سایر منابع:
سایر خبرها
قاتل "ستایش" نی ریزی به اعدام محکوم شد
خاکستر آن را بر روی پول گوشواره که تراول بود ریختم و همه پول در آتش خاکستر سیگار سوخت. به خودم آمدم و بعد متوجه شدم چه کرده ام. خانمم، برادرم و پدرم به ترتیب با من تماس گرفتند که کجا هستی و چه می کنی؟ گفتم فلان جا هستم اگر وسیله گیرم بیاید امشب باز می گردم. سرجاده قادرآباد دست تکان دادم وانت باری نگه داشت و مرا تا نی ریز برد. رئیس شورای محل با خانمم از دور به سمت ...
تقاضای حاج سعید از آقا و سکوت رهبر انقلاب
بلیط شیراز گرفته بود که به پدرم سر بزنم. بلیطم برای روز دوشنبه بود. صبح سه شنبه تماس گرفت و خیلی کوتاه خبر داد که به سوریه رسیده است. چهارشنبه با من تماس نگرفت؛ منتظر تماسش بودم. چهارشنبه حال روحی و جسمی ام بد بود. فکر می کردم سرما خوردم اما یک جور دلمُردگی داشتم. صبح که برای زیارت به شاهچراغ رفتم می خواستم برای سلامتی حاج آقا دعا کنم، اما انگار نمی شد و تنها برای سلامتی رزمندگان دعا کردم. برای فرج ...
رازهای زندگی رضا عطاران، از علت بچه دار نشدن تا ازدواج پدرش+تصاویر
نبودنِ بچه بهتر است. از ابتدا هم با همسرم هم عقیده بودیم و از قبل ازدواج هم به صورت جدی درباره آن توافق کردیم. ممنوع الفعالیت شدم و ازدواج کردم آن زمان که ساعت خوش پخش می شد، در اوج بودیم و احساس می کردیم حالا در قله موفقیت هستیم و دیگر همه چیز تمام شده و آینده ما برای همیشه تضمین است. در آن شرایط رویایی یک دفعه به ما اطلاع دادند که ممنوعیت کاری داریم. علاوه بر آن خود ما هم ...
تصاویر/ گزارش اولین شکست بزرگ صهیونیست ها
در منطقه برگزار کرد و برای ایجاد هماهنگی کامل بین تحرک مردم و اقدامات مقاومت هماهنگی های لازم صورت گرفت. در این جلسه توافق شد که اقدام بعدی در دره سلوقی و از طرف شهر شقرا باشد تا روستاهای حولا، مرکبا، رب ثلاثین، طلوسه آزاد شوند. ساکنان این روستاهای اشغال شده از طریق دروازه ای که مناطق اشغال شده را از مناطق آزاد جدا می کرد به سمت روستاهای خود حرکت کردند و همزمان با آن، نیروهای مقاومت نیز منطقه را ...
تصاویری از خانواده بهرام رادان
...، به خصوص هوای جاده چالوس و شمال در عید برای همه مان زیباترین نوستالژیست. اگر ممکن است درباره طرحی که برای بچه های دچار آتش سوزی مرودشت فارس دارید برایمان بگویید. اصلا این طرح از کجا شروع شد؟ چند وقت پیش برنامه ای تلویزیونی دیدم که در آن 5 هزار پزشک متخصص از سراسر جهان گرد هم جمع شدند و مجمعی تشکیل دادند و به سمت آفریقا سفر کردند تا بچه هایی که حالا به هر دلیلی از جمله فقر، بیماری ...
گفته های شهید حاج محمد ناظری درباره شاگردش شهید امیر سیاوشی
که در برگشت مورد اصابت تک تیراندازهای دشمن قرار می گیرد. پیکرش هم 72 ساعت در منطقه ماند و امکان دسترسی به آن پیش نمی آید. بعد از گذشت این مدت سایر بچه ها با فداکاری موفق می شوند پیکر مطهرش را به عقب برگردانند و به ایران بفرستند. قبل از اعزام در رابطه با شهادت با شما صحبت کرده بود؟ بچه ای که میاندار هیئت است شور عجیبی برای امام حسین(ع) دارد و ذاتاً و طبیعتا دارای شور و شوق و اشتیاق ...
