سایر منابع:
سایر خبرها
ما پای پدرمان را بوسیدیم ولی کم بوسیدیم!
ها غافل نشوند. یعنی پدر و مادر را قدرش را بدانید تا هستند. اعتقادم نسبت به پدر و مادر این است که خدا بت گذاشته روی زمین و اجازه داده این یک بت را بپرستید. تا به حال دعوای تان هم کرده اند؟ بابا خیلی کم با من دعوا کرد، سه یا چهار بار زد توی گوش من. آدمی که هر روز بچه ها را بزند نبود. یک دفعه اش که خود من اگر جای او بودم خیلی بدتر برخورد می کردم. یادم هست که من حدود دوازده سالم ...
خبرنگار رادیو فردا در نشست محرمانه سخنگوی وزارت خارجه!
در داخل ایران کرد. حرکات عجیب خبرنگاران صدا وسیما در مذاکرات هسته ای خبرنگاران صدا وسما خودشان هم برای دیگران دغدغه ای بودند. علی علوی یک بار در لوزان 2 و یک بار در وین پایانی آمد بالای سر ما گفت: بچه ها! وقتی بهتون اشاره کردم سراسیمه به طرف در بیرونی بدوید انگار که خبری شده می خواهم همه دنبال شما بدوند تا پشت صحنه ضبط کنم. در هر دو مورد عملیات موفقیت آمیز بود. ...
علی (علیه السلام) و قدرنشناسی های امت
به گزارش خبرگزاری حوزه آیت الله علوی بروجردی در جمع طلاب و فضلای حوزه با اشاره به فضیلت ایام ماه رجب به خصوص 13 رجب زاد روز مولود کعبه امام اول شیعیان علی (علیه السلام) گفت: انصافاً سخن گفتن درباره شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بسیار مشکل است. چون امیرالمؤمنین بین دشمنانی است که آن دشمنان در دشمنی حد نمی شناسند و بین دوستانی است که این دوستان فریفته هستند. صحبت دوست داشتن نیست؛ نوبت به علی ...
ماجرای تماس تلفنی اشرف با شهید قرنی
شادمهر آشنا شده بودم. علاوه بر این شادمهر با تیمسار قرنی دوستی و رفاقت نزدیک داشتند. من علاقه آنچنانی به ارتش نداشتم. اما دیگر نمی خواستم در خانه پدرم باشم. دلم می خواست دستم به جیب خودم برود و مقداری وضع مالی ام بهتر شود. از طرفی هم ژست نیروهای ارتش را دوست داشتم. به هر صورت پرونده ام را گرفتم و با کلی مکافات نامم را در دبیرستان نظام نوشتند. این اتفاق مربوط به سال 1335 بود. ...
سبک زندگی امیرمؤمنان علی(ع)
، قرآن کریم را در برابر آنها می گشود و این آیه را برای آنها می خواند خانه آخرت - سعادت ابدی - را برای کسانی قرار دادیم که قصد سرکشی و فساد در زمین ندارند و عاقبت - نیک - تنها از آن پرهیزکاران است . (المناقب ج 2، ص 104) البته گاه لازم است به شکل امر به معروف و نهی از منکر به این فریضه عمل شود؛ زیرا اگر ترک این فریضه شود ممکن است ارزش ها با ضد ارزش ها جابه جا شده و به شکل یک فرهنگ درآید. از این رو، امام ...
90/ خدا را گواه می گیرم که در انتخاب عطایی نقشی نداشتم
والیبال با هیچ کس رو دربایستی ندارم و اگر پای منافع ملی در میان باشد کوتاه نخواهم آمد. 90: عده ای می گویند شما گفته اید جوانان را به بهروز عطایی بدهند بزرگسالان مربی دیگری اضافه نشود! این درست است؟ خدا را گواه می گیرم که چنین چیزی نیست و اصلا صحت ندارد. من 4 سال است دبیر فدراسیونم و بهروز عطایی هم دوست من بوده است اگر می خواستم که زودتر از این ها به او پست می دادیم. عطایی اگر ...
