سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی نامه اکبر عبدی/بازیگر همه فن حریف سینمای ایران
زمان جنگ ایران و عراق به جبهه رفت، جانباز و در سال 1380 آسمانی شد. او همچنین یک خواهر به نام اشرف نیز دارد. خانواده آقای عبدی پرجمعیت بودند و ایشان در سال 1358 موفق شد دیپلم بگیرد. آقای عبدی به گفته خودش در سن 19 سالگی عاشق یک دختر 18 ساله می شود اما خانواده او شدیدا مخالف این موضوع بودند. بنابراین خیلی زود 20 روز بعد تدارک ازدواج او با دختر دایی خود نینا را می بینند و حاصل ازدواج آنها ...
عکس زیبایی وصف ناپذیر ثریا قاسمی در جوانی ! + بیوگرافی و عکس های خانوادگی اش با حمیده خیرآبادی مادرش !
بیوگرافی : وی بازیگر سینما و تلویزیون متولد 28 اذرماه سال 1319 در تهران است. نام واقعی اش مولود ملاقاسم و تنها فرزند علی ملاقاسم و حمید خیرآبادی ( مادر سینمای ایران) است. از سمت مادری اهل رشت است. در کودکی به دلیل جدایی پدر و مادرش گاهی در خانه ی مادر و گاهی در خانه ی پدرش زندگی می کرده است. که این موضوع برایش سخت بوده است. تحصیلات بیوگرافی ثریا قاسمی: ثریا قاسمی ...
کودک بازیگوش با ماشین همسایه را زیر گرفت | ماجرای عجیب 5 کودکی که حادثه ساز شدند
پیاده رو شد و با یک طلافروشی برخورد کرد. خوشبختان این حادثه تلفات جانی نداشت. 21 بهمن 97، در نجف آباد اصفهان کودک بازیگوشی در نبود پدر و مادرش پشت فرمان خودرو نشست و با روشن کردن و حرکت درآوردن خودرو، با زن و مردی که مقابل خودرو ایستاده بودند، تصادف کرد و باعث شد آنها به شدت آسیب ببینند. 17 بهمن 1400، پسر 11 ساله ای که پشت فرمان خودروی سمند پدرش نشسته بود، با یک خودروی پژو ...
پهلوانی که قهرمان شد
... یک روز گفت: مادر! من چرا باید بروم در عزای امام حسین(علیه السلام) تماشاچی باشم، یا بنشینم و کاری نکنم؟ دوست دارم چنین مراسم باشکوهی را خودم اجرا کنم. مادرم گفتند: اشکالی ندارد، ما با شما همراهی می کنیم. بعد رفتند هرآنچه برای تکیه و هیئت نیاز است را تهیه کردند. تا شهادتشان این مراسم را برگزار می کرد. بعد که ایشان شهید شدند تا چند سال مادرم مراسم را ادامه دادند. سال به سال باشکوه تر می شد. از ...
شهید تقی بهمنی ؛ بلندآوازه در قامت سربازی
...> شهید بهمنی اسطوره کمک مومنانه و سخاوت مادر شهید بهمنی می گوید: او قبل از اینکه به جبهه برود، به مدت یک سال به عنوان سپاه دانش سربازی می کرد و در سال 1359 به جبهه اعزام شد و حتی او به خانه برای برداشتن وسایل خود هم نیامد، از همان سپاه به خانه اطلاع داد که من به جبهه می روم و به عنوان داوطلب به جبهه رفت و چون سپاه او را به عنوان فرمانده انتخاب کرده بود، مسئولیت او دوچندان بود، ولی کسی ...
