ستاره پرسپولیس در سوپرمارکت اخراج شد!
سایر منابع:
سایر خبرها
مورینیو: عاشق منچستریونایتد هستم؛ اجازه ندادند در فصل سوم تیم را پاک سازی کنم
باشگاه هستم. از این که سرمربی منچستریونایتد بودم، احساس غرور می کردم. وقتی پس از چند سال [از اخراج] همراه با تلویزیون اسکای به اولدترافورد برگشتم، با مشاهده واکنش هواداران این غرور بیشتر شد. وقتی سرمربی باشگاه با تاریخی مثل منچستریونایتد هستید، باشگاهی که سرمربی آن سر الکس [فرگوسن] بوده است، باید احساس افتخار و مسئولیت پذیری داشته باشید. من چنین احساسی داشتم. دوران حضور من؟ فکر نمی کنم ...
نجیب محفوظ و سینما
هنر فردی است، استقلال نویسنده را از او می گیرد. علاقه من به سینما از دوران کودکی آغاز شد. پنج ساله بودم که وارد سالن سینما شدم. “کلوپ مصری” در “محله ی خان جعفر”، مقابلِ “مسجد الحسین” بود. در همان لحظه ی نخست عاشقِ سینما شدم. به طور مداوم به همراه مستخدمه ای که مادرم اورا همراه من می فرستاد، به سینما می رفتم. مستخدمه ی ما مراقب من می ماند تاوقتی که فیلم تمام می شد. سپس مرا به خانه می بُرد ...
طناب دار عاقبت قتلدر سمساری!
قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و مأموران ردیابی متهم را در دستور کارشان قرار دادند و در مدت زمان کوتاهی او را بازداشت کردند. مرد جوان پس از دستگیری و انتقال به پلیس آگاهی به قتل اعتراف کرد و گفت: برای فروش لوازم دست دوم خانه مان به سمساری رفته بودم که مقتول وارد مغازه شد و مرا به اسمی خطاب کرد که خیلی ناراحت شدم، گفتم مگر من با تو شوخی دارم بعد هم با هم درگیر شدیم. همان موقع صاحب مغازه و ...
به بهانه 11 فوریه، روز جهانی زنان و دختران در علم و تقارن آن با جشن ملی 22بهمن
مادرم بیست ساله بود که من به دنیا آمدم درحالیکه همسر جوانش 4 ماه قبل، در شهریور 1360، جلوی چشمانش و توسط منافقین دهشت ترور شده بود و در دامنش جان داده بود. من در دامن این مادر رشد یافتم؛ مشغول تحصیلات حوزوی بود و من ذهب ذهبا ذهبوا را در سه سالگی آموختم. بعدها کنکور داد، وارد رشته روانشناسی دانشگاه تهران شد و با معدل ممتاز فارغ التحصیل شد. دوست داشت به تحصیل دانشگاهی ادامه دهد اما سال ...
نیمه شعبان مقدمه جشن پیروزی بر قدرت های ستمگر است
بود وارد صفوف حشدالشعبی شد و تحت پرچم جنبش مقاومت اسلامی النجبا بر ضد اشغال گران الحادی داعش مشغول به جنگ شد. حاج ابوتقوی السعیدی از فرماندهان جنبش النجباء عراق بود که دی ماه سال جاری در حمله نیروهای آمریکایی به مقر حشدالشعبی به شهادت رسید. همزمان با اعیاد شعبانیه، آیین بزرگداشت شهیدان راه قدس مقاومت اسلامی عراق به ویژه حاج ابوتقوی السعیدی با حضور فضلا و شخصیت های مذهبی و سیاسی همچنین جمعی از فرماندهان و نیروهای نظامی و انتظامی و خانواده شهیدان مقاومت در مسجد اعظم حرم حضرت معصومه (س) برگزار شد. ...