حکایتی تلخ از قافله ای که به سمت جدایی می برد
مادر یتیم شدم. بعد از جدایی ترجیح دادم پیش هیچ کدامشون نمانم و خودم مادر بزرگم را انتخاب کردم، البته مادرم که چند ماه بعد ازدواج کرد و رفت خارج اما گه گاهی بابا بهم سر می زنه آخه من پیش مادر پدرم زندگی می کنم. نمی دانستم ادامه بدهم یا نه که آلبوم عکس هایش را آورد و گفت: این منم یازده ساله بودم با مامان و بابا رفته بودیم شاهچراغ شیراز ببین چقدر چاقم ... یاد آنروزها بخیر آن موقع ...
نصرت اله وحدت هستم؛ بچه خاک پاک اصفهان
منفجر شد. بعد از تئاتر فرهمند کجا رفتید؟ قرار بود اتللو را اجرا کنیم. فرهمند نقش اتللو را به من داد که پانزده روز آن را تمرین کردم و دست آخر خودش آن را گرفت و به من گفت یاگو را بازی کنم. من ناراحت شدم و بیرون آمدم. نمی دانم چرا آن کار را کرد. او استاد بود قابل احترام. برای همین هیچ وقت نپرسیدم چرا این کار را کرد. به هر حال با رضا به تئاتر المپ و از آنجا به تئاتر سپاهان رفتیم ...
روایت دختر 5ساله شهید مدافع حرم از بهترین بابای دنیا
وسط روز خیلی بی وقت چادر سر کردم و همه بچه ها را با خودم به بهشت زهرا بردم. قبر بابا را نشانشان دادم و گفتم ببینید بابا را اینجا دفن کردیم. بابا را دشمن به شهادت رسانده. او دیگر به خانه برنمی گردد. اما باز هم سر هر موضوعی مجبور بودم رفتن بابا را به بچه ها یادآوری کنم." مادر علی و محمد امین هم مشابه همین ها را می گوید. او همسر شهید سیدرضا میرحسینی از شهدای اقتدار است که در سال 90 و بر اثر ...
سرانجام اشک هایی که به شهادت تبدیل شد/ لبخند شهادت بر چهره شهید مازندرانی
... هر وقت دلم برایش تنگ می شود از خداوند می خواهم به من همانند حضرت زینب(س) صبر عطا کند، چون هستند مادرانی که خانواده شان چند شهید تقدیم این انقلاب کرده اند، من هم یکی را در راه خدا دادم و خداوند را بابت این مسأله شکر می کنم. اگر خدای نکرده روزی جنگ شود به فرزندانم اجازه حضور در جبهه ها را می دهم، همچنین امیدوارم جوانان ما به آن درجه از آگاهی برسند و بدانند که شهدای ما برای چه چیزی ...
پدر واژه ای به بلندای عشق است/ حسرت چهره بابا در قاب دل
سرزمینمان پیدا کردن آدم هایی که ترکش های جنگ تحمیلی، گرمای وجود پدر از از خانه هایشان زدوده، کار چندان سختی نیست همیشه فکر می کنم جنگ بعد از این همه سال تمام نشده و خیلی ها هنوز هم تاوان آن را پس می دهند، نبود آن سبک بالان عاشق دردی ساخته که هنوز هم التیام نیافته است. خدیجه، شهروند دامغانی از همان دست آدم ها است، روبرویش می نشینم و می پرسم روز پدر برایش چه معنایی دارد، چند لحظه سکوت ...
درخواست عمو حسین کرجی از مسئولین به مناسبت روز پدر/ خدا هیچ پدری رو شرمنده فرزندش نکنه
قدیم را با امروزی ها مقایسه کنم چون پدرها و مادرهای آینده را دارم می بینم، مادر بزرگ من 98 ساله بود حتی یک تار موی اون رو ندیده بودم و مادرم 64 ساله ام هم با حجاب بود. این پدر 63 ساله با یادآوری خاطرات قدیم با افسوس می گوید: همه چیز عوض شده است، کوچک که بودم مادرم مرا بغل می کرد و با بقچه به حمام بیرون می رفتیم و چه سرحال . قبراق به خانه بر می گشتیم، از وقتی گرمابه های قدیم جمع شده همه ...
