سایر منابع:
سایر خبرها
اصرار مجرم به ازدواج با دختر قربانی اسیدپاشی!
جمشید پسری نیست که بتوانم با او خوشبخت باشم. به خاطر رفتارهای بدی که با من داشت می خواستم از او جدا شوم اما می ترسیدم. او اذیتم می کرد، بعد خواهش و التماس می کرد تا او را ببخشم. از دستش خسته شده بودم برای همین می خواستم از او جدا شوم. من رابطه ام را با او قطع کردم و فکر می کردم دیگر همه چیز تمام می شود. در این مدت هم قرار بود با پسر دیگری ازدواج کنم. اما جمشید باز هم پیدایش شد. او دست بردار نبود و ...
خواستگاری اسیدپاش از دختر قربانی !
قانونی شد، متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام را قبول کرد و گفت: من چند سال بود که با شیرین دوست بودم و می خواستم با او ازدواج کنم. قصد نداشتم تا این حد به او آسیب وارد کنم و می خواستم بداند می توانم با او برخورد کنم . شیرین به من گفت قصد دارد با کس دیگری ازدواج کند و این مسئله من را خیلی ناراحت کرد. می خواستم او فقط برای من باشد نه کسی دیگر. البته حالا هم از کاری که کرده ام پشیمان هستم ...
طلاق مجری معروف و همسرش /عکس
: آقای قاضی من عاشق همسر و پسرم هستم و زندگی مان را دوست دارم. با توجه به شرایط کاری ام افراد و حتی خانم های مختلفی با من تماس می گیرند و من مجبور هستم پاسخ دهم، اما همسرم نمی خواهد با این قضیه کنار بیاید و به جای کمک کردن به حل مشکلات، تصمیم به جدایی گرفته است. سعید اضافه کرد: همسرم پیش از این که درخواست طلاق بدهد، یک روز خانه را ترک کرد و به خانه پدری اش رفت و دیگر بازنگشت. هر چه در این ...
داستان یک خودکشی عجیب در سبزوار / تصاویر
چند روز پیش، چوپانی هنگام عبور از بیابان در یک روستای سبزوار متوجه خودروی پرایدی شد که در نزدیکی دکل های برق پارک شده بود. درهای ماشین باز بود و کسی داخل آن نبود. او که کنجکاو شده بود، شروع به جست وجو کرد و لحظاتی بعد جسد مردی را دید که از پایه یکی از دکل ها حلق آویز شده بود. به گزارش سایت خبری شرق اصفهان به نقل از همشهری آنلاین ، دقایقی بعد، تیمی از مأموران پلیس با دریافت تماس مرد ...
دختر جوان در زندان پای سفره عقد می نشیند
شده بودم به امیر جواب مثبت دادم. دختر جوان ادامه داد: ابتدا قرار بود به مناسبت تولد امام علی(ع) با هم در زندان ازدواج کنیم اما یکباره امیر زد زیر همه چیز و قبول نکرد. او می گفت که نمی خواهد آینده ام را تباه کند. او می گفت اگر بتواند دیه میلیونی که خانواده مقتول خواسته اند را جور کند و رضایت بگیرد، حاضر است با من ازدواج کند در غیراین صورت راضی نیست که آینده ام را تباه کند. چراکه احتمال ...
ماجرای ازدواج حمید گودرزی و همسر پولدارش
اولیه خانواده همسرم شروع شد چون آن ها در آمریکا ساکن بودند. با شغل شما هم مشکل داشتند؟ حمید گودرزی: تا حدی بله و مساله دیگر این بود که سطح اقتصادی خانواده همسرم، از خانواده من بالاتر بود. ماندانا دانشور: البته فکر می کنم بیشتر به این دلیل بود که آن زمان 16 سال داشتم و نظر پدرم این بود که من هم باید همراه آن ها به آمریکا بروم. حمید گودرزی: تا آن زمان قصد ...
