سایر منابع:
سایر خبرها
انسان در براده های آینه
این تکه ها نمی توانی دنبال نسخه واحدی از خودت بگردی، در همین قدم زدن ها و تکه تکه شدن ها یکهو می رسی به آن واحد مطلق. به آن یگانه عزیز به آن شروع شیرین اقیانوس، من این جمع شدن پریشانی را در حوالی ضریح خیلی دوست دارم. اینجا سر ها پایین می افتد نگاه ها پایین است و دل ها گرم از شط اشک. چقدر دلم می خواهد این دهه کرامت مشهد می بودم شیخ تکه تکه ام می کرد و بعد یک یا امام رضا (ع) می گفتم و مثل ...
بازداشت دختر در پرونده مرگ مرموز مادر | قتل مادر بخاطر ارثیه؟
دخترش او را به قتل رسانده است. انگیزه او از قتل خواهرم، ارثیه و به دست آوردن اموال وی بوده است. با این شکایت، تحقیقات در این پرونده آغاز شد تا اینکه پزشکی قانونی چند روز قبل علت مرگ زن میانسال را اعلام کرد. علت مرگ وی مسمومیت دارویی بوده است. همین نظریه کافی بود تا دستور بازداشت دختر وی صادر شود. او اما خودش را بیگناه دانست و گفت نقشی در مرگ مادرش ندارد. وی گفت: آن روز از سرکار به خانه ...
تقاضای جالب مسئولان از مادر 5 قلوهای جنجالی
هستی که برای زایمانت گروه فیلمبردار استخدام کرده ای! این مادر که سوژه مستند ماه آخر شده بود، درباره تجربه بارداری پنج قلو و واکنش دیگران هم گفت: در اولین برخورد همه ابتدا تعجب می کردند، اما بعد بلافاصله خدا را شکر می کردند که هر پنج بچه، سالم به دنیا آمده اند. خودم شخصا هم نگرانی های بسیاری داشتم و حتی تا بعد از زایمان، گرفتار استرس بودم. وقتی اثر دارو های بیهوشی از بین رفت، از هر کسی ...
تولد فرشته ها
قرار رفتن به اولین روز مدرسه است. انگار قرار بود به جایی بروم با هزار دوست صمیمی. خودم را آماده کرده بودم برای یک بی قراری دل انگیز کنار دختران. هرسال دهه کرامت برای من همان اولین روز، گویی ورود به بهشت است؛ همان روز دختر. اما امسال من خانه نشین شده ام.درست توی طبقه چهارم گیر افتاده ام.کاش آسانسور داشتیم و می شد حداقل با این پای شکسته ام جشن می رفتم.کشان کشان خودم را پای پنجره رساندم ...
قتل هولناک توسط دختربچه 10 ساله: همبازی اش را به کام مرگ فرستاد!
همراه دست دوستم نیره دیدم که خیلی شبیه گوشی ستایش بود وقتی به او گفتم این گوشی ستایش است؟ گفت آن را پیدا کردم و بعد هم سریع فرار کرد. از آنجایی که قبلاً نیز چند نفر از همسایه ها گفته بودند آخرین روز ستایش را با نیره دیده بودند، تحقیقات روی این دختر 10 ساله متمرکز شد و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت پس از هماهنگی های قضایی وارد عمل شده و نیره را بازداشت کردند. در بازرسی از خانه نیره ...
رابطه پدر دختری شهید رستگار برای محدثه بابا
شکر خدا را می گفت. ده روز قبل از رفتنش وقتی می خواست قربان صدقه محدثه برود، می گفت: انیس و مونس مادر. یک روز به کاظم گفتم: چرا می گویی انیس و مونس مادر. من بهش اعتراض می کردم می گفتم: مگر این بچه شما نیست؟ احساس نمی کنی که دختر شما هم هست؟ تا این را می گفتم، جواب می داد: دختر انیس و مونس مادر است، دوتای با هم دست به یکی می کنید و ... سریع حواس مرا از موضوع پرت می کرد. 12 روز بعد از فارغ ...
