سایر خبرها
آخرین روزهای امام (ره) به سیدحسن خمینی چگونه گذشت؟؟؟
نصیحت به ما کردند. نصیحتهای همیشگی که حالا بعداً نقل می کنم. اینها را دوباره تکرار کردند؛ ولی معمولاً آقا نصیحت که می کردند آن حالت تربیتی را هم در نظر داشتند. با روی باز بودند و می خندیدند. از راهی می گفتند که حسابی هم اثر می کرد. اما این دفعه برخلاف دفعات گذشته اصلاً در چهره شان خنده نبود. در این جریان مادرم چیزی را از آقا نقل می کنند که من گفتم: "آقا شما دیگر چرا ناراحتید و مسأله چیست؟" آقا ...
دخترم خبر شهادت امید زندگی ام را داد
می نوشت شهید عبدالحمید سالاری، فرزند حمزه! بازهم قبول نمی کردم! خبر شهادت را چه کسی به شما داد؟ در زمانی که ایشون سوریه بود و عبدالحمید شهید شده بود، پدر و مادرم کربلا بودند. منو و برادرم هم چون در تدارک مفصل برای استقبال از پدر و مادرم بودیم برای خرید رفته بودیم بازار. هیچ کس از فامیل توان و جرات دادن خبر شهادتش را به من نداشتند. فقط اطلاع دادند که زن عموی مادرم فوت کرده ...
ماجرای اسلام آوردن یک دختر مسیحی توسط شهید علمدار
...> خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی می رویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است می رویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم 28 اسفند ساعت 3 نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. کتاب دعا را ...
ما پای پدرمان را بوسیدیم ولی کم بوسیدیم!
تهدیدهایی شده بود. حتی مسئولین به بابا گفته بودند اگر بناست این کارا را ادامه بدهید باید فضای فیلمتان حفاظت بشود لذا بعید نیست که ایشان هم تحت حمله قرار گرفته باشند. ما که میگوییم، ان شالله این جوری باشد. شهادت با همه مرگ ها فرق می کند، ان شالله ایشان شهید باشند. بعد از فوت پدر مقام معظم رهبری را ملاقات کردید؟ قبل از فوت پدر ملاقات کردیم. با ویلچر رفتیم، بابا التماس دعا گفتند و چند روز بعد هم ...
خواب جانبازی ام را دیده بودم/ معرفت را از پدرم و صبوری را از مادر آموختم
و مادرم بودند و من آن ها را سرمشق قرار دادم از آن ها راضی هستم چون درست زیستن و معرفت را از پدر و عشق و جانبازی را در زندگی از مادر آموختم . نگاه جامعه به جانبازان را چگونه می بینید؟ من به عنوان عضو کوچکی از قشر جانبازان تنها خواهشی که از جامعه دارم این است که با دید سربار بودن یا حقوق بگیر بودن به جانبازان یا ایثارگران نگاه نکنند چون بسیاری از این تصورات به اشتباه در ذهن ...
ناگفته های شکنجه گاه هولناک پدر جنایتکار
...> خواستم زخم محمدحسین را ببندم که ناگهان پدرم وارد خانه شد و با قفل کردن در ورودی سالن من و محمدحسین را در اتاق تنها گیر انداخت. مادرم پشت در بود کاری از دستش بر نمی آمد. پدر دست و پای محمدحسین را با بست پلاستیکی بست و به جانش افتاد. فاطمه که هنوز از یادآوری آن لحظات وحشت دارد، ادامه داد: وقتی دیدم پدرم محمدحسین را رها نمی کند و برادرم رمقی برایش نمانده جلو رفتم اما او مرا هم زد و چون جلوی دست و پایش ...
روایت فرزند آهنگران از پدر
پاسداران حقیقی و واقعی انقلاب تنگ می شود به پدرم و عکس های جبهه اش می نگرم و به پاکی و صداقت و رشادت آن روزها غبطه می خورم. روز پاسدار و جانباز و آزاده را به همه پاسداران و جانبازان و آزادگان و ایثارگران و سرافراز کشورم تبریک می گویم. پی نوشت: من درکنار پدر بزرگوارم حاج صادق آهنگران ایستاده ام و ایشان حسین آقا برادرم را در آغوش گرفته است. خاطره این عکس را هرگز فراموش نمی کنم . پدر در آستانه ...
