سایر منابع:
سایر خبرها
مصاحبه اختصاصی با مادر شهید احمدی روشن در سالروز فناوری هسته ای
باشگاه کشور های دارای صنعت هسته ای پیوست و افتخار بزرگی در کشور رقم خورد.مادر بزرگوار مصطفی گفتند: اسفند ماه بود که مصطفی به ما گفت رئیس جمهور در چند روز آینده خبر های خوشی را به ملت خواهد داد و ما فروردین ماه متوجه شدیم که کشور بعد از 2 سال تعلیق به چرخه هسته ای دست پیدا کرده است و این اتفاق یک شور و هیجان خاصی را بر مصطفی غالب کرده بود.مصطفی دقیقا در سال های تعلیق دولت اصلاحات وارد ...
بایدها و نبایدهای اقتصادی از دیدگاه امام محمد باقر علیه السلام
بنیاد دین ست4و5و6 عطار در جایی دیگر از ضرورت رسیدگی به غرایز نفسانی و سیر کردن به هنگام آنها یاد و به نقش آن در ایمن ماندن از خطرهای نفس و در نتیجه، دست یابی به تعالی روحی و معنوی چنین اشاره می کند : نفْس سگ را استخوانی می دهم روح را زین سگ، امانی می دهم نفْس را چون استخوان دادم مدام جان من زان یافت این عالم مقام7 بنابراین، برای ...
معلم فداکار خاشی که خودش زیر آوار ماند تا 3 دانش آموز جان بگیرند/ شجاعت و فداکاری مهمترین درس زندگی معلم ...
را سوار خودرویم کردم و به همراه یکی از محلی ها، راهی شهر شدم و بعد از عبور از چند پاسگاه مرزی و ناکام ماندن در پیدا کردن درمانگاه، پزشک یا بهیار، خودرو یم پنچر شد و در آن شرایط سخت مجبور شدم پنچری ماشین را بگیرم و دوباره به سوی شهر راهی شدم. اما حمیدرضا چند دقیقه بعد در ماشینم جان داد. شهنوازی اذعان کرد: آنتن دهی موبایل در نقاط مرزی ضعیف است و مسافت ها دور، به همین خاطر خودم خواستم او را ...
دروغ پردازی در قتل عروس روستایی
و قسمت هایی از بدنش خون آلود بود بر ادعای خود پافشاری می کرد و مأموران را به طرف محلی که جسد همسرش افتاده بود برد. وی درباره جزئیات حادثه مدعی شد: سوار بر موتور سیکلت خودم هنگام رفتن به سمت خانه بودیم که حوالی قهوه خانه ای در سر راه خورشید کلا ناگهان یک خودروی پژو نقره ای رنگ به تعقیب ما پرداخت. خودرو 4 سرنشین داشت که یکی از آنها زن بود. سعی کردم از دست آنها بگریزم اما بعد از طی مسافتی جلوی ...
رؤیای شلیک به مدال ریو
آرمانی و دلخواه نرسیده بودم. بعد از بازی هایی آسیایی حدود چهار ماه تمرین نکردم اما پس از آن اشتباهاتم را بازبینی کردم و برای بازگشت به شرایط قبل سخت تمرین کردم و در ماه های آخر سال 93 در رکوردگیری عملکرد خوبی داشتم و اعتماد به نفسم برگشت و توانستم خیلی چیزها را به خیلی از آدم ها ثابت کنم. شما دو نفر در این چند ساله مدال های زیادی را کسب کرده اید، کدام مدال برایتان ارزشمندتر بوده است؟ ...
محمد غرضی؛ مردی برای تمام فصول
تربیت شده ام. می خواهیم بدانیم به نظر شما زبان طنز چه تلخش و چه نقدکننده اش چقدر در میزان تاثیرپذیری انتقاد برای مسئولان موثر بوده و باعث واکنش نشان دادن آنها می شود؟ تا جایی که متوجه شدم طنز و به خصوص تخریب، تحریکات وسیعی را در ذهن مسئول به وجود می آورد که مقابله کند نه تصحیح. یعنی می فرمایید هیچ تاثیر اصلاحی ای ندارد؟ وقتی که طنز تلخ است و می خورد به ...
