سایر خبرها
ماجرای جذب اسیر عراقی توسط شهید ابراهیم هادی
عربی گفت: رفقای شما خواب بودند. من متوجه یک گشتی عراقی شدم که از این جا رد می شد. برای همین آمدم مواظب باشم که اگر نزدیک شدند آن ها را بزنم! با بچه ها به مقر رفتیم. ابوجعفر را چند روزی پیش خودمان نگه داشتیم. ابراهیم به خاطر فشاری که در مسیر به او وارد شده بود راهی بیمارستان شد. چند روز بعد ابراهیم برگشت. همه بچه ها از دیدنش خوشحال شدند. ابراهیم را صدا زدم و گفتم: بچه های سپاه غرب آمده اند از ...
15 خاطره کوتاه از مرد اسطوره ای ایران
؛یعنی که این ها را مصطفی فرستاده. چه کسی می فهمید مصطفی خودش را برایم فرستاده ؟ 8- وای که چقدر لباسش بد ترکیب بود . امیدوار بودم برای روز عروسی حداقل یک دست لباس مناسب بپوشد که مثلا آبروداری کنم . نپوشید. با همان لباس آمد. می دانستم که مصطفی مصطفی است. 9– دکتر نیست . همه پادگان را گشتیم ، نبود. شایعه شد دکتر را دزدیده اند . نارنجک و اسلحه برداشتیم رفتیم شهر. سرظهر توی مسجد ...
شهید احمد فروغی ابری
ها به عنوان فرمانده اعزام می شدم، اما پا به پای بچه ها مبارزه می کردم. شهادت یکی از خواسته های بچه های رزمنده بود. منم جدا از اون ها نبودم. آذر ماه سال 1369 بود و هوا هم سرد. فرماندهی یکی از محورهای عملیاتی عملیات طریق القدس بر عهده من گذاشته شد. عملیات آخر بود. چزابه خاکی بود که منو به آرزوهای آسمونیم رسوند. عملیات اوج گرفته بود. اصابت تیر به داخل دهانم کار خودش رو کرد. 11 آذر سال 1360 بود که من ...
لبنانی ها می گفتند: شما سربازان خمینی به ما آبرو دادید
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، پس از پیروزی ایران در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر، رژیم صهیونیستی به لبنان و سوریه حمله کرد و شهر بیروت را به محاصره خود درآورد. رئیس جمهور لبنان طی یک درخواست عمومی از دولت ها خواست تا به آن کشور کمک نظامی، امدادی و... کنند. از ایر
خیلی از بزرگان در مقابل فشارهای دشمن سریع خسته می شوند/ چشم امید رهبری در نبرد فرهنگی به اساتید است
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از روشن خبر ، سردار محمد عبدالله پور، فرمانده سپاه قدس گیلان در همایشی که به مناسبت سالگرد شهادت دکتر چمران و روز بسیج اساتید، با حضور اساتید بسیجی دانشگاه های استان گیلان در دانشکده پرستاری رشت برگزار شد، با اشاره به تاکیدات مقام معظم رهبری بر شاخص های انقلابی گری، گفت: برخی دانسته یا ندانسته، افراد کوچک و بزرگ می خواهند بگویند؛ انقلاب تموم شده است و ...
زندگی شهید صرف مبارزه با گروهک های ضد انقلاب شد
برایت عادت می شود.ˈ مجتبی ادامه داد: مادرم مدتها بود از ناراحتی قلبی رنج می برد در زمان حیات پدر قرار بود ایشان را برای بستری شدن به تهران بیاورند همکاران و فرمانده هان پدرم از او خواستند تا با آمبولانس سپاه ایشان را به تهران منتقل کنند، اما ایشان مقاومت کرد و مخفیانه مادر را با اتوبوس به تهران آورد و در پاسخ به دوستانش گفته بود که استفاده شخصی از بیت المال شهادت مرا به تاخیر می اندازد. ...