روایت شوخ طبعی های 2 مدافع حرم در برنامه خندوانه
دنبال فاطمه قرار بود ظهر ناهار منزل پدر و مادر ایشان باشیم تا از خانواده خداحافظی کند. فاطمه وقتی ساک و لباس پدرش را دید شروع کرد به گریه کردن، به پدرش خواهش می کرد که این بار نرود. محرم نیز می گفت تا شما اولین کارنامه را بگیری من برمی گردم. سعی می کرد دلیل رفتنش را توضیح دهد. قبلا گفته بود بچه های هم سن و سال شما در سوریه مورد اهانت قرار گرفتند. بابا می رود که به این بچه ها کمک کند. واقعه کربلا را ...
خاطره ناگفته هادی غفاری از نوع برخورد امام با انتشار عکس ناخدا افضلی کنار یک زن
خرد کن را بیاور و عکس را خودشان در آن دستگاه قرار دادند و حتی بعد از پودر شدن کامل عکس دست خود را در جعبه پودر کردند و آن را هم به هم زدند. وی افزود: امام بعد از منهدم شدن عکس به من گفتند آفای غفاری با اینکه شما را می شناسم و پدر شهید شما هم رفیق بزرگوار من بود، اما این گونه روش ها شرافت مندانه نیست. نماینده سابق مجلس در ادامه به خاطره ای از روز رای اعتماد به یکی از وزرای پیشنهادی در دهه 60 هم اشاره ...
بنیاد در آینه مطبوعات
آب در این فضا گرم تر از هوای بیرون است و فکر می کنی آب داغ است. خلاصه نتوانست ثابت کند آب داغ است و همین شد که باز همه خندیدیم. گفتیم رسم داریم تلویزیون را بشوییم یک خاطره دیگر هم تعریف می کنم. یکی از شگردهای عراقی ها بعد از مدتی این شد که از نظر فرهنگی و اعتقادی اسرا را تخریب کنند، خوشبختانه در آن زمان مرحوم حاج آقای ابوترابی در اردوگاه بود. وی که هدف دشمن را می دانست گفت نگاه ...
همزمان با پوشیدن لباس سبز پاسداری، خدمتم را در خانه شهید ادامه دادم
وجهه خوبی برخوردار بود. قبل از انقلاب وقتی مردم شهید جعفری را می دیدند، به همدیگر می گفتند: ایشان یکی از فرزندان راستین آیت الله خمینی است. وقتی شهید جعفری را دیدم، به ایشان گفتم: برای عضویت در سازمان پیشمرگان مسلمان کرد به اینجا آمده ام. ایشان که احترام خاصی برای پدرم قائل بودند، گفتند: ابتدا باید از پدرتان اجازه بگیرید، اگر ایشان به شما اجازه ورود به سازمان را داد، آن وقت ما در خدمت شما ...
رازهای زندگی مرد جنجالی فوتبال ایران
بازیکن پرسپولیس باعث کشته شدن پدرم شده است. با این حال مادرم شب بعد از مرگ خواب پدرم را دید که به او گفته بود این بنده خدا مقصر نبوده است. از آن روز مایلی کهن همیشه هوای ما را داشت و یادم است عیدها همواره به منزلمان می آمد. این منش پهلوانی جای تحسین دارد. ماجرای رختکن پرسپولیس خاطره نادری از مایلی کهن هم جالب توجه بود: یکروز پرسپولیس بازی داشت و آقای مایلی کهن به منزل ما آمدند و گفتند ...