حماسه مردم آمل در استقبال از فرزند ملت+تصاویر (بروز می شود)
... کد امنیتی: جوادکوهبنان | 1395/1/19 - 19:11 | 1 0 | من کاری به هیچ یک از این حرفها ندارم وتنها آرزویم این بود که ای کاش زودتر از اینها متوجه حضور دکتر احمدی نژادعزیز در آمل شده بودم وبرای دیدار با این فرزند برومند انقلاب به این شهر سفرمی کردم اما هزار افسوس که دیر متوجه شدم نام: پست الکترونیکی: آدرس وب: پاسخ: ...
طمع خونین پراید
تصمیم خودم را گرفتم. از آن روز به بعد صبح ها به منزل برادرم می رفتم، وقتی متوجه شدم که همسر برادرم به من مشکوک شده است، به او گفتم: دوست دارم ساعتی را در تلگرام با دوستانم چت کنم ولی همسرم اجازه این کار را نمی دهد، من هم برای رهایی از سرزنش های او مجبورم به خانه شما بیایم! متهم افزود: در واقع به دنبال فرصتی مناسب برای کشتن او بودم ولی هر بار می ترسیدم و بهانه های مختلفی برای برادرم می ...
یک روحانی، چند نوجوان، مسابقات رباتیک و سوژه ای که باید “پررنگ” شود!
سالمون بود و نکته ای که برامون جالب بود این بود که ما از اینکه در حین پروازمون نویز به سیستم مون افتاد و تصویرمون از دست رفت و نمیدونستیم باید چه تمهیداتی از قبل آماده میکردیم تجربه ی زیادی کسب کردیم و شاید تنها از این بعد ناراحتیم. اما از بسیاری ابعاد دیگه خوشحالیم. دلیلش هم این است که تونستیم حداقل این جسارت رو به خرج بدیم و این ربات دست ساز که حتی فرستنده های اون هم دست ساز هست و شاید به جرات ...
شروین ، تیزپرواز دلاوری که در اسارت هم نگران امام بود
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : اینجانب علی اتابکی متولد 1346 اهل میلاجرد از توابع اراک ساعت 7 صبح روز سه شنبه 1364/10/16 همراه با 15 نفر از همرزمان خود در لشکر علی بن ابیطالب (ع) در منطقه عملیاتی جزیره مجنون بعد از نبردی سخت و جانانه بدست مزدوران بعثی اسیر شدم در میان ما تعدادی از شیرمردان ایران زمین هم مجروح شده بودند بعد از اینکه بدست دشمن اسیر شدم برایم اتفاقات زیادی افتاد و ...
توصیه یک فرمانده شهید در خصوص عقوبت نگاه به نامحرم/ روایتی از یک مادر شهید برای رفتن به ام الرصاص
جبهه بیاید و اگر ناراضی بود، به مشهد بازگردد. ...می خندید و می گفت: نمی دانم چرا این یک ماه تمام نمی شود. گفتم: نمی ترسی اگر برگردی، دوستان سابقت تورا عوض کنند؟ لبخندی زد و گفت فعلاً که قصد برگشتن ندارم. (صفحة 6) *پشت خط، توی قرارگاه، از پای بی سیم برخاست و گفت: خیلی درد دارم، باید بروم دنبال مُسکّن. بیست سال بعد که استخوان هایش را از بوارین آوردند، معنای درد و مسکّن را فهمیدم ...
چراغچی فرمانده ای مقتدر و صبور بود
همین لحظه ها گلوله توپی آمد و آقای کرد آبادی بیسیم چی من به شهادت رسید و خودم نیز مجروح شدم. درچه ای همچنین می افزاید: من به مشهد بازگشتم و مداوایم طول کشید. تا اینکه پس از چند ماه، مجدداً به جبهه بازگشتم و بعد از هفدهم بهمن ماه بود که با سردار شاملو به منطقه رفتیم. این دفعه تیپ جواد الائمه (ع) را تشکیل دادیم و خط را از شهید چراغچی تحویل گرفتیم. آنان آزاد شدند و به اهواز رفتند تا در عملیات شرکت کنند. وی در پایان این مصاحبه می گوید: شهید چراغچی خودش فرمانده ای توانمند و مقتدر شد و برای من از او صبر و بردباری اش به یادگار مانده است. "انتهای پیام" ...
