سایر منابع:
سایر خبرها
بعد از شهادتم لباس سیاه نپوشید
جمعه روز تجلی ایمان و وحدت است. وصیت به پدر: سلام گرم و قلبی من به پدرمهربانم، پدری که در کودکی راه مستقیم را به من نشان داد و من از آن راه به طرف نور و نقطه بی انتها حرکت نمودم، پدر جان مرگ سرنوشتی است که هر شخصی در زمانی و به طریقی با آن روبرو می شود ولی چه خوب است که این مرگ در راه مذهب و وطن و دفاع از حق باشد. از این رو از شما خواهش می کنم برادران و خواهران مرا ...
یک روایت گفته نشده؛ حاج یونس از حاج قاسم می گوید | فرمانده اطلاعات سپاه قدس از سخت ترین لحظات سردار ...
نتیجه می رسید، سریع اقدام می کرد. چه زمانی حاج قاسم را در سوریه دیدید؟ یک ماه بعد. البته هر هفته می آمد و سر می زد. یک شب آقای همدانی گفت حاضر باش برویم پیش حاجی. جلسه حین شام برگزار شد و دیگر کار را شروع کردیم. ابتدا سوری ها خیلی کاری نداشتند و می گفتند خودمان مسائل را حل می کنیم. ما هم بیشتر در حوزه آموزش فعال بودیم. درگیری در بعضی از شهرها مثل جسر الشغور ...
بازخوانی 14 روایت ناب از احوالات آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
را شنید، عزم رحیلش به بقا تبدیل شد و عمری قریب به پانزده سال را در خدمت آن مرد الهی بود. عجیب بود جوانی در ابتدای دهه سی عمر خود، می شود از اعضای اصلی شورای استفتاء یگانه مرجع شیعه و از نویسندگان بیانیه های سیاسی آن بزرگ عالم سیاستمدار شیعه. روزی هم آیت الله بروجردی چندین استفتاء را به ایشان می دهند که شخصاً جواب دهند. وقتی پاسخ ها را برایشان می آورند، آیت الله بروجردی با آن ...
داستان دروغین سرجوخه جسیکا لینچ چه بود؟/ داستان تکراری جهان سومی ها و موطلایی ها
اون صحبت می کردم و به صدای ضربان قلبش گوش می دادم. عجیب بود. من با دهان به او تنفس مصنوعی دادم و این عجیب بود که من نگران یک [ناسزا] احمقی مثل اون شده بودم . گرین ادامه داد: بعد متوجه شدم که اون دیگه نفس نمی کشه ... ما برگشته بودیم و همه می گفتن اوه [ناسزا] اون رو ازماشین بیارین بیرون. ولی من می دونستم که اون مرده. می شد چشمان او را دید و هیچ چیزی در چشمان او نبود. من می-دونستم اونجا چه ...
خلاصه داستان قسمت 95 سریال ترکی زغال اخته
داره بالاخره. نورسما تو نمایشگاه با ارطغرل درحال صحبت کردن درباره عثمان حمدی هستن و ارطغرل درباره اش هرچی میدونه به نورسما میگه نورسما واسش عجیب بود و میگه چقدر جالب من اینارو نمیدونستم. امید تو دفتر کار به شعله میگه امشب نیای؟ او میگه نه واسه چی بیام؟ امید میگه منم واسه نورسما مجبورم برم دیگه ازدواج میکنی باید کوتاهی بیای سپس به نورسما زنگ میزنه و ازش میپرسه کجاست او بهش میگه با ارطغرل ...
انقلاب ایران، متکی به شخص نیست
غریبی تو را لبیک می گوییم. ای حسین جان لبیک، ای قرآن خدا لبیک، ای پیروان حسین شهید لبیک، ای پیروان شهدای کربلا لبیک و بالاخره ای مهدی صاحب الزمان لبیک، ای وارث حسین، ای قلب امت مسلمان ایران، یاور مستضعفین دنیا، ای خمینی بزرگ، ای پیشتاز اسلام، ای رهبر کبیر لبیک، اللهم لک لبیک، برای اسلام عزیزت لبیک و برای استحکام بخشیدن اسلام و قرآن کریمت لبیک، لبیک اللهم لک لبیک. و اینک شما ...
دخترها چگونه به یک پسر بفهمانند دوستش دارند؟
وجودتان در مقام یک دوست عادت کند که نتواند به چشم یک عاشق به شما نگاه کند. بنابراین درست است که باید زمان بیشتری در کنارش باشید، اما مراقب باشید که در گفتگوهایتان از خواستگارهای قبلی حرف نزنید یا برای آشنایی با بقیۀ دخترها به او مشاوره ندهید. مسلماً نمی خواهید که تا آخر عمر دوستان معمولی هم باقی بمانید. به سرگرمی هایش علاقه نشان بدهید سرگرمی های مورد علاقۀ مردی را که ...