مصاحبه ای خواندنی با محمد بحرانی خالق جناب خان
...> - من سال 90 آلمانی شدم. اول آلمانی شدم. سال 90 جام جهانی بود. داداش بزرگم، امیر، شش سال از من بزرگتره و به شدت طرفدار آلمان بود. من اون موقع شروع فوتبال دیدنم بود. الکی اسپانیا رو دوست داشتم و سر بازی آلمان امیر رو اذیت می کردم... بعد یه روز امیر منو برد توی یه اتاق و در رو بست گفت پنج تومن بهت میدم آلمانی شو. یه دونه پنج تومنی زرد. بعد منم گفتم باشه و پنج تومن رو گرفتم و واقعا آلمانی شدم تا الان ...
دیدگاه فرمانده، سرباز و خبرنگار از خرمشهر چه بود؟
...> روز اول تا سوم آبان از تلخ ترین روزهای زندگی من بود. با چشمان خودم می دیدم که عراقی ها خرمشهر را گرفته و قدم به قدم به ما نزدیک تر می شوند و کاری هم از دست من بر نمی آید. دشمن از چند طرف شهر را زیر انواع توپ و خمپاره گرفته بود و همه جا را می کوبید. بی هدف همه جا را می زدند. تقریبا شهر را از دست داده بودیم و فقط بر خیابان ساحلی تسلط داشتیم. آنجا هم زیر فشار شدید آتش دشمن بود. دائم با ستاد عملیات ...
حاج احمد متوسلیان زنده است/توفان هشتگ حاج احمد متوسلیان با حضور همه مردم در توییتر
دیپلمات ایرانی گفته است: نشانه هایی وجود دارد که دیپلمات های ایرانی در زندان های رژیم صهیونیستی هستند. اسرائیل در گزارش خود ادعا می کند، چهار دیپلمات ایرانی توسط فالانژ ها ربوده و به دست این نیروها کشته و اجساد آنان دفن شده است. اسرائیل دشمن ماست و ما نمی توانیم به گزارش های آن اعتماد کنیم. همانطور که اسرائیلی ها در گذشته هم حضور بعضی اسیران در زندان های خود را تکذیب می کردند، مشخص شد که این اسیران ...
نعره ای که هرگز کسی نشنید
خرمشهر را به بصره وصل می کرد. ماموریت گردان ما انهدام یکی از پل هاست تا راه ارتباط نیروهای عراق در خرمشهر را با بصره قطع کنیم اما ابتدا باید راه ارتباطی شلمچه که راه خشکی ارتباط به بصره است توسط نیروهای ما قطع شود. ما از روز دوم خرداد61 در مدرسه ای که قبلا دست عراقی ها بود و دارای استحکام های قوی است در حیاط مدرسه آماده باشیم ودر فاصله 1 کیلومتر پل نو مستقریم واز ساعت 8 شب آماده حمله می ...
ما به عهدمان وفا کردیم
ساعت نه صبح احمد آقا فرزند گرامی حضرت امام(ره) زنگ زد، سلام امام را رساند و گفتند صدا و سیما منتظر اعلام آزاد شدن شهر است. گفتم اجازه بدهید خودم داخل شهر بروم و از جزئیات مطمئن شوم. به سوی خرمشهر رفتم، نرسیده به دروازه شهر راننده فریاد بلندی کشید، صدای غرش هواپیما آمد و بلافاصله دود و گردوخاک غلیظی همراه یک انفجار شدید ماشین را در درون خود فرو برد.درجلو ماشین گودالی عظیم روی جاده ایجاد شده بود و درکنار آن بسیجی موتور سواری شهید شده بود کمی آن طرف تر رزمنده دیگری ، آخرین نفس هایش را می کشید ، مرا که دید گفت به امام بگویید ما به عهدمان وفا کردیم و از ایشان بخواهید برای ما دعا کند. ...
