سایر منابع:
سایر خبرها
آب روی آتش
غوغایی بود. با خودم می گفتم الان مرا از مدرسه بیرون می کند و من به بهانه رفتار خانم معلم دیگر به این مدرسه برنمی گردم. خانم تقوی گل را گرفت. عینکش را روی چشم جابه جا کرد. گل را چند دور چرخاند و به دقت نگاه کرد. دستم را گرفت و سمت خودش کشید. از ترس واکنش غیرمنتظره اش چشمانم را بستم. گرمای آغوش کسی را دور بازوهایم حس کردم. چشمانم را باز کردم. باور نمی کردم در آغوش خانم تقوی باشم. به چشم ...
بازگشت 20 زندانی به خانه توسط دبستانی ها
ماه رمضان آزاد شدند و بخشی از پول جمع آوری شده نیز باقی ماند. آن را کنار گذاشتیم تا به مناسبت روز معلم باز هم برای آزادسازی زندانیان اقدام کنیم و توانستیم 3زندانی جرائم غیرعمد را در استان تهران به مناسبت روز معلم آزاد کنیم. در این سال ها به طور کلی چند زندانی توسط این خیریه آزاد شده اند؟ دقیقا یادم نیست، اما دست کم 20زندانی. در این آزاد سازی همچنان همان دانش ...
موزهای ارزان قیمت میلیونی تمام شد / شگرد 2 شیاد که پول رهن خانه مرد مشهدی را به جیب زدند
برنمی داشتم اما کاری از دستم برنمی آمد! خلاصه همه پول هایی که برای رهن منزل پس انداز کرده بودم از حسابم برداشت شد و من تا صبح نخوابیدم و خودم را به پلیس فتا رساندم که این جا متوجه دستبردهای اسکیمری شدم و ... درپی اعلام شکایت این مال باخته میان سال، بلافاصله بررسی های تخصصی کارشناسان با راهنمایی های ارزنده رئیس پلیس فتای خراسان رضوی آغاز و مشخص شد که تبهکاران اسکیمری به دور از چشم خریداران ...
کنایه آقای گل آسیا به دریافت حواله خودرو؛ حالا ببینیم این آینده می آید یا نه!
دوره قبل تمام تیم ها را با اختلاف پشت سر گذاشتیم و در تمام تورنمنت چهار گل خوردیم، اما وقتی آمدیم همه می گفتند فقط قهرمانی مهم است. الان اعضای تیم عوض شدند و جوان تر شدیم. بازیکن تیم ملی فوتسال ایران یادآور شد: بازی ها را سخت بردیم و سخت شروع کردیم، اما در فینال توانستیم قدرت مان را به آسیا نشان بدهیم. تایلند را جلوی 12 هزار تماشاگر با نتیجه 4 بر یک شکست دادیم و تیم آنها را بسته بودیم و ...
دفاع جانانه جوان کاشمری از دختران جوان در برابر 2 شرور مزاحم نوامیس
...> درباره روز حادثه صحبت کنید. آن روز دقیقا چه اتفاقی افتاد و علی چطور مجروح شد؟ روز حادثه 2، 3 دختر جوان از نزدیکی خانه مان می گذشتند که دو پسر موتورسوار برای شان مزاحمت ایجاد کردند. ظاهرا می گفتند که باید با ما رفیق شوید و با ما بیایید و... همان موقع علی سر رسیده و این صحنه را دیده بود. او هیچ درگیری با آنها نداشت و فقط گفته بود که مزاحم نشوید و مگر خودتان خانواده ندارید. همین چند جمله ...
نجات دادم تا آسوده بخوابم
کشاورزی می کنم تا از محصولاتش درآمدی داشته باشم. آن روز عصر روی زمین کار می کردم و مشغول بیل زدن بودم که صدایی از چند متر آن طرف تر بلند شد. اول فکر کردم تصادف شده، گردوخاک که بلند شد، خودم را به نزدیکی محل حادثه رساندم. متوجه شدم پل فروریخته و گردوخاک بلند شده است. جاده روستایی است و از آنجا که جاده پیچ دارد، آنهایی که از این مسیر رد می شدند، امکان اینکه متوجه ریزش پل شوند، برایشان مهیا نبود ...
