نجیب محفوظ و سینما
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای یک ساختمان مخوف در فاو
آن خالی بند های هفت خط بود! خیلی هم قمپز در می کرد. همیشه می گفت: من بزن بهادر محله مون بودم. من یه تنه 10 تا عراقی رو حریفم. هرجا به مشکل برخوردین، من خودم ایکی ثانیه حلش می کنم. هدفمان این بود تا هم منطقه را شناسایی کنیم، هم ساختمان مناسبی به عنوان مقر برای فرماندهی پیدا کنیم تا کپسول اکسیژن، ماسک، بی سیم و تجهیزات دیگرمان را ببریم آنجا و مستقر شویم. در مرکز شهر ساختمانی مسکونی و یک ...
گزارشی از نشست نقد و بررسی خاک کارخانه در پردیس کتاب مشهد | کتابی از جنس مستندنگاری
آه و افسوس می خوردند و در چهره آن ها می شد غم از دست دادن آن فضا را دید. با بعضی از کارگران که صحبت می کردم با غم خاصی می گفتند اینجا بهشت بود و در بهشت را به روی ما بستند یا می گفتند من چشمانم را می بندم وقتی از این خرابه رد می شوم. در سال 1399 یک روز جمعه ای من رفتم جلوی در کارخانه ایستادم. دیدم پیرمردی آمد رو به در کارخانه تعظیم کرد و رفت. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و با خودم گفتم چقدر کار و ...
خاطره غسل پیکر امام خمینی (ره)در حیاط خانه/ امام حق همسایه داری را به جا آورد
برای فرود هلی کوپتر شدم. گمان کردم حتماً حال امام وخیم شده است. در همین حال جوانی سراغم آمد و پیغام آیت الله امام جمارانی را برایم آورد. فورا نزد ایشان رفتم. در گوشم زمزمه کردند: امام مرحوم شده اند. آماده شو تا غسلش بدهیم. وسایل را در حیاط خانه آماده کردیم. جمعیت زیادی جمع شده بودند. حسی به من می گفت اگر احمد آقا بیاید، همه را بیرون می کند. حسم درست بود. احمد آقا داخل حیاط که شد، همه را ...
عکس جالب فرزاد فرزین در هوای بارونی
دو سه ساله بود که خانواده برای خواهرم که کلاس پیانو می رفت کیبورد گرفته بودند و جالب است که اجازه نمی دادند من دست به کیبورد بزنم چون کوچک و خراب کار بودم اما پدر و مادرم کم کم متوجه شدند که این منم که باید کلاس پیانو برم نه خواهرم ! آهنگسازی برای پسردایی ها از 14 – 13 سالگی خیلی دوست ن داشتم آهنگ های دیگران را بزنم چند آهنگ بلد بودم اما همیشه موزیک خودم را می ساختم و آلبوم ...
راوی تلخ اندیش و صادق جنوب/ درباره اصغر عبداللهی
برای تان در زادگاه تان برگزار کنیم. به تندی و تلخی گفت: نه، نه... اسمش رو هم نیارید... نمی خوام! تا همین یک سال پیش اگر اسمش را در گوگل سرچ می کردید، عکس های زیادی از او پیدا نمی کردید. مثل اکثر اصحاب قلم و ادبیات با سینما همخوان نبود. جز احتمالا به علت پول سینما که حتی نویسنده ای همچون نجیب محفوظ را هم به سمت خود کشاند. خلق و خوی او بدون شک با هنر جمعی سینما جور در نمی آمد. او که سال ها ...
سرنوشت مرگبار 3 زن در یک روز
مشغول به کار هستم. مدتی قبل با فتانه آشنا شدم. از آنجایی که نمی توانستم حساب بانکی به نام خودم داشته باشم، پول هایم را به فتانه می دادم تا برایم پس انداز کند. حدود 70 میلیون تومان پول به فتانه داده بودم اما وقتی پول هایم را خواستم بهانه آورد و پرداخت نمی کرد. شب حادثه وقتی پیشم آمد چون از دستش عصبانی بودم، اول با مشت و لگد و بعد از آن با میله آهنی به جانش افتادم. وقتی متوجه شدم نفس نمی کشد فرار کردم و ...