شهادت علیرضا برایم باور کردنی نبود/ شهید بریری عاشق ولایت بود
به من دادند. تسنیم: وقتی خبر شهادت را به طور رسمی به شما اعلام کردند چه حس و حالی به شما دست داد؟ همسر شهید بریری : روزی که همه به دیدن ما اومدند تا خبر شهادت همسرم را به من اعلام کنند، به پدرم گفتم لطفاً برویم آستان مقدس امامزاده ابراهیم تا دو رکعت نماز شکر بجای آورم. وقتی اطمینان پیدا کردم که همسرم شهید شده خیلی خوشحال شدم به خاطراینکه هم به آرزوش رسید و هم اینکه در مسیری ...
نمازهای اول وقت محمد را تا شهادت بالابرد
.... *شما که برادر بزرگ تر بودید، یا حتی پدرتان، چطور به محمد اقتدا می کردید؟ عرض کردم روحیاتش به نحوی بود که ناخواسته احترام دیگران را برمی انگیخت. علتش هم این بود که خودش یک جوان مؤدب، مذهبی و اخلاقی بود. برای بزرگ تر از خودش خصوصاً پدر و مادرمان احترام عجیبی قائل بود. جایی می رفتیم یا موضوعی پیش می آمد، اول حرف پدرمان مقدم بود و بعد خودش. حتی به من که تنها سه سال از او بزرگ ...
اینجا هرچه داریم از "امام خمینی(ره)" است
را نیز مطالعه می کرد. با اینکه خانواده او از نظر مالی وضعیت بسیار خوبی داشتند، اما او دوست داشت مستقل و روی پای خود باشد. او معتقد بود روزی انسان باید از عرق جبین و حلال باشد. پدرم همیشه دوست داشت در جرگه گروه های محافظ از شخصیت ها باشد. پدرم راه شهادت را اینگونه برای خود برگزید. او محافظ آقای جواد منصوری معاون فرهنگی وزارت خارجه وقت بود. پدرم از همه چیز دل بریده بود و فقط ...
پسر روانی بعد از بازگشت از انگلستان پدر و مادرش را کشت
پدرومادرشان زندگی می کرد. با شکایت این دو مرد از برادر کوچک ترشان، پسر جوان بازداشت شد. او گفت به یاد ندارد پدر و مادرش را کشته باشد فقط یادش می آید ملحفه ای روی آنها کشیده است. وی درباره زندگی اش این طور توضیح داد: زمانی که 9ساله بودم. شاهد خودکشی ناموفق مادرم بودم از آن روز زندگی ام دگرگون شد و وضع روحی ام به هم ریخت از همه چیز و همه کس می ترسیدم وضع زمانی بدتر شد که به 19سالگی رسیدم و یک روز دیدم ...
می خواست گمنام بماند اما خدا پرآوازه اش کرد
.... پس شهید عقبه فکری قرص و محکمی داشتند؟ از بچگی مطالعه کردن، آشنایی با قرآن و نان حلال پدر موجب شد برادرم خیلی زود متوجه مسائل مذهبی شود. از سنش خیلی بیشتر می فهمید. مرتضی در بازی بچه ها به آن صورت شرکت نمی کرد. همیشه در حال مطالعه بود. کم حرف بود و اگر از او سؤال می کردند صحبت می کرد. شهید به گونه ای رفتار کرده بود که همه به او آقا مرتضی می گفتند. با اینکه سن کمی داشت ولی وقتی وارد ...
پاسدار و جانباز مهدیشهری که در دهه 60 بادیگارد بود
برعکس اصلا چیزی نگفتند. بعد از چند نوبتی که به جبهه رفتم پدر و مادرم گفتند شما که این همه به سپاه و جبهه و جنگ علاقه داری و درس و مدرسه را نیز رها کرده ای برو در سپاه مشغول شو. من هم پیگیر شدم و در سال 61 با 16 سال سن جذب سپاه شدم. آن زمان منافقین، شخصیت های مملکتی را ترور می کردند با توجه به نیروی بدنی خوب و ورزشی که داشتم آموزش نیروی مخصوص حفاظت را دیدم و سپس بادیگارد و محافظ شخصیت ها ...