جزییات قتل اشتباهی مرد جوان با شلیک گلوله
.... این متهم که 19 سال دارد، گفت: با مرد چاپخانه دار در زمینه ارز دیجیتال سرمایه گذاری کردیم و من به او بدهکار شدم. از آن به بعد او مرتب پولش را می خواست. به حدی مرا تحت فشار روحی قرار داده بود که دوبار خودکشی کردم اما نجات پیدا کردم. چند وقت قبل هم اسلحه ای خریدم چون تهدید کرده بود که بلایی سر خانواده ام می آورد. روزحادثه هم اسلحه ای را که برای خودکشی خریده بودم همراه داشتم و در ...
اتفاق باورنکردنی برای وین رونی
دیگر دستکش بپوشد و وارد رینگ شود. اگرچه این رویداد در رده بوکس حرفه ای طبقه بندی نمی شود اما پلتفرم خوبی را در اختیار رونی که ماه گذشته بعد از 15 بازی فاجعه بار از بیرمنگام اخراج شد، قرار می دهد. تعدادی از ستارگان رسانه های اجتماعی مانند KSI و همچنین لوگان پل و برادرش جیک پل از پیشگامان رویداد Misfits بودند، در حالی که تامی فیوری برادر قهرمان سنگین وزن تایسون فیوری هم سال گذشته در این ...
اشک ها و لبخندهای آزاده جوان پس از بازگشت به وطن
بودم که 12 اسفند سال 65 در منطقه عملیاتی کربلای 5 از ناحیه سر و سینه مجروح و بی هوش شدم. پس از 5 ساعت بی هوشی لحظه ای که چشمم را باز کردم به اسارت درآمده بودم. حدود چهار سال در اردوگاه تکریت 11 و 18 بعقوبه اسیر بودم. خوشبختانه رور 24 شهریور به عنوان آخرین گروه از آزادگان با سربلندی آزاد و وارد کشور عزیزمان شدیم. چون بعد از اسارت هیچ خبری از ما به ایران مخابره نشده بود ما مفقودالاثر حساب ...
الان که وقت خواب نیست!
بیرون آمدم و خودم را توی اتاق ننه آقا انداختم. گذاشتم به سروصدا: ننه چه خبرته؟ پیژامه آقاجان رو می دی پام کنم؛ بعد هی صدام می زنی؟ ننه آقا صدایش درنیامد. سر جایم خشک شدم؛ انگاری جن دیده بودم. مریم خانم سرش را پایین انداخت و گفت: ببخشید بد موقع مزاحم شدیم. نگاهی به ننه آقا کردم که چشم قلمبه ای به من انداخت و گفت: برو لباست رو عوض کن. به زور خودم را جمع کردم و توی اتاق انداختم. قوتی ...
عهدنامه امضا کرده بودیم که تا پای جان در جبهه بمانیم
نداشتن برای حضور در جبهه، یادآور شد: با پوشیدن کفش پاشنه بلند و با کشیدن ریش و سبیل با زغال به دنبال این بودم که بتوانم به جبهه بروم اما متأسفانه موافقت نکردند که در نهایت به برادر بزرگتر خودم متوسل شدم. وی بیان کرد: سال 60 به همراه سردار همدانی به منطقه غرب کشور اعزام شدم. 60 ماه در جبهه ماندم و هر بار در عملیات مجروح می شدم اما از در بیمارستان فرار می کردم و به جبهه برمی گشتم، در آخرین ...
آرزو داشتم شهید شوم نه جانباز
. این جانباز ورزشکار ادامه داد: اوایل سال 1367 راهی جبهه شدم و در منطقه شاخ شمیران عراق در تاریخ هفتم تیرماه 1367 مجروح شدم و به بیمارستان بانک ملی تهران منتقل شدم، زمانی که در بیمارستان بودم قطعنامه 598 قبول شد و جنگ به پایان رسید. یعنی درست 21 روز بعد از مجروحیتم جنگ تمام شد. این جانباز 70 درصد درباره نحوه جانبازی اش بیان کرد: هنگامی که در خط پدافندی بودم و در پاتک عراق ...
یادداشت | جشن تکلیف سیاسی!