ولادت حضرت علی(ع) در کعبه به روایت اهل سنت/ اسلام با جهاد و اخلاص علی(ع) پیشرفت کرد
بچه را که مثلاً پانزده شانزده سالش است، به مسجد باز باشد؟ پیغمبر فرمود: “به خدا قسم من نه بستم و نه باز کردم. خدا بست و خدا هم باز کرد.” یعنی خود خدا؛ پیغمبر اکرم هیچ نقشی ندارد. دومین مورد آن در جنگ بعد از طائف بود که حضرت امیر صلوات الله علیه بیخ گوش پیغمبر اکرم آمد و نجوا کرد. همه اعتراض کردند که چرا نجوا کردی؟ پیامبر فرمود به خدا من نبودم این دستور خدا بود که با ایشان این گونه صحبت ...
به نام پدر م مثل مردانگی/ دل سپردن به نوای پدران تنها
نوه نتوانند از او مراقبت کنند! باورش سخت و تلخ است اینکه خانه داشته باشی، ماهی یک میلیون حقوق و صاحب 6 بچه و 21 نوه باشی اما در نهایت روزهای آخر عمرت در کنج خانه سالمندان لحظه شماری کنی! یعنی کلمه وجدان و انصاف مثل سیمرغ افسانه است؟ وی در ادامه گفت: چند وقت پیش پدر پیری شعر تلخی برایم خواند، پرسیدم به شعر علاقه دارید؟ گفت، دخترم من دبیر ادبیات بودم! دو فرزندم را بدون مادر بزرگ کرده ...
جمع آوری 177 دستگاه ماهواره توسط جوان گچ کار قمی/ طعنه و کنایه کم نشنیدم
زندگی 29 ساله ام خانواده های زیادی را دیده ام که با ماهواره بدبخت شده و بچه هایشان به سمت و سوی رفته اند که همه اش پشیمانی بارآمده است و لذا از خدا می خواهم که هر چه بیشتر کمکم کند بیش از این ها بتوانم دستگاه های ماهواره را از داخل خانه ها جمع کنم. احساس وظیفه حتی در مراسم ختم مادر وقتی از او می پرسم که واقعاً از انجام این کار با وجود گرفتاری های شغلی و طعنه و کنایه ها و متلک ...
هنرپیشه معروف زن: دوست ندارم فرزندانم فیلم هایم را ببینند!!
200 کیلومتر بر ساعت رانندگی می کردم و از این هتل به هتل دیگری می رفتم. از زمانی که آنها به دنیا آمده اند واقع گرا شده ام. به من یاد داده اند از چیزهای ساده، روزمره و تکراری لذت ببرم. بعد از ترک برزیل سعی کردم خودم را در پاریس جایی که آنها به مدرسه می روند ثابت نگه دارم. وقتی خانه باشم با آنها صبحانه میخورم، به مدرسه می برمشان و بعد هم می روم و از مدرسه آنها را برمی گردانم و با آنها بازی ...
رد پای دزدان نقابدار در جشن عروسی
پلیس بابل به ثبت نرسیده است بنا براین بار دیگر صاحب موتور تحت تحقیق قرار گرفت تا اینکه گفت از ترس اینکه پای پسرم در ماجرا باشد دروغ گفتم. موتور در اختیار پسر نوجوانم است که در کلبه ای متروکه در منطقه سنگ تاب قائمشهر ساکن است. با توجه به این اظهارات مأموران به این باغ رفته و در آنجا پسر بچه را هدف تحقیق قرار دادند . وی ادعا کرد در روز حادثه موتور را در اختیار دو تن از دوستانش به نام های ...
جمعیت جوان، بانشاط و تحصیلکرده یکی از عوامل مهم پیشرفت کشور
جایگاه عظیم زن در خانواده و ... مجددا به این موضوع می پردازند. تأکید بر ضرورت و امکان علاج خطر حرکت کشور به سمت پیری و به تبع آن رکود که موجب عقب افتادن کشور از روند رو به رشد خود در عرصه های مختلف علمی و ... خواهد بود؛ از جمله شاخص های این فراز از فرمایشان معطم له است. چند ماه بعد از این فرمایشان، در آخرین دیداری که مسئولان دولت دهم با ایشان دارند بار دیگر ضمن طرح مسأله جمعیت، به ناکافی ...
