سایر منابع:
سایر خبرها
رکورددار بالاترین پرواز جنگی کیست؟
تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید. روز اول جنگ همسر شهید شیرودی وضعیت همسرش را در اولین روز تجاوز بعثی ها چنین به یاد می آورد: برای ناهار خانه خواهرم دعوت بودیم. اکبر تازه از پادگان برگشته بود. در حال شستن دستهایش بود که صدای مهیب انفجار شنیده شد! گویا عراق تهدید به حمله کرده بود. اکبر به بالکن رفت و دید فرودگاه را زده اند! بدون توجه به ما لباس پروازش را ...
استاندار کرمان: دعای خانواده شهدا از نظام محافظت می کند
کشور به میدان های نبرد در نقاط دورتر می روند، مادرانی که فرزاندشان را می فرستند، اجر بالاتری دارند، زیرا در شرایط امروز که همه به دنبال مادیات هستیم، کار سختی است که کسی برای جنگ و مبارزه برود. وی گفت: در دیداری که با سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی داشتم به ایشان گفتم خداوند به شما چگونه صبری عنایت فرموده که پس از چندین سال هنوز پوتین هایتان را از پا بیرون نیاورده اید، و ایشان در جواب ...
اعترافات تکان دهنده شوهر شکنجه گر اعظم
! او مدرسه می رود. - پس چگونه توانستی آن ها را در خانه زندانی کنی؟ من از شب چهارشنبه سوری سال گذشته آن ها را در خانه حبس کردم که تقریباً مدرسه تعطیل شده بود. - یعنی آن ها تا بعد از تعطیلات نوروزی (22 روز) در منزل زندانی بودند؟ نه! من فقط در اتاق را قفل می کردم که هیچ کس بیرون نرود. - ولی مأموران انتظامی قفل های منزل شما را شکستند تا همسر و ...
فرزند هتاک هاشمی لرستان را متشنج کرد/ سئوال همسر شهید مدافع حرم از فائزه هاشمی
سفر فرزند هتاک و متهم سیاسی آقای هاشمی به استان لرستان، وضعیت شهر خرم آباد را در روز گذشته متشنج کرد. همسر شهید کجباف از شهدای مدافع حرم گفت: منطق اینها بی ادبی، فحش، زدن و بی حرمتی است. گفتم من از این خانم سوالی دارم می خواهم از این خانم سوالی کنم ولی بعد از اینکه حرفش تمام شد صورتش را برگرداند و محل نگذاشت و رفت. من می خواستم سوال بپرسم که شما و خانواده تان از جان این ملت چه می خواهید؟ ما کشته ...
ستاره ای که دستفروش شد+تصاویر
، فرزاد کوهیان و محسن صادق زاده هم دوره من بودند که در این بین فقط آقای شاهین طبع جویای احوالم بوده و هست. حامد حدادی هم 2 بار به ملاقاتم آمده است. * چه زمانی وارد لیگ شدید؟ من اواسط دهه هفتاد در بندرعباس با مادرم زندگی می کردم که با تیم فتح قرارداد بستم و گفتن برایت خانه می گیریم که به تهران بیایید و این اتفاق هم افتاد و آمدیم و پس از چند ماه بازی سال 77 بود که در مسابقات قهرمانی ...
اعظم در پناه قانون آرام گرفت، به فکر اعظم های دیگر هم باشیم
دادم و زیرش آتش افروختم ولی زخم های روی بدن بچه ها کار من نیست. این مرد که حالا در برابر قانون چاره ای جز همکاری و اعتراف برای انجام کار های مردود خود ندارد از شب چهارشنبه سوری سال گذشته متهم است که در خانه را بر روی همسر و فرزندانش قفل زده است و حتی اجازه رفتن به مدرسه را به دخترش نداده است. حمایت روانی و اقتصادی مدیر کل دفتر امور زنان و خانواده ی استانداری خراسان ...
خودتان را خسته دنیا نکنید
این مدت چند سال زحمات و ناملایمات بی شماری را از برای من متحمل شدید و من موجبات ناراحتی و نارضایتی شما را فراهم می کردم، ولی شما با بزرگواری و مهر و صفای عظیمتان از من بگذرید و مرا عفو نمایید. من همواره شرمنده آن همه زحماتی که برایم کشیده اید هستم و از خداوند تبارک و تعالی اجری عظیم برایتان خواهانم و از خداوند نیز می خواهم که شما را در روز قیامت شادان و روسپید وارد گرداند. والدین گرامیم ...