(حفظه الله) در بیانی ارزشمند می فرمایند: (حضور جوانان در صحنه های انتخابات این کشور در طول زمان، یک حضور شاد و مؤثّر و تعیین کننده بوده؛ حالا هم باید همین طور باشد. ...جوان ما باید به مسئله ای مثل انتخابات، به چشم یک عمل صالح و یک کارِبزرگ نگاه کند. جناب آقای علی اکبری در صحبت خود تعبیر خوبی کردند؛ در واقع انتخابات برای جوانان ما که برای اوّل بار وارد این صحنه میشوند، جشن ...
برف بازی دیدنی خانم بازیگر مشهور با دوستانش + فیلم
... از بچگی علاقمند بازیگری بودم ولی بدلیل اینکه مادرم خودش در این عرصه فعالیت میکرد موافق نبود وارد این حرفه بشم پس سعی کردم اول به تحصیل خود برسمسپس بدون کمک مادرم در اولین انتخاب تست بازیگری دادم و قبول شدم. اولین بار سال 1377 وقتی 4 سال داشتم زمانی که مادرم به کلاس موسیقی می رفت توسط استاد سه تار ایشان در یک کلیپ کوتاه بازی کردم. بعد از آن هم در هشت سالگی یک تجربه کوتاهی ...
دیدار معاون هماهنگی و امور مجلس جهاددانشگاهی با جانباز محمدحسین توکلی
با اشاره به پایین بودن سن و اجازه نداشتن برای حضور در جبهه یادآور شد: با پوشیدن کفش پاشنه بلند و با کشیدن ریش و سبیل با زغال به دنبال این بودم که بتوانم به جبهه بروم اما متأسفانه موافقت نکردند که در نهایت به برادر بزرگتر خودم متوسل شدم. وی با بیان اینکه سال 60 به همراه سردار همدانی به منطقه غرب کشور اعزام شدم، خاطرنشان کرد: 60 ماه در جبهه ماندم و هر بار در عملیات مجروح می شدم اما از ...
عثمان دمبله ستاره پاری سن ژرمن : در اوایل حضورم در بارسا خیلی زجر کشیدم، من روزهای بسیار سختی را پشت سر ...
وارد بارسلونا شدم. من هنوز در مرحله یادگیری بودم. بارسلونا جایی است که در آن بیشتر آموختم و در زندگی شخصی و حرفه ای، بیشترین رشد را داشتم با این حال آنجا خیلی زجر کشیدم. من روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتم و باید این را اعتراف کنم. کم کم و با گذشت سال ها همه چیز بهتر و بهتر شد. این تحول منطقی یک بازیکن حرفه ای جوان است که در طول سال ها چیزهای زیادی را تغییر می دهد. ...
عثمان دمبله: به خاطر مسی، اینیستا و گواردیولا عاشق بارسلونا شدم
مرا به بارسلونا ببرد، زمانی که در رن بودم. خوشحالم که می توانم با سرمربی ای مانند او همکاری کنم. مسی، گواردیولا و اینیستا افرادی بودند که باعث شدند عاشق بارسلونا شوم. مسی هم همیشه بازیکن محبوب من بوده است. من همیشه رویای بازی در بارسا را در سر داشتم و زمانی که آرزویم به واقعیت تبدیل شد، فرصت این را پیدا کردم تا در آخرین سال اینیستا با او هم تیمی شوم و با مسی هم در یک تیم حضور داشته باشم. تجربه شگفت انگیزی بود. هنوز عاشق بارسلونا هستم. ...
زندگی شادتر و سالم تر می خواهید؟ این ساعت هوشمند را کنار بگذارید
. الان خیلی خوشحالم! در ابتدا تجربه من مثبت بود. همانطور که امیدوار بودم، فعال تر شدم. پیاده روی به آهسته دویدن تبدیل شد و بعد به دویدن؛ هر زمان که اپل برای رسیدن به اهدافم مدال دیجیتالی به من می داد، من را تشویق می کرد و من عاشق دوپامینی بودم که به من می داد. هر ماه، اهدافم را افزایش می دادم. هدف این بود که بیشتر بدوم، ضربان قلب در حال استراحت را بهبود بخشم و تعداد قدم های روزانه ام را ...
