سایر منابع:
سایر خبرها
تولد فرزند معلم در روز معلم
گرفتن ندارد . از کلاس که بیرون می رفتم یکی از آن دانش آموزان صدایم کرد: مامان !! اول برنگشتم تا هم اشک هایم را نبیند و هم این که با خودم گفتم: به من که نمی گوید مامان !!! برای بار دوم اشکم هایم را پاک کردم و به سمتش که برگشتم، دیدم شاید نوشتن بلد نبود؛ اما برایم یک نقاشی کشید که زیبایی هنر استاد شجریان را داشت، مرا در آغوش گرفت و گفت: مامان! پلاستیک خوراکی ام را باز می ...
کاش به جای قتل طلاقش می دادم ؛ پشیمانی مردی که همسرش را خفه کرد
حرفهایی که درباره رابطه اش با مرد غریبه می زنم واقعیت ندارد. ولی وقتی فهمید موضوع جدی است قول داد که اشتباهش را جبران کند. از بچه هایت گفتی. چند بچه دارید و چند ساله هستند؟ همانطور که گفتم ما 3 فرزند داریم. بزرگترین آنها پسرم است که 9 سال دارد. بجز او 2 دختر 7 و 4 ساله هم دارم. من بچه هایم را خیلی دوست دارم و حاضرم برای آنها هر کاری انجام دهم اما حالا این حادثه باعث شده که از ...
جزئیات یک بخشش عجیب: نذر کردم اگر اولیای دم خواهرزاده ام را ببخشند، من هم قاتل پسرم را ببخشم | آزادی از ...
...> مادر مقتول درباره انگیزه اش از بخشش قاتل پسرش می گوید: من خواهرزاده ای به اسم کامران دارم. از بچگی به او شیر دادم و بزرگش کردم و مثل بچه خودم است. خواهرم چند سال قبل بر اثر بیماری جانش را از دست داد. بعد از مرگ خواهرم، کامران بیشتر وقت ها با ما بود. وقتی پسرم آریا به قتل رسید، کامران خیلی بی تابی می کرد. وی ادامه داد: پسرم بیگناه به قتل رسید و من از قاتلش به شدت کینه داشتم. از اینکه بی ...
می گفت هر کسی را دوست دارید دعا کنید شهید شود
. خیلی با محبت بود و دوست داشت در فرصت کوتاهی هم که دارد ما را به سفر ببرد. شاید این فرصت ها، کم پیش می آمد، اما هر طور بود سفر را در برنامه هایش داشت تا به بچه ها خیلی خوش بگذرد و جبران نبودش بشود. این را هم بگویم با همه سر شلوغی هایی که در این سال ها داشت، مناسبت های مهم و خانوادگی را اصلاً از یاد نمی برد. تاریخ تولد بچه ها، تاریخ عقد و عروسی شان را به قمری و شمسی به یاد داشت. خیلی در این ...
ماجرای به زندان افتادن ابتهاج/ شعر خودم را در جایی که زندان بودم پخش می کردند
.... من این اردکم رو گرفتم گذاشتم کنار حوض که بمونه غرق نشه یک وقت صبح پا شدم، رفتم به سراغ اردکم، دیدم اردکه مرد (سایه به شدت غمگین شده است) بعد یک مقدار شمعدانی پیچ داشتم، اینجا می گن آویز، در تمام ستون های خونه گلدان شمعدانی گذاشته بودم. من هر روز با این گل ها سلام و علیک داشتم و ارغوان هم که بود و .... لبخندی پر از شادی و لذت... طوری از ارغوان نام می برد که انگار معشوق نازنین و برازنده اوست ...
قمه کشی خونین در بلوار ابوطالب / عامل جنایت هولناک در مشهد پسری 17 ساله بود
لحظه من در منزل همسر جدیدم بودم چرا که مادر یونس از من طلاق گرفته است. اما فقط می دانم که پسرم قصد داشت به همراه یکی از دوستانش به ساندویچ فروشی برود! البته من دوست صمیمی پسرم را نمی شناسم! در حالی که بررسی های قضایی و پلیسی تا سپیده دم روز بعد به طول انجامید،کارآگاهان نیز، چند پاتوق احتمالی حضور یونس را به محاصره درآوردند اما او در آن مکان ها حضور نداشت تا این که بالاخره با تنگ تر شدن ...