رابطه عاشقانه و شوم تازه داماد با همکلاسی نوعروس
اینکه یک روز سوار بر موتور سیکلت برزو در راه خانه خواهرم بودیم که پدرم ما را دید. بعد از آن، پدرم برایم خط ونشان می کشید و من هم از ترس، چندروزی خانه خواهرم پنهان شدم و سرانجام با وساطت مادرم به خانه برگشتم. هانیه ادامه داد: یک هفته بعد از این ماجرا برزو به همراه پدرومادرش به خواستگاری ام آمدند. خانواده من جواب منفی دادند؛ اما من و برزو تهدید می کردیم اگر به خواسته دلمان نرسیم، دست به خودکشی ...
بازسازی نخستین سنگر دفاع از آبادان در دفاع مقدس به یاد 400 شهید
به گزارش ایرنا محاصره آبادان موفقیتی برای رژیم متجاوز عراق در اوایل جنگ تحمیلی بود؛ هجدهم مهر 1359 ارتش متجاوز عراق با عبور از رودخانه کارون و احداث دو پل شناور در منطقه مارد و سلمانیه موفق شد تا نیروهای خود را برای تسخیر شهر آبادان به شرق کارون اعزام کند. در این زمان متجاوزان بعثی با همراهی سربازانی از سودان، عربستان، اردن و مصر که به یاری رژیم بعثی عراق شتافته بودند،با قطع جاده ارتباطی ...
حس و حال زیارت شهدای گمنام در ارتفاعات تهران
کاروانی از شهدا هم به تهران بیاید و در 28 صفر در مصلای تهران از شهدا استقبال شود. ما هم برای 30 صفر که مصادف با شهادت امام رضا (ع) و همچنین سوم خرداد (روز آزادسازی خرمشهر) بود برنامه ریزی کرده بودیم تا شهدا را در منطقه مذکور واقع در کلکچال به خاک بسپاریم. خب این یک امر کاملاً غیر معمول بود که تا آن زمان سابقه نداشت. یعنی هر آنچه که از شهدا پیدا می شد عموماً در قبرستان ها به خاک سپرده می شد ...
چه شد که بیجه به قتل اعتراف کرد
به گزارش گروه جامعه خبرگزاری میزان،تابستان 82 به کلانتری 174 قیام دشت در جاده خاوران منتقل و در یکی از روزها برای بررسی نقاط کور و جرم خیز وارد عمل شدم. گشت می زدم تا منطقه را بخوبی بشناسم. در اطراف نهر مکانیزه، پسر بچه ای عریان روی زمین افتاده بود. ابتدا گمان کردم برای شنا به نهر آب آمده، اما کمی که دقت کردم، متوجه شدم پسر بچه بی رمق روی زمین افتاده و تکان نمی خورد. از خودرو پیاده شدم و به سمت ...
طرح ضیافت در اسارت در شاهرود اجرا شد
زندانی و تبعید در زمان رژیم ستم شاهی و بیان خاطراتی از حضور مقام معظم رهبری در زندان مشهد اظهار کرد: حضور رهبری در یک نیمه روز در زندان مشهد سبب خوشحالی همه حتی کمونیست ها شد و ما از همان یک نصف روز حضور ایشان توانستیم برکاتی را کسب نماییم که در ادامه راه مبارزه برای ما مفید باشد. رضا مهاجری، اسیر آزاده با هشت سال و دو ماه اسارت در اردوگاه عنبر و الرمادیه موصل (1) نیز با بیان خاطراتی از ...
روایت غیر رسمی از قاچاقچیان "انسان" در ایران
سوخت قاچاق هم جان سالم به در نبردند تا شمار قربانیان به 18تن برسد. این نخستین یا آخرین بار نبود که مهاجران غیرقانونی اسیر حادثه ای هولناک می شدند، چه این که از آن روز تاکنون بار ها چنین حوادثی در کشور روی داده است. چنان که بنا به گفته عباس آمیان، مدیرکل پزشکی قانونی استان کرمان در سال 94 و فقط در این استان 100مهاجر افغانستانی در حوادث جاده ای مشابه جان باخته اند. اتفاقی که فرمانده پلیس راه ...
