سایر منابع:
سایر خبرها
ما یک خانواده 146نفره ایم
که متأسفانه احساس می کنم کمتر به آن پرداخته می شود. این اتفاق ها الان در مؤسسه شما رخ می دهد؟ ما نیروهایمان ثابت هستند و تقریبا توی این 15سال هیچ تغییری نکرده اند. بچه ها طی این سال ها ما را به عنوان بزرگ تر خودشان پذیرفته اند و من را برادر خودشان می دانند. درخواست ما از افراد خیّر این است که به مؤسسه های خیریه اعتماد کنند و بگذارند آنها با همان شیوه خانواده محوری جلو بروند ...
هیچ کس متوجه نمی شد حاج حمید روزه است
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، پروین مرادی، همسر شهید مدافع حرم "سید حمید تقوی فر" خاطره ای از روزه داری شهید را روایت کرد؛ که در ادامه می خوانید. "حاج حمید علاوه بر ماه مبارک رمضان در طول ایام سال نیز روزهایی را روزه می گرفت. روزی همراه با حاج حمید به خانه یکی از دوستان قدیمی در شهرک شهید محلاتی رفتیم. همسر سردار که از دوستان قدیمی من بود، کنارم نشست و مشغول صحبت شدیم. ...
بیمه زنان خانه دار زیر ذره بین رادیو سلامت
به گزارش جام جم سیما به نقل از روابط عمومی شبکه رادیویی سلامت، نیم نگاه مجله ای خبری و تحلیلی است که به بررسی موضوعات روز سلامت در ابعاد مختلف روان، جسم و اجتماعی می پردازد. روز چهارشنبه، در برنامه نیم نگاه که کاری از گروه خانواده است، از ساعت 12 به مدت40 دقیقه با حضور سیروس نصیری، مدیر کل امور فنی بیمه شدگان سازمان تامین اجتماعی، شرایط استفاده از بیمه تامین اجتماعی برای زنان خانه دار مورد ...
می گویند چرا اجازه دادی همسرت به سوریه برود؟/ جانمان را برای اسلام می دهیم
می خواند، قرآنش را در خانه تلاوت می کرد و به هیئت علاقه داشت. معمولا برای ماه رمضان ها همان غذاهای معمول نان و پنیر به همراه سوپ یا آش داشتیم. اصرار داشت اگر چیزی درست کرده ایم چند تا ظرف به همسایه ها هم بدهیم. می گفت اگر نمی توانیم چند ده نفر را مهمانی بدهیم می توانیم با این کار در افطاری همسایه ها شریک شویم. " سال 91 شهید حسین رزاقی بعد از سال ها خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ...
خرمگاه: این همه هوادار عاشق یعنی سنگینی مسئولیت
وگرنه با آنها می رفتم. مهدی تاج باید پای حرفش باشد. این بچه ها سال قبل بدون خوابگاه و غذا برای حفظ آبروی سازمان لیگ که بازی ها دچار خللی نشود و برای حفظ آبروی باشگاه نفت هر هفته با هزار مشکل به میدان می رفتند و مردانه می جنگیدند و اتفاقاً مدیران باشگاه هم کلی ذوق می کردند ولی الان که باید مزد تلاش بچه ها را بدهند نیستند. *این شرایط روی کار شما در استقلال تأثیر منفی نمی گذارد؟ همه تلاش ...
بازخوانی فرازهایی از کتاب فرزند ملت در روزگار تلخ فیش های نجومی
یخچال گذاشته بود، گرم کرد و با پدرش آن را خوردند. همزمان با غذای بچه ها هم نخوردند، که به خاطر مختصر بودن غذای دکتر، بچه ها معذب نشوند! پسر کوچک دکتر علی رضا در زمان شهرداری دکتر، دبیرستانی بود. مثل سایر بچه مدرسه ای ها، فاصله ی خانه تا مدرسه را با اتوبوس می رفت و می آمد. بعد از ریاست جمهوری پدرش، بچه های سپاه با اصرار برایش محافظ گذاشتند. یک روز با راننده پدرش درددل کرد که آن موقع که با ...