گفتم یا قهرمان می شوم یا به خانه می روم!
...؛ فرانسه 20 روز پیش برزیل را برده و همه اکنون تلاش می کنند تا با قدرت نتیجه بگیرند. اگر از این غافل جا بمانیم، تکلیف مشخص است. شما خودتان ببین که ژاپن قهرمان دوره قبل در مرحله گروهی حذف شده و این نشان داده که پیشرفت در فوتسال سرعت دارد. سرمربیان تاپ زیادی در آسیا هستند و کار سختی داریم و کار سخت هم آدم های سخت را می طلبد. ...
سمانه 27 ساله در پاتوق مردان کثیف چه می کرد ! / با پای خودم آمدم !
جوانی مرا دید و زمانی که متوجه شد پول هایم به سرقت رفته است، مرا به خانه خودش دعوت کرد. من هم که به دنبال چنین فرصتی بودم بی درنگ با او همراه شدم ولی او مرا به خانه ای مجردی آورد که چند جوان دیگر هم درآن جا مشغول استعمال مواد مخدر بودند. در همین حال من که از شدت خماری پلک هایم را نمی توانستم بالا نگه دارم، بلافاصله به جمع آن ها پیوستم و از مواد مخدر صنعتی آن ها استفاده کردم ولی روز بعد ...
می گفت شهادت در جوانی قشنگ است!
. بعد از سه ماه همسرم به مرخصی آمد. با اصابت ترکش مجروح شده بود و ناچار شده بود به مرخصی بیاید. آن روز من داشتم قالی می بافتم و محمد داخل گهواره کنار دارقالی خوابیده بود. شوهرم که وارد خانه شد به استقبالش رفتم. همان لحظه محمد از خواب بیدار شد و شروع به گریه کرد. او را به آغوش گرفتم و نوازش کردم. در حالی که محمد را به آغوش داشتم وارد اتاق شدم. همسرم گفت که این بچه کیست؟ گفتم محمد خودمان است. گفت روزی ...
تا دیروز می گفتند پرسپولیس من را می خواهد، امروز می گویند استقلال!
بالای جدول هم در این چند سال پیشنهاد داشتم اما خودم هم نمی دانم چرا مس را در لیگ دسته اول انتخاب کردم. البته بیشتر سر رفاقت بود و فکر می کردم فصل خوبی می شود و تیم خوبی می بندیم که این اتفاق نیفتاد. البته فصل را خوب شروع کردم و چند گل و پاس گل داشتم. کار خوب پیش می رفت که دستم شکست و دو ماه بازی نکردم. از استقلال پیشنهاد نداشتی؟ جالب اینکه تا هفته قبل همه جا صحبت از این بود که ...
اقدام شیطانی 4 مرد افغانی با نوجوان ایرانی در تهران + التماس های جوان ایران / فیلم
20 شهریور سال گذشته پسر 16 ساله ای به نام نوید به همراه پدرش با مراجعه به پلیس آگاهی پایتخت شکایتی را مبنی بر آزار و اذیت چهار متجاوز ثبت کرد. به گزارش سلام نو، وی در تشریح ماجرا به مأموران گفت: صبح در حال بازی در زمین فوتبالی در نزدیکی خانه مان بودم که چهارمرد افغانستانی با موتور به آنجا آمدند و بعد با تهدید چاقو مرا سوار کردند و به حاشیه تهران بردند. بعد از آن وارد باغی شدیم و آنها ...
فدریکو والورده: عاشق بازی با تونی کروس هستم؛ منچسترسیتی را نمی توان با شانس شکست داد
رلو آنچلوتی خیلی به من کمک کرده است. او مهره کلیدی تیم ما بوده است. او ایده های زیادی در مورد چگونگی پیشرفت هر بازیکن دارد، من خیلی به او اعتماد دارم. همه ما خیلی هیجان زده هستیم. خودم خیلی انگیزه دارم، چون برای اولین بار در لیگ قهرمانان اروپا با بایرن روبرو می شوم.