در تلگرام خواندم لشکر 25 کربلا در محاصره است
در این دو هفته آنقدر آن شب را با خود مرور کرده که ملکه ذهنش شده است: 15 فروردین، ساعت 11 شب تماس می گیرند و به او می گویند فوراً خودتان را به مقر لشکر 25 برسانید و قرار است به سوریه اعزام شوید، خانه آنها در بابل است و خانه ما در روستای هریکنده که تا بابل چند کیلومتری فاصله دارد، فرصت خداحافظی نداشت. رفت فرودگاه تهران و از آنجا تماس گرفت و گفت: ببخشید نتوانستم بیایم حضوری خداحافظی کنم. گفتم برو پسرم ...
من هنوز برای جنگ می نویسم
- یعنی نخل های بی سر - راه افتادید رفتید جبهه، درست مثل همه رزمنده های آن دوره؟ بله. دقیقاً. آن روزها من در حوزه هنری سازمان تبلیغات کار می کردم. وقتی موضوع را به مدیر وقت حوزه گفتم، او جواب داد که نیازی به این کار نیست. گفت که بهتر است همین جا بنشینم و کتابم را بنویسم. وقتی دیدم اصرارهایم فایده ای ندارد، لاجرم مرخصی بدون حقوق گرفتم و رفتم خرمشهر. اول تنها رفتم، مدتی آنجا ماندم و با بچه های ...
رازها و ناگفته هایی از محله علی قلی آقا
پدرم که روحانی و پهلوان بودند من را به زورخانه راه دادند. یک سال تمام روی صندلی آن بالا نشستم و اجازه لخت شدن نداشتم. بعد از یک سال پهلوان نعمت الله یک لنگی برای من آورد و گفت: لخت بشید. لخت شدم و رفتم توی گود. آن روزها خیلی خوشحال بودم. پدرم نمی گذاشتند ما عکس بگیریم. مخالف بودند. این عکس اشاره به عکس روی دیوار را در تهران گرفتم. یک روز مدرسه مروی بودم. بچه ها گفتند امروز در امجدیه کشتی می گیرند ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (266)
. 16. شما الان با هر کی بشینی درد و دل کنی، یه نفر رو خیلی دوست داشته که اون ولش کرده و رفته پس خود اینایی که ول میکنن میرن کجان؟ تو چهارراه شربت نذری میدن 17. شیشه ی پنجره را باران شست؛ ظرف های ناهار امروز را اما، چه کسی خواهد شست؟ 18. یکی از دلایلی که دخترا رو استادیوم راه نمیدن اینه که شما حساب کن تو لیگ چند تا بازیه؟... سر همه بازیا ندونی چی بپوشی ...
بیانات امام خامنه ای در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین علیه السلام
: دست قدرتی دارد ما را حمایت میکند. چنین روزی است روز سوّم خرداد و روز آزادی خرّمشهر. به شما فارغ التّحصیلان عزیز، همچنین به شما سردوشی بگیران عزیز تبریک عرض میکنم. راه خوبی را آغاز کرده اید؛ وارد مسیر خوبی شده اید؛ خداوند به شما توفیق بدهد ان شاءالله؛ این راه را با جدّیّت، با عزم راسخ، با انگیزه ای مضاعف ان شاءالله پیش ببرید . در مورد فتح خرّمشهر، اغلب شما جوانها آن روز نبودید یا اگر هم ...
بابایی: خاطرات را رنگ آمیزی کنیم/ دهقان: کوفت و زهرمار در کتاب حسام نیست/ حسام: حرف رزمنده ها مثل روضه ...
شهید من را نیز در بر داشت. زمانی که در همدان بودم آن کتاب را تا دیر وقت خواندم و لذت بردم. فردای آن روز برف زیادی در همدان باریده بود و هیچ وسیله نقلیه ای وجود نداشت. من قصد داشتم به تهران بیایم و به خودم گفتم خوب است از آقای حسام تشکر کنم. برای دیدن آقای حسام مسافت طولانی را پیاده رفتم، در شهر هیچ ماشینی نبود. به دم خانه حسام رسیدم در حالی که هم بدنم خیس آب شده بود؛ حسام وقتی من را دید خیلی متعجب ...