کشاندن دختر اصفهانی به خانه و تهیه فیلم سیاه از او
من پیشنهاد ازدواج داد. من او را دیده بودم و خیلی مودب بود. از من خواست وقتی به ایران می آید تنها به استقبال او بروم. این زن جوان ادامه داد: وقتی به ایران آمد از من خواست به خانه برادرش برویم. در آن خانه اتفاقاتی افتاد که....، او همیشه از من فیلم می گرفت و بعد از مدتی به آلمان رفت. یک ماه بعد با من تماس گرفت و درخواست 500 میلیون تومان پول کرد، شوکه شده بودم. گفت اگر پول را ندهی فیلم ها را ...
رابطه پنهانی زن شوهردار با پسر مغازه دار/ راز یک قتل وحشتناک
کرد چون شوهرش سد راهی برای ادامه ارتباط پنهانی اش با مرد میوه فروش بوده، نقشه این جنایت را طراحی و اجرا کرده است. همسر مقتول در اظهاراتش گفت: 13 ساله بودم که پدرم به اجبار و به دلیل فقر مالی، مرا به عقد مرد افغان درآورد. در این سال ها بارها از همسرم خواستم مرا طلاق دهد که توجهی به خواسته هایم نکرد و حاضر به این جدایی نبود. در جریان رفت و آمد به مغازه میوه فروشی محل با فروشنده آشنا شدم و ...
دو روایت از داستان زخم های جانبازان نخاعی
بیمارستان صحرایی اعزام کردند؛ خیلی حالت بدی بود، بی نهایت تشنه بودم و ضعف داشتم اما به دلیل قدرت خوب بدنی ام، تا اتاق عمل بیهوش نشدم. بعد از مجروحیت و پس از این که دستم قطع شد، ورزش می کردم و به ورزش علاقه داشتم؛ هم فوتبال هم دوندگی... بعد از بیمارستان صحرایی، به بیمارستان ماهشهر اعزام شدم. آن روزها 18 ساله بودم ولی هر موقع که به بیمارستان می رفتم، همه مرا می شناختند." به ماجرای ...
دختر برانکو عاشق تنیسور معروف است!
، برای ازدواج شما خانواده هایتان مشکلی نداشتند. همسر برانکو: وقتی رابطه ما شروع شد برانکو یک فوتبالیست حرفه ای بود ولی من خیلی جوان بودم. خانواده من هم به شدت با رابطه ما دو نفر مخالف بودند چون در آن زمان برانکو هنوز معروف و مطرح نشده بود و همچنین ازدواج کردن با یک فوتبالیست را خانواده ام کمی نادرست می دانستند چرا که فوتبالیست ها زندگی خاصی دارند. این را هم در نظر داشته باشید که من تک ...
انتقام از مردها به خاطر داشتن شوهر هوس باز
بالاخره به ازدواج انجامید. دو سال گذشت. وی گفت: کارم زار شد. شوهرم هیچ پای بندی به زندگی مان نداشت. کم کم در حضور من با زن های معتاد و خیابانی قرار ملاقات می گذاشت. نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم. طلاق گرفتم. بعد از این ماجرا حس تنفر به تمام مردها وجودم را فرا گرفته بود. خانواده ام راه می رفتند و سرکوفت می زدند. حالم خیلی بد بود. در یک شرکت مشغول به کار شدم. با یکی از دوستانم خانه ای ...
80 درصد انگلیسی ها خواهان مهاجرت به روسیه هستند
کارهایی را که ولادیمیر پوتین در حال حاضر انجام می دهد دوست دارم. اگر سنم 30 سال کمتر بود، زودتر از اینها به آنجا رفته بودم. یکی دیگر از علل علاقمندی به ترک انگلیس در بین پرسش شوندگان، همه پرسی ماه آینده درباه ماندن یا خروج انگلیس از اتحادیه اروپا است. همه انگلیسی هایی که علاقمند به مهاجرت به روسیه هستند ترجیح می دهند به شرق دور روسیه بیایند تا اینکه بر اساس قوانین اروپایی زندگی ...
وودی آلن: کار با کامپیوتر را بلد نیستم!
