سمانه 27 ساله در پاتوق مردان کثیف چه می کرد ! / با پای خودم آمدم !
سایر منابع:
سایر خبرها
زیباترین طلاق در ایران ! / به این زن باید احترام گذاشت ! + علت
او کردم، اما بعد فهمیدم به طور مرتب از مردم کلاهبرداری می کند. *چرا شوهرت کلاهبردار شد؟ چون می خواهد به آرزوهای بزرگی که دارد برسد. برای او مهم نیست مردم با زحمت پول درمی آوردند. پول آنها را می گیرد. سعی می کند با بهره گرفتن های زیاد اموالش را بیشتر کند. ما در عرض چند سال خانه لاکچری و ماشین گران قیمت خریدیم. من فکر می کردم شوهرم با تلاش خودش به اینجا رسیده اما بعد فهمیدم او ...
ردپای مرد طلبکار در آدم ربایی 10 میلیارد تومانی / وقتی پلیس فاش کرد همه شوکه شدند!
مرا بحرانی و در چند قدمی مرگ دیدند، با دریافت 100 میلیون تومان و چندین سفته و چک به مبلغ 10 میلیارد تومان راضی شدند، مرا سوار خودروشان کرده و در اطراف کرج رهایم کردند. ردپای آشنا با شکایت مرد جوان، تحقیقات به دستور بازپرس جنایی پایتخت آغاز شد. در نخستین گام کارآگاهان به بازبینی دوربین های مداربسته اطراف محل ربودن شاکی پرداختند. تصاویر ربوده شدن و رها کردن گروگان به دست آمد، اما ...
روایت معلمی که طبیب دوار روستاست
رسیدم که با هم عازم اصفهان شویم متوجه شدم که او ساعتی پیش حرکت کرده و رفته است. در آنجا یک لحظه مستأصل ماندم با پول اندکی که همراه داشتم چگونه به اصفهان بروم که ناگهان آیه وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا (عنکبوت/69) از ذهنم گذشت و با قلب مطمئن و باور راسخ به این کلام نورانی به ترمینال رفتم و شرایطی پیش آمد که بنده با همین اطمینان قلبی به اصفهان رفتم، کلاسم را گذراندم و عصر ...
ماجرای سرقت مرگبار با نوشیدنی سمی!
شفاآنلاین حادثه سارق میان سال که مدعی بود از حدود 2 سال قبل به اتهام سرقت های سریالی با آبمیوه های مسموم در زندان مشهد تحمل کیفر می کرد،روز گذشته به اتهام قتل پیرمرد مسافر مقابل میز عدالت ایستاد و در تشریح ماجرای سرقت مرگبار با نوشیدنی سمی به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گفت:پدر و مادرم در زلزله بم جان خود را از دست دادند و من هم در شمال کشور کار می کردم تا این که 3سال قبل به مشهد آمدم و با زنی به نام ...
رابطه نامشروع همسرم به خواهر جوانم خانه خرابم کرد/ فکرش هم نمی کردم این محبت ها ...
چندانی نداشت، از این رفتارهای دامادش بسیار خوشحال بود. من نیز از پیمان به خاطر همه محبت هایش به خواهرم قدردانی می کردم تا این که فهمیدم توجه او به حمیرا غیرمتعارف است به گونه ای که یک شب به طور اتفاقی از خواب بیدار شدم و او را مقابل اتاق خواهرم دیدم. پیمان که دست و پایش را گم کرده بود در برابر نگاه های متعجب من گفت: صداهایی از اتاق شنیدم و تصور کردم دزد به خانه آمده است. خلاصه ...
کدام فرزند شما افزایش حقوق فروردین را در خرداد ماه دریافت می کند؟/چرا حتی نمایندگان جرائت سوال کردن از ...
شهرداری تهران و سمت شهردار یک منطقه را دارد. آقا جواد هم کارگزار بیمه ذیل خودروسازان است. آقا قدیر شما هم در ستاد مبارزه با مواد مخدر سمت داشته. یکی هم شرکت دارد و آن دیگری را نمی دانم. آقای مرتضوی وزیر دولت خدمتگذار مردمی آقای رئیسی، من 30 سال کار کردم و با حقوق ناچیز بازنشسته شدم. حقوقی 10 میلیونی که الان میگیرم حتی تامین یک سوم ماه زندگی مرا نمی دهد. نه ...
بنز صفر کیلومتر برای بچه های یتیم خانه!
سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم. تا من را دید از موتور پیاده شد. مرا در آغوش کشید. چند دقیقه ای صحبت کردیم. وقتی می خواست برود اشاره کرد، حقوق گرفتی؟! گفتم: نه، هنوز نگرفتم ولی مهم نیست. دست کرد توی جیب و یک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمی گیرم، خودت احتیاج داری. گفت: این قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتی پس می دی. بعد هم پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد و رفت. آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم. خیلی دعایش کردم. آن روز خدا، ابراهیم را رساند. مثل همیشه حَلال مشکلات شده بود. ...
قرار ما لس آنجلس | دوست دارم در استادیوم شاهد جشن قهرمانی استقلال باشم | حذف پرسپولیس خوشحالی ام را ...
2مدالم طلاست. در 2سالی هم که پدرم را از دست دادم کارم سخت تر شد. از این به بعد فدراسیون، وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک باید من را حمایت کنند. 3سکه دادند. فدراسیون گفته پول کفش میخی را می دهد، اگر داد که هیچ ولی اگر نداد باید کفش بخرم و بقیه اش را هم فعلا نگه می دارم. در ذهن من این است که در المپیک باشم و مدال هم بگیرم. المپیک (2028) 4سال دیگر برگزار می شود و 4-3سال فرصت دارم ...
داریوش کاردان: تلویزیون نمی بینم، رادیو هم گوش نمی دهم
است که حتی سردمداران فرهنگ، ادب، تربیت و آموزش وپرورش ما هم اوضاعشان خوب نیست. بازهم بر می گردم به آن مقوای کلاس علوم، اگر خوب بود باید نتیجه را می دیدیم. حالا که داریم نتیجه را می بینیم باید برگردیم و ببینیم چه چیزی خوب نبوده است. به خاطر دارم که وقتی پسرم ابتدایی بود، در سال 72 بعداز درست کردن برنامه نوروز 72 که خیلی هم سروصداکرد، مرا به عنوان نویسنده نشریه مخصوص زائرین به نام زائر دعوت کردند و ...
افسوس که او را نشناختم
. مشکل از زمانی شروع شد که من ورشکسته شدم. در کمتر از 3 سال تمام دارایی ام را از دست دادم و درست زمانی که نیاز به کمک همسرم داشتم او مرا ترک کرد. در گذشته هر چه پول در میآوردم به پای خانواده ام میریختم، هر چقدر می خواست خرید می کرد. خودم هم کاملاً به او وفادار بودم. در طول این سال ها کاملا به او عادت کرده بودم و در واقع من عاشق او شده بودم اما ضربه ای که لیلا به من زد بدتر از ورشکستگی ام در کار ...
فال حافظ سه شنبه 11 اردیبهشت 1403
به خاطر مسائل کوچک غمگین نباش. وجودت مثل گلستانی است که چند روزی سبز و با طراوت است و بعد خزان زندگی آن را از بین می برد. اگر می خواهی عمری دراز داشته باشی به مستمندان کمک کن. ناجی تو کسی غیر از خدا نیست و اوست که زینت دهنده ی دلهاست. فال حافظ امروز متولدین مهر دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله ...
از رسانه ها/ نگاهی به روزهای سخت کارگران غیربومی در تهران/ خلأ بزرگ سیستم کار در کشور، نبود نظارت بر ...
باید دو سال صبر کند. به همین خاطر بعضی از کارگران که هنگام کار دچار حادثه می شوند از خیر پیگیری قضایی می گذرند، چون احساس می کنند به جز اتلاف وقت و هزینه چیزی عایدشان نمی شود. مثلاً خودم هنگام تمیز کردن درِ آسانسور دچار حادثه شدم، اما چون شاهدی برای اثبات این حادثه نداشتم و از طرفی صاحبکارم نیز زیربار نرفت و حتی حاضر نشد مرا به بیمارستان برساند از طرح شکایت خودداری کردم، چون می دانستم در چنین شرایطی ...
خانم دانشجوی پزشکی خام خواستگار مقیم آمریکا شد و خانواده اش را زیر پا گذاشت + نظر کارشناسی
به گزارش زیرنویس، دختر 30 ساله که برای مشورت های تخصصی درباره ماجرای ازدواجش به مرکز انتظامی آمده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت:پدر ومادرم بازنشسته فرهنگی هستند و حساسیت خاصی روی فرزندانشان دارند به همین دلیل همه خواهران و برادرانم مطابق سلیقه خانواده ام ازدواج کرده اند و زندگی [... ...
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و ...
داشتم دیوانه می شدم. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم. چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من ...