صدایی که راه رسیدن به گوش مسئولان را گم کرده + عکس
...، برادرها و خواهرها هم فعالیت قرآنی داشته و یا دارند؟ خدا را شکر همه ما در همین حسینیه بزرگ شدیم و در این مسیر بوده ایم، خواهر سوم من که بزرگتر از حاج امین است خودش معلم قرآن است، نوحه خوانی ایام محرم، ماه رمضان، ایام وفات و سایر مناسبت ها را هم انجام می دهد. ظاهراً شهید باوی فعالیت های خیریه گسترده ای هم داشتند؟ یک دوچرخه ای داشت می رفت برای رسیدگی، چندبار گفتم که برای کار ...
زمان اعلام نتایج کنکور ابراهیم مفقود شده بود
خداحافظی نگذارم از دوری من گریه کند. اجازه نمی داد خواهرهایش برای خرید مایحتاج از خانه خارج شوند. بارها تاکید می کرد که در هر شرایطی حجابشان را حفظ کنند. در آخرین دیدار هم گفت "این تنها وصیت من نیست بلکه اکثر شهدا در وصیت نامه خود به مسئله حجاب تاکید کردند." ** نحوه شهادت ابراهیم دوستی داشت به نام سید هاشم حسینی که در همسایگی ما زندگی می کرد. با هم در یک روز اعزام ...
پدری که همراه دو فرزندش جانش را به اسلام هدیه کرد
حسین گفت: من کار دارم و باید بروم،گفتم مادر را به شما تحویل بدهم تا امانتی به گردنم نباشد. بعد از آن دست مادرم را در دستم گذاشت و از طواف خارج شد. حدود ساعت 12 نیمه شب بود از خواب بیدار شدم و از خبر شهادت ایشان مطلع شدم . محمد حسین توسط دو فرد موتورسوار که از اعضای گروهک منافقین بودند مورد سوءقصد قرار گرفت و با شلیک گلوله کُلت به فیض شهادت نائل آمد. ضاربین که افرادی تقریبا 17 ساله بودند ...
خوابی که تعبیر شد/ عبدالله را در میان پیکر 700 شهید شناختند
1364 زمانی که دانش آموز سال چهارم تجربی بود بنا به فرمایشات امام راحل که فرمودند:" جبهه ها را خالی نکنید." از طریق پایگاه بسیج میرزاکوچک خان "مسجد حاج علی کوچک پائین بازار" به منطقه آموزشی منجیل اعزام شد و 20 روز در آنجا بود. به عشق فرمان امام راحل(ره) با وجود یکبار برگردانش از جبهه، دوباره عازم شد در آن زمان پدر مرحومش او را به اصرارم از منجیل به خانه باز گرداند، اما باز هم ...
همسرم را با دست های خودم مهیای رفتن کردم
، رزمنده جبهه مقاومت اسلامی نیز بود . خانم عامرزاده شما بسیار جوان هستند، چند سال دارید؟ کمی از خودتان بگویید . من متولد 1371 هستم و همسر شهیدم متولد 18 فروردین ماه 1367 بود. آشنایی ما هم به صورت کاملاً سنتی و با معرفی خانواده ها یمان صورت گرفت. محمد همه برنامه زندگی و آینده اش را بر پایه قرب الهی چیده بود. ایشان از من خواستند که در این هدف همراهی شان کنم. در نهایت هم در 29 مرداد ...
سردار بی ادعای بابلسر عاشق گمنامی بود
غدیر چون سید هستیم مهمان خیلی داریم. مادرم خواب دید پدرم خوشحال است، همیشه مهمان داشتیم مهمانان که می رفتند، پدرم از مادرم به خاطر پذیرایی تشکر می کرد. شهید مبارزه با گروهک پژاک روح الله سلطانی که سال گذشته به شهادت رسید، قبل از شهادتش وقتی به منزلمان آمد به همسرش می گفت صبوری را از همسر شهید حبیب الله پور یاد بگیرید. بعد از شهادت پدرتان به سوریه رفتید، با خانم زینب(س) چه درد دلی کردید؟ همیشه فکر می کردم وقتی حرم حضرت زینب(س) را دیدم دعاهای زیادی می کنم اما وقتی حرم بی بی را دیدم گفتم پدرم فدای تو. همه زندگی ما فدای تو یا حضرت زینب (س). *روزنامه جوان ...