مسعود فراستی: زیر حکم اعدام بودم
بست رسیدیم و همه را در یک شب گرفتند. آخر سال 1360 به اوین رفتیم. یک بازجو داشتم که از زیر چشم بند او را می دیدم. لبه کتش پاره بود. دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی بود. ماه بود. این باید مرا تعزیر می کرد. همان موقع که حکم تعزیر مرا داشت، اشک هم از گوشه چشمش افتاد. این را دیدم. این ها را به یک آدم امروزی بگویی نمی فهمد. با این دعوا دارم؟ مرا تغییر داد، بلکه نشستم و مثل خر خواندم. 400 جلد ...
بهترین روزهای اسارت در الرشید به روایت یک آزاده
رقم زد و او پس از گذراندن دوره آموزشی، در صف رزمندگان گردان غواصی 155 حضرت علی اصغر(ع) لشگر 32 انصارالحسین علیه السلام درآمد. غواصان با جدیت تمام، خود را برای شرکت در عملیات مهمی آماده می کردند. سوم دی ماه همان سال بود که عملیات آبی- خاکی کربلای چهار آغاز شد و هوشیار به همراه غواصان ایرانی وارد آب های اروند شدند و به سمت خط دشمن حرکت کردند. با توجه به هوشیاری کامل دشمن، غواصان ایرانی تا پای جان ...
می گفت شهادت در جوانی خوش و لذتبخش است
...> در این مدت به چه شناختی از ایشان رسیدید؟ محمد آدم ساده زیست، مهربان و صادقی بود. همان زمان خواستگاری از سختی های شغل نظامی و مأموریت هایی که احتمال داشت برایش پیش بیاید گفت. اینکه باید دوری و تنهایی اش را تحمل کنم و خلاصه شغلش مسائلی دارد که رعایتش با خصوصیات یک زندگی عادی فرق دارد. اتفاقاً همان دوره نامزدی مان که خیلی طولانی هم نبود، محمد برای مأموریت به عراق رفت. 45 روز آنجا بود و بعد ...
31 خرداد درک پیچیدگی های گفتاری زنانه
تلویزیون تماشا کنم و هم حواسم به بچه ها باشد." "اما معنای واقعی حرف او این است که لطفا به بچه ها غذا بده، آنها را دستشویی ببر، موقع خواب برایشان قصه بگو، به تکالیف خانه شان رسیدگی کن و دست آخر آنها را بخوابان." "لازم نیست برای من چیزی بخری." چیزی که مرد برداشت می کند: "او هر چیزی که لازم است، دارد و نمی خواهد که برای سالگرد ازدواج مان، تولدش و روز زن کادویی بخرم." اما ...
سینمای بدون آقای بازیگر، مزه ندارد!
ابتدایی را آنجا گرفتم. بعد از آن رفتم آموزشگاه خضائلی آنجا ادامه تحصیل دادم. آقای انتظامی را نخستین بار در تئاتر گیتی دیدم. در آنجا پیش پرده خوانی می کرد. او هم مرا دید حدودا 14ساله بودم. همان روز دنبالم راه افتاد تا خانه ام را یاد بگیرد. چند روز بعد آمدند خواستگاری. پدرم موافقت نکرد. چند بار این رفت وآمد برای خواستگاری ادامه داشت تا بالاخره شوهرخاله اش از عموی من عباس روستا که آن موقع نماینده مجلس ...
موقع روزه گرفتن حس اعتماد به نفس بیشتری دارم / حس می کنم به خدا خیلی نزدیکترم
اردبیل علی آقا شما که هنوز به سن تکلیف نرسیده ای چه انگیزه ای باعث شده که روزه بگیرید؟ من قبلا هم همراه خانواده ام روزه گرفتم مادرم مثل هر سال چند روز مانده به ماه مبارک رمضان در تدارک وآماده سازی وسایل و خانه برای این ماه مبارک است و آن حال و هوایی که در خانه است ذوق و شوق فراوان در من ایجاد می کند که مانند خانواده ام روزه بگیرم. خاطره ای که از اولین روز، روزه گرفتن ...