خاطرات خواندنی سردار اوصانلو از خرمشهر تا سوریه/فرهنگ بیت المقدس در لبنان و فلسطین بر دشمن چیره شد
در جنگ تحمیلی پشت سر جنایتکار بود، ابراز کرد: در آن روزهای سخت بیش از 20 هزار کیلومتر از این کشور به دست دشمنان و به ظاهر بعثی ها افتاد. وی عنوان کرد: دشمن تا سوسنگرد، بستان و تا 14کیلومتری اهواز و از آن طرف تا پل کرخه آمده بود و در حال پیشرفت به داخل اهواز، اندیمشک و دزفول بود و در آن زمان بنی صدر می گفت ما در زمین صاف نمی توانیم با دشمن بجنگیم و باید در کوه های لرستان با دشمن بجنگیم ...
واکاوی شخصیت امیرسرتیپ سلیمانجاه به روایت سرلشکر غلامعلی رشید
و وارد شدیم- هم پادگان را متحول کردم و هم روی ارتفاعات آربابا مستقر شدیم و با سردار جاویدالاثر احمد متوسلیان همکار و دوست شدم و به هم دیگر کمک کردیم. شهربانی را مسلح کردم چون دیدم اسلحه ندارند و رفتم داخل مردم و به آنان محبت کردم و در مسجد شهر با مردم مسلمان و متدین و اهل تسنن بانه نماز را به جماعت اقامه کردم و در مدت کوتاهی امنیت برقرار شد به کمک مردم و نیروهای سپاهی ید واحده ای در ...
500 نفره آتش خمینی از حاج آقا ابوترابی می گوید/ بخش اول
شکنجه می شدم و 9 روزهم همزمان با حاج آقا شکنجه شدم. در این مدت 15 روز، سخت ترین شکنجه را یک سرهنگ ارتش انجام می داد و همین که می رسید دست به کمر می زد و با تحکم می گفت شما کافر هستید. شما نجس هستید، آدم خوار هستید، شما از حیوان پست ترهستید....اما زمانی که من گل روی حاج آقا را دیدم شاید باورتان نشود تمام دردها و شکنجه هایی که شده بودم فراموشم شد و روحیه تازه ای گرفتم. عراقی ها می ...
نباید دستم رو شود/پیمان ابدی جانش را برای بدلکاری گذاشت
بوده اند. وقتی روی فرش در آن جا راه می رفتم خانمی جلوی دوربین ها از من پرسید: آن خانمی که از ایران آمده، شما هستید؟ بعد زانو زد و گفت: دست چنین دختری را باید بوسید که خودش را تا به این جا رسانده است. منظور حرف او از تا به این جا، آمریکا نیست بلکه کسی که خودش را به سطحی چنین برساند و به چنین جایزه ای دست پیدا کند. گری پاول هدایت کننده جیمزباند از انگلیس بلیت یک روزه گرفته بود تا از من حمایت معنوی کند ...
اوشین ساهاکیان هستم به دور از هر حاشیه
.... این تصور در شروع وجود داشت اما لیگ را با برد شروع کردیم و بچه ها از بازی اول چیزهایی به من نشان دادند که امیدوار شدم. بازی هایی که عقب بودیم را بردیم یا در رقابت های حساس برنده شدیم که به آنها امیدوار شدم و فهمیدم که توانایی های زیادی داشتند. * بازی کردن با این بازیکنان جوان دشوار نبود؟ این بازیکنان جدا از حمایت سرمربی یا مدیریت باشگاه به یک حمایت دیگر هم نیاز داشتند. به ...
دهه شصت؛ زیستن در دامنه آتشفشان
که این را چاپ می کنی یا کدام آدم حکومتی این را می خواهند. ولی این تفکر دنبال کار خودش بود، نه دنبال اداره کردن الزاما. ولی این تفاوتی ایجاد نمی کند در رشادت بی همتایی که در تاریخ ایران در آن دوره نشان داده شد. این کار توده مردم بود. بچه ام در دانشگاهی درس می خواند. می گفت توی دانشگاه شهید گمنامی را دفن کردند. گفتم شما به بعضی ها که سوءاستفاده می کنند نگاه نکن. شما به آن شهید نگاه کن و ...