مرگ فکر کنید هیچگاه برنده نخواهید بود. آیا در طول این سال ها تغییر کرده اید؟ مطمئنا فکر می کنم از لحاظ هنری به تکامل رسیدم. زمانی که ساخت فیلم را آغاز کردم تنها به جوک ها علاقه داشتم اما در طول سال ها بلندپرواز و جاه طلب شدم و می خواستم آثار عمیق تر و بهتری بسازم که می تواند با توجه به جایگاهم خوب یا بد باشد. بعضی ها معتقدند این تصمیم عالی بود و به ساخت فیلم های بسیار خوب ...
توبه نجاتبخش قاتل در زندان
بازجویی فنی قرار گرفت، به قتل اعتراف کرد. وی گفت: من توبه کرده بودم و دیگر قاچاق فروشی نمی کردم، اما مقتول فکر می کرد به او دروغ می گویم. روز حادثه به در خانه من آمده بود و اصرار داشت به او مواد بدهم. هر چقدر به او گفتم که من توبه کرده ام باور نمی کرد. او اصرار داشت یا به او مواد بدهم یا پول که همین موضوع باعث درگیری ما شد. من قصد داشتم او را بترسانم به همین دلیل چاقویم را از جیبم بیرون آوردم اما ...
صداقت و وجدان بهترین صفت برای پیشرفت در کار است/ پرسپولیسی دوآتیشه هستم
کار شدم که آن زمان پخت شیرینی مثل امروز با امکانات و دستگاه های پیشرفته نبود بلکه با هیزم پخت می شد. آنقدر به کارم علاقه داشتم که اگر یک روز صاحب کار در مغازه نبود بیشتر کار می کردم که پس از حضور شاهد فعالیت بیشتر من باشه ادامه فعالیت شما در این حرفه به کجا رسید؟ من حدود 10 سال در این کارگاه مشغول کار شدم و سپس به تهران رفتم و در میدان ژاله(شهدا) مشغول کار در یک شیرینی پزی شدم ...
گذری بر زندگی دو فینالیست خندوانه
... رشته ام ریاضی بود ولی دفعه اول دانشگاه قبول نشدم؛ چون علاقه ای به این رشته نداشتم و رشته زبان انگلیسی را انتخاب کردم. دانشگاه که تمام شد به ایتالیا رفتم و زبان ایتالیایی خواندم و مدتی هم در پرتغال زندگی کردم اما چون نمی توانستم ورزش کنم، افسرده شدم و بازگشتم. برای چه پرتغال رفتی؟ کار می کردم و در کار فرش آنتیک بودم. وضع مالی من خیلی خوب بود و درآمد بسیار خوبی داشتم ولی ...
زنان تنها طعمه های باند سارقان خشن
.... یکی از آنها زنی بود که می گفت: ظهر بود و قصد داشتم با ماشینم وارد پارکینگ خانه شوم. همان لحظه جوان افغانی را دیدم که داشت روی در و دیوار برگه های تبلیغاتی می چسباند. وقتی وارد پارکینگ شدم و می خواستم از ماشین پیاده شوم ناگهان همان مرد جوان را دیدم که با چاقو مقابلم ایستاده بود. خواستم فریاد بزنم که ضربه محکمی به صورتم زد و روی زمین افتادم. او با تهدید چاقو طلاها و گوشی تلفن همراهم ...
پایی که در اسارت 14سانت کوتاه شد!
وحشت تمام وجودم را فرا گرفت. در طول هفته ی گذشته، هر وقت می خواستم. تمرین کنم و بدون عصا راه برم، به محض تماس پایم بر زمین، چنان درد عجیبی در ران و زانوی چپم می پیچید که تا مغز سرم سوت می کشید! قدری این پا و آن پا کردم. به محض گذاشتن پای چپم روی زمین، درد تمام بدنم را فرا گرفت. خواستم قدم اول را بردارم. تا پایم به زمین رسید، سریع پای راستم را پرشی جلو انداختم. به خیال اینکه یک قدم راه رفته ام. اما با همان نیمچه پرش، درد عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفت. ...
پسر رانده شده زنان و دختران را فریب می داد
حرف های او نداشتم مشغول بازی با گوشی تلفن همراهم شدم. راننده درباره گوشی تلفن همراهم سؤال کرد و مشخصات آن را پرسید. مجبور شدم به حرف هایش جواب دهم. البته همان موقع متوجه شدم که نباید سوار این خودرو می شدم با این وجود گوشی ام را داخل کیفم گذاشتم و به سؤال های راننده جواب دادم. وقتی به مقصد رسیدم پیاده شدم. بعد از طی مسافتی وقتی خواستم تلفن همراهم را از داخل کیفم بردارم متوجه شدم که از گوشی خبری ...
