سایر منابع:
سایر خبرها
گزارشی از بازدید خبرنگاران از کمپ جنجالی
، ساراست، از دخترهای دروازه غار... به پهنای صورتش اشک می ریزد، در آغوشم گریه می کند و آستین هایش را پایین می کشد تا جای خودزنی های عمیقش پنهان بماند... سارا را از مرکز سیمای سبز رهایی می شناسم، دختر جوانی که از کرمانشاه برای درامان ماندن از دست عمویش به تهران آمده و حالا معتاد شده. او میان گریه هایش می گوید: دو روز بعد از آزادی از مرکز اعتیاد به اینجا آورده شدم، هرچه گفتم پاکم و متادون مصرف می کنم ...
دلنوشته یک آسمونی در وصف صدوق
یکی از فعالین زن محیط زیست کشورمان طی یادداشتی در پویش نوشت: من یک فعال محیط زیست هستم که با دکتر صدوق از طریق یکی از طرفداران ایشان آشنا شدم. پیش تر اسم ایشان را به عنوان فردی کارکشته در حیطه محیط زیست و از افراد کلیدی سازمان محیط زیست بخصوص در دولت اصلاحات، به وفور شنیده بودم و مطالب ایشان را که بیشتر در نقد ریاست سازمان فعلی بود دنبال می کردم. از روی نوشته های ایشان جسارت ...
معلم آزاده ای که در اسارت زبان فرانسه تدریس می کرد
شهروند مکزیکی آرام شد و تشکر کرد. * در جنگ ما بودیم و خدا سال 59 حال و هوای کشور طوری بود که سریع خواستم به ایران بازگردم و خدمتم را ادامه دهم. در بسیج فعالیت هایی داشتم؛ سپس بنده از مهر 1360 به عنوان نیروی فرهنگی بسیج همدان برای انجام کارهای تبلیغاتی و فرهنگی به جبهه اعزام شدم و در پادگان اهواز بودم. در جریان عملیات الی بیت المقدس که منجر به فتح خرمشهر شد، برنامه ...
به حضرت آقا گفتم از ما راضی هستید؟ گفتند خدا راضی باشد!/ دوست دارم دوباره اعزام شوم
مشکلاتم تمام شده است. وقتی آقا بغلم کردند احساس کردم از همه سلامت تر هستم. حضرت آقا که آمدند من را بوسیدند گفتم آقا یک بار دیگر من را اینجوری ببوسید. به خاطر عظمت آقا من چیزهایی که می خواستم برایشان بگویم فراموش کردم. آقا رفتند من ایشان را صدا کردم. آقا مسیر را برگشتند. گفتم “آقا دست بذارید زیر گلوی من دعایی بخونید”. دعا خواندند و رفتند. دوباره آقا را صدا کردم. آقا برگشتند بعد من یک چیز خصوصی ...
بررسی سیره نبوی در تربیت کودکان + تصویر
عقریه بن جهنی می گوید: در جنگ احد از حضرت پرسیدم پدرم چگونه شهید شد؟ حضرت فرمودند: او در راه خدا به شهادت رسید، درود و رحمت خداوند بر او باد من گریستم، ایشان مرا در آغوش گرفته و دست بر سرم کشیدند و با خودشان سوار مرکب کرد و فرمودند: آیا دوست نداری که من جای پدرت باشم؟ رعایت حال کودکان حتی در نماز جریان مشهور امام حسن و امام حسین(ع) که هنگام سجده روی دوش حضرت قرار می گرفتند شنیده ...
ناگفته های یک قربانی اسیدپاشی،قبل ازمرگ
روزی خواهد آمد که هیچ مادری تنها از ترس حفظ فرزندش از زخم ها، او را در آغوش نخواهد گرفت و آغوش مادران جایی برای نوازش های عاشقانه خواهد شد. اکنون یکسال است که رعنا آغوش گرم مادر را ندارد تا دستی نوازشگر و تسکینی بر درد زخم هایش باشد. زخم ها هدیه کسی است که قرار بود پدر باشد. سمیه به همراه دو دخترش در یکی از نیمه شب های اردیبهشت ماه سال 90 قربانی کینه همسر و برادر شوهرش شد و ...
من یک ایرانی ام
خبر دارید؟ بعد از آن ماجرا به خاطر اینکه خودم هم شیمیایی بودم و وضع جسمی ام خوب نبود، کمی از بچه ها دور شدم. اما بهبود که پیدا کردم به سراغ بچه ها رفتم. واقعا زمین و آسمان را زیر و رو کردم تا آنها را پیدا کنم. حدود 40بچه از فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه در بهشت زهرای تهران و کرمانشاه پیدا کردم، با سنگ هایی که روی آن نوشته شده بود شهدای گمنام، بدون هیچ اسم و نشانی. زمانی که به بهشت زهرا ...
