سایر منابع:
سایر خبرها
خودکشی 2 برادر تهرانی در کمتر از یک ماه با قرص برنج / عطاری ها مقصر هستند + نظر کارشناسی
خانه آمدم پسرم بسیار ناراحت بود علت را که پرسیدم گفت از کار اخراج شده، به خاطر بی نظمی به او دلداری دادم و گفتم کمکت میکنم تا کار دیگه ای پیدا کنی ، به ظاهر آرام شد ولی صبح متوجه شدیم که از خواب بیدار نمیشود چند بار صدایش کردیم متوجه شدیم که نفس نمی کشد پسرم همان شب با خوردن قرص برنج کرده بود و به زندگیش پایان داده بود همسرم که موضوع را فهمید حالش بدتر شد مجبور شدیم دربیمارستان روانپزشکی بستریش ...
قصاص برای زن خیانتکاری که شوهرش را کشت
حالش بد می شد و من مجبور بودم از او پرستاری کنم. او مرا به دردسر انداخته بود. به همین خاطر به فرامرز اعتراض کردم و او آخرین بار قرصی به من داد و گفت آن را از عطاری خریده است. من آن را در دمنوش ریختم و به شوهرم خوراندم که یک باره حالش بد شد. سپس فرامرز به دفاع پرداخت و اتهام معاونت در قتل را نپذیرفت. او گفت: من سم به مینا ندادم. قبلاً فقط چند قرص مسکن به او دادم تا خودش آنها را مصرف کند ...
تشویق به ازدواج بدون حمایت های دولتی
... حسین جوانی 28 ساله است که حالا بیش از یک سال از ازدواجش می گذرد. در این مدت بارها برای دریافت وام ازدواج اقدام کرده، ولی هنوز نتیجه ای حاصل نشده است. خودش این طور می گوید: من حدود یک سال و یک ماه قبل عقد کردم. همان روزها با همسرم برای دریافت وام ازدواج اقدام کردیم. به ما گفته بودند نهایت یک ماه بعد وام به حسابتان واریز می شود و ما هم منتظر بودیم. برای این پول هزار نقشه کشیده بودم. به خودم ...
زن هوسران شوهرش را با سیانور کشت / نبش قبر راز قتل را فاش کرد
...> اما یک ماه بعد مادر احمد به پلیس آگاهی رفت و از عروس 36 ساله اش به نام فرانک شکایت کرد. شکایت از عروس وی به ماموران گفت: بعد از فوت پسرم وقتی برای سر زدن به نوه هایم به خانه او رفته بودم با زن همسایه روبه رو شدم که حرف های عجیبی می زد. او می گفت در مدت یک ماهی که پسرم فوت شده مرد غریبه ای به خانه عروسم رفت و آمد دارد و عروسم او را برادر ناتنی اش معرفی کرده است .عروسم هرگز ...
کارآگاهان در تلاش برای افشای راز گم شدن تازه عروس
ازدواج کردیم. اختلافی با همسرم نداشتم و او روز حادثه برای رفتن به آرایشگاه خانه را ترک کرد، البته بعد متوجه شدم طلاهایش را هم با خود برده است. بعد از آن روز دیگر از او خبری ندارم و نمی دانم چه اتفاقی برایش افتاده است. من هم درخواست رسیدگی دارم تا از سرنوشت همسرم مطلع شوم. در پی این اظهارات مرد جوان، بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی دستور تحقیقات برای رازگشایی از سرنوشت زن ناپدیدشده را صادر کرد. ...
سیل مشهد به روایت سیل زدگان | شهردار نمی تواند کمک کند برود
بهاره موفقی در روزنامه خراسان رضوی نوشت: انتهای یک کوچه فرعیِ تنگ و تاریک، در زنگ زده خانه ای چهارطاق باز است. پنجره های خانه، پرده هایش آغشته به گل، آشفته و بی قرار به این سو و آن سو می رود؛ چنان که بادِ مرگ لابه لای آن شیهه می کشد. خانه خالی از سکنه است و آثار گل و لای، خرخره سقف خانه را هم جویده است. پیرمرد و پسر جوانی مقابل خانه ایستاده اند. پسر جوان با عصبانیت قدم می زند و با صدای بلند می ...