پایان نافرجام رابطه شیطانی زن 47 ساله با جوان افغانی
زنی 47ساله به مأموران پلیس شکایت کرد و مدعی شد از سوی پسری جوان به نام رامین تهدید به اسیدپاشی شده است. این زن گفت: رامین نوجوانی 18ساله است، ما در خیابان با هم آشنا شدیم و رامین دنبال من آمد و به من ابراز علاقه کرد. از آنجایی که سال ها بود تنها زندگی می کردم و دلم می خواست با کسی حرف بزنم، با رامین ارتباط برقرار کردم، اما بعد متوجه شدم، رامین عاشقم شده است. او مدام می گفت ...
تئاتر ماحصل گره خوردن نبوغ و دانش
سرش یا لباس نامتعارف بر تن او ندید حال آنکه دائماً فلسفه و اندیشه درس می داد، به ما یاد داد که خانواده بودن چگونه است؟ آدم بودن چیست؟ چیزی که والدین ما در آن مقطع زمانی به دلیل مشاغل سخت امکان آموزشش به ما را نداشتند. این هنرمند عرصه تئاتر کرمانشاه با بیان اینکه با این اوصاف شروع به درس خواندن کردم و سال 1375 در رشته ادبیات دراماتیک وارد دانشگاه شدم و بعد سر از اوکراین درآورده و آنجا ...
روایتی از زندگی جانباز غلامحسین صفایی، شهید زنده و صاحب نشان مشهدالرضا(ع)| همیشه در میدان
. حدود چهارده سالگی عقد کردیم و پانزده ساله بودم که در همان روستایمان (دهبار) وارد خانه بخت شدم. فرزندانم در شانزده و هجده سالگی ام به دنیا آمدند. از سال 1359 پسرم هنوز دو سال نداشت که به مشهد آمدیم. حضور همسرم در خانه بیشتر که نشد هیچ، کمتر هم شد؛ مدام یا سخنرانی داشت یا جلسه و.... نگران تنهایی ام نبودم، فقط می ترسیدم شهید شود. مادرشوهرم می گفت نرو، کشته می شوی، غلامحسین پاسخ می داد حتی ...
جانبازی که رفتن به جبهه را تکلیف شرعی می دانست
محمدعلی پردل ، جانباز 35 درصد و سرهنگ بازنشسته سپاه در گفت و گو با ایکنا از خراسان جنوبی با گرامیداشت سالروز ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) گفت: متولد سال 1327 در روستای اردکول از توابع شهرستان زیرکوه و ساکن شهر حاجی آباد هستم. رفتن به جبهه تکلیف شرعی بود و من نیز چون تکلیف مضاعفی داشتم و پاسدار رسمی نیز بودم به جبهه رفتم. در آن دوران متأهل بودم و به دلیل مشغله کاری در سپاه دیرتر به جبهه اعزام شدم ...
مداحی که روز تولدش را در اردوی جهادی می گذراند!
. محمدعلی ادیب نیا دوست شهید: هر جا که اسم شهدا بود، عادل حضور داشت. حدود 15 سال پیش با او آشنا شدم. دو سال پیش برای مداحی در برنامه ای او را به اختیارآباد - در 14 کیلومتری غرب شهر کرمان - دعوت کردیم. از آن به بعد مداح اصلی مراسم یادواره شهدا در اختیارآباد، عادل بود. علیرضا رضایی برادر شهید: به شهدا خیلی عشق می روزید. شهادت ابراهیم هادی 22 بهمن 1361 بوده و عادل هر سال در شب 22 ...
دستگیری سارق خونسردی که پنجشنبه ها برای دزدی به خانه ها می رفت
خانه ها در منزل نیستند؟ چون کارگر ساختمانی آن محل بودم، معمولا با نگهبان ساختمان ها طرح دوستی می ریختم و آمار ساکنان را به دست می آوردم؛ مثلا می دانستم فلان خانواده، آخر هفته ها به ویلای شخصی خود می رود و تا 48ساعت بعد به خانه برنمی گردد. به همین دلیل با خیال راحت وارد خانه ها می شدم و حتی چند ساعتی در آنجا می ماندم. نمی ترسیدی صاحب خانه برگردد و مچت را بگیرد؟ هیچ وقت ...
