سایر منابع:
سایر خبرها
معیارهای ازدواج خانم بازیگر
هستم و در گیلان به دنیا آمدم اما شناسنامه ام از اراک است. مادرم گیلانی است و از آنجا که پدرهای قدیم دوست داشتند شناسنامه فرزندشان به نام شهر خودشان ثبت شود، پدر من هم شناسنامه مرا در اراک گرفت. کجا بزرگ شدید؟ پدرم مهندس برق بود و کارش طوری بود که او را به شهرهای مختلف منتقل می کردند. به همین دلیل من تا سال پنجم دبستان زندگی در شهرهای مختلف ازجمله همدان، ملایر، کرمانشاه، فومن ...
رازهای 4 سال کارتن خوابی یک دختر جوان
.... خانواده وقتی فهمیدند چه بلایی سرم آمده دست به کار شدند از شر این بلای خانمانسوز نجاتم دهند. پدرم خیلی زحمت کشید ، مادرم نیز راه می رفت و گریه می کرد . ولی تلاش آنها بی فایده بود. آبروی شان را به بازی گرفته بودم. یک بار در خانه فسادی که محل توزیع مواد مخدر بود دستگیرم کردند.پدر و مادرم دیگر نمی توانستند این وضعیت را تحمل کنند. از دست کارهایم واقعا خسته شده بودند. می دیدم ...
زندگانی حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام
...: کعبه؛ زادگاه علی علیه السلام، حضرت علی(علیه السلام) در صبح جمعه روز سیزدهم رجب، ده سال قبل از بعثت در مکه در درون خانه کعبه متولد شد، و این از افتخارات و امتیازات بی نظیر زندگی علی(علیه السلام) است که در مقدس ترین مکان یعنی کعبه تولد یافت، و این مطلب از نظر تاریخی و روایات شیعه و سنی، قطعی است، و علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر، جلد ششم، این موضوع را از شانزده کتاب اهل تسنن ...
دروغ اجباری شناسنامه
.... حتی یادم است که آقای مشیری کتاب شعری از محمود کیانوش (که به عقیده ی من یکی از بهترین شاعران کودکان و نوجوانان است) هدیه داد و مادرم بود که لحن و نحوه ی درست خواندن آن شعرها را به من یاد داد. این همه علاقه به مادر، موجب نشد که ایشان را محبوب و معشوق اولین شعرهایتان بدانید؟ وقتی آقای مشیری به من گفتند که تو می توانی شعر بگویی، حس شگفتی داشتم. به خانه که می رفتم ...
زن محکوم به قصاص: از زندگی من عبرت بگیرید
اینکه من از خانواده مقتول تشکر می کنم که به من زندگی دوباره بخشیدند و قصد دارم هر هفته برای مقتول خیرات کنم تا او هم مرا ببخشد. دوم اینکه تمام گرفتاری های من از اعتیاد بود و دوست دارم جوان ها از زندگی من عبرت بگیرند و دنبال مواد نروند. روز ششم مردادماه سال 89 مأموران پلیس شهرستان پاکدشت از قتل زن 78 ساله ای در خانه اش با خبر شدند. پزشکی قانونی در معاینات اولیه علت مرگ را انسداد مجاری ...
خواب شهادت پدر در تابوتی از آیه های قرآن / دلم میگیرد هر دم که نباشی پدر
است که پدرش را در روز پدر از دست داده است، با وی به گفتگو نشستیم تا ببینیم این روزها حال و هوای پدر چقدر در منزلشان خالی است، وی می گوید؛ 48 سال سن دارم، پدرم شهید نصرالله کریمی نژاد است که سال 1360 در منطقه ی عملیاتی نوسور غرب به درجه ی رفیع شهادت نائل شد، من در آن زمان 15 سال سن داشتم ، 6 خواهر و یک برادر دارم که برادرم 7 ماه بعد از شهادت پدرم به دنیا آمد و هیچگاه نتوانست او را ببینید و ...
داستان هولناک کودکانی که از جهنم فرار کردند!