تلخ و شیرین اهدای عضو از زبان یک هماهنگ کننده پیوند
دختربچه که کتم را گرفته بود و می گفت حال پدرم چطور است فکر می کردم تمام بدنم مرتعش می شد که قلب پدر این دختر از دست نرود. مدیر مرکز فراهم آوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: خیلی ناراحت شدم و گفتم جواب دخترش را چه بدهیم؟ خیلی ناراحت به منزل برگشتم. وقت نماز صبح بود و حالم خوب نبود. همسرم گفت این کار خیلی تو را متاثر می کند. این کار را رها کن. با خانواده که صحبت کردم گفتند نذر کن و نذر کردم ...
فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (1 خرداد)
گر از این منزل ویران به سوی خانه روم دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم نذر کردم که هم از راه به میخانه روم تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک به در صومعه با بربط و پیمانه روم آشنایان ره عشق گرم خون بخورند ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار چند و ...
نخستین خلبان دفاع مقدس چگونه شهید شد؟
صالحی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا گفت: ما در پایگاه نوژه همدان زندگی می کردیم، ظهر 31 شهریور 1359 همسرم به خانه آمده بود تا غذا بخوریم، هنوز غذا خوردن را شروع نکرده بودیم که با توجه به حمله هواپیما های بعث عراق، صدای انفجار در فضا پیچید. محمد به سرعت آماده شد تا برود و متوجه شدم که برای چه می رود. درِ منزل را بستم، به او التماس کردم و به پاهایش افتادم که نرود، اما محمد گفت من برای دفاع از مملکتم ...
روستای یک نفره
است و بقیه بچه ها ازدواج کرده و صاحب فرزند شده اند. هرقدر که جمعیت خانواده بیشتر می شد، حاج حسین تنهاتر: 12سالی است که همسرم را از دست دادم و دیگر ازدواج نکردم. بچه هایم بزرگ شدند و بعد از ازدواج از این روستا رفتند. او می گوید: فقط یکی از دخترهایم ازدواج نکرد و مرا تنها نگذاشت. از ترس به لرزه افتاد یک روستاست و یک حاج حسین. زندگی برای این پیرمرد در نیوئیه معنا پیدا می کند؛ به ...
زندگی شیرین
دوست نداشت که عمر زندگی مشترک او کوتاه باشد. شبی که پدر و مادرش برای خواستگاری به خانه مان آمدند مادرم به دایی گفت: برای خواستگاری کدام یک از فرزندانت آمده ای وقتی می شنود برای مصیب، راضی نمی شود. دایی در ادامه گفت: درست است که پسرم از سلامتی برخوردار نیست و به دلیل مشکل قلبی چند سال دیگر مهمانمان نخواهد بود؛ اما خودش خواسته از دخترتان خواستگاری نماید. تصمیم خودم را گرفته بودم، با ...
فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (31 اردیبهشت)
فرسا می پرداخت. خانه حافظ در محله شیادان شیراز بود. این شاعر بزرگ در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی مسلط شد و در دهه بیست زندگی خود به یکی از مشاهیر علم و ادب سرزمین خود تبدیل شد. جالب است بدانید که او قرآن را به طور کامل حفظ بود و به همین خاطر تخلص حافظ را برای او انتخاب کردند. شمس الدین محمدبن بهاءالدین محمد حافظ شیرازی حدود چهل سال در حوزه درس استادان آن زمان از قبیل قوام الدین ...
امیرعبداللهیان وزیر خارجه ایران کیست؟
...> ازدواج امیرعبداللهیان حسین امیرعبداللهیان در سال 1373 و هنگامی که 30 ساله بود با همسرش ازدواج کرد که حالا ثمره این زندگی دو فرزند یک پسر و یک دختر است. او درباره ماجرای آشنایی با همسرش می گوید: من بچه جنوب شهر تهران در محله 17 شهریور، ضلع جنوب مهرآباد هستم (بزرگ شده آن جا) که نزدیک ترین محله به آن جا یافت آباد و شاد آباد است. محله ما آن زمان درمانگاه نداشت که من با همکاری جمعی از دوستان ...