دو الگوی محبوب گولیملو ویکاریو + دروازه بانی که انتظار ندارید نامش را بشنوید!
اصلی آتزوری در یورو 2024 باشد. ویکاریو در مصاحبه جدیدش با مجله اسپورت ویک در مورد الگوهایی که با نگاه کردن به آنها به این جایگاه رسیده، صحبت کرده است: من با افسانه جیجی بوفون و تماشای سمیر هندانوویچ به عنوان الگوی خودم بزرگ شدم. همیشه دید دوگانه ای نسبت به الگویم برای دروازه بانی داشته ام. وقتی 10 ساله بودم، بوفون جام جهانی 2006 را بالای سر برد و تاثیر زیادی روی من گذاشت ...
راز مرگ مشکوک دختر 16 ساله در سوئیت اجاره ای
اجاره کرده بودم. مالک سوئیت را می شناختی؟ بله، آن ساختمان در کنار تعمیرگاه من قرار دارد و قبلا هم از مالک آن، این مکان را اجاره کرده بودم. تعمیرگاه خودرو داری؟ نه! موتور سیکلت تعمیر می کنم. یعنی هر وقت دوست داشته باشی به راحتی سوئیت را اجاره می کنی؟ بله، چون مرا می شناسد و فروشگاهش نیز در همان مکان است. برای یک شب چه مبلغی برای اجاره سوئیت پرداختی؟ 300 ...
ماجرای دندان زیر بالش
...... اما نگفتم! به جایش گفتم: باشه اگر دوست داری امتحانش کن . شب با هزار امید و آرزو دندان را آورد، ملحفه دور و برش را صاف و صوف کرد و بالاخره بالش را گذاشت روی دندان و خوابید. من آن شب مادری بودم که در آن چند ساعت بیداری داشتم فکر می کردم که چه باید بکنم؟ حتی صبح که رفتم بیدارش کنم باز فکری شدم که مثلاً یک ویفر شکلاتی یا یک اسکناس تانخورده که چیزی نیست، بگذار زیر بالش و بعد بیدارش کن. اما مادر ...
3 قتل عاشقانه در روز ولنتاین / جزییات قتل 3 زن در روز چهارشنبه چه بود؟
پولم را برگرداند و به همین دلیل خیلی عصبانی شدم. نتوانستم خشمم را کنترل کنم و ناخواسته جانش را گرفتم. متهم ادامه داد: وقتی به خودم آمدم، فریبا نفس نمی کشید و من که به شدت ترسیده بودم وی را در اتاقک تالار رها کردم و گریختم. چند ساعت در خیابان سرگردان بودم و بعد به خانه خواهرم رفتم. نمی دانستم باید چه تصمیمی بگیریم اما عذاب وجدان رهایم نمی کرد تا اینکه 60 دقیقه بعد پلیس رسید و دستگیرم کرد. حالا هم به ...
3 قتل عاشقانه در روز ولنتاین / جزییات قتل 3 زن در روز چهارشنبه چه بود؟
پولم را برگرداند و به همین دلیل خیلی عصبانی شدم. نتوانستم خشمم را کنترل کنم و ناخواسته جانش را گرفتم. متهم ادامه داد: وقتی به خودم آمدم، فریبا نفس نمی کشید و من که به شدت ترسیده بودم وی را در اتاقک تالار رها کردم و گریختم. چند ساعت در خیابان سرگردان بودم و بعد به خانه خواهرم رفتم. نمی دانستم باید چه تصمیمی بگیریم اما عذاب وجدان رهایم نمی کرد تا اینکه 60 دقیقه بعد پلیس رسید و دستگیرم کرد. حالا هم به ...
