سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای دختر 23ساله ای که همسربرادرش را کشت
، پدرم گوشی را برداشت و گفت که شهره مریض شده و او را به بیمارستان برده ایم. پیش خودم گفتم خدا را شکر پس شهره زنده است و نمرده و بعد من به آنها ثابت می کنم که فقط یک اتفاق بوده، ولی وقتی به خانه آمدم از گریه و شیون مادرم متوجه شدم شهره مرده است. همه به هم ریخته بودند من هم خیلی گریه می کردم و خودم را می زدم تا اینکه چند روز بعد پلیس به من شک کرد و مرا به خاطر رفتار مرموز و تپانچه ای که داشتم ...
قتل همسر برادر به خاطر یک پراید
یافتن به پراید مرا به این صرافت انداخت که پیشنهاد را بپذیرم. بعد از آن هر روز صبح وقتی نادره و بچه اش تنها بودند، به آنجا می رفتم تا فرصتی را برای قتل به دست بیاورم اما هر دفعه نمی توانستم خودم را به این کار راضی کنم. زن برادرم بعد از مدتی به این رفت وآمدها مشکوک شد و من به او گفتم صبح ها دوست دارم نیم ساعتی را در تلگرام با دوستانم چت کنم و چون زنم با این کار مخالف است، به خانه او می آیم . ...
قاتل سنگدل، مادر را مقابل چشمان کودک سه ساله کشت
را گرفتم. از آن روز به بعد صبح ها به منزل برادرم می رفتم، وقتی متوجه شدم که همسر برادرم به من مشکوک شده است، به او گفتم: دوست دارم ساعتی را در تلگرام با دوستانم چت کنم ولی همسرم اجازه این کار را نمی دهد، من هم برای رهایی از سرزنش های او مجبورم به خانه شما بیایم! متهم افزود: در واقع به دنبال فرصتی مناسب برای کشتن او بودم ولی هر بار می ترسیدم و بهانه های مختلفی برای برادرم می آوردم که مثلا سر ...
قتل پایان دوستی مرد متاهل با دختر 16 ساله
ارتفاعات شمال تهران بردم تا با هم صحبت کنیم، اما او قصد نداشت دست از اخاذی هایش بردارد و من هم عصبانی شدم و با سنگ چند ضربه به سرش زدم تا این که بیهوش شد و ساعتی بعد وقتی به خودم آمدم، متوجه شدم او مرده است؛ چون کوهستان خلوت بود، برای این که کسی متوجه ماجرا نشود، فرار کردم. با اعترافات قاتل شیشه ای، تحقیقات را برای کشف جسد مقتول آغاز کردم تا این که متوجه شدم سه روز بعد از قتل یک گروه کوهنوردی ...
این دوستی ترفندی است که ته ندارد!
بعد از چند سال آشنایی متوجه شدم آن همه خجالت و رودربایستی در ذات او نیست. بالعکس دختر شما بسیار مستعد آشنایی و رابطه مخفیانه با یک نامحرم و پنهان کاری از خانواده اش است. من نمی توانم تن به این ازدواج بدهم. دختری که تا دیروز توانسته شش سال رابطه مخفیانه با استاد دانشگاهش را از خانواده اش مخفی کند می تواند در آینده از من هم به عنوان همسرش روابط و اتفاق های بیشتری را پنهان کند . خلاصه اینکه همه ...
شرح سانحه دردناک تصادف اسطوره فوتبال از زبان همسرش
نجات می دهیم." به زور مرا سوار پیکان کردند. من مردم را می دیدم که می رفتند و می آمدند و به داخل پیکان نگاه می کردند و سر تکان می دادند و می گفتند: "بیچاره!" ولی من نمی فه مید م، یعنی نمی خواستم قبول کنم. در بیمارستان پورسینای رشت، مرا بستری کردند. پس از اینکه از بیمارستان پورسینا مرخص شدم، در ماشین دلشوره داشتم. یک لحظه دلم ریخت و شک کردم، دائم به خودم دلداری می دادم و می گفتم مگر امکان دارد که ...