صحبت های حاتمی کیا درباره بیضایی، کیارستمی و فرهادی
. احساس می کنم حرفی گفته نمی شود. اخیراً سینما رفتم و اسم فیلم را نمی آورم؛ می بینم وای وای! چه فیلم فارسیِ متعفنی! بعد می بینم هیچ کس حرف نمی زند و همه لال شده اند! انگار کسی نمی خواهد بگوید آقا این متعفن چیست این وسط افتاده؟! مگر می شود بخندیم به اصولی که داشتیم؟ من حرفم را می گویم . ولی اگر رفتم در حوزه ای غیر از جهاد هشت ساله ی ایران حرف زدم، بکوبید توی دهان من. من هرچه گفتم در این ...
روایت زیباترین گلی که خدا می خواست بچیند
مأموریت آخر من است و خدا مرا انتخاب کرده است. در سلام کردن به دیگران همیشه پیشی می گرفت و سعی می کرد اسم افراد را با پسوند جان صدا کند، جز حرف راست از او چیزی نشنیدیم و از همان کودکی هیچ وقت دروغ نمی گفت، تمام سعی و تلاش خود را می کرد تا نماز خود را در اول وقت به پا دارد. بسیار زحمت کش و اهل کار بود، از همان نوجوانی قبل از اینکه به خدمت سربازی برود، مشغول به کار بود و تلاش می کرد ...
شهید بابانژاد ، عاشق قرآن و مادر بود
مرادشان این جوانان الهی شده اند در این جنگ آزادی بخش نه گرفتن و تسخیر سرزمین وجود دارد و نه نسبتاً به منافع اقتصادی در این جنگ حساب اسلام و انقلاب اسلامی در کار است. در این جنگ نه صدام بلکه صد صدام وجود دارد که همه بنام یک صدام جنایت می کنند. بنابراین عزیزانی که این نوشته به دستتان می رسد امروز نشستن و در لاک خود فرو رفتن و شما هم حتماً راضی به رضای خدا باشید. پس در راه خدا صبر کنید و ...
گزارش ایکنا از شب آرزوها در کنار مادر شهید گمنام تا پسر گلفروش آرامستان
کجا دفن شده و به همین خاطر است سر قبر همه شهدا می روم تا دلم تسکین یابد؛ در مقابلش چیزی نداشتم بگویم و فقط گفتم امیدوارم تا سال دیگر گمشده خود را پیدا کنید. در مسیر از لابه لای مزارها رد می شدم و به شهید گمنام فکر می کردم و به اینکه الان فرزند آن مادر در کجای این سرزمین با نام فرزند روح الله دفن شده است؟ با خود گفتم بهتر است در گزارش نگویم شهید گمنام و به جای آن تنها به نام مادر اکتفا ...
سمنوی گلبهار مزه عشق می دهد/ در طب سنتی سمنو غذایی کامل است
سیدةالنساء است و در زمانی که خودم پای کار بودم با خانم های فامیل و همسایه هنگام پخت سمنو قرآن می خواندیم و بعد همگی ذکر صلوات می گرفتیم و هرکس دعا و ذکری می خواند و واقعاً این غذا متبرک می شد. بعضی افراد اعتقاد دارند و نذر می کنند، گاهی برای شفای مریض یا گرفتاری دیگر سمنو می برند و در طول این سال ها هم دیدم که همین افراد بر حسب نیت قلبی شان از حضرت فاطمه(س) جواب گرفته اند. هر وقت که ...
تبلیغ جالب طلاب؛ از فضای مجازی تا ورزشگاه آزادی و فردوسی پور! + تصاویر
استقلال دیدار سنتی خود را برگزار می کنند. به این بهانه، گزارش جالبی از حضور و تبلیغ جالب طلاب در ورزشگاههای فوتبال را بخوانید. به کوشش: زهرا شاهرضایی داستان طلبه ما شبیه به تمام آدم های شهر است. جوانی که سال هاست در فضای مجازی فعالیت دارد. خوب قلم می زند. در خوشنویسی دستی بر آتش دارد. خوب قاب می بندد و و سال هاست عکاسی می کند و البته در همه این ها خود را مانند یک طلبه مبتدی می ...