سرانجام شوم یک عشق هرمی | شکایت دختر داروساز از شوهر روانی
به گزارش همشهری آنلاین ، دختر 27 ساله ای که مدعی بود در تله عشق یک جوان روانی افتاده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: در خانواده ای آرام رشد کردم و پدر و مادر دلسوزی داشتم. پدرم در امور تربیتی ما دخالتی نداشت و تنها مادرم در دوران کودکی برای معاشرت با دیگران سختگیری می کرد، اما وقتی به نوجوانی رسیدم دیگر از آن سختگیری ها خبری نبود و من مانند فنری ...
پهلوانی که قهرمان شد
... یک روز گفت: مادر! من چرا باید بروم در عزای امام حسین(علیه السلام) تماشاچی باشم، یا بنشینم و کاری نکنم؟ دوست دارم چنین مراسم باشکوهی را خودم اجرا کنم. مادرم گفتند: اشکالی ندارد، ما با شما همراهی می کنیم. بعد رفتند هرآنچه برای تکیه و هیئت نیاز است را تهیه کردند. تا شهادتشان این مراسم را برگزار می کرد. بعد که ایشان شهید شدند تا چند سال مادرم مراسم را ادامه دادند. سال به سال باشکوه تر می شد. از ...
برای دخترم، برای تمام دختران
به گزارش اصفهان زیبا ؛ اسمش را نمی دانم؛ اسم بابای روح الروح را می گویم. بابای همان دخترک فلسطینی که جسد بچه بی جانش را در آغوش کشیده بود و هی تکان، تکانش می داد و می گفت: روح الروح! نمی خواهم شب عیدی کامتان را تلخ کنم، من یک دختر دارم. یک دختربچه شش ساله، روز تولدش را خیلی خوب یادم هست که رفته بودم برای یک معاینه ساده پزشکی. خانم دکتر همه کارهایی را که در طول این نه ماه انجام ...
تحقیقات جنایی درباره مرگ مشکوک زن میانسال/ دختر جوان با شکایت دایی ها بازداشت شد
انتقال زن به بیمارستان، ماموران پلیس حاضر در آنجا از مرگ او مطلع شدند و موضوع را به بازپرس کشیک قتل پایتخت اطلاع دادند. دختر جوان در اظهارات اولیه خود گفت: روز حادثه سر کار بودم و وقتی به خانه آمدم، دیدم حال مادرم خوب نیست و با حال بد روی زمین افتاده است، به همین دلیل با اورژانس تماس گرفتم و مادرم را به بیمارستان رساندیم. در اورژانس بیمارستان پزشکان هر کاری از دست شان برمی آمد برایش کردند ...
جنایت باورنکردنی دختر 10 ساله تهرانی | جزییات این جنایت تکان دهنده چه بود؟
...، موبایل ستایش را لا به لای شمشاد ها قرار دادم و بعد گفتم موبایلی پیدا کرده ام. این دختر خردسال در ادامه حرف هایش گفت: من همیشه فیلم های ترسناک و جنایی می دیدم. دیده بودم که چطور با چاقو آدم می کشند. از یکی از همین فیلم ها تقلید کردم و دوستم را به قتل رساندم. صداهای عجیب دختربچه 10ساله در ادامه گفت: دیدن فیلم های ترسناک تاثیر بدی روی من گذاشته بود. از ترس اینکه ...
آرزوی پدر و دختری یک فرمانده لشکر
مغازه می رسید آهی می کشید و می گفت: خدایا! یعنی من می توانم بمانم تا آن روز که یک گل ِ سر برای دخترم بخرم؟ حاج کاظم 10 روز قبل از رفتنش، وقتی می خواست قربان صدقه محدثه برود، می گفت: انیس و مونس مادر. یک روز به همسرم اعتراض کردم که این دختر انیس و مونس تو هم هست. این را که گفتم، جواب داد: دختر انیس و مونس مادر است، دوتایی با هم دست به یکی می شوید، علیه من!.. باهم خندیدیم. حاج کاظم می ...