من روی دختر همسایه حساسم/ طنز
...> بابای سوفیا لوستر را از سقف کند و پرت کرد سمت من و من هد زدم و او داد زد: بی تربیت بی توجه به ناموس... پسر، من روی ناموس و وطن و پرسپولیس حساسم... روی دختر خودم و دختر همسایه - دیواربه دیوار یا کشور همسایه اش فرقی نمی کند- هم حساسم... بعد تو آمدی هم روی حساسیت من اینجا دست می گذاری، هم می خواهی بروی روسیه روی حساسیت من آنجا دست بگذاری؟ گفتم: حساسیت کدام است؟ کار سختی است. حالا رفتم سر ...
توطئه زن شیشه ای برای دانش آموزان دختر
. دوران عقد را سپری می کردیم. او معتادم کرد. یک روز در آرایشگاه با زنی 39 ساله دوست شدم. شیشه می فروخت. داستان زندگی ام را برایش تعریف کردم، می گفت می تواند مثل مادر مراقبم باشد. به پیشنهاد این زن فرار کردم. مرا به خانه اش برد. وضع مالی خیلی خوبی داشت. در آن خانه هفت دختر و زن و چهار پسر فراری هم بودند. افسانه در ادامه گفت: چون وابسته شیشه شده بودم موادمخدر صنعتی می فروختم. زن 39 ساله هم ...
انتقام اسیدی از نامزد سابق
خانه مان دیده بودم که ناگهان مایع داخل ظرف را به طرف من پاشید. وقتی مایع به لباس هایم ریخته شد، مانتوام پودر شد و من از ترس فریادم به آسمان بلند شد و از هوش رفتم. پس از طرح این شکایت پرونده به دستور قاضی آرش سیفی، بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت. در ادامه مأموران پلیس در محل حادثه به تحقیق پرداختند. بررسی ها نشان داد مایع اسیدی ...
سر راه تمرین مسافرکشی می کردم
استقلال را دوست داشتم و رفتیم بازی کردیم و آن بازی را با دو گل بردیم با دوتا ارسال من و بعد رفتیم قهرمان آسیا شدیم. البته سپاهان هم بود. خدا وکیلی این را هم بگویم. من شرایط زندگیم خیلی سخت بود. در یک زیرزمین در امیرآباد زندگی می کردیم. همان موقع سپاهان آمد دنبال من و یک رقم 5 میلیونی به من پیشنهاد داد و حتی خانه در اصفهان با همسرم دیده بودیم اما بعد که برگشتیم تهران علی آقا محمدی با من تماس ...
دختران مونیکا بلوچی تنها یکی از فیلم های او را دیده اند
داشتم که آدرنالینم را بالا ببرد. با سرعت 200 کیلومتر بر ساعت رانندگی می کردم و از این هتل به هتل دیگری می رفتم. از زمانی که آنها به دنیا آمده اند واقع گرا شده ام. به من یاد داده اند از چیزهای ساده، روزمره و تکراری لذت ببرم. بعد از ترک برزیل سعی کردم خودم را در پاریس جایی که آنها به مدرسه می روند ثابت نگه دارم. وقتی خانه باشم با آنها صبحانه میخورم، به مدرسه می برمشان و بعد هم می روم و از ...
در امتداد تاریکی ... "شماره تلفن دردسرساز"
خواستم تا همدیگر را ملاقات کنیم. دسته گل بزرگی خریدم تا در محل قرار از او خواستگاری کنم اما همسر او متوجه شده بود و با پلیس سر قرار آمد. وقتی مأموران مرا دستگیر کردند تازه فهمیدم او واقعا متأهل است و من اشتباه بزرگی را مرتکب شده ام. این جا بود که متوجه شدم آن زن نیز به خاطر برخی مسائل خانوادگی با همسرش اختلاف داشته، اما مطلقه نیست و من تنها به گفته های او در آن فروشگاه اعتماد کرده بودم، در حالی که من قصد سوئی نداشتم و ... ماجرای واقعی با همکاری پلیس فتای خراسان رضوی ...