از کسانی که خون شهدا را پایمال کنند نمی گذریم
گفتم دیدید گفتم مهدی زنده است. در خانه روبرویش نشسته بودم و می گفتم اگر دوستانت به دنبال آمدند دیگر نرو. مهدی هم لبخند می زد و گفت مادر نگران نباش من برمی گردم. ** پسر دیگرم راه مهدی را ادامه داد پدر شهید: پسرم محمود پنجم ابتدایی بود که تصمیم گرفت راه برادرش را ادامه دهد. با پیگیری های مکرر خودش را به جبهه رساند. در عملیات کربلای 5 مجروح شد. به بیمارستان مشهد انتقال یافته بود ...
ماجرای آخوندی که چلوکباب دوست داشت!
دفتر کارم در جهاد بودم؛ تلفن زنگ زد؛ آقای فیروزآبادی بود؛ از اسفراین تماس می گرفت. لب به شکایت گشود؛ آن هم از رفتار طلبه جوانی. از من خواست وقت ملاقاتی از آقای طبسی بگیرم و موضوع را با ایشان در میان بگذاریم. تلفن را که قطع کردم با آیت الله تماس گرفتم؛ موضوع را برایشان توضیح دادم و قرارمان شد ساعت 9 و نیم روز بعد در طبقه پنجم کمیته انقلاب اسلامی. فردای آن روز هنگام ورود به اتاق آیت الله ...
دوست دارم داستانی زندگی کنم
خوش گذشت، چون بار اول بین عملیات خیبر و بدر، ما را در قالب لشکر27 رسول الله(ص)، از پادگان الله اکبر در اسلام آباد ضربتی و بکوب به منطقه ی قلّاجه در جبهه ی ایلام بردند و بعد از این که چادر زدیم، خبر آمد که این یک حیله ی جنگی بوده تا چندین کیلومتر آن طرف تر از ما لشکر پنج نصر (بچه های مشهد) عملیات کنند! قبل از عملیات کربلای چهار، کنار رود بهمنشیر در قالب چند گردان در منطقه ی کارون مستقر ...
بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای انجمن های اسلامی دانش آموزان
غلبه کرده، اینها کسانی هستند که آن بُعد معناگرا را، معنویّت گرا را در خودشان رشد ندادند، بتدریج ضعیف شده و از بین رفته. من به شما جوانها عرض میکنم از ماه رجب استفاده کنید، بهره ببرید برای تقویت این بُعد معنویّت گرا. بعد از ماه رجب هم ماه شعبان است، بعد ماه رمضان است، بهار معنویّت است. شماها هم -همان طور که آقای حاج علی اکبری فرمودند- مظهر بهار انسانیّت هستید؛ چون در بهار عمر قرار دارید ...
پدر قاتل ستایش: با دست خودم پسرم را تحویل دادم
، روز ختم نیز می خواستم در مراسم شرکت کنیم اما به دلیل اینکه جنجالی به پا نشود، در مراسم شرکت نکردیم. پورجعفر با تأکید بر اینکه ما و خانواده آقای قریشی همسایه هستیم و هیچ مشکلی در طول سالهای گذشته با همدیگر نداشته و نداریم، افزود: به هیچ عنوان پسرم را مخفی نکردم، اینکه از سوی برخی رسانه ها آمده دروغ است، با دست خودم پسرم را تحویل دادم، حتی یک شب در بازداشتگاه بودم و بعد از اطمینان از بی ...
پست ویژه آزاده نامداری برای همسرش/خاطره وزیر کار از پدرش/ بچه های خوب و با معرفت در اینستاگرام بهنوش ...
گفت : همیشه برایش دعای سلامتی می کردم در سفرهایش، و او همیشه از من، دعای عاقبت بخیری می خواست و بس . مادر حاج حسین عزیزم، این را هم گفت که در سفر اخرش، نیمه شبی دستهایم را به اسمان بلند کردم و گفتم: خدایا اگر حسین من لایق شهادت است و تو هم دوست می داری که او را شهید ببینی، شهادت را نصیبش کن و به من هم صبر بده . گفت : 15روز بعد از دعایم، خبر شهادتش را به ما دادند، و خدا هم به من و ما ...