آخرین مصاحبه زیباکلام قبل از زندانی شدن؛ اوین رفتن را افتخار نمی دانم
برخورد می کردند، همه فرار می کردند و هیچ کس حاضر نبود بنده عضو گروه آنها شوم. البته من عضو هیئت علمی دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم، رسمی هم بودم بعد هم مرخصی بدون حقوق گرفتم و برای گرفتن مدرک دکتری رفتم، بعد که از انگلیس برگشتم دانشگاه مانده بود چه خاکی بر سر من کند، بنده را کجا بفرستد، دانشکده می گفت ما زیباکلام را نمی خواهیم چراکه مدرک دکتری او به ما مربوط نیست. از من ...
همسر شهید حاجی رحیمی: از لباس محمدهادی فهمیدم چطور شهید شده
اگر بچه دختر باشد برایت گاو می کشم ! سال 66 آقا محسن فرزند اولمان متولد شد. محمدهادی از خوشحالی همه اداره را شیرینی داده بود. دخترم هم 5 سال بعد متولد شد. آن سال ها مثل الان سونوگرافی نبود که جنسیت مشخص شود. حاجی گفت: خانم اگر بچه دختر باشد برایت گاو می کشم! واقعا هم خیلی فاطمه را دوست داشت. اسم بچه ها را هم خودش گذاشت. می گفت اسم دختر یا فاطمه یا زینب. اینقدر هم اهمیت می داد که همیشه ...
سعدالله یف: قلبم می گوید در المپیک پاریس کشتی می گیرم/ هنگام مشکلات به خداوند متوسل می شوم
من در مسابقات قهرمانی روسیه به منطقه مسکو آمده بودند، فشار خاصی از جانب مسئولان وجود داشت، تنش کوچکی پیش آمد، اما من نمی توانستم خودم را ناامید کنم، ابراز داشت: بله، آغاز سال برایم آسان نبود، زیرا من اجازه نداشتم به اروپا برای به یک تورنمنت رنکینگ دار بروم، اما همه این موقعیت ها فقط به من انگیزه داد. اگر کسی فکر می کند که این مسائل می تواند من را از نظر روانی بشکند، باید بگویم اینطور نبوده و نیست ...
جشن تولد کیانوش عیاری به همراه هنرمند کشور
داشتم در فیلم کاناپه حاضر شوم. من خیلی بازی خودم را دوست نداشتم و خوشایندم نبود. یک روز سر نهار آقای عیاری گفت بازی شما خوب است و من بازی ات را دوست دارم. فکر کردم کسی چیزی به ایشان گفته ولی گفتند همیشه دوست داشتند با هم همکاری کنیم. متاسفانه آن فیلم توقیف شد. استاد دست شما را می بوسم و متاسفم که شنیدم بیمار بودید. من نتوانستم برای دیدن شما به بیمارستان بیایم چون خودم هم در بیمارستان بودم. ...
آقای عیاری ما خیلی خوشحالیم که سینمای ایران شما را دارد
میل به تجربه های مختلف در سینمای شما چیزی است که همیشه وجود داشت و برخی دیگر از سینماگران هم آن را حفظ کردند. از شما به خصوص در سفرهایی که با شما بودم- مثل سلیمانیه عراق که اگر یادتان باشد یک پسر کچل و بی مو چسبیده بود به شما و رهایتان نمی کرد- بسیار فراتر از سینما آموختم. در همان سفرها به من انسانیت و اخلاق را یاد دادید که چطور می توانم انسان باشم و چطور باید تیماردار انسانیت و سینما باشیم. ...