دیار کریمان در ماه میهمانی خدا
می روند و عید سعید فطر و بیرون آمدن سرافرازانه خود را از میهمانی خدا جشن می گیرند. مورخ کرمانی یکی دیگر از سنت های ماه مبارک رمضان را که بیشتر در گذشته رایج بود، خواندن الله رمضونی توسط پسران و کلیدزنی دختران در شب های قدر ذکر کرد و گفت: در این شب ها تعدادی از پسران به در خانه ها می رفتند و با خواندن شعرهای مخصوص ماه مبارک از خانواده ها برای نیازمندان محله کمک می گرفتند. وی افزود ...
رابطه عاشقانه و شوم تازه داماد با همکلاسی نوعروس
های خانه را آماده کرده بود و هروقت مهمانی می آمد، می گفت هانیه و شوهرش اینجا زندگی می کنند. در ماه هفتم حاملگی واقعیت تلخی برایم نمایان شد. برزو که از این ازدواج پشیمان شده بود، با هم کلاسی ام رابطه برقرار کرده بود؛ حتی خبردار شدم خاطرخواه دخترعموی مطلقه اش هم شده است. صبر کردم تا بچه ام را به دنیا بیاورم. بعد از تولد فرزندم برزو و خانواده اش حتی به دیدنم هم نیامدند. حدود ده روز گذشت. بچه را ...
چند قاچ از قرص ماه برای نوجوانان شعردوست
گوید ما می توانیم اصلاح آموزش و پرورش را از خانه های مان و با خواندن شعر و داستان برای بچه های مان شروع کنیم. نهاد آموزش و پرورش هم باید با آغوش گشاده با شعر و داستان رو به رو شود. پس من می توانم بگویم که برای نجات آموزش و پرورش می توانیم بچه ها را به خواندن شعر و داستان تشویق کنیم! آن گونه که در مؤخره کتاب ماه بر ترک دوچرخه نوشته اید ناامیدی شما از حضور در کمیته برنامه ریزی و طراحی ...
خاطره مرحوم بیچاره از اعتراف امیر نادری
...: سکوت، می خواهم اعترافی کنم. من بچه آبادانم، هرچه فیلم می بینم اسم اصغر بیچاره هست و حتی بازی هم می کند. این اصغر بیچاره کیه که با کارگردانان بزرگ کار می کند تا رسیدم به فیلمی که محمد زرین دست کار می کرد و من را به عنوان عکاس انتخاب کرد. بیچاره که به بهانه عکاسی امیر نادری از فیلم قیصر در مقابل دوربین مستند قیصر 40 سال بعد سخن می گفت، از قول نادری ادامه داد: حدود سی دقیقه فیلم را گرفته ...
فراستی: افخمی از اصلاح طلبان متنفر است
رسیدیم و همه را در یک شب گرفتند. چه سالی؟ آخر سال 1360. به اوین رفتیم. یک بازجو داشتم که از زیر چشم بند او را می دیدم. لبه کتش پاره بود. دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی بود. ماه بود. این باید مرا تعزیر می کرد. همان موقع که حکم تعزیر مرا داشت، اشک هم از گوشه چشمش افتاد. این را دیدم. اینها را به یک آدم امروزی بگویی نمی فهمد. با این دعوا دارم؟ مرا تغییر داد، بلکه نشستم و مثل خر ...
تشکیلات فعلی فاطمیون ابتدا یک هیئت خانگی بود/ چیزی برای پنهان کردن نداریم
شعار سال : بعد از پخش مستند بی بی سی درباره شیران لشکر فاطمیون که در سوریه مشغول جهاد هستند، بچه های فاطمیون به تکاپو افتاده بودند که جواب شبهه های بی بی سی را بدهند. میگفتند از همه بهتر، سید حکیم میتواند صحبت کند. با او تماس گرفتیم. مشهد بود و با خوشرویی جواب تلفن را میدهد و یک ساعتی با هم صحبت می کنیم. آخر صحبت قرار می گذاریم که بعد از برگشتن از سوریه در مشهد همدیگر را ببینیم ولی ...