می گفت هر کسی را دوست دارید دعا کنید شهید شود
آمد و او نتوانست به اصفهان بیاید. یک هفته بعد از تولد محمد مهدی به خانه آمد، اما، چون شیمیایی شده بود اصلاً نزدیک محمد مهدی نشد، گفت می ترسم از طریق من او هم آسیب ببیند. چند روزی صبر کرد و بعد نزدیک محمدمهدی شد و او را در آغوش گرفت. بعد از یک هفته هم به منطقه بازگشت. جنگ و مهاجرت همسر شهید از مهاجرت می گوید، از خانه به دوش بودن های ایام جنگ و دفاع مقدس و روز هایی که با دلهره و ...
یاد شهدای فاطمیون زنده می شود
در خیابان قزوین کوچ کرد. سوم دبیرستان بود که انقلاب شد. هر روز در کوچه و خیابان های تهران به شعار نویسی، سرکوبی ماموران مشغول شد. با آغاز جنگ به خدمت سربازی رفت. دو سال در سخت رین شرایط انجام وظیفه کرد. محمد رنج پور پس از پایان سربازی به طور داوطلب به جبهه ها اعزام شد و در عملیات ها و مناطق مختلف جهاد کرد. جشن امضای این اثر ساعت 18 و 30 دقیقه در محل انتشارات 27 بعثت برگزار می شود. گفتنی است؛ سی وپنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران با شعار بخوانیم، بسازیم 19 تا 29 اردیبهشت ماه در مصلای امام خمینی (ره) و همزمان به صورت مجازی در ketab.ir برگزار می شود. ...
کنگره بین المللی آثار و اندیشه های آیت الله بروجردی (ره) برگزار می شود
نظر گرفته شد که کمکی برای پر کردن خلاء شناخت درست از ارزش ها در دنیای مدرن امروز است. رییس دانشگاه آیت الله بروجردی افزود: رکن اول عمومی سازی و تاثیرگذاری بر همه آحاد جامعه از کودک و نوجوان تا دانشجو و استاد، از مردم عامه تا سایر مردم جهان است و رکن دوم الگوسازی مکتب آموزشی و شاگردپروری ایشان می باشد که به آموزش عالی و دانشگاه ها کمک شود. مظاهری یادآور شد: نخستین جلسه شورای ...
روایتی از حضور بانوان خادم کنار نوزادان تازه متولدشده | اشک های شوق مادرانه روی پرچم متبرک حرم مطهر رضوی ...
هایش چند نفرند که جوابش شوکه ام کرد. آن اتاق مخصوص مادرانی بود که در نیمه راه مجبور شدند فرزندانشان را از دست بدهند و ویژه سقط جنین بود و تحت مراقبت بودند. هیچ چیز برای یک زن سخت تر از این کار نیست و چه سختی ها و مصائبی را به لحاظ جسمی و روحی متحمل می شود. با اینکه یک روز از آن بازدید گذشته، اما هنوز آن خانمی که بچه خواهرش سقط شده بود و گوشه ای از سالن ایستاده بود و منتظر بود تا لمس پرچم نصیبش شود را یادم نمی رود؛ منتظر بود خادم ها به اتاق آنها هم بروند تا در پناه پرچم حرم امن آقا، خداوند به خواهرش عنایتی کند و دعایش مستجاب شود. ...
لمس کاغذ کتاب بخشی از ماجرای دلچسب کتاب خواندن است
اینکه بتوانیم کودکان و نوجوانان علاقه مند به کتاب داشته باشیم، باید این اتفاق بیش از هر جایی در خانواده رخ بدهد. به نظرم برای کتابخوان کردن بچه ها باید پدر و مادر اولین الگوی آنها باشند. وقتی فرزند یک خانواده از کودکی ببیند که پدر و مادرش با کتاب انس دارند، کتاب در دست دارند و کتاب می خوانند، خودآگاه از آنها الگو می گیرد این تفسیر همان جمله ای است که کودکان ما آن چیزی که می خواهیم نمی شوند آن چیزی که ...