با خود به خانه ببرد. نوری و سلمان، پدر و مادر بزرگ برادر پنج سالۀ او، به نام سلمان، نیز به همراه او آزاد شد. کتک خوردن های مکرر از دست جنگجویان داعش، او را دچار آسیب روحی کرده است. او شبها با جیغ از خواب بیدار می شود و دچار تشنج می شود. پدربزرگ و مادربزرگش می گویند که وقتی از خواب می پرد به نوبت از آنها می پرسد که: "می خواهید من را کتک بزنید؟" پدر و مادر ...
نذر مادرم من را به زندگی برگرداند / بهترین هدیه روز مرد، همسرم بود
شوم ، زمانی که برای آخرین بار با همسرم خداحافظی می کردم با او نیز در میان گذاشتم. به جبهه برگشتم شب قبل از عملیات فتح المبین بود بچه ها حال و هوای خاصی داشتند هر کس در حال دعا و مناجات با خدای خود بود ، بعضی ها دست و پای خود را حنا می کردند، صحنه های غیر قابل وصف که هر کسی به نحوی داشت خود را برای عملیات فردا آماده می کرد. بعد از نماز صبح به عنوان نیروهای تازه نفس و تعویض با نیروهای خط ...
مزاری که سنگ صبور دلتنگی های فرزند می شود+عکس
پدر ولی هر گلی یک بویی دارد و هیچ کسی نمی تواند جای پدر را برای فرزندان پر کند. منصوری از خاطره زمان به شهادت رسیدن پدرش می گوید: 13 بهمن سال 65 در حالی که پدرم حدود نیم ساعت بود که از منزل به مغازه اش رفته بود ناگهان صدای مهیبی شنیده شد. همه اعضای خانواده و همسایه ها به کوچه آمدیم و شنیدیم که در چهار راه مدرس بمباران شده است کمی بعد خبر شهادت پدر و برادرم را شنیدیم. وی در ...
حضور در منزل کاربر قدیمی سایت
بعد که موضوع را به خانواده گفتید عکس العمل خانواده چه بود؟ اول با چه کسی درمیان گذاشتید؟ خانم قنبری وفا: مادرم خانواده ایشان را می شناختند. خانواده پدری ایشان سمت خانه مادر بزرگ من زندگی می کردند. مثلا" طوری بود که پدر ایشان را به عنوان برادر صدا می زدند یعنی آنقدر صمیمی بودند. در گذشته همسایه ها به هم خاله یا داداش می گفتند. این طوری بود دیگر. بعد مادرم گفت که من اینان را می شناسم ...
ده خاطره از ده مادر شهید
کمک حالم بود. وقتی رفت جبهه ،همه می پرسیدند چطور دلت آمد بفرستیش ؟ فقط به شان می گفتم آدم چیزی رو که خیلی دوست داره ،باید در راه دوست بده 6)به راننده ی آمبولانس سپرده بود اگه شهید شدم ،حتما باید جنازه م رو به مادرم برسونی.یه برادرم شهید شده یکی هم مجروحه .دلم نمی خواد چشم انتظار من هم بمونه. 7)پسرم که شهید شد، دیدم یک پیرمرد توی مجلس بیش تر از همه ناراحتی می کند. بعد ها فهمیدم این ...
از تلاش برای بازگشت تا اسارت
سال 1343 در جوادیه جنوب تهران متولد شد. پس از گذشت چهارسال محمدرضا بیات سرمدی دوران کودکی و نوجوانی خود را در منطقه نارمک سپری کرد و کم کم از همان روزها با فعالیت های انقلابی آشنا شد و از 14 سالگی در جریان پخش اعلامیه های حضرت امام(ره) و تظاهرات علیه رژیم طاغوت قرار گرفت. با شروع جنگ تحمیلی راهی جبهه های نبرد شد. در سال 61 به اسارت درآمد تا اینکه هشت سال بعد به میهن خود بازگشت. او پس از آزادی به ...