شهید آوینی الگوی بسیار خوبی در مستندسازی شد
برای من شد که ان شاءالله خودم از همین الگو برداری خواهم کرد و چند وقت آینده برای شهید مهدی ثامنی راد، شهید مدافع حرم یک مستند می خواهم بسازم و پس از آن سینمایی شهید ثامنی راد را با الگو از شهید آوینی بسازم. وی درباره جای خالی این مستند پس از چهل و اندی سال، پاسخ داد: بعد از شهید آوینی مستندات بسیاری در خصوص دفاع مقدس و حتی شهدای دفاع مقدس ساخته شد ولی حال و هوای مستندهای شهید آوینی، به ...
چرا مشکلات حل نمی شود؟
.... آن چمدان پر از شال کشمیر، نخ پنبه و شیفتون تا شال زمستانی، تابستانی، ساحلی و شال گردن است. همه فامیل حسن انتخاب سمیرا در شال را معرکه می دانستند. چهار ماه شده است. دیگر خانه هیچ عطری نداشت. همه پرندگانی که روی گل سرخ ها نشسته بودند. در رویای خواندن آواز نبودند. من تنهای تنها مانده ام و دوشب بعد بی اختیار سوار ماشین ام شدم. سویچ انداختم ماشین روشن شد و حرکت کردم. به سرعت می ...
هرچیز از تو پرسید فقط بگو حسین ...
خیلی طول نکشید. دید که آدمِ هر روزی نیستم. خبر به او هم رسیده بود و می دانست عمق رفاقت من و مصطفی عمیق تر از رابطه دوستی و برادری است. تسلیت گفت و نماندم و یک راست آمدم دفتر خودم. از طالعِ آن روز، نه انگار که فروردین باشد و نه انگار که روز آخر هفته، ارباب رجوع از زمین و آسمان باریده بود و گرمای یادآوری دهشت بارِ خبرِ ناگهانی، داشت سرم را می ترکاند. آن حال را که تا آن روز تجربه نکرده بودم را گریه ...
آزار سیاه پسر 16 ساله در زمین فوتبال قلب تهران / من اعدام می خواهم + جزییات
به گزارش زیرنویس، عصر 20 شهریور ماه پارسال پسر 16 ساله به نام هانی همراه با پدرش به پلیس آگاهی رفت و شکایت سیاهی را مطرح کرد. وی به ماموران گفت: من در زمین فوتبالی در نزدیکی مصلی مشغول بازی بودم که 4 مرد جوان با موتور سراغم آمدند. آنها که به نظر می رسید افغان [...]
ماحرای کتک کاری عابدزاده جلوی ساختمان باشگاه؛ دیروز به علی دایی فحش دادند امروز نوبت من است/ اسطوره ...
کاملا جدا می دانم. من برای فیزیوتراپی به ساختمان باشگاه پرسپولیس رفتم اما آن جا دو نفر با دیدن من به سمتم حمله کردند و من هم از خودم دفاع کردم. یکی از آن ها چند روز قبل به من بد و بیراه گفته و عکسم را پاره کرده بود. پرسپولیس خانه من است ولی خیلی تلخ بود که حالا حتی در خانه خودم هم امنیت ندارم. همان هایی که چندی قبل به علی دایی و افشین پیروانی توهین کرده بودند حالا به من حمله کردند. پس از بروز این ماجرا، افرادی که با عابدزاده درگیر شده بودند، به پلیس 110 زنگ زدند و حضور احمدرضا عابدزاده در کلانتری به یکی از مهم ترین سوژه های فوتبال ایران در اردیبهشت سال 89 تبدیل شد. ...
با خداحافظی باجو، 19 سال است که یکشنبه نداریم!
