سایر منابع:
سایر خبرها
. ماه رمضان بود و نزدیک افطار؛ به آقا مهدی گفتم: مهدی جان! نان برای افطار نداریم! مهدی، بلافاصله بازی را ترک کرد و برای تهیه ی نان رفت؛ چون برایش اطاعت از حرف مادر از هر چیز دیگر مهمتر بود. از آن روز، به طور عجیبی مهر او سراسر وجودم را فرا گرفت. مهدی و مجید در شب های احیاء همیشه حضوری فعال در مسجد داشتند. ما هم حتما اصرار داشتیم که بچه ها در میان مردم حضور پیدا کنند بویژه در مکان های مقدس ...
[و] گردش کردیم[...] . چند روز بعد در وقایع روز شانزدهم رمضان همان سال می نویسد: [...] از مسجد شاه رفتم خانه[ی] میرزا محمدباقر توی باغ دارالشفاء. کاغذ به طهران نوشته آمدیم روی مهتابی افطار کردیم[...] .(8) همان طور که در متن نیز به آن اشاره شده میرزا محمدباقر یکی از پنج فرزند حاج ملا عبدالوهاب مجتهد بوده است که در باغ دارالشفا زندگی می کرده است، اینکه این باغ تا چه حد در دوران متولی گری ...
شما بگویم با رفتارم به شما درستی و خوبی و خوش اخلاقی و ادب و نزاکت را به شما نشان دهم که در رفتار چگونه است، وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ، اینکه خودت را تعلیم بدهی و با رفتارت مردم را دعوت کنی بهتر از این است که زبانا به مردم بگویید. این آقایان به جای اینکه فحش داده و بد و بیراه بگویند اول اخلاق خود را درست کنند که ...