مادر لرستانی شهید حرم در برنامه ماه عسل: جواد را که در حرم امام حسین (ع) دیدم آرام شدم
...: آن روز روزه بودم و به علت خوابی که خواهرش دیده بود، نگرانش بودم، سعی کردم به طریقی با جواد تماس بگیرم که موفق نشدم و ساعتی بعد از اخبار شنیدم که جواد شهید شده است، خیلی بر من سخت گذشت اما وقتی که جواد را در حرم امام حسین (ع) دیدم به یاد حضرت زینب (ع) افتادم و آرام شدم. در این برنامه روح الله رفیعی کارگردان مستند فرمانده جواد نیز حضور داشت و در بخش هایی از برنامه به بیان خاطرات و ...
روایت مجاهدت و مظلومیت سربازان روح الله در قله های دوپازا
...، در برگشت آنقدر خسته بودیم که آرزو می کردیم، پشت مان برای چند لحظه هم که شده روی یک تخته سنگ صاف استراحت کند، آرزویی که هرگز رنگ واقعیت به خود نمی گرفت، البته من جثه ام خیلی قوی بود به همین خاطر سردار حسن نیا فرمانده تیپ مالک اشتر از من می خواست پشت سر همه راه بروم تا اگر کسی جا ماند او را به دوش بگیرم، ترس از حمله بالگردها هم باعث می شد تا قبل از آنکه روز از راه برسد با سرعت به عقب برگردیم ...
گفتگو خواندنی با مادر شهید مدافع حرم، شهید سید رضا حسینی
خبرنگار فرهنگسرای تخصصی امام مهدی(عج) در ماه ضیافت الهی در جمع خانواده شهید معظم، سیدرضا حسینی از مدافعان حرم لشکر فاطمیون در سوریه حاضر شد و لحظاتی با مادر این شهید بزرگوار به گفتگو نشست. در ذیل متن این گفتگو آمده است: آیا راضی بودید سیدرضا به سوریه برود؟ یک سال طول کشید تا رضایت مرا برای رفتن به سوریه بگیرد راضی نمی شدم. می گفت مادرم این دنیا ارزشی ندارد ما باید به فکر آن دنیا باشیم ...
آموزش رزمی، تألیف کتاب دفاع مقدس وغیره!
وقتی که خودم را شناختم بسیجی هستم. دقیق ترش از دوران راهنمایی وارد بسیج شدم و از همان زمان با این نهاد انقلابی ارتباط داشتم تا اینکه سال 84 وارد سپاه و از قضا در نیروی مقاومت بسیج مشغول شدم و 10 سالی در استان کردستان خدمت می کردم تا اینکه چند وقتی است به تهران منتقل شدم. اکنون مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در ناحیه الغدیر هستم. ضمناً مدرک کارشناسی فلسفه را در دانشگاه اخذ کردم و در حوزه علمیه نیز فقه ...
زندگی ارباب ها و قاچاق برها
سلامت نیوز : سرهنگ یوسف نجفی می گوید: خودروهای معروف به قاچاق بَر دو تخلف مهم مرتکب می شوند؛ یکی سوارکردن بیش از ظرفیت مهاجران در این خودرو ها و دوم حرکت با سرعت غیرمجاز در جاده های کشور. به گفته نجفی، قاچاق بَر ها معمولا به فرمان ایست ماموران پلیس راه هم توجه نمی کنند و با سرعت زیاد عبور می کنند. با این توصیف، فرمانده پلیس راه استان کرمان هشدار می دهد درصورتی که قوانین مبارزه با قاچاق انسان در ...
روایت تلخ از زندگی 2 کارگر، با 9 ماه حقوق معوقه
به گزارش جویباران ، ا 1300 نفر بودیم. جاده ساوه را که هر روز به سمت چهاردانگه می رفتیم، می رسیدیم به چهارراه بوتان و درِ کارخانه ای برایمان باز می شد که پدران خیلی هایمان قبلاً هم همان جا کارگر بودند. روز برای ما وقتی شروع می شد که پایمان را در حیاط می گذاشتیم و وقتی تمام می شد که خودمان را و خستگی مان را با سرویس به خانه های کوچکمان، خانه های اجاره ای مان، خانه های شلوغمان می رساندیم. ...