موزهای ارزان قیمت میلیونی تمام شد / شگرد 2 شیاد که پول رهن خانه مرد مشهدی را به جیب زدند
همکارش داد که در جلوی وانت پشت فرمان نشسته بود و کارت ها را دردستگاه پوز می کشید. بعد از این خرید ارزان، با خوشحالی به تفریح رفتیم و شب هنگام زمانی که برای خواب آماده می شدم ناگهان پیامک های پی درپی برداشت از حساب بانکی به گوشی تلفنم سرازیر شد. باورم نمی شد! چه کسی این پول ها را برداشت می کرد ؟از شدت نگرانی و اضطراب داخل پذیرایی مدام به این سو و آن سو می رفتم و چشم از پیامک های میلیونی ...
قتل این بار با چماق!
...: پدرم خانه نیست! ولی ناگهان پدر او (ع-ز) از در پارکینگ بیرون آمد و با اخم به من گفت: با چه کسی کار داری؟ گفتم: من از بستگان حسین هستم او این جا آمده است؟ گدا در پاسخ گفت: یک بار ظهر آمد و تریاک گرفت و یک بار هم نیم ساعت قبل این جا آمد و بعد از خرید تریاک رفت! درحالی که ساقی محل فروش مواد مخدر به مرد معتاد را تایید می کرد و او را از مشتریان خود می دانست اما باز هم برطبل انکار می کوبید ...
می گفت شهادت در جوانی قشنگ است
.... همراه پدرش او را به درمانگاه دستجرد بردیم. پزشک بعد از معاینه به سختی رگ دست بچه را پیدا کرد و سرم وصل کرد. من و محمد هنوز در درمانگاه بودیم که شوهرم به خانه رفت و ساکش را برداشت تا به جبهه برود. همسایه هایی که برای بدرقه شوهرم آمده بودند و می دانستند من تشنج می کنم و محمد هم به سختی بیمار است، شوهرم را سرزنش کرده بودند که چرا می خواهی در این وضعیت همسر، نوزاد بیمار و دو طفل دیگرت را ...
مطهری امام
سرو سامان مناسبه نداشت و به همین خاطر مرتضای جوان و تشنه ی معارف و حقایق به فریمان برگشتو حدود دو سال با بهره گیری از کتابخانه پدر به تأمل و تفکر واندوختن اطلاعات مذهبی و به ویژه مطالعه تاریخ اسلام اشتغال داشت. اغلب کتاب دستش بود و فقط مطالعه می کرد. بعد ها در قم می گفت من هرچه مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سالی است که از مشهد به فریمان برگشتم (پاره ای از خورشید،صفحه76) ...
فال حافظ امروز | فال حافظ آنلاین با معنی دوشنبه 10 اردیبهشت 1403
از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون روی سوی خانه خمار دارد پیر ما در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما روی خوبت آیتی از لطف بر ما ...
مرگ مشکوک دختری که با نامزدش به مهمانی رفت
تحقیقات برای کشف علت مرگ دختر جوانی که پس از رفتن به مهمانی فوت شده است، آغاز شد.
ماجرای فلک شدن مرضیه حدیدچی در مکتب خانه
آن لحظه با این که بغض گلویم را می فشرد، خشم و اندوهم را فرو دادم و بعد از پایان ساعت درس شتابان به سوی خانه رفتم، از شدت ناراحتی بدنم گرم و ملتهب و صورتم برافروخته بود. با دیدن پدرم بغضم ترکید و گریستم: گفتم: چرا؟ آخر چرا ما دخترها نباید نوشتن یاد بگیریم؟! پدرم دستی به سرم کشید و گفت: بهتر است دختر فقط خواندن بیاموزد صلاح نیست که نوشتن یاد بگیرد چرا که ممکن است اشتباهی از او سر بزند و نامه ای به ...
زندگی مسلمانان هند در سایه رعب و وحشت
اغتشاشات شرکت نکرد و به سادگی با برادرم با ماشین از خانه بیرون رفتند و پدرم تیر خورد. وی افزود: مدت کوتاهی پس از رفتن آنها، برادرم با من تماس گرفت و به من گفت که پدرمان از ناحیه شقیقه سمت راست هدف گلوله قرار گرفته است، من به بیرون دویدم تا متوجه شدم هنوز نفس می کشد و شش روز بعد در بیمارستان فوت کرد. محمد امان (21 ساله) می گوید که پدرم بیرون رفته بود تا برای خواهرزاده ام شیر ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام احمد جلالی
انقلاب سختی های فراوانی را تحمل کرد، به جهاد سازندگی رفت تا بهتر بتواند خدمت کند. قلبی سرشار از محبت و صمیمیت، دستی نوازشگر و چاره ساز، روحی پاک و خدایی داشت. چند صباحی از رفتنش به جهاد می گذشت که داوطلبانه به جبهه خرمشهر اعزام شد. پس از 45 روز برگشت. می گفت گمگشته ام در جبهه است. پسرش سه ساله بود که چندین مرحله دیگر به جبهه رفت. در بین این آمد و شدها در سال 64 در دانشگاه ...