می خواهم پدرم بالاخره به خوابم بیاید/ خندوانه راوی دلاوری ها شد + فیلم
از این صحبت ها و یک رفت و آمد، کمدین مهران غفوریان وارد شد و کارش را با تعریف خاطره ای از پدر امیر نوری شروع کرد. در ادامه هم از پیکان قدیمی که خیلی ها داشتند و دارند گفت. پیکانی که در جاده لاستیکش در می آید و جلوتر از ماشین می تازد و می رود. اما در ادامه بحث جدی تر شد و رامبد در قسمتی از صحبت هایش با اشاره به میلاد امام سوممان بیان کرد: چیزی که از ایشان در ذهنمان نقش بسته یک آزادگی بی ...
سرازیر شدن زنان شهرستانی به سوی کمپ های تهران؛
ترک کنیم. حالا اما آن طور که زهرا می گوید این بار عزمش را جزم کرده تا مواد را ترک کند. به قول خودش آمده تهران تا در یک کمپ خوب مواد را ببوسد و کنار بگذارد. او می گوید: همه می گفتند که کمپ های تهرانی به صورت علمی و استاندارد ترک می دهند خدا کند راست گفته باشند و بتوانم مواد را ترک کنم و بتوانم مادر خوبی برای دخترانم شوم اما به اینها هنوز نگفته ام که باردارم می ترسم بگویند برای حاملگی ام بد است ...
روزی که فهمیدم پدر و مادرم جاسوس اند!
فرادید | سال ها بود که دونالد هیثفیلد، تریسی فولی و دو فرزندشان با سرخوشی تمام در رویای زندگیِ آمریکایی خود بودند. اما یک یورش ناگهانی FBI همه چیز را مشخص کرد: آن ها جاسوس پوتین بودند. ماجرا را از زبان دو پسرشان بشنوید. به گزارش فرادید به نقل از گاردین، تیم فولی در 27 ژوئن سال 2010 میلادی 20 ساله شد. پدر و مادر تیم، او و برادر کوچکترش الکس را به رستوران هندی در ماساچوست بردند. هر دو ...
حالا در اسلام به تقوای من اهمیت می دهند نه به زن بودنم
.... در منطقه شما مسلمان هم بود؟ اغلب تاجیکستانی و تاتاری بودند و می گفتند مسلمانیم ولی زیاد چیزی از اسلام را رعایت نمی کردند، برای همین اسلام را نمی شناختم. اگر با آقای جهانی آشنا نمی شدید ممکن بود دین دیگری را انتخاب کنید؟ همیشه از خدا می خواستم تا من را به راه راست هدایت کند و کسی را سر راهم بگذارد تا حقیقت اسلام را متوجه شوم. چند روز بعد از همین دعا بود که با آقای جهانی ...
دلنوشته فرزند شهید برای مدافعان شهید حرم
چرا پدرت نیامده .امروز اولین روز مدرسه است و پدرها و مادرها همه امدند.حتما کاربدی کردی که پدرت نیامده!! کلی کلنجار رفتم و گفتم من کار بدی نکردم .پدرم هم خیلی مرا دوست دارد ولی نمیتوانست بیاید و من با مادرم امدم.و او باور نکرد...بغض فروخورده ام را نگهداشتم و کسی نفهمید.... تمام سالهای دبستان را که شاگرد اول مدرسه میشدم و در روز جشن تقدیر همیشه صندلی ویژه ی پدرم خالی بود و پدران دیگر گل ...
گردان مسلم افتخار گرگانی ها است/ جانبازانی که آروزی شهادت داشتند
. علیپور در ابتدای سخنانش به ارشاد مردم در آن زمان پرداخت و گفت: روزی به همراه شهید علمدار و حسن زاده به بازار نرگسیه ساری رفتیم. سه جوان در حال راه رفتن در بازار بودند که از لحاظ پوشیدن لباس و رعایت حجاب، شکل و شمایل به خصوصی داشتند. به آن ها گفتم که چرا به طور مناسب لباس پوشیدید که یکی از آنها در جواب به من یک مشت زد و گفت که شما در جبهه نتوانستید کاری کنید حالا آمده اید تا مردم را ...