دزد خوش اشتها بعد از خوردن غذا در صحنه سرقت خوابش برد / خواب سنگین کار دزد خانه های شمال تهران داد + ...
انتخاب می کردم. البته ساختمان هایی را انتخاب می کردم که مراحل آخر کارشان بود و در حال نماکاری بودند و داربست مقابل آنها بسته شده بود. بعد به عنوان کارگر در ساختمان مشغول کار می شدم تا نقشه سرقت را عملی کنم. می دانستم کارگرهای فصلی مدارک معتبری به صاحبکار نمی دهند و پیدا کردنشان بعد از ترک کار سخت است. چطور می توانستی از پنجره طبقه بالا وارد ساختمان شوی؟ کار سختی نبود، از داربست ...
زامبی و کروکودیل پشت دیوار های مشهد! | مواد مخدر جدید، خطرناک تر از قبلی ها
او ادامه می دهد: یک روز که در تعمیرگاه با آن دو کارگر داشتیم مواد مصرف می کردیم صاحب کار که برای ناهار به خانه رفته بود ناگهان بازگشت. او ما را در حال استعمال مواد دید و خیلی عصبانی شد. فریاد می کشید. آبروی هر سه ما را برد و بعد اخراج شدیم. نمی دانستم با چه رویی به خانه بازگردم. برای کار مدرسه را رها کرده بودم و جلو والدینم ایستاده بودم حالا نه کار داشتم نه آبرو. از روز بعد ...
سرپرست سازمان میادین میوه تره بار و مسئول سابق بسیج دانشگاه تهران: با دو سال تجربه مدیرعامل شدم
مدیره و مدیر بازرگانی سازمان میادین میوه و تره بار فعالیت کرده ام. بختیاری زاده که در دوره زاکانی وارد سازمان میادین میوه و تره بار شده است، تاکید کرد: فکر می کنم این دو سال در حدی باشد که تجربه کافی را برای مدیریت این سازمان داشته باشم. در ضمن تمام تلاش من این است که به دور از حواشی مطرح شده و با قوت بیشتر خدمات خوبی در میادین میوه و تره بار به شهروندان تهران ارائه کنیم. ...
تتوی عجیب حامد آهنگی در جای عجیب از بدنش! + فیلم
دادم و خوانندگی و تقلید صدا را هم اضافه کردم. آنجا برای اولین بار بود که فهمیدم می توانم برای یک جمع بزرگی اجرا کنم و همین باعث تشویق و ادامه مسیرم شد. در ادامه از سال 1372 وقتی 14 ساله بودم کنار پسر خاله هایم که تحصیلکرده دانشگاه سوره بودند وارد گروه های نمایشی در بندرانزلی شدم. سپس چند سال بعد با نمایش درام به کارگردانی مرحوم محمدعلی انتظاری در جشنواره تئاتر دانش ...
قرآن برای مردم نازل شده است و توسعه و پیشرفت با همت و تلاش مردم محقق می شود
عهد کرده بورم که تمام همتم را در راه قرآن به کار گیرم در کنار فعالیت مدرسه و تدریس قرآن در مدارس، کلاس ها و جلسات دیگری هم داشتم و سال 75 دارالقرآن زنجان را من به همراه خانم احمدی فرد و خانم چهل امیرانی با هم اداره می کردیم. صبح تا غروب کلاس بودم، یک شیفت مدرسه و یک شیفت جلسات قرآنی. هر زمان برای جایی دعوت می شدم و به ذهنم خطور میکرد که عنوان کنم وقت ندارم عهدی که کرده بودم مانع از این میشد که من ...
سینمایی ها به اهالی تئاتر کار نمی دهند!/ بازی در نقش “احمد” مسئولیت سنگینی روی دوشم گذاشت
بازیگر نقش شهید احمد کاظمی در فیلم “احمد” می گوید: بیشتر نصف عمرم را صرف تئاتر کردم. وقتی به دفاتر سینمایی مراجعه می کردم و می فهمیدند که از بچه های تئاتر هستم، نقشی به من نمی دادند!