او عاشق اهل بیت (ع) و به ویژه حضرت فاطمه (س) بود
ما انسان هایی از خانواده های معمولی بودند ، اما ولایتمداری و ولایت پذیریشان، آنان را به این مقام و منزلت رساند . من یکی از توفیقات زندگی ام، هم نفسی با کسی بود که امروز میهمان ائمه معصومین (ع) است . گفتنی است، شهید ولی الله چراغچی قائم مقام لشکر پنج نصر در عملیات بدر براثر اصابت ترکش به سرش مجروح شد. وی مدت 23 روز در کما بود و سرانجام در 18 فروردین سال 1364 در بیمارستان به شهادت رسید . "انتهای پیام" ...
این دوستی ترفندی است که ته ندارد!
و در نهایت فیصله بدهد. قرار شد اول زنگ بزند و دلیل این همه بی ثباتی داماد را بپرسد و دوم تکلیف این ماجرای آشنایی شش ساله را یکسره کند. همه فامیل هم به تبعیت حرف این ریش سفید سکوت کردند و دست نگه داشتند تا ببینند جواب منطقی خانواده پسر چیست. سرانجام بعد از کلی رفت و آمد و پرس و جو داماد جواب داده بود نه آقا، نمی خواهم، دور من را خط بکشید. من استادی بودم که دختر شما را در کلاس دانشگاه دیدم و ...
اعمال ضد انقلاب بدتر از داعش بود
دفاع مقدس است که وقتی شنوای گوشه هایی از خاطراتش شدیم، حیف مان آمد مشروحش را تقدیم خوانندگان صفحه پایداری نکنیم. متن زیر ماحصل این همکلامی است که پیش رو دارید. رزمندگی درجه ای از سعادت است که روی شانه های هرکسی نمی نشیند. شروع این مرحله در زندگی شما از کجا رقم خورد؟ شروع خط رزمندگی در زندگی خیلی از جوانان نسل اول انقلاب از خانواده های مذهبی و عموماً مستضعفی رقم می خورد که در دامن شان ...
فرهنگ در رسانه
.... کسی که مثلا در دهه 60 مجبور بود 20 سال زحمت بکشد تا به جایی برسد و چهار نفر او را بشناسند الان در سه سال به آن شهرت می رسد. اما این مثل فست فود است. مثل غذایی که با زمان کافی درست شده و جا افتاده و غذایی که به سرعت درست می کنید و به خورد کسی می دهید. هرگز مثل هم نیستند. گرچه هر دو سیر می کنند. اصالت این است. شما در دهه 60 نمی توانید در سینما و تئاتر به این سرعت اسم در کنید و صاحب ...
“عسل” و “فاطمه” بی تاب بازگشت پدر هستند/ همکار معلم فداکار: آمبولانس نبود،ماشین ام پنچر شد و حمیدرضا جان ...
...، در تمامی مجالس از اسطوره ای سخن می گفتند که تازه خلق شده است. او رستم نبود، پیامبری نوظهور نبود، او فرمانده ای بلند پایه یا رئیس جمهور کشوری نبود، او فقط یک معلم در روستایی دورافتاده بود، آری فقط یک معلم، معلمی که با جانش درس انسانیت داد و اسطوره دوران ها شد. حمید رضا کنگو زهی معلم 27 ساله ای بود که با نجات جان دانش آموزان، ایثار و فداکاری را نه در گفتار بلکه در عمل به نسل ...
اشعار آیینی ویژه ولادت امام محمد باقر علیه السلام
بقای دین دیدی سر بریده ی عباس را به نی بر شانه ی کبود نهادی لوای دین از نای زخم خورده تان می رسد به گوش در مجلس یزید، صدای رسای دین با اشک و آه، شعله به آیینه می زدی عمری به یاد کرببلا سینه می زدی وحید قاسمی ... بر لب ساحلی که جا ماندم ... بر لب ساحلی که جا ماندم شادم از اینکه که کشتی ام آمد باید ...