ترنم محبت در خانه صبا
دریافتی این عزیزان دشوار باشد. مثلا بالاترین حقوق پرداختی این مؤسسه با 14 سال سابقه کار، چهارصد هزار تومان است و به حق است اگر بگوییم این عزیزان اولین گروه خیرین ما هستند که در مقابل مبلغی ناچیز از جان و دل برای بچه ها مایه می گذارند. در مورد منبع تأمین بودجه از او پرسیدم و پاسخی شگفت آور و غرور آفرین شنیدم. تمام هزینه های این مراکز از طریق خیرین تأمین می شود و کمک های مردم این موسسه را می ...
ای بی واگیردار نیست اما ایمان را می گیرد
به گزارش پایگاه 598 به نقل از مستبین، ظهر آفتابی 26 ماه رمضان چهار نفری وارد خانه" ای بی" شدیم. برای ساعت 3 بعد از ظهر با خانم منشی هماهنگ کرده بودیم که مصاحبه ای با سید حمیدرضا هاشمی داشته باشیم. یک هفته ای بود که با "ای بی" آشنا شده بودم. سوژه ای بسیار جذاب بنظر می رسید. در نگاه اول، خانه ای درمانی که موسس آن یک آخوند سید است برای همه جذاب و قابل توجه بنظر می آید. اما تا وقتی که پای حرف های سید ...
مرد بی رحم پوست صورت زنش را کَند
، دختر کوچولویم بود و پدرومادرم نیز به من و فرزندم محبت می کردند. پنج سال گذشت. بچه ام بزرگ تر شد و برای امرار معاش در یک شرکت، کاری پیدا کردم.در آنجا با فردی آشنا شدم که چهره ای به ظاهر آرام و متین داشت، به من توجه می کرد و با محبت هایش می خواست وانمود کند دوستم دارد. یک روز از من خواستگاری کرد و اصرار داشت تازمانی که خانواده اش را در جریان نگذاشته، همه چیز بین خودمان باشد.اشتباه من این بود که در فضای ...
انتقام پادشاه زخمی
به بچه ها گفتم هر طور شده می رویم، می بریم و دوباره برمی گردیم تا شانس مان را در خانه امتحان کنیم. من به این حرف ها ایمان داشتم. این در حالی بود که بچه های ما هر روز اعتقادشان به من به عنوان یک لیدر کمتر می شد. من لیدر آنها بودم و البته آنها این اجازه را به من دادند تا هر شب هدایت شان کنم. من به چیزی که بقیه باور نداشتند اعتقاد کامل داشتم و می دانستم می توانیم قهرمان شویم. * و اشک هایت ...
رمضان و سنت های زیبای ایرانی
پد ر و ماد ر ما روزه می گرفتند و ما هم می خواستیم پا به پای آنها روزه بگیریم اما چون جثه کوچک مان تحمل روزه را ند اشت، به ما می گفتند می توانید روزه کله گنجشکی بگیرید . ما هم بعد از صبحانه چیزی نمی خورد یم تا ناهار، از ناهار هم تا افطار هیچ چیزی نمی خورد یم. د م د مای افطار که می شد و سفره کوچک افطاری د ر حیاط جمع و جور خانه پهن می شد، من خوشحال بود م از اینکه د ر کنار ماد ر و پد رم نشسته ام و ...
فراتر از کله گنجشکی/ کودکمان را چطور با ماه رمضان مواجه کنیم؟
. در پایان کارها از او تشکر کنید و بگویید که اگر او نبود شما نمی توانستید این همه کار را به تنهایی انجام دهید. ساده بیان کنید کودکان زیر شش سال همان چیزی را که می بینند درک و لمس می کنند. سعی کنید در مقابل سوالات او درباره چرایی روزه گرفتن، قرآن خواندن و احتمالا سوالاتی درباره خدا، توضیحات سخت و ثقیلی را بیان نکنید. حواس تان باشد که او درکی از خدا، ثواب، گناه، بهشت و جهنم ...