معلم فداکاری که به 90دانش آموز بیمار کمک کرد+عکس
درگیر بیماری سرطان شد و بعد از مدتی خواهرم را هم از دست دادم. حالا برادرم به سرطان مبتلا شده است. سرطان چیز عجیب و غریبی برایم شده. 5 دانش آموز هم دارم که مبتلا به بیماری سرطان هستند. درد خانه و خانواده ام یک طرف، درد دانش آموزانم طرف دیگر. دانش آموزی دارم به نام علی، این بچه یک طرف بدنش زخمی است. دانش آموز دیگری دارم که به قدری زیباست که باور نمی کنید اما پزشکان می گویند یک بیماری ...
از مصرف برق منزل رهبری تا آرزوی شهید بهشتی
. اطرافیان گفتند: آقا تنها وقتی مهمان خدمت ایشان می رسد چراغ اتاق را روشن می کند. * مادر چند دکتر از بی دکتری مُرد در اصفهان زنی بود که چند پسرش دکتر بودند؛ زن های دیگر همیشه به او می گفتند: خوشا به حالت که بچه هایت دکتر هستند، برای روز پیری به دردت می خورند. این خانم روزی از خانه یکی از فرزندانش به قصد خانه دیگری خارج می شود، در راه تصادف کرده و خونریزی مغزی می کند. او را به ...
مسئولان میراث به جامانده از شهید قرآنی را دریابند + فیلم
که به خانه خدا مشرف شوم، اما زمانی به این سفر می روم که آل سعود آنجا نباشد. ان شاءالله یک حکومت اسلامی در آنجا حاکم شود و ما به زیارت خانه خدا مشرف شویم. مهم ترین اتفاقی که بعد از شهادت شهید سعیدی زاده برای شما افتاد چه چیزی بود؟ همسر شهید: من و سعید در مقطع کارشناسی ارشد باید مهرماه سال 94 از پایان نامه دفاع می کردیم، پایان نامه هر دو ما آماده بود. اما محمدسعید نتوانست از پایان ...
مردی که برای قاتل برادرش رضایت گرفت
. برادرت چه زمانی به قتل رسیده و کی او را دفن کرده بودند؟ فکر کنم 25 اسفند سال 77 قتل اتفاق افتاد و 29 اسفند به ما زنگ زدند که بیایید و فکر کنم دوم فروردین سال 78 به تهران آمدیم. به پدرت چطور گفتی که برادرت کشته شده است؟ وقتی آلبوم را دیدیم؛ من وانمود کردم که عکس برادرم را ندیده ام. پدرم هر روز به پزشکی قانونی می رفت و می گفت من می دانم کمال اینجاست و در ...
روایتی از آغاز 36 سال جانبازی بانوی شهید
خدمت بود. دو تن از برادران او نیز در دوران دفاع مقدس به درجه جانبازی نائل شده اند. سمیرا مسمائی روز گذشته 30 فروردین ماه 95 بعد از تحمل درد و رنج جراحت ناشی از دوران جنگ تحمیلی، سرانجام در بیمارستان پیامبر اعظم کرمان دعوت حق را لبیک گفت و به کاروان شهدا پیوست. او قطعه ای از خاطرات خود را در سال 1385 روایت کرده بود. این خاطرات در کتاب شاهدان حماسه (منظومه عشق جلد سوم) توسط انتشارات ...
پاسخ هوشمندانه استاد بهمن بیگی به فرح پهلوی (+تصاویر)
. سفره ای نداشتیم که از او پذیرایی کنیم. ناچار یک حلبی خالی نفتی توی کوچه می گذاشت و روی آن روزنامه ای پهن می کرد، می نشست و ما را می پایید. او از کارش و ما از نداری خود شرمنده بودیم.روزی پدرم را به شهربانی خواستند. ظهر نیامد.مأمور امیدوارمان کرد که شب می آید. شب هم نیامد. شب های دیگر هم نیامد. غصه مادر و سرگردانی من و بچه ها حد و حصر نداشت. پس از ماه ها انتظار یک روز سر و کله اش پیدا شد ...