سرقت بنزین از خودرو شهید جهان آرا
دیگر هم مهمات به ما نرسانید، تامین هستیم. گفت: این مکان برای شما خطر دارد، اگر خمپاره یا گلوله ای اصابت کند، همه به هوا می روید. گفتم: نه دو تا سقف دارد و در بالای هر سقف، یک گونی خاک گذاشته ایم. حدود نیم ساعت با هم بودیم، بعد گفت، باید برود، خداحافظی کرد و رفت. وقتی محمد رفت، یکی از بچه های مقر گفت: امروز چند ساعت تلویزیون تماشا می کنیم. ...
روایت 2 دیدار با خانواده شهدای مدافع حرم افغانستانی
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، سردار "نادر ادیبی" دبیر ستاد مرکزی راهیان نور، "محمدسرور رجایی" و "علی واحدی" از فعالان فرهنگی افغانستانی و پدر شهید مدافع حرم "رسول خلیلی" با خانواده های شهدای مدافع حرم افغانستانی دیدار کردند که گزارش آن را در ادامه می خوانید: دیدار اول مقصد خانه ای محقر با دیوارهای سیمانی در باقرشهر جنوب شهر تهران است. وقتی زنگ خانه را به صدا در می آوریم ...
نترس، تو از همه بالاتری!
: این جنگ صبح پنجشنبه 14 آگوست 1924 در دومین روز عید قربان رخ داد، متجاوزان چهار تا پنج هزار نفر بودند و مردم روستاهای اللبن، الطنیب، القسطل و ام العمد را غافلگیر کردند، خبر این تجاوزگری به سرعت بین مردم شرق اردن پخش شد و عشایر البلقاء و برخی عشایر امان، ناعور، وادی السیر و صویلح برای کمک به قبیله بنی صخر به پا خاستند، اشغالگران روستاهایی را که مورد حمله قرار دادند، اشغال کردند و به غارت روستای ...
سرود ملی جمهوری اسلامی چگونه تغییر کرد؟
آغاز پخش سرود جدید پیشنهاد می دهد: روز سوم خرداد ماه سالروز حماسه ی فتح خرمشهر و روز هفتم خردادماه سالروز افتتاح مجلس شورای اسلامی ایام مناسبی برای آغاز و جایگزینی سرود ملی می باشد. لهذا استدعا دارد اجازه فرمائید از شب سوم خرداد ماه سال جاری پخش سرود جدید از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران آغاز گردد و از روز هفتم خرداد ماه پس از اجرا در مراسم افتتاحیه ی مجلس شورای اسلامی در سراسر کشور و مناسبت های ...
سوغاتی صدام برای خرمشهر چه بود؟
را با آنها در میان می گذارم. به او گفتم: پدرجان! می گویند نام دوره ما پیروزی است و بعضی از افسران که استادان ما محسوب می شوند اظهار می دارند که آزادسازی محمره [خرمشهر] به دست شماها خواهد بود. *باید انقلاب را در نطفه خفه کنیم درباره اسرار مربوط به جنگ ایران و عراق حسن العلوی به من گفت: صدام به راننده اش دستور داد که از شلمچه تا خانقین را در حاشیه مرز ایران و عراق طی ...
آخرین خاکریزها
درپاسگاه شلمچه عراق به صبح رساندند. در روز پنجم دشمن با یک گردان کماندویی و پشتیبانی سنگین آتش توپخانه اقدام به حمله کرد وجاده خرمشهر به شلمچه را زیرآتش شدید توپخانه قرارداد و از رسیدن هرگونه تدارکات و مهمات به مدافعان جلوگیری کرد وآنها به ناچار تا 2 کیلومتری پل نو تغییر موضع دادند. اما مقاومت دلیرانه تکاوران نیروی دریایی باعث کندشدن حرکت دشمن و زمینگیر شدن نیروهای عراقی شد. ...
افسانه ی وئی
مرا ببیند خود را به مدخل غار رسانیدم و نخستین نگاه خود را به درون آن، که از غرور و واهمه به لرزه ام انداخت دوختم. به غار وارد شدم و با احتیاط و دقت پیش رفتم. صدای جریان آبی به گوشم رسید. طولی نکشید که به لب رودی رسیدم که جریانی تند داشت. وارد آب شدم و چون از پایاب گذشتم، جریان آب مرا به سمت راست برد. ترسیدم و برگشتم. اما می بایست تا آخر بروم. دور و بر خود را نگاه کردم و در دست راست دهلیزی که از ...