علی خلیلی؛ چاپ با تبصره صبر
.... همسرم خانم کبری میلانی از اقوام پدری ام بودند. من در تهران مشغول به کار بودم و منزلی نداشتم که ایشان را به تهران بیاورم این بود که همسرم 2 سال در منزل پدر و مادرم ماندند تا اندکی شرایط مالی ام بهبود یافت و توانستم خانه ای در خیابان ری کوچه دَردار اجاره کنم .در آنجا همسایه دیوار به دیوار شهید مطهری شدیم. یادم هست شب های جمعه در منزل ایشان جلسات هفتگی وعظ و سخنرانی برپا ...
متهم متواری از سوئد اخراج و در ایران دستگیر شد
از پلیس کرمانشاه استعلام گرفته و مشخص شد که هرمز همان مردی است که 20 سال قبل مرتکب جنایت شده و سال ها فراری بوده است. فرار به خاطر اعتراف اشتباه او در تحقیقات اولیه منکر قتل شد و گفت: 20 سال قبل زمانی که از محل کارم به خانه برگشتم، با جسد خونین همسرم مواجه شدم. با دیدن جسد همسرم شوکه شده بودم و از ترس با پدر زنم تماس گرفتم. آن زمان به قدری ترسیده بودم که به جای اینکه ...
صدای رسای شادی در خانواده پرجمعیت
به خانواده ای اعطا می کند، باب روزی را نیز برای آن خانواده باز می کند. در آیات و روایات، ازدواج و فرزندآوری، عامل و زمینه بی نیازی و منبع خیر و برکت در خانواده معرفی شده است . با حسن زاده خطیب موقت اهل سنت گچین در این خصوص به گفتگو نشستیم. وی دارای تالیفات بسیاری از جمله زن درشریعت.نشانه های قیامت . الضحوفی النحوبالغه الفارسیه . زندگانی چراغ راهنما امام علی مرتضی و مروارید کاروان است. ...
قابی از زندگی خانواده 9 نفره نرجس و نورالله
پسر دوم چهار سال، پسر سوم و دوم سه سال، تفاوت سنی پسرم با دختر بزرگم دو سال و دختران با یکدیگر یک سال ونیم فاصله سنی دارند. وی ادامه می دهد: در دوران قبل از ازدواج علاقه خاصی نسبت به بچه ها و کودکان داشتم و همیشه مایل بودم در آینده نیز خانواده ای پرجمعیت داشته باشم و یکی از ملاک هایم برای ازدواج را پرجمعیت بودن خانواده همسر قرار داده بودم، اما تقدیر الهی چیز دیگری برایم مقدر کرده بود ...
با کریمان کارها دشوار نیست...
در خواب و خیال بودم و قدرت نداشتم اشک هایم را کنترل کنم، به این فکر می کردم که اصلا کسی این ماجرا را باور می کند؟ این عنایت امام رضا را با چه زبانی برای خانواده بازگو کنم؟ داستان 20 سال مستاجری با 2 فرزند پسر 10 و 20 ساله و استرس اجاره خانه، حالا و فقط بعد از سه روز از آن ماجرا، با منزلی در بهترین نقطه شهر ساری تغییر کرده بود و من حالا صاحبخانه شده بودم. دلدادگیم به امام رضا ...
وقت خدمت،خبر شهادت پسرم رسید
ایرانی ها عِرق بسیاری به ولی نعمت خود علی بن موسی الرضا(ع) داریم و به طبع زیارت و خدمت به ایشان آرزوی همه ماست. قدیم که رسم بود هر کس می خواست به مشهد بیاید برای خداحافظی به منزل بقیه اقوام می رفت. حدود 10سال سن داشتم که یکی از اقوام ما برای خداحافظی آمده بود که به او گفتم من هم می آیم. رفتم قلکم را شکستم و پول آن را به فامیلمان دادم. او هم گفت: با رغبت تو را به مشهد می برم و برمی گردانم . ...