دفاع از حرم را دفاع از اسلام می دانست
درسیستان و بلوچستان از نیکشهر است. اولین شهید اهل تسنن خارج از مرز ایران هم عمر ملازهی است. رابطه خودتان با شهید چگونه بود؟ من و عمر خیلی با هم راحت بودیم. من با برادران دیگرم رابطه خیلی خوبی دارم ولی هروقت به مشکلی برمی خوردم حتماً به عمر مراجعه می کردم. عمر دلسوز و به فکر بود. بعد از شهادت داداشم به روستایی رفته بودم. اینجا سقف خانه ها از چوب تنه درخت خرما ساخته می شود. یکی از ساکنان ...
شورش مداوم علیه واقعیت
مکزیکی روی مبل چرخ دار مرد. درست در لحظه ای که راوی زیباترین قطعه خوسه آلفردو خیمنس را می خواند، قطعه ای که خاطره بی وفایی مادر را در خیال او آورد. بااینکه خانه بعد از پدر به برادر بزرگ سپرده شد اما پای دیگران هم به میان آمد: گرینگوی پیر یا آقامدیر و رباخوار و دیگران. همین طور که سینما در شهرک حضور بیشتری پیدا می کرد، رؤیاها و خیالات بیشتری به ساکنان هجوم می آوردند. نوبتِ ساختن جهان رؤیاها فرارسیده ...
سردار بی ادعای بابلسر عاشق گمنامی بود
سقط شد، گفتم پدر مواظب بچه ام باش. عید غدیر چون سید هستیم مهمان خیلی داریم. مادرم خواب دید پدرم خوشحال است، همیشه مهمان داشتیم مهمانان که می رفتند، پدرم از مادرم به خاطر پذیرایی تشکر می کرد. شهید مبارزه با گروهک پژاک روح الله سلطانی که سال گذشته به شهادت رسید، قبل از شهادتش وقتی به منزلمان آمد به همسرش می گفت صبوری را از همسر شهید حبیب الله پور یاد بگیرید. بعد از شهادت پدرتان به سوریه رفتید، با خانم زینب(س) چه درد دلی کردید؟ همیشه فکر می کردم وقتی حرم حضرت زینب(س) را دیدم دعاهای زیادی می کنم اما وقتی حرم بی بی را دیدم گفتم پدرم فدای تو. همه زندگی ما فدای تو یا حضرت زینب (س). ...
پدرم خانواده دوست؛ اما دفاع از وطن برایش مهم تر بود
گفت وگو با فرزند سرلشکر شهید مسعود نیاکی منفرد ؛ مادرم هیچ وقت مشکلی با غیبت پدر در روز آخر حیات خواهرم نداشت. خواهرم هم در آخرین لحظات زندگیش هیچ دلخوری از بابا نداشت. ما هم انتظار نداشتیم که پدر در بحبوحه عملیات به ملاقات خواهرمان بیاید. به گزارش بی باک ، این بار می خواهیم از فرمانده شهیدی بگوییم که با وجود شهرت گمنام است. او یکی از با نبوغ ترین فرماندهان در بعد نظامی بود ...
فرهنگ در رسانه
...، ایستاده در غبار (محمدحسین مهدویان)، برادرم خسرو (احسان بیگلری)، متولد 65 (مجید توکلی)، خانه ای در خیابان چهل و یکم (حمیدرضا قربانی)، نقطه کور (مهدی گلستانه)، آخرین بار کی سحرو دیدی؟ (فرزاد موتمن)، بارکد (مصطفی کیایی)، خشم و هیاهو (هومن سیدی)، سیانور (بهروز شعیبی)، زاپاس (برزو نیک نژاد)، عادت نمی کنیم (ابراهیم ابراهیمیان)، مالاریا (پرویز شهبازی)، امکان مینا (کمال تبریزی)، نفس (نرگس آبیار ...
متن کامل وصیت نامه سردار شهید رجبعلی میرزایی
درس خواندن به اثبات برسان . با اخلاق خوب با مردم مدارا کنید . خداوند هرچه خواسته باشد همان می شود .همیشه بیاد خدا باشید در محافل ومجالس مذهبی شرکت کنید . قربان جان تو باید ادامه دهنده راه برادرت باشی و با فاطمه وزینب مدارا کن . واما ای خواهرانم فاطمه وزهرا جان شما خوب وبه نحو احسن رسالت زینب گونه را انجام دهید . و بعد از شهادت برادرتان این رسالت را که جز رسالت حسین (ع) نیست دنبال نمائید ...