خسرو دهقان: داور نمی تواند محبوب القلوب شود
.... عده ای بینابین و یک عده نظر نمی دهند. یک عده می گویند بعدا نظر می دهیم و یک عده با سیاست از کنارش عبور می کنند. 2. تجربه خودم را درباره داوری جشنواره فجر برایتان تعریف می کنم تا ببینید داوری چقدر کار ظریف و لطیفی است و چقدر یک طور سهل و ممتنع است و خلاصه اینکه داستان چیست و چرا نمی شود همگان را راضی کرد. در جلسه ای بودیم و بعد از اینکه صحبت هایمان تمام شد و نظری دادیم و این حرف ها ...
قبل از عملیات شهدا نمایان می شدند/ حضرت زهرا (س) نوید پیروزی را به ما داد
، اکنون مسئول خط و بچه ها شده بود، رفتم و شروع به توضیح اوضاع بودم که تیری به ساعد دستم خورد و گوشه ران سعید سیدین را خراشید. همین را نشانه تایید گفتارم کردم و از محمود خواستم نیرو ها را سریع تر به پایین بفرستد و در نهایت با توجه به نبود مهمات پذیرفت. سعید دستم را بست و من راهی انتهای کانال شدم تا نیرو ها را به سمت شیار رو به پایین و سمت جاده هدایت کنم. اکثر نیرو ها که بِه پایین رفتند، خودم ...
با تکنیک های خلاقانه به مبینای کم بینا نقاشی یاد دادم
معلول بودم و فکر می کردند از لحاظ ذهنی هم مشکل دارم. با پافشاری خودم و تلاش خانواده ام بالاخره پذیرفته شدم. مبینا مرا یاد بچگی های خودم می انداخت . او ادامه می دهد: در رویداد جایزۀ معلم با عنوان آموزش نقاشی در همۀ تکنیک ها به یک دانش آموز کم بینا شرکت کردم و از میان 13 هزار معلم و پس از داوری و پالایشی که صورت گرفت در بین 38 نفر معلم داخلی و خارجی به مرحلۀ نیمه نهایی رسیدم . ...
هایک ملیکیان: موسیقی قرن بیست و یکم بخشی از من است
.... از همانجا متوجه شدم که این همان حوزه ای است که باید در آن باشم. من خودم را آهنگساز معاصر می دانم و به عنوان آهنگساز اشتیاق بیشتری به آثاری دارم که در زمان خودمان نوشته می شود. بنابراین موسیقی قرن بیست و یکم بخشی از من است. از همکاری خودتون با شرکت Naxos Grand Piano بگید و اینکه چقدر همکاری با این شرکت در موفقیت آلبوم هاتون نقش داشت؟ بگذارید کمی سوال شما را تغییر ده ...
کتاب "قهوه تلخ در مرصاد" رونمایی شد/ خاطرات کادر درمان بیمارستان بقیه الله(عج) در کرونا
...> بخشی از این کتاب در سال 1400 توسط انتشارات سوره مهر با عنوان آب پرتقال کربلای 5، شامل 135 خرده روایت کرونایی از خاطرات پزشکان و پرستاران منتشر شد. در بخشی از این کتاب که به قلم مهدی عجم نگاشته شده آمده است: "بچه که بودم، خاطرم هست پدرم زیاد به جبهه می رفت و همیشه در عالم کودکی برایم سوال بود که او چطور زن و بچه هاش را راحت می گذارد و به جبهه می رود؟! با وقوع بحران کرونا، وقتی ...
روایت جدید شهادت کاپشن صورتی
ساعت 3 بود که به سوی موکب حرکت کردم. خواهرم تماس گرفت و گفت که صدای انفجار چی بود؟ تو کجایی؟ گفتم که من صدایی نشنید ه ام. با این تماس سراسیمه به سوی موکب رفتم. تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است. مردم هراسان به این سو و آن سو می دویدند. خودم را به موکب رساندم. به همسرم گفتم که به همراه بچه ها با ماشین دوستم بروند. قرار شد دوستم همسر و 2خواهرم و بچه ها را به جایی که ماشین شان پارک بود برساند ...
گلایه های هافبک استقلال: نه خانه دارم نه وعده غذایی!