حتی در زندگی خصوصی، نوشتن مقوله ای عمومی است
شرم با این جمله آغاز می شود: بعدازظهر روز یکشنبه ای در ماه ژوئن پدرم می خواست مادرم را بکشد . جمله چنان کوبنده و سرد است که مثل صدای پتک در سر خواننده می پیچد. ما شرح مختصری از واقعه می خوانیم و بعد یکباره طنین این صدا خاموش می شود. مثل صدای قطعه ای گوش خراش که اوج گرفته فرود می آید. اینجا همان نقطۀ آغاز خلأ است، لحظه ای که نوشتن از آن، گفتن از آن، تا خود این لحظۀ نوشتن کتاب امری ممنوعه بوده است، حتی در دفتر خاطرات، آن لحظه که خدایان کودکی به زمین می افتند ، زندگی ناگهان به دونیم می شود. ...
پسر بچه گمشده 6 روز در توالت خانه ای زندانی بود / چگونه فرار کرد + فیلم گفتگو با امیرحسن و مادرش
تهران گفت: من بعد از خروج از بازار در حال بردن وسایل برای پدرم بودم که با دو مرد رو به رو شدم آنها من را به زور داخل ماشین کردند و بعد از چند ساعت وقتی چشمانم را باز کردم دیدم نزدیکی تهران هستیم و دوباره بیهوش شدم . وقتی برای بار دوم به هوش آمدم خودم را در یک کلبه جنگلی دیدم و 2 مرد غریبه مرا داخل سرویس بهداشتی این کلبه زندانی کرده بودند. امیرحسین درباره درخواست گروگانگیر ها گفت: من را ...
شرایط استخدام برای این دانشجویان اعلام شد
فارسی باشد. پدر خانواده جوان کاسب و مادر خانواده خانه دار است، ولی به حکم فرهنگ اهالی مهد شعر و عرفان، اهل حافظ خوانی و حشر و نشر با سعدی نامه هستند و کتابخوانی مادر در پای گهواره رضا او را شیفته ادبیات غنی فارسی کرده است. تحقیق و پژوهش در ادبیات عرفانی هدفی است که رضا برای آینده اش مشخص کرده و آرزو دارد بتواند برای غنا و شکوفایی زبان فارسی قدمی بردارد. محمد خوشرو و همیشه خندان، به همان ...
ذوق خبرنگاری
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا ) - مریم کمالی پور راوری : روز سوم نمایشگاه شلوغ ترین روز تا امروز است و شلوغ ترین روز در غرفه ایبنای کودک و نوجوان. صدای صفحه کلید لپ تاپ ها از هر روز تندتر و بلندتر است. تا ظهر مشغول پیاده کردن مصاحبه های روزهای قبل هستم؛ اما دلم توی راهروهای نمایشگاه مشغول بازدید از کتاب هاست. اولین برنامه ای که خودم را به آن می رسانم کتاب خوانی منا ...
متهم: ناراحت نیستم!
.... وقتی موضوع را بهش گفتم، مدعی شد که عمویش بوده است. اما وقتی موضوع را به عمویش گفتم، انکار کرد و گفت خیلی وقت است که اصلا زنت را ندیده ام. آن شب دعوا کردیم رضا درباره اختلاف اخیرش نیز مدعی شد که از حدود پانزده روز قبل همسرش به حالت قهر به خانه پدرش رفته بود. من هر روز و هر شب آنجا می رفتم. او هر شب چند بار به تنهایی می رفت بیرون، وقتی برمی گشت مست بود. هر موقع از او می ...
چه کنیم دخترانمان عزت نفس بالایی داشته باشند؟
احساساتمان را با پانچ سوراخ کنیم و نخی را از آن رد کنیم و این نخی که دایره احساسات به آن وصل است روی در یخچال یا جایی نصب کنیم که در معرض دید همه اعضای خانواده و در دسترس است. هر اتفاقی که می افتد مادر یا پدر اعلام کنند که من الان خوشحالم، چون دخترم را بغل کردم، من خوشحالم، چون امروز خیلی خوب خوابیدم، من ناراحتم، چون به کارهایم نرسیدم، من ناراحتم، چون گرسنه هستم و... اتفاق هایی که مربوط به بچه ها است ...