گزارشی از حضور کاروان زیر سایه خورشید در منازل خانواده شهدا | مهمانِ مامان
متبرک حرم مطهر رضوی + عکس و فیلم خانه، خانه مادر شهید غلامرضا حسنوند در شهرستان الشتر لرستان است؛ مادر شهیدی که عکس پسر بیست وخورده ای ساله اش، سی واندی سال است که روی دیوار خانه جا خوش کرده. عکسی که نگاه نافذش به تو خوش آمد می گوید. مادر پیر شده. نه فقط از روی کهولت سن، بلکه داغ جوان ازدست داده اش سال ها پیش قدش را خمیده کرده. نشسته است و پاهایش دیگر توان بلندشدن ندارند. ...
مرور سرگذشت مددجویان یاور شهر 10| شهرداری در یاورشهرها چه تعداد ظرفیت ایجاد کرده است؟
را شروع کردم و بعد خیلی زود ازدواج کردم و همسرم مصرف کننده بود و من هم معتاد شدم و از هرویین شروع کردم و بعد هم سایر مواد. ثمره ازدواجمان یک دختر 17 ساله است که با خانواده ام زندگی می کند و به عشق او سختی های ترک را به جان خریده ام. شاید همین عشق مادرانه است که باعث شده تا در کمپ هم دلسوزانه به زنان آسیب دیده کمک کنم تا به پاکی برگردند. او در سایر کمپ زنان (یاورشهرهای 5 و 8) هم به عنوان مددیار ...
دگر عضوها را نماند قرار!
می کنم قلبش به تپش افتاده است، نفس عمیق می کشد و می گوید: هر وقت به تهران و کرج می روم تپش قلبم بیشتر می شود. حس می کنم به کسی که قلب پسرم در سینه او می تپد نزدیک تر می شوم. فقط دوست دارم نامش را بدانم. خُب از سحر خانم بگو، اولین بار او را کجا دیدی؟ سحر را اولین بار در وادی رحمت کنار مزار پسرم دیدم. وقتی در شبستر بودند یک روز به همسرم زنگ زدند و گفتند سحر حالش خوب شده اگر اجازه بدهید ما هم بیائیم ...
شوهرم چشم به زنان غریبه دارد
رفتارهای غیرطبیعی و قهرهای بی مورد او شدم و تازه فهمیدم که نامزدم سیگاری است اما خودم را دختری با صبر وتحمل می دانستم و تلاش می کردم تا همه کاستی های زندگی ام را جبران کنم. درآن سن وسال تصورم این بود که می توانم شوهرم را اصلاح کنم و به مسیر درست زندگی بازگردانم به همین خاطر به خانواده ام چیزی نمی گفتم و مجبور بودم بسیاری از این سختی ها را تحمل کنم . خلاصه زمانی زندگی مشترکمان را آغاز کردیم ...
زهی خیال باطل...
مداح همکلام شدیم. همیشه دست بوس من و مادرش بود تعلق خاطر زیادی بین رضا و پدرش دادخدا مداح وجود دارد. آنقدر که این وابستگی زیاد بین شان گذر روزهای بعد از شهادت رضا را برای او و خانواده سخت کرده است. دادخدا مداح از خانواده اش و از خلقیات رضا می گوید: من چهار فرزند دارم، دو دختر و دو پسر. رضا دومین فرزند و اولین پسر خانواده بود. او 35 سال داشت و به تازگی نامزد کرده و قرار بود خیلی ...
مرحوم زری خوشکام : 30 سال ممنوع الکار شدم / علی حاتمی را دق دادند !
