سایر منابع:
سایر خبرها
روایت جدید شهادت کاپشن صورتی
را شنیدم. می گفت: امیرعلی...بابا... چشمم را که باز کردم روی تخت بیمارستان بودم. بیمارستان باهنر کرمان. متوجه شدم که وقتی مرا به بیمارستان آورده اند، بیهوش بوده ام و سرم را عمل جراحی کرده بودند. چشمم را باز کردم و به پدرم گفتم خوبم و دوباره بیهوش شدم. دومین بار که به هوش آمدم، ابتدا نوری دیدم که در حال بیشتر شدن بود. بعد حاج قاسم را دیدم که دستش را دراز کرد. تا آمدم دستش را بگیرم، دیدم پرستار در ...
ماجرای غم انگیز اسیدپاشی روی صورت مینای 28ساله
چشمانم می سوخت که برای بار دوم روی من مایعی ریخته شد. دیگر من به زمین افتادم و شروع به کتک زدن من کرد، بعد هم فرار کرد. ساعت تقریبا هشت شب شده بود؛ چون شب بود و فرد لباس مشکی هم به تن داشت و ماسک زده بود، چهره اش مشخص نبود. یک چشمم که همان موقع نابود شد، اما با چشم دیگرم هم دید آن چنانی نداشتم. حالم خیلی بد بود، فقط یادم هست خیابان خیلی خلوت بود و جلوی هر ماشینی را می گرفتم، داد می زدم و ...
بیوگرافی شیدا خلیق از تئاتر تا شهرت و ازدواج با عکس
کنم به جای اینکه یک اسم بگویم می توانم مسیر بازیگرانی را الگوی خودم قرار بدهم که علاوه بر اینکه عزت نفس شان را همیشه حفظ کرده اند، سلیقه، دیدگاه اجتماعی و حضور اجتماعی شان را نیز داشته اند و در کنارش به ایفای هنرشان پرداخته اند. بازیگر فیلم آخرین تولد که این روزها در سینماها اکران است درباره اینکه غیر از بازیگری چقدر به تجربه های دیگری مثل فیلمسازی فکر می کند، اظهار کرد: صددرصد به چنین ...
15 سال در خانه مان با حجاب کامل بودم/ با 170 کیلومتر در نزدیکی داعشی ها رانندگی می کردم/ 35 سال معلم ...
گفت بیاید با ما زندگی کند که تنها نباشد. یک اتاق محل کارش بود، اتاقی دیگر دست یک زن و شوهر بود. و یک اتاق هم دست آقایی دیگربود. تصور کنید! حدود 15 سال با حجاب کامل در خانه خودمان زندگی می کردم. سید رضی خیلی دوست داشت من بهترین لباس ها را بپوشم و شیک باشم. البته مدل خودم هم همین است. حاج آقا می گفت: ما که اینجا را اجاره کردیم بگذار دیگران هم زندگی کنند، می گفتم الان همه زندگی شان جداست چرا ...
روایتی از زندگی جانباز غلامحسین صفایی، شهید زنده و صاحب نشان مشهدالرضا(ع)| همیشه در میدان
مختلف شهر، قاری و مداح بوده است، حالا با صدایی که از فرط درد و بی خوابی رمقی ندارد، به زحمت ادامه می دهد: دوباره به بیمارستان نمازی شیراز منتقل شدم و تا 24 بهمن بیهوش بودم و نمی دانستم چه شده است! از پرستار پرسیدم، گفت قطع نخاع شده ای. پرسیدم یعنی چه؟ گفت یعنی دست و پاهایت از کار افتاده است. گفتم تا کی این طور است؟ گفت شاید چند روز، شاید هم تا آخر عمر. بلافاصله آیه 111 سوره توبه به ذهنم آمد که می ...
گفت وگو با آلنوش تریان مادرِ نجوم ایران در بهمن 1346/ یک سال شاگرد دختر مادام کوری بودم کد خبر: 916446 / ...
بیرون انداخت و گفت: امروز آفتاب خوبی داشتیم. تمام برف های روی تپه را آب کرد. می دانستم که گفت وگوی من با زنی که درباره ی فیزیک خورشید مطالعه می کند از آفتاب شروع خواهد شد. دست هایش را رو به آفتاب گرفت و انگار که گرمای آن را احساس می کند گفت: من این خورشید را مثل پسرم دوست می دارم. خندیدم و گفتم: اما مثل این که خورشید زن است. حتی در داستان های مخصوص کودکان خورشید را خورشید خانم نامیده ...
مداحی که روز تولدش را در اردوی جهادی می گذراند!
به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از کرمان، به کوچه ای پا می گذارم که دیوارهای یکی از خانه هایش، پر است از پارچه نوشته هایی در تبریک و تسلیت یک شهادت. اینجا خانه پدری شهید عادل رضایی است. مداحی که در حمله تروریستی 13 دی در گلزار شهدای کرمان به شهادت رسید. وارد خانه که می شوم با نگاهی سریع، حاضران در جلسه را از نظر می گذرانم. دو خانم در ورودی اتاق، یک مرد مسن در میانه اتاق و یکی دو نفر دیگر هم حضور ...
معلمی که در سنگر شهادت به تدریس مشغول شد
، تجربه ای که از حرف آن ها کسب کرده بودم، ماشین را زیر نظر گرفتم. برای اینکه حدسم تبدیل به یقین شود به راه مستقیم ادامه دادم. بین راه یکباره به خیابان فرعی رفتم. حدسم درست بود، ماشین هم پشت سرم پیچید. خونسرد به طرف سبزه میدان و بازار روان شدم. قیصریه طبق معمول شلوغ بود؛ خودم را به جمعیت زده، با شتاب به طرف مغازه ی مان رفتم. بین راه یکی از بچه ها را دیدم. کتاب ها و دفترچه ام را ...
پسر مسعود رجوی که در ایران بزرگ شد کجاست ؟
جبهه آمبولانس ما هم یک وانت بود. خلاصه راننده وانت را صدا زدم و بچه ها را جمع کردم. یک خمپاره هم جلو خودم خورد و خودم هم مجروح شدم و با اینها ما رفتیم طرف بیمارستان آبادان. در راه که می رفتیم، یکی از این بچه های تبریز همراه ما مجروح بود و دستش قطع شده بود که بچه ها با سیمی بالای دستش را بسته بودند. با همان لهجه آذری به من هی می گفت، آقا سید! تو روز قیامت شهادت بده که من آمده بودم تا شهید ...
زنان خانواده را به سمت انتخاب اصلح هدایت می کنند
است که دست مسئولین ما را برای مقابله با دشمن پر می کند، وقتی در کنوانسیون های بین المللی و در جلساتی مثل برجام و اف ای تی اف قرار می گیرند، می توانند بگویند که ما با پشتوانه رأی باید پاسخگوی مردم باشیم و نمی توانیم حرف شما را قبول کنیم، این مقدار رأی پشت سر ما هست و من باید به مردم جوابگو باشم، بنابراین حضور مردم در انتخابات باعث می شود که وزن نماینده و سنگینی مسئولیتی که بر عهده او قرار می گیرد ...