همنشینی با با برادر شهید و جانباز موفق خیابان نصر
های رزمندگان برد. برایمان روایت کرد که چگونه وقتی سیدمهدی مقابل دیدگانش و هنگام اقامه نماز به شهادت رسید، تمام مصیبت های ابا عبدالله(ع) و قمر بنی هاشم(ع) در واقعه کربلا را با تمام وجود لمس کرد. به مناسبت ولادت قمر بنی هاشم(ع) و روز پاسدار با شهردار منطقه که قریب به 30 سال قبل یکی از همرزمان سیدامیرعبداللهی بود به خانه باصفای او در خیابان نصرت رفتیم و او با دم گرمش روایت هایی شنیدنی ای از اتفاقات ...
محمود با 15 گلوله 14 داعشی را هلاک کرد
مدافع حرم شدن و شهادت در این راه شدند؟ یکی از این ویژگی ها نماز اول وقت ایشان است که در همه جا به آن توجه ویژه ای داشتند. در خاطره ای که در مأموریت داشتند و در دستنوشته های ایشان خواندم این بود که در حال نبرد یادشان می افتد که نماز اول وقتشان را به جا نیاوردند و اگر الان به شهادت برسند بی نماز شهید شده اند. از این روبه عقب برمی گردند و در حال دویدن نمازشان را زبانی می خوانند و بعد از انجام ...
دعا میکردم شهید بشوم/ در جبهه بین من و معشوقم هیچ فاصله ای نبود
شده و توانستم مخاطبان خوبی داشته باشم؛ در صورتی که کسانی هستند نمی دانم اسمشان را دوست بگذارم یا دشمن، همه کار می کنند که من وادار به شکستن قلمم بشوم و یا آن را بفروشم؛ لطف خدا باعث شده هیچ کدام از این دو راه صورت نگیرد. اگر الآن زنده هستم برای یک زمان خاصی در نظر گرفته شدم، چون گذشته قشنگی داشتم، به حرمت همین، به حرمت همین کسانی که در کنارشان زندگی کردم، به حرمت دعای خیر پدر و مادرم ...
عصبانیت دوست صمیمی مهرداد اولادی از انتشار علت مرگش
، برای بالارفتن دنبال کننده ها همه جا جار بزنید که علت مرگ جوان مردم چه بوده و اصلا به حال بازماندگانش فکر نکنید، به پدر بیمارش، به مادر داغدارش، به آنهایی که دوستش داشتند، به آنهایی که با گل هایش از خوشحالی پرواز کرده اند، به هیچ کدام فکر نکنید... شما کار خودتان را بکنید، از صفحات مختلف بیرون بیایید و فقط در مورد مرگ مهرداد اولادی نظریه بدهید و حکم هایتان را صادر کنید، عجله کنید، ممکن است ...
امام حسین (ع) مایۀ برکت امت اسلامی است
...، حضرت زهرا سلام الله علیها به پیامبر اسلام صلوات الله علیه فرمودند " یا ابتا! این طفل در وجود من با من سخن می گوید " پیامبر اسلام صلوات الله علیه فرمودند شما هم قبل از تولد با مادرتان صحبت می کردید. حضرت پاسخ دادند که من به مادرم روحیه میدادم اما این کودک کلماتی که می گوید تمام وجود من را آتش می زند، می گوید " انا العطشان، انا الغریب، انا المظلوم، انا الشهید ..." پیامبر صلوات الله ...
ما را مدافعان حرم آفریده اند
. تصمیم خودش را گرفته بود پدر شهید از تصمیم قطعی فرزندش برای رفتن و دفاع از حرم سخن می گوید و توضیح می دهد: به نظر می رسید که مجتبی تصمیم قطعی خود را گرفته بود. یک هفته قبل عید در مسجد در کنگره بزرگداشت شهدای حرم شرکت کردیم؛ انگار بین نماز مغرب وعشا که حال روحانی بهتری به آدم دست می دهد بهترین فرصت بود تا مجتبی از رازی بگوید که خود تصمیم قطعی آن را روزها بود که گرفته بود. به من ...