مادر بیست ونه دختر
به گزارش اصفهان زیبا ؛ امسال به جای دو دختر، مادر بیست ونه دختر بودم. روزهای اول مهر که سختی و فشار کار ساعت های خوابم را به کمتر از پنج ساعت رسانده بود، با خودم می گفتم عمرا این بچه ها را دوست داشته باشم، عمرا نگران سلامتی آن ها بشوم، عمرا دل تنگ نبودنشان بشوم، عمرا بیشتر از اندازه دلم برای درس ومشقشان بسوزد؛ اما نشد! نشد که بی خیال زخم روی دست دختر افغانم بشوم که مدتی بود خوب نمی شد. نشد ...
روایتی از دخترانگی در سرزمین ایران
به چالش کشید بعد فکر کردم اصلاً روز دختر برای دختر بچه هاست نه برای ما... انگار دیگر نمی توانستی خودت را دختر بنامی وقتی که مثل یک مرد زندگی می کردی... و بعد رسیدم به اینکه روز دختر هیچ تعریف مشخصی ندارد و ما الکی فقط به یاد حضرت معصومه سلام الله علیها و تولد او دست میزنیم و هورا می کشیم... یک عده هم پست اینستاگرامی می گذارند از دخترانی که موهایشان را دم موشی بسته اند و باباهایشان قربان صدقه شان می ...
همراهی با مادر از گَستا تا گُل نگونسار
در زایمان بود. وی یادآور شد: اگر مادر قبل از زایمان فوت می شد در دفنش تأخیر می کردند تا نوزاد به دنیا آید. گاه بعد از دفن هم مدتها انتظار زایمان داشتند که به چنین نوزادانی "گور زاد" می گفتند. حافظی با بیان اینکه اگر نوزاد هفت ماهه دنیا آید آن را هفتوکی و اگر در ماه هشتم بارداری متولد شود هشتوکی گویند افزود: دایه های محلی معمولا بندناف دختران را با قیچی و پسران را با کارد می ...
سرنوشت تلخ دختر 16 ساله در خانه مجردی
داشت با رفتارهایش این بی تفاوتی و نارضایتی از آمدن به مشاوره را در حرکاتش نشان دهد. بنابراین مادر شروع به صحبت کرد؛ دختر من 3 ماه پیش حدود 8 روز از خانه فرار کرد و با پیگیری های آگاهی در محله ای دور از محل سکونتمان در یک خانه فساد پیدا شد. از آن روز به بعد اجازه رفتن به مدرسه و داشتن موبایل را به او نداده ام. او از اعتماد من و پدرش سوء استفاده کرد و آبروی ما را برد. ...
دختر چشم و چراغ خونه؛ روز دختران مجرد یا دختربچه ها؟/ دربارۀ دیوارنگارۀ تازه
مشکل سفارش دهنده ها از همین جا ناشی شده که زبان دختر بچه ها را بلدند اما نمی دانند با دختران جوان که هنوز همسر و مادر نشده اند چگونه باید رفتار کنند. چون هر 5 حالت دختر بچه است! حال آن که دختر دبیرستانیِ محصل و کمی شیطان هم دختر است. دختر 20 سالۀ دانشجو هم دختر است. دهۀ شصتیِ ازدواج نکرده هم دختر است. دختر بچه نیستند! ...
روایت فرمانده کوچکی که در اغتشاشات چادر از سرش کشیدند!
ها با توصیه فرمانده فراخوان زدند و اعلام کردند که ما همه دوست داریم نماز ظهر و عصر را جماعت بخوانیم، چرا فقط دو تا کلاس در روز اجازه دارند در نمازخانه نماز بخوانند؟ با مدیرمدرسه صحبت کردند و مدیر مدرسه گفت که فضا برای این کار نداریم و با همفکری بچه ها از خانه فرش آوردند و سالن مدرسه را تبدیل به نمازخانه کردند. یا مثلا در یکی از مدارس در روز 13 آبان که روز دانش آموز بود، شرایط برای بردن بچه ها به ...
