیچ کدامشان بیکار نباشند. چیدمان های با وقار و خاطره انگیز منتظر خانوم و آقای عکاس نشسته بودند! _"این جا چقدر اتاق داره!" "اینجا چقدر قشنگه" "یاد خونه ی مادربزرگم افتادم" این جملات مطلع تمام گفتگوها در بدو ورود به ساختمان هیئت بود. هرچه می گذشت ساختمان، چهره ی آشناتری از خودش نشانم ...
حرف بزن شهریار ، حرف بزن
.... صورتش پر از خون شده بود. دسته گل را به آب داده بودم. شهریار گفت: می گید خوشگل مثل ماه - راه که میره انگار کبک می خرامه. مغرور مثل اسب مهدیقلی عارش می آد به کسی نگاه کنه. همه آرزوی یه نگاهشو دارن. خودم دلم می خواست خیلی بلند نباشه. باید با من جور باشه. مادر عصبانی برگشت. معلوم نبود به کداممان حرف می زند. فریاد کشید: - شهریار بس کن. این چیز ها به ...
علی اکبریان: روماریوی ایران بودم ولی حالا اسم کوچکی از من مانده است!
بتوانم شروع کنم. در این سال ها بین دوستان قدیمی فوتبالی کسی بود که پیگیر کارها باشد؟ بله پیگیر حال و احوالم بودند و از خودم و خانواده ام حمایت کردند. انقدر زیاد هستند نمی شود اسم برد و واقعا دست به خیر هستند. از همه آن ها ممنونم و دوستان خوبی از قدیم برای من ماندند که الان با کمک آن ها می توانم بیرون باشم. در خروجم از زندان هم چندتا از دوستان دادگستری و کسانی که در راس زندان ...
چهارشنبه های امام رضایی | چشم های این زن ضامن دارد
وضعیتی که شما داری همین یک بچه هم معجزه خداوند است. سعی می کردم این روزهای پایانی را هم با فکر کردن به چیزهای خوب بگذرانم، مثل چای هِل دار دم کرده که توی استکان کمرباریک می ریختم و خودم را جلوی بالکن خانه برای صرف یک چای لب سوز، لب دوز دعوت می کردم! خیلی زود در پس این دلهره های مزمن آن روز فرا رسید؛ روزی که برای بار دوم مادر می شدم! حلالم کن...! نمی دانم چرا ولی یک حسی ...
وداع مردم شیعه و اهل سنت تربت جام با پیکر شهید خوشنام پس از 5 روز میزبانی/40 نقطه دیار وحدت و همدلی، ...
زهرا تبار بار دیگر مظلومیت دخت نبی مکرم اسلام را در این ایام فاطمیه فریاد می زد چرا که او شهیده راه ولایت است. این گمنامان خوشنام از قبیله عشقند و با امام عشق عهد عاشقی بسته اند و بر سر این عهد جان شیرین خویش را فدا کردند. زنگ شهدا به رنگ شهدا در واحد مقاومت بسیج عفاف کد ویدیو دانلود فیلم اصلی این ستاره آسمانی ماموریتی فرا زمینی دارد، شاید در ...
مقصد زیارت
محصور شوند. مگر نه اینکه شهدا برای مردم ما به قول رهبر انقلاب امامزادگان عشق هستند و باید همه دلتنگی های مان را بر مزار آن ها ندبه کنیم و راه گشایی بخواهیم. حالم خوب نیست و با این فکر و دغدغه چندان توجهی به توضیحات متولی آن ندارم بی آن که بدانم از حسینیه خارج می شوم و خودم را سر مزار شهیدی نوجوان می بینم. شهیدی که سال 59 و در سن 20 سالگی در آبادان به شهادت رسیده ...
میزبانی از فرزند بی نشان مادری بی مزار
شیفتگان اهل بیت(ع) در عزای مادر سادات، بی بی دو عالم، دردانه رسوال الله لباس سیاه به تن کرده اند و شب ها و روزهایشان را یا در روضه های خانگی و یا در هیات مذهبی می گذرانند، زمزمه شان گمنامی و معصومیتی است که داغ بر دل شیعه گذاشته و نمی داند بر سر کدام مزار عقده باز کند. اما چند سالیست که به همین بهانه شهدای گمنام تازه تفحص شده را مهمان شهرهای ایران عزیز می کنند و مردم به میزبانی مهمانان آسمانی خود ...
اشک بارانی که در واژه ها نمی گنجد!
گفت وگو با بانو صنوبر مختاری، مادر شهیدان علیرضا و غلامرضا دهقانی فاش نیوز - میانِ کوچه پس کوچه های تو در تو، تیرهای چراغ برق با تنِ چوبیشان هنوز از باران دیروز نمور و خیسند. باریکه آبی قفس را شکسته و خود را خرامان از زیر پای رهگذران عبور می دهد.دیوارهای سیمانی و آجرهای زرد رنگی که گل و لای، رویشان جا خوش کرده نقاشی یک قاب قدیمی را در حاشیه این کوچه ها به تصویر کشیده است ...
کمبود اعتبارات؛ بزرگ ترین چالش نگهداری از معتادان متجاهر
. مدیر برای بازدید از خوابگاه ها رفته و برای چند لحظه باید منتظر او باشم. فردی برایم قهوه می آورد و خوش آمد می گوید. فرصت را غنیمت شمرده و سر صحبت را با او باز می کنم. پس از گفت و گوی کوتاهی متوجه می شوم بهبود یافته مرکز است و در همین جا مشغول کار شده است. از میزان تحصیلات و شغلش قبل از اعتیاد می پرسم و او می گوید: لیسانس مهندسی مکانیک صنعتی دارم و مهندس یکی از کارخانه های بزرگ کاشی بودم. پس از چند ...
جنگ یکی از پر تنش ترین و پر کشمکش ترین روایت هاست/ سفر به روزهای جنگ در کنار گروه تفحص
بابت خوش حالم که لااقل در این موضوعات دستم باز بوده و سپاس گزار ناشر محترم هستم. -فرمودید که درباره خاطرات تفحص قبلاً کاری انجام نشده بود؟ بله، در این موضوع یک یا دو کتاب کار شده است، ولی مؤلفین کسانی بودند که با گروه تفحص همراه بوده اند و خودشان جزئی از این نیروها شده بودند و فقط هم به تفحص پرداخته اند. تفاوت فاحش درخت تنها با آن آثار این است که راوی از ابتدای جنگ و حتی قبل از ...
باید از این ستاره فوتبال حرف می کشیدم! | گفتگو با جواد رستم زاده درباره نوشتن کتاب تو خداداد عزیزی هستی
رسانه و تلویزیون و کارگردانی و فرهنگ و سینما چقدر می تواند جذاب و مهم باشد. قبل از آن، آدمی بود که در یک سو ایستاده بود و رسانه ها در سوی دیگر از او پرسش می کردند. یک روز که دوباره با او پیشنهادم را مطرح کردم گفت حالا بگذار فکر کنم. در این فاصله من کارم را شروع کردم. حدود دویست صفحه دست نویس را که آماده کردم به او زنگ زدم. گفتم ما دیگر رفته ایم جلو و راه برگشتی برای شما وجود ندارد! من یکی از ...