تقدیم بسم رب الفاطمه عشق علی به علمداران زینب(س)
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) ، در آستانه سیزدهم رجب، میلاد حضرت علی(ع) و روز پدر، کودکانی هستند که امسال این روز را بدون حضور گرم پدرانشان سپری خواهند کرد یا در جبهه های جنگ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در پیکار هستند و یا به شهادت رسیده اند. منصور نظری به همین مناسبت شعری سروده است که در ادامه از نظر می گذرد؛ دختر دردانۀِ بابا منم/ رخت مشکی کرده مادر بر تنم هست ...
ان شاالله در قیامت چشمانم سند شفاعتم باشند
به گزارش شهدای ایران ، "سمیرا مسمائی"، جانباز 70 درصد بعد از تحمل درد و رنج جراحت ناشی از دوران جنگ تحمیلی، سرانجام روز گذشته 30 فروردین ماه 95 در بیمارستان پیامبر اعظم(ص) کرمان دعوت حق را لبیک گفت. گوشه ای از خاطرات به روایت جانباز70 درصد سمیرا مسمایی را با هم مرور می کنیم: تمام فصل های خرمشهر فصل پاییز بود سال ها ازآزادی وآرام گرفتن خرمشهر می گذرد، اما هنوز یاد ...
فاطمه زیباکلام، گوهری ارزنده در آموزش و پرورش کشور بود
بعد علمی و عاطفی ایشان برای همه برجسته بود برای ما نیز اینگونه بود؛ علاوه بر آنکه مادری بی نظیر بود، تشنه بودن نسبت به علم و پویش را برای فرزندان خود به میراث گذاشت. شیدا زیباکلام خاطرنشان کرد: آنچه همواره در ذهن من باقی مانده جمله ای است که مادر پدرم هر دو بر آن تأکید داشتند و آن اینکه درسی که در چهاردیواری دانشگاه ها باقی بماند، هیچ ارزشی نخواهد داشت. آنان این علاقه را برای ما به ارث ...
رزمنده ای که نامه و پیکرش هم زمان به دست خانواده اش رسید
ما رسید. * من می دانم شهید می شوم ساره ولی پور مادر شهید قربانعلی مسافر نیز می گوید: خداوند به ما هفت فرزند داد که قربانعلی چهارمین فرزند خانواده بود. بسیار مهربان، مردم دوست و عاشق جبهه، جنگ و شهادت بود، وقتی رفت اسمش را برای حضور در جبهه بنویسد، پدر شهیدان عبدی که عضو شورای محل بود، به او گفت: اگر به جبهه بروی، ممکن است کشته شوی. در جواب آقای عبدی گفت ...
2 هزارشیعه را از محاصره نجات دادیم
او بتازگی از سوریه و از جبهه های نبرد با تروریست های تکفیری بازگشته است اما خود را مدافع حرم نمی داند و معتقد است که ما مدافع حرم نیستیم، بلکه فدایی ولایت و بانو زینب کبری(س) هستیم. او که شب قبل از عملیات را در کنار برادر شهیدش گذرانده بود، می گوید: جنگ سوریه، عراق و لبنان همه مقدمه ای برای اسارت ایرانیان است، اما دشمن نمی داند که شهادت جز وصال برای جوانان ولایتمدار ایرانی نیست و مرگ ما ...
ما از گدایی خجالت می کشیم،هیچ کس زبانمان را نمی فهمد
زندگی می کنیم. شبی 50 هزارتومان کرایه می دهیم. اعضای خانواده ات کجا هستند؟ پدر و مادرت؟ پدرم مریض است، دیابت دارد. نمی تواند بیرون برود. مادرم در جنگ کشته شد. الان هم با 6 خواهر و یک برادرم و خانواده اش همان جا زندگی می کنیم. خواهرها و برادرم هم همین اطراف هستند، آنها هم از مردم کمک مالی می گیرند. ما هیچ پولی نداریم، دست خالی آمدیم. باید خرج غذا و اجاره خانه مان را درآوریم. با این ...