آقا کریم و برآورده کردن یک آرزو با دوچرخه
امیدوارم که همه بچه ها و محسن به آرزوهاشون برسن. چند دقیقه بعد آقا کریم وارد یک دوچرخه فروشی شد. تا وسط سالن دوچرخه فروشی رفت و سپس یک دوچرخه قرمز با کلاه و زانوبند خرید. در راه منزل محسن، آقا کریم در مورد خاطرات دوران کودکی اش صحبت کرد: چهار تا برادر بزرگ تر داشتم که همگی توی تبریز زندگی می کردیم. پدرم اعتقادهای خاص خودش را داشت. می گفت یا درس بخونین و یا کار کنین. اون موقع ها فوتبال ...
سردار "ابوالفتحی"شهید "مظلوم" نیروی انتظامی
...، دیر شد. بین الحرمین که می رس، خواسته حاجی را می گوید. حاج خانم وقتی برمی گردد، اصرار می کند که خواسته ات چه بود. فرمانده یک چیز بیشتر نخواسته. دلش برای دوستان شهیدش تنگ شده است. سه روز بود که حاجی به پاکدشت رفته بود. آن زمان مثل حالا تلفن و موبایل نداشتیم. مجبور شدم همراه بچه ها سوار پیکان مان شویم و برای دیدن حاجی به پاکدشت برویم. من خیلی نگرانش شده بودم. تحمل سه روز دوری و ندیدنش را نداشتم ...
بازخوانی فرازهایی از کتاب فرزند ملت در روزگار تلخ فیش های نجومی
یخچال گذاشته بود، گرم کرد و با پدرش آن را خوردند. همزمان با غذای بچه ها هم نخوردند، که به خاطر مختصر بودن غذای دکتر، بچه ها معذب نشوند! پسر کوچک دکتر علی رضا در زمان شهرداری دکتر، دبیرستانی بود. مثل سایر بچه مدرسه ای ها، فاصله ی خانه تا مدرسه را با اتوبوس می رفت و می آمد. بعد از ریاست جمهوری پدرش، بچه های سپاه با اصرار برایش محافظ گذاشتند. یک روز با راننده پدرش درددل کرد که آن موقع که با ...
فرزند شهیدی که روی پایش بند نمی شود!
پدرم پشتوانه ای افتخارآمیز برایم باشد. یک خاطره در این باره تعریف کنم، در زمان دانشجویی ام جایی مسئول بودم. در یک جلسه توی سپاه به من گفتند: چون شما فرزند شهید هستید، شما را مسئول آنجا کرده ایم! دیدم خودم معنایی ندارم و بلافاصله استعفایم را نوشتم! گفتم: ما را از روی استعدادهایمان بشناسید نه از روی برند فرزند شهید. فرزندان شاهد همه مثل یکدیگر نیستند. آن هایی که به جبهه رفتند، هوش متوسط جامعه را ...
ستاره ها را ما خوشگل می کنیم!
، فوتبالیست ها هم بوده اند. او پرسپولیسی است و شاید ناخودآگاه خودش را بین بازیکنان این تیم دیده. حالا تقریبا آرایشگر ثابت تیم پرسپولیس است. بیشتر بازیکنان این تیم، سرمربی و حتی پزشک تیم هم از مشتریان ثابت او هستند: بهرنگ علوی یکی از بچه ها را معرفی کرد. من کارش را انجام دادم و بقیه هم خوش شان آمد . بازیکنان پرسپولیس بیشتر روزها درگیر تمرینات هستند و ترجیح می دهند روزهایی که بازی ...
داستان یک فرار
قرار معلوم عمویش با این ازدواج موافق نیست و پایین بودن سن محمد را مطرح می کند و می گوید محمد خودش هنوز بچه است دهانش بوی شیر می دهد چطور می خواهد تشکیل خانواده دهد و به این ترتیب مخالفت ما بیشتر می شود و در نهایت در پایان هر جلسه با بحث و دعوا خانه ما را ترک می کنند. آخرین شبی که به خواستگاری آمدند و ما دوباره جواب رد دادیم فردای آن شب برای تهیه نان برای صبحانه از خانه بیرون رفته بودم ...