شکار سوژه های سرقت مقابل مدارس
اعتراف کرد و گفت: سارق تکرو منزل بودم و بعد از آزادی هم چند موردی سرقت کردم. مدتی قبل در فضای مجازی با آناهیتا دوست شدم و او با ترغیب من از خانه اش فرار کرد و نزد من آمد. اوایل هزینه زندگی مان را با فروش طلاها و دلارهایی که آناهیتا از خانه اش دزدیده بود، گذراندیم. اما پول ها که تمام شد در نهایت، من پیشنهاد سرقت را به آناهیتا دادم. چاره ای نداشت جز اینکه قبول کند و با من همراه شود. نقشه من خفتگیری و ...
مامان بگو برای دین و کشور رفتم؛ دست راست اسلحه و دست دیگرم کتاب
امیر از داخل خانه بلند شد. رجب به طرفم آمد. گفتم حتماً ترسیده و می خواهد دلجویی کند. گوشه لباسم را گرفت، پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند. دست و پا می زدم. نفسم بالا نمی آمد، کم مانده بود خفه شوم! از زمین بلندم کرد. با پای برهنه هلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست. بلند شدم، آرام چند ضربه به در زدم و گفتم: رجب! باز کن. شبه بی انصاف! یه چادر بده من سر کنم ...
بنّای عارفی که زمان و مکان شهادتش را می دانست...
زننده ای دارد. سریع از خانه زد بیرون و برگشت پادگان. سرهنگ به خاطر این کار تنبیهش کرد. هجده توالت را باید به تنهائی می شست. بعد از گذشت یک هفته از مدت تنبیه سرهنگ آمد و گفت: حالا دوست داری برگردی خونه من کار کنی یا نه؟ عبدالحسین گفت: اگر تا آخرین روز خدمتم مجبور باشم همه کثافت های توالت را توی بشکه خالی کنم و به بیابان بریزم، باز پا توی خانه شما نمی گذارم. بیست روز دیگر این تنبیه را ادامه داد تا این ...
خاطره پرواز منوچهر محققی در عملیات مروارید
داشتم که هر دو درگذشته اند. این ها 15 ساله و 14 ساله بودند. هنگام تقابل مصدق و شاه مشغول شعارنویسی روی دیوار بودند که دستگیرشان کرده و به تهران بردند. هر دو را به زندان راه آهن بردند که سه ماه آن جا بودند. آن زمان شش یا هفت ساله بودم. گذشت تا به دانشگاه رفتم و به علت مشکلات مادی _ پدرم چند فرزند در حال تحصیل داشت و نمی توانست برایم به تهران پول بفرستد _ ناچار شدم به وزارت دارایی بروم. ...
بیوگرافی بهرام افشاری و پدر و مادرش از تئاتر تا شهرت با عکس
متر است و حدود 85 کیلو وزن دارد. از دیگر مشخصات ظاهری این بازیگر می توان به چشم قهوه ای، موی مشکی و راست دست بودن اشاره کرد. خانواده بهرام افشاری خانواده بهرام افشاری کم جمعیت است و وی تنها تک فرزند خانواده می باشد. پدر و مادر این بازیگر در کودکی بهرام از هم جدا شدند، او در اینباره می گوید: مادرم زمانی که من دو سالم بود مرا به همراه پدرم رها کرد و رفت. پدرم هم بعد از مدتی ...
دست اندازهای نسخه الکترونیکی و تائید آن؛ تجربه بیماران چه می گوید؟
سختگیری زیادی را در تحویل این دارو در نسخه الکترونیکی ایجاد کرده است. رضا یک بیمار دیابتی می گوید: "چند روزی به دنبال انسولین بودم و داروخانه نداشت. روزی به متصدی داروخانه گفتم: من یک هفته است انسولین ندارم و متصدی گفت: تو یک هفته است که نداری و ما یک ماه است که نداریم. نمیدونم قانع شدم و منطقی گفت یا چی .... ولی حرفی واسم نموند. روز بعد به شعبه مرکزی مراجعه کردم و خوشحال که بالاخره ...