برانکو:یک کار دوساله در انتظار ماست
نگران غرور در تیمش نیست بیان داشت:این مساله وجود دارد.در همه جای دنیا هم هست.مثال نزدیک بارسلونا است.15 روز پیش قهرمان جهان و اسپانیا بود و یک شبه از بین رفت.از لیگ قهرمانان کنار رفتند،ال کلاسیکو را باختند و در لالیگا موقعیت شان به خطر افتاد.الان دیگر نیمار و مسی بهترین نیستند. به گزارش کاپ،وی در خصوص اینکه چرا بعداز سال ها حضور در ایران هنوز نمی تواند فارسی را درست صحبت کند، گفت:قبول دارم ...
عشق از ثریا به زمین رسید
را شناسایی و برای درمان شان هم هر کاری که می شد انجام داد. اهل بیجارم. اما بیش از 20 سال در روستاها معلم بودم. با توجه به امتیازی که داشتم می توانستم در بهترین مدرسه های شهرستان بیجار درس بدهم اما معلم روستا بودن برایم لذت بسیاری دارد. در روستا امکانات آموزشی کم است و در مدرسه یک معلم ناچار است چندین نقش ایفا کند. خودم معلمم،مشاورم، مدیرم و مستخدم. این برایم بسیار لذت بخش است. بچه های ...
در سایه آفتاب پدر / روز پدر بهانه ای برای بوسیدن دست های غرور
، آمده ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی ات بزنم. سایه ات کم مباد ای پدرم! آن روزها، سایه ات آن قدر بزرگ بود که وقتی می ایستادی، همه چیز را فرا می گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکت های غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می ریزد. دلم می خواهد به یک باره، تمام بغض تو را فریاد کنم. ساعت جیبی ات را که نگاه می کنی، یادم می آید که وقت غنچه ها تنگ شده؛ درست مثل دل من برای ...
زندگانی حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام
در کنار چاه زمزم نشسته بودند رفتیم و نشستیم، در این هنگام دیدیم، مردی زیبا چهره از جانب کوه صفا به سوی ما می آید که بدنش را با دو جامه سفید پوشیده است، در پهلوی راستش نوجوانی دیده می شد و پشت سرش بانویی حرکت می کرد، این سه نفر کنار حجرالاسود رفتند و آن را بوسیدند، سپس مشغول طواف کعبه شدند، آنگاه هر سه نفر رو به کعبه نماز خواندند و قنوت نماز را طول دادند، من آن ها را نشناختم، به عباس گفتم: این ها ...
شهید از تمام دلبستگی هایش دل می برد و به سوی انجام وظیفه حرکت می کند
بد شد. گفتم حبیب تو سه بچه کوچک داری. شروع کردم به گریه و ناله. حال مرا که دید گفت آرام باش، باشد نمی روم. منم دلم را خوش کردم که نمی رود. چند روز بعد رفته بودم مسجد برای نماز صدایم زد گفت برویم کمی با ماشین در شهر گردش کنیم. وقتی برگشتیم پیاده شد در را برایم باز کند. گفت مادر یک مسئله ای را با تو مطرح می کنم فقط خواهشا داد و بیداد نکن. امشب باید ده و نیم بروم تهران. که از آنجا عازم سوریه شوم. از ...
سریال های ترکی را اذهان معیوب خلق می کنند
هیچ یک از سریال های ترکی شبکه های ماهواره ای را ندیده ام. آنقدر فیلم های خوب می بینم که اصلا دلم نمی آید سریال های سطحی ترکی را ببینم. فکر می کنم اکنون ذائقه ها تغییر کرده است. یک بار من و آقای حسین عرفانی در استودیو بودیم و بعد او گفت اگر همین الان داخل یک کوچه برویم و زنگ در خانه ها را بزنیم همه در حال دیدن سریال ترکی هستند. واقعیت این است که من فکر نمی کنم زندگی ترک ها آنقدر بی در و پیکر ...