معلمی که بعد از 40 سال اولین معلم خود را پیدا کرد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ معلم 46 ساله ی قلعه گنجی بعد از 40 سال معلم اول دبستان خود را پیدا کرد. در تمام 25 سال تدریسم بزرگترین آرزویم این بود که دوباره بتوانم معلمی که گوشم را به شنیدن، زبانم را به گفتار و چشمانم را به دیدن باز کرد ملاقات نمایم. در طول همه ی سال های که معلم بودم دنبال نام و نشان الف قامت یار دبستانی خود بودم اما دریغ از آدرسی و تلفنی. ...
اولیویرا : جام را به اصفهان پست کردیم
... اما وقتی سمت بازیکن هایم برگشتم دیدم قیافه هایشان خوشحال نیست. من یک لحظه شک کردم. به خودم گفتم یعنی ما لیگ را از دست داده ایم؟ من همین چند ثانیه پیش قهرمان بودم. در تمام زمانی که مردم روی سر و کله من بودند هم حس قهرمانی را داشتم اما بعد بلافاصله بعد از خروج از چمن به خودم گفتم چرا بازیکن ها رفته اند دوش بگیرند؟ مگر آنها نباید خوشحال باشند و شادی کنند؟ این جا بود که فهمیدم سرمربی تیم قهرمان لیگ ...
"A157"، غم نامه مردم مظلوم خاورمیانه است/ با دیدن دختربچه های باردار، بهت زده شده بودیم
گفتم باید در این اتفاق سهیم باشم. جاهدی: "A157" یک غم نامه از تاریخ روزگار امروز دنیا به شمار می رود به نظر این مستند یک غم نامه و ثبت یک مقطعی از تاریخ روزگار امروز خاورمیانه است و واقعا پروژه سختی بوده است. معمولا افراد در پروژه ها در سینما و سر صحنه لذت می برند؛ اما در این مستند وقتی درگیر تدوین بودم واقعا در برخی مواقع اعصابم به خاطر اتفاقات این مستند خرد می شد؛ چرا که ...
فرهنگ در رسانه
...، دیگر در تلویزیون بازی نمی کردم. به هر حال وقتی که با یکسری آدم حرفه ای کار می کنید، وسواس تان بیشتر می شود. یک زمانی فکر می کردم مثلا عوامل فلان سریال که با آنها کار کرده بودم خیلی کاربلد هستند، الان متوجه شدم که چقدر اشتباه می کردم. برای همایش انجمن حمایت از بیماری های نادر دعوت شده بودم، گفتند می خواهیم شما را سفیر این انجمن اعلام کنیم، من هم گفتم اگر در کمک به این بیماران کاری از دستم ...
آخرین اذان سید سلام بر شهادت بود
جاری بود. به هرحال آن شب قرار شد حسین ما را به عقب برگرداند. در راه که می آمدیم حال عجیبی داشت. هرچه از یوسف می پرسیدیم طفره می رفت. رسیدیم به موقعیت قائم. وارد موقعیت که شدیم، حسین گفت: اسم حسینیه شهید یوسف دایی ماسوله! یکدفعه به خودم آمدم و گفتم: منظورت چیه؟ حسین گفت: یوسف شهید شده. عرق سردی تنم را گرفت. در عین ناباوری از ماشین پیاده شدم و به سنگر رفتم. داخل سنگر که شدم خشکم زد. صدای نوار ...
استاد سازگار چگونه مداح اهل بیت(ع) شدند؟
راه می دهند. استاد سازگار چگونه مداح شدند؟ در خانواده ای که مشتاق اهل بیت علیهم السلام بودند پرورش یافتم در مسیر مداح شدنم باید بگویم پدرم که خداوند او را رحمت کند خیلی مقید بودند که از همان کودکی مرا به مجالس روضه و مراسم اهل بیت ببرند تا اینکه شبی آقایی که اکنون از علمای قم هستند حضرت حجت الاسلام شرعی که هم سن و سال هم هستیم در یکی از آن مراسم ها پدر ایشان بعد از نماز ...
سید حسن نصرالله گفت تو بهانه حمله به مقاومت را گرفتی
بسیار زودتر از اینکه برخی آقایان اسم این بزرگواران را شنیده بودند. ایشان هم همیشه لطف داشتند. حرم حضرت امام حسین علیه السلام که مشرف شدم جوان جانبازی از جنوب لبنان آمد و شروع به محبت و بوسیدن من کرد و گفت شما ما را سرافراز کردید؛ البته دوست ندارم از این حرف ها بزنم اما آقای حسن نصرا... ، رمضان عبدا... و دیگران همه گفتند تو یک بهانه را که برای حمله به کل مقاومت استفاده می شد از آن ها گرفتی. من احساس می ...