داریوش اسدزاده : دهه 30 در آمریکا بازیگر بودم/عکس
...> - فکر می کنم فقط مرتضی احمدی هم دوره من بود که جوان های امروز هم او را می شناسند. او آن زمان پیش پرده می خواند و خیلی ها دوستش داشتند. مدتی بعد علی نصیریان آمد که در جامعه باربد کار می کرد هنوز مشایخی نیامده بود. من چون از همه شان قدیمی تر بودم شهرتم بیشتر از آنها بود. * چرا بعد از انقلاب روی صحنه تئاتر نرفتید؟ - بعد از انقلاب 10 سال به آمریکا رفتم و وقتی برگشتم دیگر تئاتر ...
روایتی از 7 سال زندگی در کنار شهید دانش/ کودکانی که هنوز بهانه پدر را می گیرند/ تنها امیدم شفاعتش در روز ...
به درس خواندن ادامه دادم. یک خاطره ای که برای همسرم بسیار جالب بود این بود که وی به مسابقات کشوری اوقاف رفته بود و من به خاطر شرایط بد بارداری سه روز در بیمارستان بستری شدم. اما چون نمی خواستم فکر ایشان درگیر من شود، از شرایط و بستری شدنم در بیمارستان چیزی به او نگفتم تا با خیال راحت بتواند مسابقات را به پایان برساند. وقتی حسن بازگشت و فهمید که من بیمارستان بودم، تعجب کرد که چرا چیزی ...
همیشه می گفت: شهدا شرمنده ایم!
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : آشنایی تان با شهید چطور رقم خورد؟ ما نسبت فامیلی داشتیم و هر دو متولد 1365 بودیم. عبدالحسین را حضرت زینب(س) به من هدیه داد. سال 1388 من به همراه خانواده ام به زیارت حضرت زینب (س) رفتیم. من در این زیارت از خانم خواستم که خوشبخت شوم و زمانی که از سوریه باز می گردم اولین نفری که به خواستگاری ام می آید به معنای این است که فرستاده خانم است و من با ایشان ازدواج خواهم کرد. وقتی از سوریه برگشتم، عبدالحسین به خواستگاری ام آمد. در حقیقت من امروز هدیه خانم را به خود ایشان تقدیم و در راهشان قربانی کردم. تا شب خ ...
218 پرش خاطره ساز نخستین بانوی پرنده چترباز ایران
وقتی بزرگ تر شدم با خود داشتم. من و 4 خواهر و 3 برادرم زیر نظر پدری با روحیه نظامی تربیت شدیم. از همان زمان به برادران و خواهرانم دستور می دادم و آنها را وادار می کردم به دستورهای کودکانه ام عمل کنند. پدر همیشه می گفت: تو باید پسر به دنیا می آمدی. کارهایم شباهتی به کارهای دخترها نداشت. بعد از پایان تحصیلات و اخذ دیپلم از آنجایی که علاقه زیادی به نظامی بودن داشتم تصمیم گرفتم به ستاد مرکزی ...
وجودم آماده شنیدن فرمان رهبر است/ حضور در کنار حاج قاسم سلیمانی برایم افتخار بود
راهپیمایی ها داشتند تا طعم شیرین پروزی را در بهمن 57 بچشند و هنوز روحیه در صحنه بودن مردم حفظ شده است. در سال 58 همزمان با تاسیس سپاه به فرمان رهبر کبیر انقلاب، وارد این ارگان انقلابی شدم و شروع خدمتم در سیستان بلوچستان بود تا بتوانم هم پا با دیگر پاسداران کمک مردم مناطق محروم باشیم. بعد از آن به لشگر 14 امام حسین(ع) اصفهان آمدم و چند سال در لشگر بودم و پس از آن اوایل سال 64 ...
حکایت چشمانی که قربانی قرآن شد/ چه چیز را می خواهید با پول جبران کنید؟!