تجربه مرگ و حیات پس از مرگ در دوازدهمین قسمت "ماه عسل"
...> آرش اظهار داشت: در یک روز سرد برفی در زمستان 70 مثل همه روزها که ورزش می کردم بر اثر یک حادثه ساده زمین خوردم و از ناحیه گردن دچار ضایعه نخاعی شدم. 25 سال است که معلولم. به یاد آوردن آن لحظه ها خیلی راحت و قابل وصف نیست چون در یک لحظه به جز صورتم هیچ چیزی را حس نمی کردم. احسان علیخانی بیان کرد: تجربه متفاوت تو تجربه مردن است و چندین بار کاملا مُردی، این تجربه چگونه بود؟ آرش پاسخ داد: تجربه خیلی ...
نیلوفر سفید امیدی در دل کودکان سرطانی
دوستی را در وجود ما تقویت می کرد. به سراغ آنها رفتم. فاطمه یکی از این فرشته های زمینی است که در بخش هماتولوژی اطفال بستری است. دختری هنرمند و خلاق که در اتاقش یا کتاب می خواند یا کاردستی درست می کند. از او پرسیدم چه آرزویی داری ؟ گفت بعد از سلامتی امام زمان (عج) سلامت همه بیماران را از خدا می خوام. یکی از پرسنل بیمارستان می گفت هر وقت باران بیاید فاطمه زیر باران می رود تا برای سلامتی بچه ها دعا کند ...
وقتی ماه عسل جهانی می شود
مشکلاتش را دیده بودم هیچ وقت به اعتیاد فکر نمی کردم. خواهر علیرضا گفت: یک روز علیرضا در نامه ای نوشته بود: می روم و بعد از اینکه ترک کردم برمی گردم. همه وسایل خانه را با خود برده بود. چند روز بعد بدتر از قبل برگشت. بعد از آن به خانه من آمد و در آنجا مصرف می کرد. نگران فرزندانم بودم و در نهایت یک روز دست علیرضا را گرفتم و از خانه بیرون کردم. از کارم پشیمان شدم. روز و شب از فکر علیرضا گریه می کردم اما ...
حسرت کودکانه فرزندانم در گفتن بابا فدای دختر دردانه امام حسین(ع)/ تاکید شهید محمودی بر حجاب و نماز اول ...
همین چند روز کوتاه آنقدر مهربانی می بیند که بتواند درد فراق را تحمل کند. پس از مدتی راهی بندرعباس می شود تا با همسرش در زیر یک سقف زندگی کند پس از 10 ماه که از رفتنش به بندرعباس گذشته، خدا فرشته کوچکی را به آنها می دهد که به خواست ستار نامش را زهرا می گذارند. کبری حیاتی دفتر خاطراتش را ورق می زند و به زمان تولد زهرا می رسد روزی که ستار با پیراهنی سفید و یک دسته گل زیبا وارد بیمارستان می ...
داستان حضور خانواده شهید فرمانده جواد در برنامه ماه عسل
بچه ها هم شهید شدند. مادر جواد نیز گفت: آن روز من روزه گرفته بودم و تماس هایی با جواد داشتم اما دوباره دخترم به خاطر خوابی که دیده بود از من خواست تماس بگیرم اما کسی جواب نداد و از طریق اخبار متوجه شهادت جواد شدم. خیلی سخت گذشت اما زمانی که جواد را در حرم امام حسین (ع) دیدم به یاد حضرت زینب (ع) افتادم و آرام شدم. برادر داستان صحبتهای مادر را تکمیل می کند: من این راه را ادامه ...
شهیدی که بی سر و دست به وطن بازگشت
شهیدم شد. مادر شهید ادامه می دهد: امیررضا پسر دومم بود. با صفا و مهربان، صاف و ساده و بی آلایش، همه اعضای خانواده او را دوست داشتند. پسرم عاشق سپاه بود؛ ارادتش به مقام معظم رهبری وصف ناپذیر بود و چندین مرتبه هم به دیدار امام خامنه ای رفته بود و زمانی که از دیدار ایشان برمی گشت حال و هوای عجیبی داشت. مادر افزود: هر چند دلم نمی خواست امیررضا وارد سپاه شود ولی در مقابل اصرارهای ...