مصاحبه زیباکلام یک روز پیش از زندان: مسئولان امنیتی بگویند کاری انجام نده، انجام نمی دهم
، رسمی هم بودم بعد هم مرخصی بدون حقوق گرفتم و برای گرفتن مدرک دکتری رفتم، بعد که از انگلیس برگشتم دانشگاه مانده بود چه خاکی بر سر من کند، بنده را کجا بفرستد، دانشکده می گفت ما زیباکلام را نمی خواهیم چراکه مدرک دکتری او به ما مربوط نیست. از من پرسیدند کجا و کدام یک از گروه های آموزشی دانشگاه تهران به مدرک دکتری شما مربوط است که من گفتم گروه تاریخ و علوم سیاسی که درس های مسائل ایران دارند، به ...
زیباکلام چند ساعت قبل از بازداشت: اوین رفتن را افتخار نمی دانم / برای نظام نمی ارزد که بگویند صادق ...
...، از این رو هدف آمریکا این بود که به نحوی با ایران کنار بیاید، من هم رابط شدم، خودم مترجم آن جلسه پنهانی بودم، این خاطره را هم در کتاب نوشتم. همچنین وقتی سال 1401 در جریان زن، زندگی، آزادی بنده را اخراج کردند، هم نوشتم. در نهایت همه این موارد حدود 300 صفحه شد. منتهی ضمن اینکه بنده این موارد را می نوشتم آن دو سوالی که ابتدا اشاره کردم، مطرح شد. هر کسی بنده را در خیابان می ...
علی اصغر پورمحمدی: در لیست شانا، پایداری ها زرنگ تر و با سیاست بیشتری اقدام کردند
کربلا بودم به بنده گفتند برای مصاحبه بروم. لذا بعد از کربلا برای دیدار مادرم که 90 ساله است، به رفسنجان رفتم. فکر می کنم روز نیمه شعبان که رفسنجان بودم، تماس گرفتند و گفتند در لیست قرار گرفتی، ساعت پروازم را از شب به صبح زود موکول کردم، به تهران آمدم، خدمت حدادعادل و قالیباف رفتم، آنها هم به قول خودشان از جلسه سنگین آمده بودند و گفتند لیست تکمیل شد. وی همچنین افزود: در این لیست بندی به ...
روایتی از حضور بانوان خادم کنار نوزادان تازه متولدشده | اشک های شوق مادرانه روی پرچم متبرک حرم مطهر رضوی ...
به گزارش شهرآرانیوز ، یکی از دوستان و همکاران قدیمی ام شب قبل ولادت حضرت معصومه(س) تماس گرفت و گفت مریم فردا به مناسبت روز دختر و ولادت حضرت معصومه (س) ضبط برنامه از حضور خانم های خادم برای اهدای تبرک به دخترانی که تازه متولد شدند داریم، می تونی بیای کنارم باشی؟ و من که عاشق دنیای کودکی و بچه ها هستم یک لحظه خودم را بین لحظه شیرین تولد فرشته های زمینی و درد و عشق مادرانشان که نسیم رضوی را قرار ...
پایان میهمانی یک کتاب
بساطی های کتاب بودم که ناگهان ابر غلیظی اطراف را پوشاند. به تدریج باران شروع به باریدن کرد. نایلون های ده دوازده متری بود که بر روی کتاب ها می خوابید. تا چند دقیقه باران همه بساطی ها را از کسب و کار انداخت. در نقاطی از نایلون ها آب جمع شده بود، پی منفذی می گشت. فکر کن زندگی ات از طریق دستفروشی بچرخد، زمین ات آسفالت خیابان و سقف ات آسمانی پر از باران، کالایت هم کتاب، چه شود! فقط کافی است دیر بجنبی ...
کشتی گیر آمریکایی: وقت جشن گرفتن نداشتم/ سرلک را می شناختم
به گزارش خبرگزاری تسنیم ، اسپنسر لی آمریکایی شب گذشته با شکست کاژلان قزاق سهمیه المپیک گرفت، در حالی که تنها سه هفته قبل وزن کم کرده و در انتخابی آمریکا توماس گیلمان را شکست داده بود. وی در این باره گفت: به محض اینکه مسابقه (مرحله نهایی انتخابی آمریکا) تمام شد گفتم وقتی برای جشن گرفتن نیست سریع باید سر اصل موضوع بروی، نفرات برتر انتخابی حضور خود را در المپیک جشن می گرفتند، ولی فکر نک ...