من نامش را می گذارم "جانبازی از نسل سومی ها" که به مناسبت سالروز میلاد بزرگ مرد وفا، عباس بن علی(ع) و روز جانباز پای صحبت های او و همسرش می نشینیم تا تهفه ای باشد برای بیداران و تلنگری برای آنان که در سرمستی امروز، حماسه های خونین دیروز و فتنه های آینده را از یاد برده اند ... آناج: لطفا جریان اعزام به منطقه ی جنگی و مجروحیت خود را برایمان تعریف کنید: من متولد 65/05/06 هستم و در 22 سالگی جانباز شده ام. پس از اتمام دوره ی تحصیلی دیپلم با توجه به تجربه ی فعالیت های فرهنگی و علاقه ای که به سپاه و بسیج داشتم توانستم در سال ...
پیشنهادهای خواندنی بازیگران
پیشنهادهای خواندنی بازیگران احمد صبریان sabrian@khorasannews.com چهره های سینمایی از نویسندگان و کتاب های محبوبشان می گویند یکی از موضوعاتی که علاقه مندان کتاب همواره به آن توجه دارند، انتخاب کتاب مناسب برای مطالعه است. از آنجا که برپایی نمایشگاه بین المللی کتاب تهران فرصت بسیار خوبی برای همنشینی با کتاب و سرزدن به کتابفروشی و کتابخانه است، ارائه کتاب های پیشنهادی ...
خودم کلنگ زدم و آجر چیدم
روستای کشکو برد. من بچه بازیگوشی بودم و با بقیه بچه ها خیلی شلوغ می کردم و برای اینکه ما را آرام کنند تصمیم گرفتند به ما قرآن یاد بدهند. چند تا خواهر و برادر بودید؟ سه برادر و یک خواهر بودیم. یک برادر و خواهرم از من بزرگ ترند. با آموزش قرآن آرام شدید؟ یک سال که یک معلمی بود که به خانه ما می آمد و درس می داد و بعد یک ملاخانه ای در روستای ما تاسیس شد که به آنجا می ...
نه قیصر ، نه سلطان، نه ژنرال؛ من محمود یاوری هستم!
معرفی و آشنایی به این تیم رفتید؟ من بازیکن تیم آموزشگاه های اصفهان بوده و بازی ام هم خوب بود، 14 سالم بود که توسط بهروز زندی به این تیم معرفی شدم. افراد بزرگی در این تیم حضور داشتند و استاد حریری که بازیکن تیم ملی بود، مربیگری این تیم را برعهده داشت. در سن 16 سالگی به تیم بزرگسالان شاهین راه یافتم؛ سال 42 در مسابقات کشوری در ارومیه، کاپیتان تیم اصفهان بودم و از 19 گل تیم اصفهان، 15 گل را من ...
تهمینه میلانی: مراقب عکس هایتان باشید
دلیل اینکه احتمال می دهم هوا دوباره بارانی شود، سخن را کوتاه و از خواندن متن سخنرانی که آماده کرده بودم، صرف نظر می کنم. سپس علی مصفا و لیلا حاتمی از حافظ احمدی - عکاس سینما - که عکاسی فیلم شیدا را انجام داده است، تقدیر کردند. در ادامه، از رضا مهاجر - عکاس سینما - از سوی پانته آ پناهی ها و اردشیر شلیله تقدیر شد. مهاجر که از فیلم هامون داریوش مهرجویی عکاسی کرده است، در سخنانی کوتاه گفت ...
جای برخی میهمانان خالی بود/ برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای توسل خواندیم!
معطل کنیم. با گل زدن به ماشین عروس، مخالف بودیم و آن را خرج اضافه می دانستیم البته یکی از همسایه ها به اصرار دوستان چند شاخه گل به ماشین عروسمان زد. در راه آرایشگاه به تالار، زندگیمان را با شنیدن کلام وحی آغاز کردیم. یادم می آید چون نزدیک اذان مغرب بود، آقا مرتضی آن قدر با سرعت رانندگی می کرد که فیلمبردار به او تذکر داد. در ماشین به من می گفت: نماز اول وقت مهم تر است تا فیلمبرداری! و وقتی ...