صبوری بر فراق مادرم به تولید کتیبه ای به نام امام رضا(ع) انجامید
کوچک ترین عضو خانواده بود و به مادر بسیار عشق می ورزید. کارگاه خطاطی اش در طبقه فوقانی منزل مادر قرار داشت تا هر روز برای دست بوسی به خدمت او برسد. بیماری کبد، مادر را راهی بیمارستان کرد. او یک ماه از هنری که با روح و روانش آمیخته بود، فاصله گرفت تا به خدمت مادر درآید. اما عمر مادر به دنیا نبود و او سایه مهر مادر را برای همیشه از دست داد. دو ماه به خاطر این مصیبت دچار افسردگی شد و قلم ...
جزئیات ماجرای ربودن یک مادر و دختر در پالادیوم | با تفنگ اسباب بازی تهدیدش کردم! | 12 سال فقط به انتقام ...
صاحبخانه وارد اتاق شد تا ببیند سر و صدا به خاطر چیست که چشمش به من افتاد. من هم با تفنگ اسباب بازی تهدیدش کردم و گفتم گاوصندوق خانه اش را باز کند. مقداری دلار که آن زمان 40 میلیون تومان ارزش آن بود را از گاوصندوق برداشتم. بعد هم خودرو پژو 405 مرد کارخانه دار را از داخل پارکینگ خانه شان بیرون بردم و فرار کردم اما از روی پلاک خودرو سرقتی دستگیر شدم. وقتی به دام افتادم ماشین و دلارها را به دوستم فروخته ...
همسر شهید حاجی رحیمی: از لباس محمدهادی فهمیدم چطور شهید شده
محمد هادی از دامادمان می پرسد حاجی دختر دیگری هم دارد؟ او هم می گوید: بله دو دختر مجرد در خانه دارد. چند روز بعد خواهرم عکسی به من نشان داد و گفت این دوست شوهرم هست که می خواهد بیاید خواستگاری تو. بعدا فهمیدم او عکس محمد هادی را هم اشتباه نشانم داده! خلاصه پذیرفتم چون همیشه علاقه داشتم با یک نظامی که لباس نظام تنش باشد ازدواج کنم و برایم ملاک مهمی بود. جالب است بگویم که حتی یکبار هم در طول ...
متهم: ناراحت نیستم!
.... وقتی موضوع را بهش گفتم، مدعی شد که عمویش بوده است. اما وقتی موضوع را به عمویش گفتم، انکار کرد و گفت خیلی وقت است که اصلا زنت را ندیده ام. آن شب دعوا کردیم رضا درباره اختلاف اخیرش نیز مدعی شد که از حدود پانزده روز قبل همسرش به حالت قهر به خانه پدرش رفته بود. من هر روز و هر شب آنجا می رفتم. او هر شب چند بار به تنهایی می رفت بیرون، وقتی برمی گشت مست بود. هر موقع از او می ...
سارق بعد از آزادی مادر و دختر ثروتمند را ربود
با انگیزه انتقامگیری و رسیدن به میلیاردها تومان پول، دست به گروگانگیری مادر و دختر زده بود. این خانواده را از کجا می شناختی؟ 12 سال قبل از خانه آنها سرقت کرده بودم اما با شکایت آنها دستگیر شدم و به زندان افتادم. این قضیه را فراموش نکرده بودم و به فکر انتقامگیری و البته پولدار شدن هم بودم. ماجرای سرقت چه بود؟ سال ها قبل به خاطر سرقت در زندان بودم که آنجا ...
ماجرای عجیب پسر جنوبی که به جرم عکاسی از ناوجنگی زندانی شد!