مادر بیست ونه دختر
به گزارش اصفهان زیبا ؛ امسال به جای دو دختر، مادر بیست ونه دختر بودم. روزهای اول مهر که سختی و فشار کار ساعت های خوابم را به کمتر از پنج ساعت رسانده بود، با خودم می گفتم عمرا این بچه ها را دوست داشته باشم، عمرا نگران سلامتی آن ها بشوم، عمرا دل تنگ نبودنشان بشوم، عمرا بیشتر از اندازه دلم برای درس ومشقشان بسوزد؛ اما نشد! نشد که بی خیال زخم روی دست دختر افغانم بشوم که مدتی بود خوب نمی شد. نشد ...
متهم: ناراحت نیستم!
مشهد آوردم در همین ساختمان (دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه2 مشهد) قاضی او را محکوم کرد و قرار بود زندان برود که خودم رضایت دادم و آزاد شد. این گذشت تا سال1399، من صبح ها با خودرویم در تاکسی اینترنتی کار می کردم و عصرها همسرم برای مسافرکشی می رفت. یک روز دخترم به من گفت: بابا شما که می روید یک آقایی می آید سوار ماشین می شود و مامان من را می فرستد صندلی عقب و آن مرد غریبه جلو می نشیند و مامان را می ...
برای دخترم، برای تمام دختران
به گزارش اصفهان زیبا ؛ اسمش را نمی دانم؛ اسم بابای روح الروح را می گویم. بابای همان دخترک فلسطینی که جسد بچه بی جانش را در آغوش کشیده بود و هی تکان، تکانش می داد و می گفت: روح الروح! نمی خواهم شب عیدی کامتان را تلخ کنم، من یک دختر دارم. یک دختربچه شش ساله، روز تولدش را خیلی خوب یادم هست که رفته بودم برای یک معاینه ساده پزشکی. خانم دکتر همه کارهایی را که در طول این نه ماه انجام ...
آشنایی با غلامحسین درکتانیان، از شهدای خوزستان
هیچ وجه بر نمی گردم! من باید توی این عملیات باشم! از هر دری وارد شدم به بن بست خورد. ناچار گفتم: پس بیا یه کاری بکن! بیا با من برگردیم دزفول. برو به خونواده ات سری بزن و من خودم قول میدم دوباره برت می گردونم پادگان! بالاخره راضی شد و موفق شدم به قولی که به پدرش داده بودم عمل کنم. حالا مانده بود قولی که به خودش داده بودم. فردا صبح در نهایت حیرت دیدم رضایتنامه پدرش را ...
روایت مردی که سال هاست برای امام رضا(ع) گل نرگس هدیه می فرستد/ از 4 بسته تا 30هزار شاخه
بزنید و مشکلتان را بازگو کنید. حتماً چند شاخه از این گل ها به حرم منور امام رضا(ع) می رسد و ایشان واسطه خیر برای شما خواهد شد. خلاصه ایشان آن روز ساعتی را میهمان نرگس زار امام رضا(ع) شد و رفت. سال بعد دوباره برگشت و گفت من هنوز حاجتم را نگرفته ام. یادم هست آن روز حمایلی با خودم داشتم که آن را از حرم مطهر امام رضا(ع) هدیه گرفته بودم، برای همین حمایل را به ایشان دادم و گفتم درگاه حضرت رضا(ع) درگاه ...
گزارش پزشکی قانونی متهم را از چوبه دار نجات داد
شوم اما نمی خواستم. راستش همه آنهایی را که دور نادر بودند را می شناختم . سارق و خلافکار بودند و من نمی خواستم در زندگی ام مرتکب خلاف شوم. این را به نادر هم گفته بودم اما نادر بی خیال نمی شد. روز حادثه با موتور رفتیم به سمت اشتهارد کرج. نادر دوباره حرف هایش را تکرار کرد و وقتی گفتم نمی خواهم وارد گعده دوستانش شوم، مرا مسخره کرد. حرف هایش بدجوری عصبانی ام کرد. سر همین با هم درگیر شدیم و او چاقویی ...