جزییات کمتر شنیده شده پرونده یسنا از زبان خبرنگاری که گم شدن او را رسانه ای کرد
معنی واقعی کلمه خوشحال بودند و حتی جلوی منزل هایشان در روستا های اطراف جشن برپا کردند. در ادامه حتما بخوانید ویدئو | لحظه پیدا شدن یسنا از دریچه دوربین کایت سوار هلال احمر حال یسنا همان لحظه اول چطور بود؟ لحظه ای که یسنا را پیدا کردند همان لحظه اول آب خورد. این بچه به دلیل حضور جمعیت و چند روز دوری از پدر و مادرش حالت بهت زده و ناراحت کننده ای داشت. از نظر جسمی سالم ...
آدینه با داستان/ قمر
دیوار نیمه مخروبه ای تا سپیده ی روز بعد یک ریز گریه کرده بود. آن طرف توی خانه ی بزرگ و پت و پهن خانم جهان، قمر روی پا بند نبود و هی بی که بداند چرا، سراغ پارچه ی مخمل آبی رنگی را می گرفت که چند روز قبل از به دنیا آمدن طفلش از کولی دوره گردی پیشکش گرفته بود که شب اول به دنیا آمدن کودک، بپیچدش توی آن پارچه به نیت عاقبت به خیری و عمر دراز! طاهر از کنار باغچه ی توی حیاط چندتایی ...
پیوند رنگ، نور و کودک در میهمانی کتاب های کانون
بچه های کوچه و قصه های شیرین امضا می شود و به خانه های بچه ها می رود تا یادگاری باشد از سی وپنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب و از نویسنده نام آشنای نسل دیروز و امروز محمد میرکیانی. سی وپنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران روزهای 19 تا 29 اردیبهشت 1403 در مصلی امام خمینی برپا شده است.
مروری بر خاطرات بانوی مجاهد مادر شهیدان مجتهدزاده
چون موفق به برداشتن چادر از سر وی نمی شود چندین بار محکم با باطوم به سرش زده و به شدت مصدوم می شود. با گذشت دو روز از این حادثه ناگوار، این مادر مقاوم در سن 25 یا 26 سالگی دار فانی را وداع و در کنار مضجع شریف امامزاده ابراهیم سلام الله علیه مدفون گردید. پدر شهیدان عبدالرضا مجتهدزاده پدر خانواده، اهل تنگستان بوشهر است. نسبتی با رئیسعلی دلواری دارد. خواهری به نام خیرالنساء ...
نوجوانان پایه های این انقلاب هستند
به گزارش شبکه اطّلاع رسانی رهیاب ؛ شهید بهرام دلاورفرد هشتم بهمن 1342، در شهرستان اهواز به دنیا آمد. پدرش مصطفی، راننده بود و مادرش کفایت نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته انسانی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. پنجم اسفند 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به دست و پا، شهید شد. پیکرش را در گلزار شهدای شهرستان شوشتر به خاک سپردند. متن وصیت نامه شهید بهرام دلاور فرد: ...
دکتر اشتراس – نوشتهٔ یوزف اشکورتسکی
کار نبود و خب من هم نمی توانستم به عهدم وفا کنم و راحت زیر قولم زدم. در همان ایام که رویا وواقعیت در ذهنم به هم آویخته بود، چهره دکتر اشتراس با آن نگاه بی حالت و آنچشم های آبی خیس، اغلب مثل وهم و خیالی در میانهٔ هشیاری و نیمه هشیاری درهم جوش من، پیش چشمم ظاهر می شد. یک بار شب چراغی پشت سرش می درخشید و بار دیگر نور خلنده و نیش زن آسمان زمستان از پسپنجره به درون اتاق می تابید. شب بعد به من ...