فرهنگ در رسانه
همه آثار را با هم بخرد. پیشنهادی در طول این چند روز برای خرید نداشته اید؟ نه... به خاطر قیمت بالای کارها که نبوده؟ نه، این کارها قیمت بالایی ندارند اما هیچ وقت ترجیح من این نبوده که برای فروش کارها پیشقدم شوم. برای همین هم اعلام کردم آنها فروشی نیستند... در بین هنرمندان و نقاشان معروف کسی بوده که این نمایشگاه و نقاشی های شما را دیده باشد و در ...
ماجرای تماس تلفنی اشرف با شهید قرنی/وقتی شهید قرنی مقام آمریکایی را به جنوب تهران برد
ایران رفت. همه امور سفارت را ژنرال فیلیپ گست انجام می داد. من هم چون تازه از آمریکا برگشته بودم، زبان انگلیسی را خیلی خوب صحبت می کردم. تلفن دفتر تیمسار قرنی در ستاد مشترک ارتش به صدا درآمد. گوشی را برداشتم. گفت: من ژنرال گست هستم و می خواهم با تیمسار قرنی دیداری داشته باشم. گفتم: درخواست شما را به تیمسار می گویم و خبرتان می کنم. خدمت تیمسار قرنی رسیدم و ماجرای تماس گست و درخواست دیدارش را به ...
کارنامه یکی از مدیران کمتر شناخته شده ساواک + عکس
قانون بود. من الزامی نداشتم بمانم . آمد جلو، مرا گرفت زیر مشت و لگد، و بعد گفت : این قدر بزنیدش که همه را قبول کند و رفت . *امام، هشت ماه در محاصره رژیم مدت هشت ماه امام را در منزل آقای روغنی واقع در قیطریه به اقامت اجباری واداشت . روز قبل از آزادی (امام ) وزیر کشور و سرهنگ مولوی به دیدار امام می روند و می گویند: شما آزادید و می توانید به قم بروید. حضرت امام پاسخ می دهند ...
رزمنده 80 ساله ای که عصایش تشریفاتی بود
نام آقای شریفی را دیدم که در همان عملیات مجروح شده بود. آقای شریفی پیش از هر چیز رو به من کرد و گفت: یادت هست که 20 سال پیش، شهید علی ابراهیمی قبول کرد که به گردان شما بیاید، اما نیامد؟ گفتم: بله، اما علتش را هیچ وقت نفهمیدم. آقای شریفی در جوابم گفت: علتش را من می دانم و آن اینکه وقتی ایشان همان روز از شما جدا شد و به گردان برگشت، حس غریبی داشت، در جواب کنجکاوی ام پاسخ داد ...
خانواده ای به وسعت اقیانوس الهی
را دیدم که از من پرسید شما که فرزند بزرگتان شهید شده و همسر و فرزند دومتان نیز در منطقه است اینجا چه می کنید گفتم آمدم پسر کوچک ترم علیرضا را راهی کنم پاسخم توام شد با سوال دیگری از سوی ایشان در خصوص سن و سال علیرضا و فرزند دیگرم، گفتم علیرضا 15 سال دارد و امیر نیز 2 ساله است شهید اهل قلم آوینی از امیر به عنوان مرد منزل یاد کردند و ادامه دادند آیا ناراحت نیستید گفتم چرا، ناراحتم که چرا پسر کم ...
برای پسرم دیکته می کنم بابا جان داد!
...> بابا جان داد وقتی حسین مهدی کلاس اول رفت و به درس بابا آب داد رسید این جمله به زبانم نمی آمد تا برای پسر بخوانم. می گفتم مادر از این جمله بگذر برایت چیز دیگری دیکته کنم بابا جان داد! شرایط خیلی سخت بود. روح الله برایم هم پدر بود و هم همسر اما او با شهادت زنده شد و این مرا آرام می کرد. باید تسلیم خواست خدا شوم و یادگاران او را درست تربیت کنم. چراکه انگشت اشاره همه به سمت آنهاست. ...