کار نیست. *برگردیم به قبل تر. اصلا چطور با آقای حاتمی آشنا شدید؟ سر صحنه فیلم مترسک با علی حاتمی آشنا شدم و به یکدیگر علاقه مند شدیم و از طرف ایشان پیشنهاد ازدواج گرفتم و جواب مثبت دادم. آن زمان من و آقای فردین و آقای رشیدی و چند بازیگر دیگر، در آن فیلم به کارگردانی آقای حاتمی بازی می کردیم. ششم آبان 50 ازدواج کردیم و یک سال بعد نهم مهر 51 لیلا به دنیا آمد. *در زندگی ...
یک گزارش درباره مجروحان جنگ
مجروحیتم از وظیفه ام سرباز نزدم. آن زمان به دو موضوع اعتقاد داشتم: اول اینکه پاسدار را واژه مقدسی می دانستم که به آن شغل نمی گفتم و دوم، برای حقوق، کار نمی کردم و کارم را دلی و عشقی انجام می دادم. زمانی که اعزام می شدم و عملیات بود، سر از پا نمی شناختم. آن دوران، عشق من بود و اصلاً نمی فهمیدم روزها چطور می گذرند. مادرم می گفت: پسرم، تو کجایی؟ هفته به هفته به خانه می رفتم و اصلاً خانه را به ...
نهادینه سازی نگاه اسلام به زن القائات فمینیست را در جامعه خنثی می کند
" ( کنیز و خدمت گزار خانه ی عبدالله پدر پیامبر بود ) وی از شجاعت بالایی برخوردار بود؛در جنگ احد وقتی مردها فرار کردند، شمشیر برداشت و از پیامبر اسلام دفاع کرد. امام صادق (ع) فرمودند: ام ایمن یکی از فرماندهان زن لشگر امام زمان (عج) در روز ظهور است. حجت الاسلام یوسفی در ادامه اظهار کرد: هر چند عفت و پاکدامنی حضرت فاطمه معصومه (س) باعث می شد که هر روز نتواند با نامحرم روبرو شود و خطبه ...
ماجرای خواستگاری علی حاتمی از زری خوش کام، قهر فردین با آن ها و مهریه 500 هزارتومانی
. سال 50 که ازدواج کردم، انقلابی در خودم به وجود آوردم. ما می خواستیم کانون گرم خانواده تشکیل دهیم. به خصوص که من سه ماه بعد از ازدواجم هم باردار شدم و دیگر نتوانستم تا مدتی کار کنم. همان زمان که ازدواج کردیم، 15 قرارداد 200 هزار تومانی داشتم که آن زمان قراردادهای واقعا گرانی محسوب می شد. با 200 تومان می شد یک آپارتمان 200، 300متری در منطقه های خوب تهران خرید. ولی با وجود این، همه را پس ...
نخستین واکنشم به جواب مثبت سرطان بهت و گریه بود + فیلم
بیشتر بشناسید؟ بعد از چندین سال از آن تجربه. یک وقفه هفده ساله در درس خواندنم افتاد. در این فاصله من در یک دوره کوتاه با مشاوره های گروهی و مسائل دیگری آشنا شدم. درباره ازدواجتان صحبت کنید و برویم به سمت پدر. شاید یک بخشی از بیماری تان هم به خاطر آن دوران ازدواج بوده. بله، به خاطر آن دوران خیلی وحشتناک بود. چند سال با هم زندگی کردید؟ شانزده سال ...
درباره خبرنگار شهیر فلسطینی که مهمان جشنواره صبح است | خون دلی که لعل شد
جنگ در یک مؤسسه مخصوص مراقبت می شد، بسیار دشوار شده بود. اسراء می گوید: پس از آن که خانه مان در محله الشجاعیه در شرق غزه بمباران شد، مجبور شدیم به محل دیگری مهاجرت کنیم. به خانه ای رفتیم که بسیاری از خانواده های دیگر دیرالبلح را در خودش جای داده بود. این خانه مناسب مراقبت از پسرم نبود. یک بار به دنبال خروج پسر بیمارمان از محل سکونت جدید در دیرالبلح، 22 ساعت از وضعیت او بی خبر بودیم و نمی دانستیم چه ...