دارالترجمه رسمی چیست؟
دارالترجمه ها جاهایی هستن که متن ها و کاغذهایی که به یک زبان نوشته شدن رو به زبان دیگه برمی گردونن. اینجاها دو جورن: دارالترجمه های رسمی و دارالترجمه های غیر رسمی. هر کدوم کارای مخصوص به خودشون رو دارن و برای اینکه وقتی میرید اونجا، پول اضافه ندید، باید بدونید هر کدوم چیکار می کنن. حتی اگه یک دارالترجمه غیر رسمی باشه، بازم می تونه کارش خوب باشه ولی فقط جور دیگه ای کار می کنه نسبت به دارالترجمه ...
گفت وگوی تفصیلی| نگاه رهبر انقلاب به مسئله زن و حجاب چگونه است؟
...، آن موقع باید برای جبران این به رسمیت نشناختن هزینه های دیگری بکند. یعنی شما وقتی مادر را در خانه کمرنگ کردید خب این آثاری می گذارد دیگر. من خودم نمونه هایی دارم که مادر به خاطر اینکه اشتغالات خارج از خانه دارد و بعد خسته و کوفته وارد خانه می شود، بچه هایش مثلاً یک موقع در یک جمعی می گفتند که ما خاطره غذای نو از مادر نداریم، مادر همیشه جمعه ها یک سری غذا درست می کرد و فریز می کرد و ما وقتی می ...
می گفتند ایران سرزمین کفر است!
توحید و جهاد خوندم. گروهی که عقاید سلفی داشتن و 25نفرشون هم اعدام شدن. داعش درباره این ماجرا خیلی تبلیغات کرد و جمهوری اسلامی رو محکوم می کرد که چرا اینها اعدام شدن. رسانه های داعش می گفتن حکومت ایران جوون ها رو فقط به جرم سنی بودن، می کشن. این حرف ها روی من خیلی تأثیر گذاشت. ولی از وقتی شماها رو دیدم فهمیدم دروغ می گفتن و اون ها مجرم بودن. یکی دو روز قبل از اینکه از اونجا فرار کنم، یه زن و شوهر از ...
دعای ویژه مادر شهید در حق جوانان کشور
کرده بود و اینطور شد که ایشان به عنوان سرباز انقلاب به بقیه خدمت سربازیش ادامه داد. مادر نگاهی به عکسهای مصطفی و مجتبی کرد زیر لب گفت قربان قدتان برم بعد اشاره به عکس مجتبی کرد و ادامه داد: یه روز بعد از ظهر داشتم چای می خوردم که مجتبی وارد حیاط شد مستقیم آمد به سمت من و عکسش را گرفت جلوی صورتم و گفت مامان ببین چه بچه قشنگی داری و این جمله رو چند بار تکرار کرد من که می دانستم ...
مرور قیام تاریخی قمی ها تا اندوه دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی
ر روی آن نوشته شده بود را در دست گرفتند و با دقت سطر به سطر آن را نظاره می کردند. حضور معجزه آسای مردم در میدان محور سخنان رهبر انقلاب حالا دیگر نوبت به ایراد سخن حضرت آقا رسیده بود و ایشان اینگونه کلام خود را آغاز کردند خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، مردم عزیز قم، یادگاران حماسه آفرینی های این شهر قیام، شهر معرفت، شهر جهاد. خدای متعال را شاکریم که فرصت داد، عمر د ...
فرماندهی که تاکتیکی ترین و خلاق ترین بود
کجائیدالان؟ رشید رشید احمد : آقا جان، ما داخل خود شهریم، واینا که تو شهرن اومدن پناهنده شدن مفهوم شد! احمد احمد رشید: احمد جان قطع و وصل می شه! دوباره بگو؟ چی گفتی؟ رشید رشید احمد : رشید با اون یکی دستگاه صحبت کن مفهوم شد؟ باشه احمد همین الان... همین الان. رشید رشید احمد : آقا ما تو شهریم بهش بگو، به محسن بگو ما تو شهریم، ما تو شهریم و پنج شش هزارنفرم ...
دست از اطاعت رهبری برندارید
امضاء نمودم شما را به خون سیدالشهدا قسم می دهم که راه شهیدان را که همانا راه امام عزیزمان است ادامه دهید،کربلای ایران و شهیدان سوسنگرد و بستان و شهیدان نقاط دیگر کشور را ادامه دهم و به ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع) را لبیک بگویم. ما آمده ایم که پیروزی را در اصل اول به دست می آوریم و اگر خدا من را قبول بکند و به شهادت برسم، هیچ مسئله ای نیست، به قول امام چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم ، برادران ...