اگر می خواهید در ظهور نقشی داشته باشید، امام حسین (ع) را معرفی کنید
نمی کند. اگر فقط موضوع قیام در برابر ظالم مطرح شود دل کسی تکان نمی خورد و این شبهه مطرح می شود که مسلماً اگر کسی علیه حاکم قیام کند او را می کشند. این یعنی ما واقعۀ کربلا را بد تعریف کرده ایم؛ ولی اگر این گونه بیان کنیم که امام را دعوت کردند، مهمانش کردند، و حضرت دعوت را با فرستادن حضرت مسلم راستی آزمایی کردند، و بعد یک جایی فهمیدند که آن ها پشیمان شده اند. گفتند باشد نمی آییم. یا بگذارید جای دیگری ...
بهرام رادان:قالب شکنی همیشه دغدغه ام بوده
...، تاثیرگذار بودند؛ مثلا می گفتند فلانی پرچمدار سینمای دختر- پسری است و به من بر می خورد. برای همین سعی می کردم فیلمنامه هایی را انتخاب کن که این مدلی نباشند که مثلا بگویند خط بازی اش این مدل خاص است. می خواستم انتخاب هایم متفاوت باشند؛ مثلا شمعی در باد با همه ضعف هایش، برای اولین بار اعتیاد به مواد صنعتی را نشان می داد و این برای من جذاب بود. آن موقع با کی مشورت می کردی؟ چطور با ...
سیا برای سقوط مصدق 60 هزار دلار خرج کرد
به شما بگویم: طرز حکومت در آن وقت مثل همین الان بود، تمام کار ها در دست مجلس بود. اگر مجلس می خواست نخست وزیری می ماند و اگر نمی خواست، نمی ماند ولی بعد از اینکه مصدق رفت و اعلیحضرت بیشتر اختیار را گرفتند، ثبات بیشتری شد. آن وقت دیگر نخست وزیر ها بیشتر می ماندند. دو سال می ماندند، سه سال می ماندند. بعد از اقبال هم که چند نفر نخست وزیر داشتیم. اقبال که از زمان کابینه قوام تقریبا بود ...
یک پلک تا کهکشان شهادت/ روایت مجروح شدن جانباز آزاده مهدی آشتیانی
...> رزمندگان ایران، ساعاتی بعد در یک پاتک دشمن را به عقب راندند و من را به پشت جبهه منتقل کردند. حالا یک پای مصنوعی جایگزین پای راستم شده است. لیاقت شهادت نداشتم، اما امیدوارم به خاطر پای از دست داده ام، پایم به بهشت باز شود. پی نوشت: 1. این خاطره برای نخستین بار از طرف من به خاطر دانستن زبان فرانسه، برای نویسنده، خبرنگار و عکاس مشهور سوییسی، خانم لورنس دئونا با حضور برادر آزاده و ...
چوب، عضو خانواده ماست!
...: من اصلا فکر نمی کردم که روزی کار پدرم را ادامه بدهم. با وجود اینکه از کودکی همین کار را انجام می دادم اما وقتی 18ساله شدم و درسم تمام شد تصمیم گرفتم به ارتش بروم. آزمون ورودی را پشت سر گذاشتم اما در تست های آمادگی جسمانی گفتند به خاطر انحراف بینی نمی توانم استخدام شوم مگر اینکه عمل کنم. آن روزها خیلی ناراحت شده بودم اما الان می بینم که چقدر خوب شد . عمو اما از همان ابتدا عاشق کار پدر بود؛ من ...
پشت سر شیخ نذیر نماز می خواندند
بدنش اسکلتی و لاغر بوده که سوزن به بدنش نمی رفت. نذیر از همان اوایل انقلاب در این کارها بود. بعدش هم دوستانش در پایگاه می گفتند مرغ ها را در یخچال قایم می کند تا به همه سربازها برسد. چرا رزمنده ها شهید را با لقب شیخ صدا می زدند؟ از بس بچه بامعرفتی بود. 24 سالش که شد نه تیغی به صورتش گذاشت نه چشم تو چشم به صورت پدرش نگاه کرد، نه صدایش را روی کسی بلند کرد. یک بار هم این بچه با صدای ...