. اولا که همه بازیکنان می دانیم باعث افتخارمان است که این پیراهن را پوشیده ایم و بزرگترین افتخار زندگی مان این است که در استقلال بازی می کنیم، اما هر فوتبالیستی برای خرج و مخارجش به پول احتیاج دارد. اگر ما درست زندگی نکنیم، هوادار هم به ما ایراد می گیرد و این به حق است. وی گفت: می خواهم بی پرده حرف بزنم، چون فشار زیادی رویم است. قرارداد من هشت تا نه میلیارد تومان بوده و به خاطر سقف بودجه ...
آنتوان گریزمان: اشتباه کردم به بارسلونا رفتم
دلیلش برای ترک این تیم گفت: تصمیم به ترک بارسلونا گرفتم چون ظرفیت ذهنی ام پر شده بود. چاره ای جز جدایی نداشتم و در چنین شرایطی همیشه فکر می کنید اوضاع بیرون بهتر است. می خواستم تلاشم را انجام دهم اما بعد از چند ماه متوجه شدم به اندازه دورانم در مادرید و اتلتی، خوشحال نیستم. از خودم عصبانی بودم. باید سخت کار می کردم و ساکت می ماندم. طی چند ماه اول بازگشتم به اتلتیکو، کوچک شدم ...
مورینیو قهرمانان لیگ قهرمانان اروپا و لیگ برتر را پیش بینی کرد/ با درد از آن تیم جدا شدم
کنم و سعی می کنم احساساتم را به خوبی کنترل کنم و وقتی بعد از پیروزی در فینال ها باشگاه های دیگر را ترک کردم، این موضوع را به خوبی نشان دادم. در این مورد واقع بین نبودم، احساساتی بودم و همه چیزم را دادم. بنابراین در نهایت وقتی رفتم، با درد رفتم. شادی زیادی را به مردم هدیه کردم. دو فینال اروپایی متوالی زیاد اتفاق نمی افتد، به خصوص در باشگاهی مانند رم که سابقه موفقیت زیادی در اروپا ندارد. در خیابان ...
نماینده مجلس خبرگان: در زمان شاه، آب و برق و جاده نداشتیم/ فقر و فلاکت و بدبختی بود
، درباره تحقق عدالت در 45 سال گذشته گفت: این سوال سختی است و من نمی دانم چقدر به عدالت نزدیک شده ایم و چقدر دور شده ایم. وی ادامه داد: اینقدر می دانم که نصف عمرم را در زمان شاه گذرانده ام و نصف دوم عمرم را در زمان امام خمینی (ره) و امام خامنه ای گذرانده ام و این را به شما بگویم اینکه می گویند آن زمان اوضاع خوب بود و الان چنین و چنان است، صدرصد دروغ است بنده به چشم خودم از نزدیک شاهد بودم و ...
کارت دعوت مراسم عقد شهید عباس بابایی + عکس
ببینید اصلا خودش می خواهد؟ . عباس تا به حال فقط پسر عمه ام بود و حالا آمده بود خواستگاریم. من هنوز زیاد توی نخ این مسائل زندگی و ازدواج نبودم. برایم زود و عجیب بود. شوکه شده بودم. مادر فردای آن شب خواستگاری جریان را به من گفت. یک باره از او متنفر شدم. همان مهری که به عنوان پسر عمه ام نسبت به او داشتم، از دلم پاک شد. دلیلش را نمی دانستم، فقط از او بدم می آمد. نمی دانستم در آن اتاق بسته ...
24 ساعت هولناک ؛ روایتی تلخ از خانواده ای که 8 نفر از اعضای خانواده شان شهید شدند
از آن برای آوردن یک سری وسایل، حدود ساعت 2:55بعدازظهر به سوی مسیر ماشین رو رفتم که در موازات مسیر پیاده روی بود. تقریبا ساعت 3 بود که به سوی موکب حرکت کردم. خواهرم تماس گرفت و گفت که صدای انفجار چی بود؟ تو کجایی؟ گفتم که من صدایی نشنیده ام. با این تماس سراسیمه به سوی موکب رفتم. تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است. مردم هراسان به این سو و آن سو می دویدند. خودم را به موکب رساندم. به ...
الان که وقت خواب نیست!