پشت پرده شوم اسید پاشی در پایتخت
عجیبی داشته باشند.در این اظهارات که دختر و پسر همدیگر را متهم می خواندند، وحید گفت: من و سمیه از 3 سال پیش به یکدیگر علاقه مندیم و قرار جدی ای برای ازدواج داشتیم.وی افزود: شب حادثه سمیه میهمان خانه من بود که نیمه شب وقتی خوابیده بودم سوزش دردناک را روی صورتم احساس کردم. وقتی از خواب پریدم سمیه را بالای سر خودم دیدم که در حال ریختن اسید به صورتم است با او گلاویز شدم و وقتی اصرار داشتم ظرف اسید را ...
پریناز ایزدیار؛ دیگر تلویزیون را دوست ندارد!
، گفتند می خواهیم شما را سفیر این انجمن اعلام کنیم، من هم گفتم اگر در کمک به این بیماران کاری از دستم بربیاید حتما انجام می دهم. داشتم آماده می شدم بروم که زنگ زدند گفتند چون همایش در سالن جام جم برگزار می شود نمی توانید بیایید. به هر حال شما در مدیوم تلویزیون شناخته شدید. قبول دارم که تلویزیون خیلی زیاد به دیده شدنم کمک کرد؛ اما من هم خیلی برای آن وقت گذاشتم. من یک سال و یازده ...
دختر: با اینکه متاهل بود ولی دوستش داشتم
ازدواج نمی اندیشیدم، به ارتباط تلفنی خودم با کاوه ادامه دادم، به طوری که هر روز بیشتر به او علاقه مند می شدم. قرارهای ما به ملاقات های حضوری کشیده شده بود که روزی مادرم صدای مردی را پشت خط تلفن شنید و با نگرانی مرا از این کار منع کرد، اما نصیحت های مادرم هیچ فایده ای نداشت، تا آن که مادرم از آن جوان شکایت کرد. در دادسرا متوجه شدم که کاوه متأهل است. وقتی او به قید وثیقه و به طور موقت آزاد شد، دوباره ...
تیپ متفاوت مهسا کرامتی در جشن عروسی برادر همسرش ! + عکس های جدید همسر و فرزندش
.... در قرآن و کتاب های آسمانی آمده است که خداوند از روح خود در وجود انسان دمیده است و من حالا این روح خداوندی را بهتر حس می کنم. ماجراهای امیر مانی و مامانی با مادر شدن دل تان بزرگ و صبرتان بیشتر می شود. سال ها قبل وقتی به کلاس های مولوی شناسی می رفتم استاد عزیزی داشتم که در تفسیر یکی از اشعار مولانا گفتند اول خدا عاشق بنده شده است و بعد بنده عاشق خداوند می شود. تمام این ...
سه شنبه ای استثنایی در پایان سال94
به اهواز انتقالم دادند و بعد به تهران اعزام شدم. مادر که نداشتم، خواهر کوچکم نیز پیش زن عمویم در شوشتر بود. هشت ماه در بیمارستان بقیه الله تهران بودم و دوازده تا شوک به من وصل شد. کسی متوجه نشد که من مجروح شده بودم. از آن زمان به بعد ماهی یک بار به بیمارستان رجوع می کردم. الان علاوه بر مشکلات جسمی به خاطر موج انفجار، مشکل اعصاب شدید دارم و دارو مصرف می کنم و گاهی در اهواز بستری می شوم. ما در مقابل ...
خداداد عزیزی:اطراف حرم دستفروشی می کردم
مرد سفیدپوش که صورتی نورانی داشت به من گفت برو حرم و سوره و التین و الزیتون را بخوان. هوا گرگ و میش بود که سریع از خانه زدم بیرون و رفتم حرم. تازه مردم داشتند برای نماز صبح می آمدند که از ورودی بست شیرازی یا به قولی درب نواب وارد صحن شدم و اول گنبد را نگاه کردم. بعد دیدم یک پیرمرد گوشه ای نشسته و ناخودآگاه سمتش رفتم و گفتم حاج آقا من این خواب را دیده ام و تعبیرش را نمی دانم. گفت شما به ...