ار جام جهانی 1994 یکی از آنها است. اما هنگامی که به گذشته بازمی گردم می بینم که پس از بیست سال، این بازنشستگی را با لذت فراوانی جشن می گیرم، این پیروزی بزرگ برای روبرتو باجو است. توپ طلای 93، گل اول ایتالیا، اسلالوم ایتالیا 90، جادوی آمریکا و اشک های پاسادنا، خاطراتی بود که به مانند تیزر یک فیلم ایتالیایی در ذهن هواداران مرور می شد و باجو آرام آرام به سمت تونل سن سیرو قدم برمی داشت. همه ایستادند تا با صدای بلند، برای آخرین بار نام یکی از ده های برتر تمام دوران این ورزش را فریاد بزنند. اکنون واقع نگر باشید. 19 سال است که دیگر یکشنبه نی ...
نقشه مرد کارخانه دار استرالیایی برای دختر بی نوا در مشهد / من زن سومش بودم!
به گزارش زیرنویس، زن 30 ساله که برای شکایت از شوهرش به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود، با این ادعا که شوهرم فرزند شیرخواره ام را از من جدا کرده و به خارج از کشور برده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:اگرچه پدر و مادرم تبعه کشور [...]
مامان بگو برای دین و کشور رفتم؛ دست راست اسلحه و دست دیگرم کتاب
. پزشک اورژانس گفت: به بیمارستان نمی رسد، خانه بماند بهتر است. همه آمدند. تخت رجب را رو به قبله کردیم. برایش دعا خواندیم. چند ساعتی در حالت احتضار بود، جان کندن برایش سخت بود. صدای اذان مغرب از بلندگوی مسجد بلند شد. وضو گرفتم و نمازم را خواندم. رو به قبله نشسته بودم و داشتم تعقیبات نماز را زیر لب زمزمه می کردم. چشمم به رجب افتاد. مثل گچ دیوار سفید شده بود. تسبیح را گذاشتم روی سجاده و از جا بلند شدم. رفتم کنار تخت رجب و آرام در گوشش گفتم: تو بابای امیر و علی هستی؛ حلالت کردم حاجی، دیدار ما به قیامت. لحظاتی بعد رجب از دنیا رفت. ...
این قاتل غیرتی شایسته اعدام نیست اما اعدام می شود / قتل ناموسی در صحنه ملاقات زن خیانتکار با مرد متاهل
....این موضوع شک مرا بیشتر برانگیخت .تا اینکه چند روز بعد بار دیگر با همسرم تماس گرفتم و او مدعی شد در محل کارش است. ولی من حرفش را باور نکردم و سرزده به خانه برگشتم و او را در شرایط نامناسب دیدم. من همه جای خانه را گشتم اما چیز مشکوکی پیدا نکردم واز همسرم خواستم با هم بیرون برویم .اما همسرم دستپاچه بود و دوبار به سرویس بهداشتی رفت .من که مشکوک شده بودم همان موقع با باجناقم تماس گرفتم و از او ...
خاطرات کتابی!
کمتر کودکی مشابه آن دیده می شود. این فیلسوف اگزیستانسیالیست در کتاب کلمات که شرح حالی است از دوره کودکی و ماجرای ذوق ادبی او چنین نقل می کند: در زمانی که کودک بودم، در اتاق کار پدربزرگم، همه جا کتاب بود. گردگیری شان به جز یک بار در سال و پیش از شروع کار موسسات آموزشی در ماه اکتبر قدغن بود. هنوز خواندن ندانسته به آنها، به این سنگ های ثابت ارج می-نهادم، چه راست بودند چه کج، چه در ...
فصیحی: استاد اولین ها هستم و از حضور در لیگ الماس خوشحالم
المپیک 2024 پاریس داشته باشم و مسابقات قبل از آن هم خیلی برایم مهم است. فصیحی درخصوص برنامه هایش پیش از حضور در المپیک گفت: یک هفته است که به بلگراد آمده ام و قرار است بعد از رقابت های لیگ الماس در قطر، به ایتالیا بروم و آنجا تمرین می کنم. در ادامه به صربستان برمی گردم و سپس چند مسابقه تدارکاتی در پیش دارم. ان شاءالله این سه ماه و مسابقات تدارکاتی پیش رو را با سلامتی کامل بگذرانم و آماده شوم تا بهترین عملکردم را در المپیک داشته باشم. انتهای پیام/ ...
این کشاورززاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است
کنارشان بماند. دل خودش نیز، چنین می خواست. اما نماند. گفت: جان یک بچه در مقابل جان این همه عزیزانی که در حال جنگ هستند، ارزشی ندارد. در همان سال نخست جنگ تحمیلی به شهادت رسید. اما در همان چند ماه، در چندین عملیات حضور داشت. پیش از آن نیز، در درگیری با تجزیه طلبانی که در ارتفاعات غرب کشور جولان می دادند شرکت کرده بود. خودش می گفت: اگر تعریف از خودم نباشد، فکر می کنم بالاترین پرواز جنگ در ...
پای درس ایثار | تلاش 33 روزه معلم اصفهانی نقطه عطف مدرسه آزادی
خنده از این که هنوز با همان خودروی RD قدیمی اش تردد می کند سخن می گوید و می افزاید: دلم برای این بچه ها که هیچ جا قبولشان نمی کردند می سوخت، نمی خواستم ترک تحصیل کنند.. برای این که سرعت کار بیشتر شود، خودش هم به میدان می رود. گچ کاری، بنایی، رنگ کاری، جوشکاری و بهسازی باغچه؛ هرکاری که از دستش برمی آید انجام می دهد تا مدرسه زودتر آماده شود. میثم سالک در مورد آن روزها می گوید: در ...
گفت و گو با مردی که برای نجات جان دختر بچه ای وارد رودخانه خروشان شد
.... آب به شدت عمیق بود.10دقیقه وحدود300 متر در رودخانه با امواج آب درگیر بودم تا جایی که 3-2 سه بار به طور کامل زیر آب رفتم و چیزی به غرق شدنم نمانده بود. لوازم پزشکی خیس شده بود، اما باید همان را به روستا می رساندم. بعد از مدتی خودم را به قسمت کم عمق رودخانه رساندم تا کمی استراحت کنم. به شدت خسته بودم و به تجدید قوا نیاز داشتم. چند دقیقه داخل آب استراحت کردم و وقتی خستگی ام کمی رفع شد ...
بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
مشکل دارم. حاج مجید گفت بیایم پیش شما بگویم: به فلانی بگو حاج مجید گفت مشکل من را حل کنید. پرسیدم کدام حاج مجید؟ گفت: شهیدحاج مجید رمضان. گفتم خودت می گویی شهیدحاج مجید! شهید چطور گفت بیایی پیش من؟ آن برادر حرف عجیبی زد. گفت: من خودم از بچه های لشکر 27 هستم. چند روز پیش رفتم قطعه 26 بهشت زهرا (س) سر مزار حاج مجید. دلم بدجوری گرفته بود. صاحب خانه پول پیش بیشتری می خواست و من ...
شهید مدافع حرمی که نمی خواست شهید بشود!
عنوان عضوی از بچه های لشکر فاطمیون به منطقه برود و بسیار پیگیری کرد، اما اجازه اعزام نمی دادند. حتی چند بار هم همراه فاطمیون به منطقه رفت، اما در اعزام آخر وقتی متوجه ملیتش شدند، او را از منطقه بازگرداندند. این برگشت برای بهروز خیلی سخت بود. بعد ها برایم تعریف کرد و گفت تا یکی دو سال می رفتم هیئت ها و فقط گریه می کردم می گفتم یعنی حضرت زینب (س) نمی خواهد این لیاقت را به من بدهد که ...
آقای رادان یک بار برای همیشه این بساط را جمع کنید!
. این بماند که در روزهای بعد برای پیگیری ماجرا به دفتر پلیس راهرو منطقه رفتم. آنجا هم به صورت نصفه و نیمه کاری را انجام دادند. چرا نصفه و نیمه هم جالب است که بگویم. اتفاق مشابهی در زمستان دوسال قبل برایم رخ داد، در یک روز تعطیل منزل بودم که برای من پیامک جریمه در فلکه سوم تهرانپارس بابت چند مورد خلاف (عبور از چراغ قرمز و عدم توجه به فرمان پلیس) آمد و مبلغی نزدیک به 250 هزار تومان می شد ...