، یکی کوه اورست شد و آن یکی هم مثل کوه های آن طرف روستا. نگاهی به ننه آقا کردم. جلوی سماور نشسته بود و چایی می ریخت. خنده ریزی زد که شستم خبردار شد، کاری دستم دارد. خودم را به خنگی زدم و گفتم: ننه آقا رحمت بیاد! دیروز کشیک بودم. دوباره پتو را روی سرم کشیدم و چشم هایم را روی هم گذاشتم. یکهویی چیزی به سرم خورد. هم زمان صدای ننه آقا هم بلند شد: پاشو پسر تنبل. از دیشب که اومدی همش خوابی. ...
فروغ فرخزاد دو سال قبل مرگش چه گفت؟
حال نیما برای من مرحله ای بود از زندگی شعری. اگر شعر من تغییری کرده – تغییر که نه – یعنی چیزی شده که از آن جا تازه می شود شروع کرد، بدون شک از همین مرحله و همین آشنایی است، نیما چشم مرا باز کرد و گفت ببین. اما دیدن را خودم یاد گرفتم. ولی پیش از نیما شاملو بود. شاملو خیلی مهم بود... من فکر می کنم که شاملو برای نسل ما، نسل شاعران بعد و شعردوستان، نسلی که ده سال بعد سری بلند کرد و سخنی گفت ...
زندگی شادتر و سالم تر می خواهید؟ این ساعت هوشمند را کنار بگذارید
فردی پس از هفت سال استفاده روزانه از اپل واچ، آن را کنار گذاشت؛ او می گوید: من یک اپل واچ را در سال 2017 خریدم. آن را به نوعی سرمایه گذاری برای سلامتی خود می دانستم، زیرا باعث می شد بیشتر راه بروم و تمریناتم را دنبال کنم. همانطور که تکنولوژی تکامل پیدا کرد، ردیاب خواب من، مانیتور ضربان قلب من، و در کل پزشک دیجیتال من شد. پس از هفت سال غرق شدن در فناوری، تصمیم گرفتم همه چیز را دور بریزم ...
مادرم از کتابفروشی جلوی حرم برایم کتاب های ژول ورن می خرید
بر آن مشکل غلبه کند. ما وقتی کتاب ها را می خوانیم انگار داریم یک بار یک سری مشکلاتی را تجربه می کنیم که برای خودمان اتفاق نیفتاده و برای شخصیت داستان اتفاق افتاده است. این نکته در زندگی همه مان اثرگذار است؛ در زندگی من هم به همین نسبت اثرگذار بوده است و کمکم کرده که خیلی وقت ها فرایند حل مسئله برایم اتفاق بیفتد و حتی وقتی گرفتار یک مشکل هستم و داستانی می خوانم که خیلی ربطی به مشکل خودم نداشته ...
شیدای موسیقی آذربایجان
شخصی سال 1365 شیدای موسیقی در نوجوانی و آغاز نواختن ها استاد رضوی وقتی به دوران نوجوانی اش برمی گردد از علاقه وافرش به موسیقی می گوید: سال 54؛ پانزده سالم بود. در هنرستان برق می خواندم اما علاقه اصلی ام بدون اینکه دست خودم باشد موسیقی بود. اصلا دست خودم نبود ناخودآگاه به طرف موسقی کشیده می شدم. در آن سال ها شعرهای ابتدایی هم می گفتم. آن موقع برادرم ملودیکا خریده بود، وقتی سر کار می ...
اعدام پایان جنایت خونین مغازه سمساری / در خیابان کمیل رخ داد
متهم و مدارک موجود در پرونده، برای او درخواست مجازات قانونی دارم. سپس مادر قربانی روبه روی قضات ایستاد و گفت: حاضر به گذشت نیستم و برای قاتل پسرم می خواهم. وقتی هادی در جایگاه ویژه ایستاد گفت: قبول دارم موجب مرگ پیمان شدم اما از خودم دفاع کردم. آن روز وقتی وارد مغازه سمساری شدم، پیمان مرا با لقبی صدا کرد که اول فکر کردم بازیگر خارجی است .اما بعد ها متوجه شدم نام یک دانشمند ...