خواستگار ناکام با اسید به دختر موردعلاقه اش حمله کرد
روز نو : ساعت 23 شامگاه 10فروردین ماه سال جاری مأموران پلیس پایتخت در جریان اسید پاشی پسر جوانی روی دختر مورد علاقه اش قرار گرفتند. مأموران با حضور در صحنه اسید پاشی پی بردند که دختر جوان هدف انتقامگیری اسیدی خواستگار جوان شده و اسید زیاد که روی در خانه ریخته شده بود از شدت این حادثه خبر می داد.بدین ترتیب بازپرس سیفی از شعبه چهارم دادسرای امورجنایی تهران دستور داد تا خانواده دختر ...
ثریا حکمت؛ بازیگری که به دنبال فروش قبرش بود...
برنامه ای که قبل از مصاحبه داشتم به وزارت ارشاد رفتم و توسط آقای منفرد دستور وزیر را در پای نامه درخواستم گرفتم و بعد پیش آقای ایوبی رییس سازمان سینمایی رفتم. برای اولین بار بود که یک مدیر سینمایی مرا داخل اتاقش راه داد و با احترام زیادی با من برخورد کردند. ایشان مشکلات من را پرسیدند و سه چهار روز برای حل آنها فرصت خواستند. حتی برای معالجه دندان هایم هم گفتند اقدام کنم و هزینه را آنها حساب می کنند ...
روایتی تکان دهنده از کارگردانی که 25سال نماز شبش ترک نشد
، من از پرده 500 هزار تومانی استفاده می کنم و 500 هزار تومان آن را هم می دهم تا فردی که منزلش پرده ندارد، پرده ای تهیه کند. خودکفایی خصلت منحصر به فرد برادرم کوچکترین خواهر مرحوم سلحشور ادامه داد: رسیدگی به کارهای خانه از دیگر خصلت های برادرم بود، حاج فرج در منزل به کارهای مردانه رسیدگی می کرد، همه جور تخصصی داشت و یک انسان فنی با ذهنی تکنیکی بود به طوری که یکی از منازلی که ...
پدر شهید آوینی: مرتضی را تا زنده بود نمی شناختم
. منتقل شدم به سازمان برنامه و به آنجا رفتم به شرکت سهامی کل معادن ، در این شرکت کم کم کارهای معادن ، که باعث می شد من به شهرستان ها بروم شروع شد و من در آن سالها با مرتضی در معادن بودم . ایشان از سال 1333 که به معادن خمین رفتم ، معادن سرب و روی خمین کلاس اول دبستان در آن جا مرتضی را نام نویسی کردیم ، در خمین شاگرد اول بود و شاگرد خوبی هم بود؛ حتی یک روزی آمد و دیدیم گریه می کند پرسیدیم چرا ...
غیرمجاز بودم و وضعیت مالی خوبی نداشتم!
، خواننده و تنظیم کننده را اول ترانه می گفتند، به خاطر اینکه دیگر کسی کار کس دیگری را به اسم خودش منتشر نکند. فقط می خواستم بگویم اینها کارهای من هستند. مثل بچه هایم بودند، برایشان زحمت کشیدم و وقت پایشان صرف کردم. البته این را هم بگویم؛ با اینکه ممکن است مردم این کارها را دوست داشته باشند، اما به نظرم کارهای خوبی نبودند. - با رضا فوادیان آشنا شدم. رضا کیبوردش را به من داد و بعضی وقت ها می رفتم ...
پیشکسوت سرخ آبی:مواد مخدر را ترک کردم
.... من هم اشتباه کردم. اشتباه کوچکی هم نبود، اشتباه بزرگی بود. اما اگر اشتباه کردم از نداری بود. چون آن موقع وضعیت درستی نداشتیم. بعد هم دو بچه محل قدیمی و خلافکار به پستم خوردند. ناخودآگاه آدم مسیرش عوض می شود وگرنه من نه اهل خلاف بودم، نه سابقه خلافکاری داشتم. از بچگی هم کارم توپ و فوتبال بود. اینجا هم (زندان) هستیم باز دنبال توپ هستیم، ولی اصلا شرایط خوبی نیست. قرار بود یک درخواست عفو ...