عکس برایم دردسر شد. از روی ناو متوجه شدند که من عکس گرفتم. لنج را محاصره کردند. من را پیاده کردند. پرسیدند عکس را چه کردی، گفتم برای یکی از دوستانم که عرب است و در امارات است، فرستادم! خودم گفتم! آنها متوجه نشده بودند بعد من را به جرم جاسوسی گرفتند. من که نمی دانستم دوست عربم این عکس را برای چه می خواهد. ملوان جوان باید 5 سال در حبس بماند: من جز مادرم کسی را ندارم. او هم حالا بیرون از این زندان یک جور دیگری زندانی است. بیچاره دارد با من عذاب می کشد. منبع: etemadonline-659842 ...
مادر بیست ونه دختر
به گزارش اصفهان زیبا ؛ امسال به جای دو دختر، مادر بیست ونه دختر بودم. روزهای اول مهر که سختی و فشار کار ساعت های خوابم را به کمتر از پنج ساعت رسانده بود، با خودم می گفتم عمرا این بچه ها را دوست داشته باشم، عمرا نگران سلامتی آن ها بشوم، عمرا دل تنگ نبودنشان بشوم، عمرا بیشتر از اندازه دلم برای درس ومشقشان بسوزد؛ اما نشد! نشد که بی خیال زخم روی دست دختر افغانم بشوم که مدتی بود خوب نمی شد. نشد ...
نجات پسر جوان از منجلاب خلافکاری با دوستانش توسط عروس خانواده + جزییات
به گزارش رکنا، مشکل من به دوران نوجوانی ام بر می گردد. رفت و آمد با دوستان نااهل، حرص پدرم و اشک مادرم را درآورده بود. نگرانم بودند و دغدغه داشتند. با آن که می دانستم دلسوزم هستند؛ نیش و کنایه های شان به دعوا کشیده می شد. حاضر نبودم ذره ای کوتاه بیایم و هر موقع کم می آوردم قهر می کردم و خانه پدربزرگم می رفتم. پدر و مادرم یکی دو روز بعد دنبالم می آمدند. برای شان ...
کتاب های کانون روح بچه ها را بزرگ می کنند
. آن روزها کتاب های نسرین ثامنی و فهیمه رحیمی دور از چشم مدیر و معلم های مدرسه بین نوجوان ها دست به دست می شد. برادرم وقتی یک شب یکی از همان کتاب ها را که بین کتاب درسی ام گذاشته بودم که پدر نفهمد بجای ریاضی دارم داستان می خوانم دید، کتاب را ورق زد و اخم کرد. دلم لرزید. توضیح داد که این کتاب ها مناسب سن تو نیست و از تو بعید است این ها را بخوانی. روز بعد به واسطه آقای احمد گلزاری که سیرجانی بود و ...
روایتی از دخترانگی در سرزمین ایران
به چالش کشید بعد فکر کردم اصلاً روز دختر برای دختر بچه هاست نه برای ما... انگار دیگر نمی توانستی خودت را دختر بنامی وقتی که مثل یک مرد زندگی می کردی... و بعد رسیدم به اینکه روز دختر هیچ تعریف مشخصی ندارد و ما الکی فقط به یاد حضرت معصومه سلام الله علیها و تولد او دست میزنیم و هورا می کشیم... یک عده هم پست اینستاگرامی می گذارند از دخترانی که موهایشان را دم موشی بسته اند و باباهایشان قربان صدقه شان می ...
کودکان دارای والدین معتاد؛ غرق در هیاهوی اعتیاد
...؛ هر روز که دود سیگار یا موادمخدر در خانه نبود فکر می کردم پدر و مادرم خانه نیستند چون فقط در این صورت خانه خالی از دود بود پسری که 20 ساله است و از هشت سالگی زندگی با اعتیاد سخت پدر و مادر را تجربه کرده است، می گوید: زمانی که کودک بودم همیشه سیگار کشیدن و مصرف مواد مخدر در زندگی ما به نوعی عادت شده بود. یک ساعت مادرم پای بساط مواد مخدر می نشست و ساعتی دیگر پدرم که از سرکار می آمد و ...
کیانوش عیاری در 73 سالگی: انتخابم هنوز سینماست اما...