ما خودمون اَ بی پولی روزی یَی وَده چی میخوریم
.... کاش یه چیزی بهش کمک می کردین بی بی. - دختر من شکم وامُنّه ی تو رِ به زور سیر می کنم، چیم کجا بود؟ میری یا خودُم برم بگم؟ - نه بی بی، نه! میرم خودم. در را بستم و آمدم تو... - رف؟ - بله بی بی. - هومممم - ولی یه چیزی بگم بی بی؟ - چی چی به امید خدا؟ - به قول مش موسی، خوبه فقیری اومد درِ خونت دس خالی ردش ...
توضیح دیگری درباره ی مریم میرزاخانی: آیا او مذهبی بود؟
کننده به وکالت از همسر او، همسرم ساقدوش عروس، و آقای دکتر علی رضا صالحی گلسفیدی و همسر محترمه شان رؤیا خانم شهود عقد. همان روز از پدر مریم که شخصاً نمی شناختم و نمی شناسم بر اساس شماره تلفنی که مریم داد اجازه گرفته بودم. او اول از من راجع به اسلام همسر آینده مریم پرسید. گفتم پیش خود من مسلمان شده است. اجازه داد. پیش از اجراء عقد از همسر مریم خواستم مجدداً شهادتین را که قبلاً پیش من گفته بود ...
خاطرات الرجال
: کاملاً درست می گویی. آتابای بچه گداست و فکر او هم متحجر است. بعد از ظهر را در منزل با ملاقات های مختلف گذراندم، منجمله فروشندگان موشک ریپیر باز آمده بودند توضیحاتی بدهند. گفتم کار شما در گرو حل مسأله نفت است. بی جهت حالا به خودتان زحمت ندهید.49.1.15 مورد اشرف و قاچاق هروئین شب سر شام در کاخ علیاحضرت ملکه پهلوی رفتم. تلگرافی از یک دوست سوئیسی داشتم که مصلحت نیست والاحضرت شاهدخت ...
روایتی از دخترانگی در سرزمین ایران
به چالش کشید بعد فکر کردم اصلاً روز دختر برای دختر بچه هاست نه برای ما... انگار دیگر نمی توانستی خودت را دختر بنامی وقتی که مثل یک مرد زندگی می کردی... و بعد رسیدم به اینکه روز دختر هیچ تعریف مشخصی ندارد و ما الکی فقط به یاد حضرت معصومه سلام الله علیها و تولد او دست میزنیم و هورا می کشیم... یک عده هم پست اینستاگرامی می گذارند از دخترانی که موهایشان را دم موشی بسته اند و باباهایشان قربان صدقه شان می ...
ماجرای ربودن یک مادر و دختر در پالادیوم؛ کینه 12 ساله
...> سابقه داری؟ بله چند بار به اتهام سرقت به زندان افتاده بودم، اما آخرین بار به خاطر شکایت همین مرد کارخانه دار که زن و بچه اش را ربودم، حبس من 12 سال طول کشید. برای همین به فکر انتقام از او افتادم، چون به هیچ وجه راضی به رضایت نشد و باعث شد سال های زیادی در زندان بمانم. در تمام روز های حبس کینه او در دلم ریشه کرد. ماجرای اولین سرقت از خانه او چه بود؟ بی هدف در ...
ماجرای ربودن یک مادر و دختر در پالادیوم؛ کینه 12 ساله
؟ بله چند بار به اتهام سرقت به زندان افتاده بودم، اما آخرین بار به خاطر شکایت همین مرد کارخانه دار که زن و بچه اش را ربودم، حبس من 12 سال طول کشید. برای همین به فکر انتقام از او افتادم، چون به هیچ وجه راضی به رضایت نشد و باعث شد سال های زیادی در زندان بمانم. در تمام روز های حبس کینه او در دلم ریشه کرد. ماجرای اولین سرقت از خانه او چه بود؟ بی هدف در خیابان های شمال ...