سه شنبه ای استثنایی در پایان سال94
در جبهه ماندم و در نهایت با مجروحیت شدید از ناحیه شکم به عقب منتقل شدم. ابتدا مرا به بیمارستان بقایی اهواز بردند و بعد به تهران اعزام کردند. در این مدت سه زخم بستر شدید گرفتم. پزشکان برای مداوای من اقدام کردند ولی در اثر اشتباهی، لگنم جا به جا شد و همین باعث شد که استخوان سازی کند و پاهایم فیکس شود. عاقبت مجبور شدند استخوان لگن مرا خارج کنند. همسرم در این موقع فرزند سوم را به دنیا آورده بود و بار ...
اسیری که خود اسارت را انتخاب می کند چرا؟
همه تشنه بودند و حبیب الله به دنبال آب می گشت تا تشنگان را سیراب کند. او به زحمت مقداری آب پیدا کرد و خواست تا محمد شجاعی معاون گردان را از تشنگی نجات دهد امامحمد اصرار کرد که آب را به دیگران برساند!!! این کار آنقدر به طول انجامید که محمد با لب تشنه به شهادت رسید تا به مولای غریبش سید الشهدا اقتدا کرده باشد. من شنیده بودم که چنین واقعه ای در جنگ احد نیز اتفاق افتاده بود مجد خوافی از نویسندگان قرن هشتم این ماجرا را ذکر می کند که چگونه یاران رسول خدا در جنگ احد تشنه بودند ولی آب را به دیگران می دادند تا خود تشنه لب به شهادت برسند. ...
زندگی به سبک آیت الله بهجت
با تعجب پرسید برای چی؟ ایشان گفتند برای اینکه الان ترورها شدت گرفته؛ قرار شد برای چند نفر از شخصیت ها محافظ بگذارند از جمله برای شما. حاج آقا مقداری سرش را به زیر انداخت، بعد فرمود: آن کسی که محافظ محافظ است، محافظ ما هم است. این قدر آقای اشراقی از این جمله خندید و خوشش آمد؛ مجددا خواست تکرار کند، آقا فرمودند: تکرار نفرمایید. گفت حالا که اینطور است، به بنده دستور داده اند تا خدمتتان عرض کنم، شما ...
واژه ی مرگ در قرآن
) روایت شده است که فرمودند: همان گونه که می خوابید، می میرید و همان گونه که بیدار می شوید، برانگیخته خواهید شد. شباهت بین مرگ و خواب، در این است که حواس ظاهری پنهان می شوند و جای آن را حواس باطن می گیرند، امّا بعد از خواب دوباره کار آنها شروع می شود، ولی در حالت مرگ جسم را ترک می کنند و از آن جدا می شوند. همچنین است شباهت بین بیداری و رستاخیز، که در بازگشت به هوشیاری و آگاهی است. شخص خوابیده بار ...
از طلبگی تا شهادت با فقر و تنگدستی
ساده زیستی او چنین می گوید: پس از ازدواج متوجه شدم که همه لباس های وی عبارت است از یک عبا، یک قبا و یک دشداشه سفید. پرسیدم باقی لباس هایتان کجاست؟ مادرشان با خنده گفتند: نگفتم همسرت از بی لباسی ات تعجب خواهد کرد، به ندرت لباس تهیه می کرد و به کم ترین اکتفا می کرد و می گفت مگر من چند جسم دارم که چندین لباس بدوزم و بخرم؟ *نماز و مراقبه صدر توجه خاصی به عبادات خود داشت و برخی از ...
3 روایت عجیب از نخستین اسیدپاشی امسال
اختلافاتی که میان ما بود جر و بحث کردیم. من آنقدر خسته بودم که به اتاق رفتم و خوابیدم. چند دقیقه بعد احساس سوختگی کردم و وقتی چشمانم را باز کردم دیدم نسترن بالای سر من با یک ظرف اسید ایستاده است. ما در دستشویی و حمام خانه اسید داشتیم که او آن را پیدا کرد و مقداری از آن را روی من پاشید. به سرعت از جای خود بلند شدم تا ظرف اسید را از دستش بگیرم که در کشمکش و درگیری که بین ما به وجود آمد مقداری ...