اتو را برداشت و خواست پارچه را دور گردنم صاف کند. اتو خورد به گردنم و پوست نازکش اندکی سوخت. مادر مداوایی کرد و راهی مدرسه شدم در تمام روز به جای این که به اطراف خودم نگاه کنم و با محیطی که واردش شده بودم آشنا شوم به این فکر میکردم که ای کاش می توانستم چشم هایم را در آورم و پشت سرم نصب کنم تا محل سوختگی را ببینم. حالا که به گذشته فکر می کنم متوجه می شوم که از کودکی بخش تصویری ذهن من قوی تر از دیگر ...
گفت و شنود با آن ها که آرزو دارند دختر داشته باشند
همراه پدر و عصای دست مادر است و خب من تجربه این موضوع رو نداشته ام و همیشه از خدا خواسته ام من را قابل بداند و فرزند دختری هم به من عطا کند. خوش عقیده بیان می کند: دختر داشتن را اگر یک حسرت ننامیم برای من یک آرزوست و دوست دارم محبتی که همه دختر دارها از آن صحبت می کنند را تجربه کنم. پسرهایم تلاش می کنند جای خواهر نداشته شان را برایم پر کنند اکرم غلامی مادر 2 پسر است و ...
روایت فرمانده کوچکی که در اغتشاشات چادر از سرش کشیدند!
جلوی درب ورودی ایستاده بودم و به هر نوجوانی که آنجا را برای 3 روز راز و نیاز با خدا انتخاب کرده بود، خوشامد می گفتم. با آمدن یک دختر با سر برهنه و بی حجاب حالم منقلب شد. اما ظاهرم را حفظ کردم و جلو رفتم و به او هم به آرامی و مهربانی خوشامد گفتم. برخلاف من، دخترک صدایش را بلند کرد و با گارد گفت: فکر نکنید که من برای دعا و مناجات آمدم. نه. من فقط آمدم تا از خانه فرار کنم و با دوستانم خوش بگذرانم ...
عکس/ مازیار لرستانی عکس خودش را با عشقش منتشر کرد که حرف و حدیث ها تمام شود!
اطرافیانم نگه میداشت چند سال بعد... اوج این احساس در من با سریال مرد شش ملیون دلاری شدت گرفت. همیشه میخواستم کاری برای کسی بکنم تا خوشحالش کنم یا دردی را تسکین بدهم، حتی اگر شده با جوک گفتنت. مادرم معلم و پدرم قاضی و من در هردوی این فضاها مدرسه و دادگستری دنبال سوژه های جذاب برای تقلیدهای شبانه و سرگرمی اهل خانه بودم. این وضع تا سالهای ورود به مقطع ابتدایی ادامه داشت ...
دردسر عروس مجازی برای داماد بی نوا / پدر داماد در کلانتری مشهد چه گفت؟
به گزارش زیرنویس، سر کار که می رفتم آرزویم این بود بازنشسته شوم. بالاخره این خواسته ام برآورده شد و زودتر از موعد به آرزویم رسیدم. چه برنامه هایی که برای این دوران قشنگ نداشتم. گفتم باید حسابی استراحت کنم و کنار خانواده خوش بگذرانم. شاید غفلت و ناشکری از موقعیتی که برای خدمت به جامعه داشتم [...]
سرهنگی: ما علیه فراموشی می نویسیم/ باید از بهناز ضرابی زاده الگو ساخت
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، بهناز ضرابی زاده در ابتدا عنوان کرد: من با دختر شینا به طور جدی وارد این حوزه شدم که درباره همسر شهید بود و بعد از آن، گلستان یازدهم و ساجی . هر سه کاری که درباره ادبیات پایداری در حوزه خاطره نگاری داشتم، خاطرات همسران شهدا بود. او با بیان اینکه از نوجوانی دغدغه مادران شهدا را داشته گفت: من ساکن همدان بودم که شهر جنگی بود. خانواده هایی که نزدیک ما ...