زن هرچه توان داشت نگه داشت برای ایستادن!
سایر منابع:
سایر خبرها
یک شب زندگی در خانه زنان بی سرپناه
... به گزارش اعتماد آنلاین، مددسرا، مخصوص زنان است و برای ورود باید زنگ در را فشرد، نگهبان اول از همه به دوربین نگاه و بعد در را باز می کند، سرتاپای مان را برانداز می کند و مطمئن می شود که مددجوییم. برای ورود به این خانه، اما اجازه مدیر لازم است، پشت در بسته منتظر می مانیم تا چند دقیقه بعد، زمانی که سرما خانه کرد در جان مان، مدیر شیفت پیدایش می شود، دختری می شوم در راه مانده، برای یک کار اداری به ...
راز لانه اسرارآمیز یک زن در مشهد! / زن جوان را بدون شوهر به اتاق بردند!
شدیدی که همسرم داشت به منزل یکی از بستگانمان در مشهد رفتیم. با وجود این که دردهای همسرم همچنان شدت می گرفت، اما او این درد را تحمل می کرد؛ چراکه زن مدعی درمان کیست به او گفته بود تا یک هفته این دردها بسیار طبیعی است. روز بعد به شهرمان بازگشتیم، ولی همسرم دیگر از شدت درد به خود می پیچید و تاب تحمل آن را نداشت، به همین دلیل با اورژانس تماس گرفتم و او را به بیمارستان امام خمینی(ره) شیروان رساندم. ...
خدا به من قدرت خنداندن داد
الگو نیستم و خیلی ضعیفم. شما محبتتان را به همسرتان ابزار می کنید؟ بله. حدیث داریم مرد به خانمش بگوید من تو را دوست دارم. این را هم صادقانه بگوید، چون طرف می فهمد راست می گوید یا دروغ. حتی به بچه ها هم باید صادقانه محبت کرد. یک روز میهمان داشتیم، بچه میهمان را بوسیدم. یک لحظه متوجه بچه سه ساله ام شدم که ما را نگاه می کرد. بعد رفتم بچه خودم را بوسیدم. گفت بابا! تو الکی من را بوسیدی. راست ...
پسرم این شهادته!
واضع در مقابل پدر می نشست که گویی نعوذبالله در مقابل خدای خود نشسته و البته از انسان معتقدی چون محمد جز این انتظار نمی رفت. جوانی مؤمن و متقی و پایبند به آیات قرآن که "وبالوالدین احسانا" و "فلا تقل لهما اف". سید محمد برادر دیگری به نام سید محسن داشت. آن ها از 6 سالگی قرآن را به طور کامل از پدرشان آموخته بودند و از همان سنین کودکی روزه می گرفتند و تحت تعالیم پدر روحانی خود به تمام ت ...
اعطای تسهیلات بانکی به کارفرمایان مددجویان بهزیستی/راه اندازی مرکز رصد جمعیت
خبر را اینجا بخوانید. شهید سلیمانی مرد میدان حقوق بشر و انسانیت بود عضو حقوقدان شورای نگهبان و رئیس کمیته پیگیری حقوقی پرونده شهید سلیمانی گفت: شهید حاج قاسم سلیمانی همانگونه که مردم میدان مبارزه و جهاد بود، مرد میدان حقوق بشر و انسانیت بود؛ انسانی دلسوز و مردمی بود که برای نجات مردم تحت ستم و جنایت ستم کاران نگاه انسانی داشت. عباسعلی کدخدایی در نخستین همایش بین ...
سواستفاده از گالری دیگران
و پرونده را می فرستم برای تجدیدنظر خواهی. همین کار را هم کرد. روی حکم اعتراض زد. دادگاه تجدید نظر هم رای را تایید کرد. باز هم از رو نرفت و اعتراض زد. وکیلش را سراغمان فرستاد که رضایت بدهیم. اما قبول نکردیم. پرونده برای بار سوم به دیوان عالی کشور رفت و باز هم حکمش تایید شد. من فقط خبر کارهایش را از طریق وکیلم می شنیدم. برایم مهم نبود که چه می کند و چه بلایی سرش می آید. بالاخره بعد از اینکه حکم نهایی صادر شد، دست از تلاش های بیخود برداشت. من هم سعی کردم فراموش کنم که چه تاوان بزرگی برای اشتباهاتم دادم. ...
همه چیز از همان عکس شروع شد؛ با ولایت تا شهادت
کهنه سربازانی بود که جوانی را در یک حسرت تمام نشدنی به میانسالی و پیری گره زده بودند. همان ها که سربه زیر، خاطرات خط مقدم و میدان مین و شب های عملیات را ورق می زدند و بعد، خطاب به دختر جوانی که در لباس زائر سردار دل ها برای شهادت گلچین شد، زیر لب می گفتند: چه کردی که آرزوی 40ساله ما، در 20سالگی نصیبت شد؟... با حاشیه نگاری ما از مراسم تشییع شهیده فائزه رحیمی ، دانشجو معلم 20ساله ای که در ...
بازخوانی زندگی مهدی نصیری سردبیر جنجالی
سال به مشهد می رود و یک سال در آنجا تحصیل می کند، شش ماه حوزه قم را تجربه می کند و در نهایت حوزه علمیه نجف را انتخاب می کند و سال 1332-1333 به نجف می روند. هفت، هشت سال در آنجا تحصیل می کند و به درجه اجتهاد می رسد. سال 1341 مجددا به دامغان برمی گردد، آنجا به عنوان عالِم اول، مجتهد شهر، اداره کننده حوزه و به عنوان امام جماعت مسجد جامع مشغول می شوند. من هم بعد از اینکه اول راهنمایی را تمام کردم، به ...
یک روایت واقعی از کرمان، از روز واقعه!
بپرس یا خودت یکی یکی اتاق ها رو نگاه کن. زن هر چه توان داشت، روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاق ها... اتاق اول! اتاق دوم! اتاق سوم...! هرچه جلوتر می رفت، قدم هایش را تندتر برمی داشت. آخرین اتاق اما آخرین امید او بود. بعد از آن دیگر باید برای شناسایی محسن به سردخانه می رفت. به همان نقطه ترس مرزی ! بالاخره به اتاق آخر رسید و تختی که زنی سال خورده و زخمی را در برکشیده ...
واکنش شاعران کشور به حادثه تروریستی کرمان/ کرمان را مثل لاله سرخ کرده اند
دنبال تو باید بگردم بعد از این در غبار این فضا؛ در این هزاران توی شب؟ با تو نه، با جان تو این گرگ بازی کرد و رفت تا ابد پنهان شدی طفلم تو در پستوی شب بمب خشم و انفجار آرزوها، شهر خون پس کجا ماندی تو ای خورشید در آن سوی شب؟! بر سرش آوارها اندوه عالم ریخته است کاش دستی شانه میزد بر پریشان موی شب استان خوزستان ...
آدینه با داستان/ خانه های کوچه ی والی
بود و لهجه ی ارمنی زیبایی داشت و کمتر توی کوچه پیدایش می شد. برای همین برای ما خیلی شخصیت مرموزی داشت. روسری کوتاهی سرش می کرد که من بعدها در فیلم های خیلی قدیمی روسیه مشابهش را روی سر زنان می دیدم. هروقت آب قطع می شد در حیاط را باز می کرد و شلنگ آب را با سه پایه می گذاشت جلوی در. خودش هم می رفت توی خانه. ما یکی یکی سر و کله مان پیدا می شد و اول از همه دبه های توی دست همدیگر را وارسی می ...