انفجار شهران چگونه زندگی ساکنان محل را دو روز مختل کرد؟
وسط خیابان کوهسار را 20متر کَند، زندگی هم در شهران مختل شد؛ از همان زمان که صدای انفجار در خانه ها پیچید: دخترم گفت مامان فکر می کنم هواپیما سقوط کرده ، این را زن میانسالی می گوید که از دور ماشین های سنگین مشغول خاکریزی را نگاه می کند. آن دیگری ادامه می دهد: صدایش شبیه زلزله بود، فکر کردیم زلزله آمده. مرد مغازه دار وارد حرف می شود: ما فکر کردیم برج هایی که بالای کوهسار درحال ساخت است ...
چرا مسعود فراستی اعدام نشد؟
یک سال و خرده ای آخر کاملاً به بن بست رسیدیم و همه را در یک شب گرفتند. چه سالی؟ آخر سال 1360. به اوین رفتیم. یک بازجو داشتم که از زیر چشم بند او را می دیدم. لبه کتش پاره بود. دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی بود. ماه بود. این باید مرا تعزیر می کرد. همان موقع که حکم تعزیر مرا داشت، اشک هم از گوشه چشمش افتاد. این را دیدم. اینها را به یک آدم امروزی بگویی نمی فهمد. با این دعوا دارم ...
50 خانوار اردوگاه اباذر در آرزوی شناسنامه اند
. زیر چادر بودیم. سیل آمد. از آن جا یک جای دیگر رفتیم، یادم نیست. جهرم. یکی، دو سال هم آن جا توی چادر بودیم. بعد آمدیم این جا. فکر کنم 37 سال است از عراق بیرون مان کرده اند. دیگه ما اصل مان ایرانیه. شوهرم ایرانیه. حورا پرونده را بیار. به زبان عراقی حورا را راهنمایی می کند تا پرونده را پیدا کند و با بغلی از کاغذ به اتاق برگردد. عکس شوهرش را نشان می دهد که موذن اردوگاه بود. سیما بچه ندارد. به خاطر ...
تحصیل در امریکا، شهادت در لاوان
بازگو کرد که با گذشت 28 سال از اتمام جنگ هنوز گمنام است. تحصیلکرده امریکا ما هفت برادر و دو خواهر بودیم. پدر کارگر بودند و با همان دستان پینه بسته و مهربانش برای رزق حلال خانه تلاش می کردند. بچه های خانواده اصغر نژاد هم با همان حال و هوای مذهبی رشد پیدا کردند و خانواده ما همچون دیگر خانواده ها و مردم کشور همراه و همگام انقلاب اسلامی شد. تا جایی که یکی از برادرانم به مدت هفت ماه در ...
یک داستان جنگی، نذر آزادی خرمشهر
به گزارش بی باک نیوز، عصر که از دبیرستان تعطیل می شدیم می آمدیم کنار کارون و آنجا چند دقیقه ای می ماندیم و سپس می رفتیم خانه. خیلی خوش می گذشت. به قول بچه ها ما درس می خواندیم که برویم دبیرستان و عصرها برویم کنار کارون.بوی کارون انگار تکه ای از وجودمان شده بود و وقتی استشمام می کردیم از خود بی خود می شدیم. تابستان ها از کارون دور می افتادیم اما با شروع سال تحصیلی دوباره روز از نو بود و کارون از ...
بچه های طلاق قربانی بی تدبیری دادگاه
به گزارش تابناک یزد ، آشنایی و خواستگاری و ازدواج، همه چیز خیلی سریع اتفاق می افتد. جشنی برگزار می شود و دختر و پسر سر خانه و زندگی شان می روند. اول همه چیز خوب پیش می رود اما بعد از چند وقت به تدریج اختلاف ها خودنمایی می کنند و جنگ و جدل ها آغاز می شود بچه ای می آید تا کانون خانواده را گرم کند ولی حالا خود به مصیبتی تبدیل شده است اما کار به همین جا ختم نمی شود بعد از مدتی کش و قوس سرانجام مهر ...