چراباید به پرسپولیس تعصب داشته باشم؟!
. در آن بازی که ناصر حجازی درون دروازه استقلال بود، با گل حمید علیدوستی هما یک بر صفر برنده شد. من هیچ وقت نگفتم استقلالی بودم یا پرسپولیسی اما وقتی که از پرسپولیس به من پیشنهاد شد، به این تیم رفتم. وی ادامه داد: ناصر حجازی، امیر قلعه نویی، فتح الله زاده و قریب شاهد هستند که من از استقلال چند سال پیشنهاد جدی داشتم اما به خاطر احترام به هواداران پرسپولیس به استقلال نرفتم. پیش خودم فکر ...
می گفتند با دلالی به پرسپولیس آمدم/ رفتار برخی ها در استقلال مرا آزار می داد
فوتبال بازی می کنم. فوتبال را از کجا شروع کردی؟ من فوتبالم از تیم فجر سپاه تهران آغاز کردم و مربیانی مثل آقایان رستم بیک و اللهیاری کار کردم. در رده جوانان هم به تیم مهر کارون پیوستم که در دست اول تهران فعالیت می کرد. بعد از آن به تیم داماش تهران پیوستم و زیر نظر آقای کولیوند کار کردم. دو سال آخر حضورم در رده امیدها هم راهی استقلال شدم. آقایان جلالی، رجبی و دکتر شاهین ریاحی که ...
از آغاز اسیدپاشی ها در تهران تا همسرکشی با جوراب زنانه و روسری
به دلیل مصرف شیشه جان خود را از دست داد و پس از آن، پسر مورد علاقه این دختر نیز دستگیر شد. پس جوان در اظهارات خود گفت: روز قبل از حادثه به همراه مژگان در حال پرسه زنی در داخل خیابان های سطح شهر بودیم تا اینکه در ساعت 03:30 بامداد برای کشیدن شیشه به انباری خانه ما رفتیم. پس از مصرف شیشه، من به خانه آمدم و مژگان در داخل همان انباری استراحت کرد. حدود ساعت 9 بود که مژگان با تلفن همراهم تماس ...
فرزندی که در راه خدا نذر شد
بگویید که بعد از این نمازم را در خانه می خوانم. تا مراقب فرزندانمان باشم. وقتی می خواهم دلتنگی کنم شرمنده حضرت زینب می شوم. گاهی به خودم می گویم خجالت نمی کشی؟! تو یک نفر را در راه خدا داده ای. درست است که عزیزم است ولی حضرت زینب در نصف روز چند تن از عزیزانش را از دست داد. در این مواقع است که به خودم می گوییم حالا باید محکم تر بایستم. باید به فاطمه و محمدعلی بگویم که پدرش چه قهرمانی بوده است. دفاع پرس ...
محمد انصاری: می گفتند با دلالی به پرسپولیس آمدم/ رفتار برخی ها در استقلال مرا آزار می داد
کار کردم. در رده جوانان هم به تیم مهر کارون پیوستم که در دست اول تهران فعالیت می کرد. بعد از آن به تیم داماش تهران پیوستم و زیر نظر آقای کولیوند کار کردم. دو سال آخر حضورم در رده امیدها هم راهی استقلال شدم. آقایان جلالی، رجبی و دکتر شاهین ریاحی که هنوز هم به من مشاور می دهد زحمات زیادی برایم کشیده است. سال بعد هم جلال بیات و علی چینی مربی من بودند. چه شد که به تیم بزرگسالان استقلال رفتی ...
قاتل پدر خوانده پای میز محاکمه
دختر جوان که با ادعای دفاع مشروع پدرخوانده اش را به قتل رسانده بود بزودی در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه می شود. به گزارش جام جم، شامگاه 11 آذر سال گذشته همزمان با مرگ مشکوک مردی در خانه ای در خیابان 178 تهرانپارس تحقیقات پلیسی آغاز شد. ماموران با حضور در آنجا با دختری رو به رو شدند که مدعی بود شوهر صیغه ای مادرش با چاقو خودکشی کرده است. ماموران در بررسی از خانه این زن متوجه شدند ...