سایر منابع:
سایر خبرها
روایت جالب آخرین فرزند شهید بهشتی از جلسات شورای انقلاب اسلامی
ساده زیستی و محبت را فهمیدم. * ماجرای حضور دختر شهید بهشتی در جلسه اعضای شورای انقلاب محبوبه بهشتی آخرین فرزند شهید بهشتی طی سخنانی کوتاه در این مراسم گفت: من متولد 53 هستم و در سال 1360 پدرم به شهادت رسیدند با حساب سرانگشتی می توان فهمید چند سال داشتم اما خاطراتی که از پدرم دارم جالب است. وی افزود: وقتی بچه بودم اجازه حضور در جلسات شورای انقلاب را داشتم همین که ...
روایتی از خیانت حزب توده/ واکنش شهید بهشتی به اتهام قتل آیت الله طالقانی
منافقین و از طریق کلاهی بود. او هم زیر نظر مسعود رجوی و موسی خیابانی فعالیت می کرد. شنیده شده که دکتر بهشتی در دوران زندگی خود با منافقان نیز چالش های مختلفی را داشته است. برخورد شهید بهشتی با مسعود رجوی چطور بود؟ آیا با هم ملاقاتی هم داشتند؟ حجت الاسلام اژه ای: در سال 58، یک بار پیش آقای بهشتی آمد برای مذاکره. در جلسه چهارشنبه های منزل آقای بهشتی یکی از بچه های سازمان از آقای ...
شب قدر در زندان زنان؛ شاید این چند سحر فرصت آخر باشد
مرز دنیای بیرون با دنیای زنانی است که هرکدام به دلیل جرائمی همچون قتل، سرقت و حمل و توزیع مواد مخدر یا به حبس محکوم شده اند و یا با فکر اعدام، شب را به صبح می رسانند. اینجا زنانی زندگی می کنند که با ورود به زندان آرزوهایشان را هم با خود حبس کرده اند و غصه اکثر آنهایی که مادر شده اند دلتنگی برای بچه هایشان است. اینجا در زندان زنان شاید درها بسته باشد و دیوارها بلند اما سوز آه ...
فرار از طناب دار پس از قتل 3 سرباز
پرونده پسر دانشجو که برای انتقام گرفتن از پدر دختر مورد علاقه اش، سه سرباز را به قتل رسانده و سرباز دیگری را زخمی کرده بود، با جلب رضایت آخرین قربانی، پرونده اش به بایگانی سپرده شد. به گزارش خبرنگار ما، نخستین برگ این پرونده شامگاه پانزدهم مهرماه سال 1378 زمانی ورق خورد که مأموران کلانتری 163 اوین از درگیری مرگبار چند سرباز با پسر جوانی در حوالی کوه های محله کوی فراز با خبر و راهی محل شدند ...
از تولد یک نوزاد در کارتن تا آرزوی مرگ یک بانو
پیدایش می کنند. کارتن خواب بوده و قبل تر هم در خانه سالمندان زندگی می کرد. خودش می گوید: یک سال پیش از خانه سالمندان فرار کردم و کارتن خواب شدم. یک کارتن خواب معتاد، شیشه می کشیدم. قبل از شیشه تریاک می کشیدم. از 30 سالگی معتاد بودم. اما الان چند وقتی است که ترک کرده ام. حتی یک دندان هم در دهان فخرالسادات نیست. می گوید: شیشه باعث ریختن دندان ها می شود. من دندان مصنوعی داشتم اما لاغر شدم ...
چه کسانی آیت الله خامنه ای را ترور کردند؟
...> این ضبط در مرحله ی اول برای موسوی اردبیلی در نظر گرفته شده بود که هر شب جمعه در مسجد کنار خانه اش سخنرانی و تفسیر داشت و برای شناسایی مهدی به حسن گفته بود که چون او تفسیر قرآن می کند کار در آن زمان از نظر بیرونی خیلی تبلیغ بدی می شود، به همین دلیل دفعه ی بعد من رفتم و دیدم که امکان دارد که کار با ضبط انجام دهیم، بنابراین برای هفته ی بعد مهدی ضبط را تهیه کرده بود ولی درست همان هفته وی بنا بر یک عزا ...
عاقبت تلخ رابطه غیراخلاقی با زن عمو!
مرسم نبود، خود من پس از یک ماه به سارا پیشنهاد دادم که عقد دایم کنیم که همین گونه هم شد و ما به عقد دایم یکدیگر درآمدیم. سارا یک دختر داشت و خودش نیز چند سالی از تو بزرگتر بود، نظرخانواده ات درباره این ازدواج چه بود؟ پدرم که در قید حیات نبود، مادرم نیز وقتی فهمید سخت با ازدواج من مخالفت کرد، ولی چون من در توهّمات شیشه ای خود بودم، به حرف مادر و سایر افراد خانواده ام گوش نداده و با ...
همه چیزهایی که باید در باره قانون نفقه بدانید
داشتم ولی تحمل رفتارهایش واقعاً مشکل بود. بی محلی هایش را نمی توانستم تحمل کنم. یکی دو بار حتی با مادرم جر و بحثش شد و به مادرم گفت: چرا رضایت به ازدواج دادید؟ من و هانیه بچه بودیم ولی شما که عاقل و به قول خودتان بزرگتر بودید چرا گذاشتید ما چنین اشتباهی مرتکب شویم؟ مادرم آرام اشک می ریخت و من هم آرام خرد می شدم و مستأصل می ماندم که چه کنم؛ زن ازدواج کرده ای بودم که بیش از یک سال و نیم در خانه ...
زنی که برای رسیدن به پول ، دختران را مجبور به کارهای نامشروع می کرد
مادر مهربان و مظلوم برسند، او سوخت و جا در جا، مرد و برای همیشه ایّام، دختر دلبندش را در برزخی از مشکلات تنها گذاشت. من هرچند کوچک بودم امّا پیوسته خود را در مرگ مادرم مقصر دانسته و پیوسته شب و روز گریه می کردم. بعد از فوت مادر دیگرهرگز به مدرسه نرفته و خود را به تمامی در خانه حبس کردم. بعد از چهلم مادر، پدرم گلی را به خانه آورد و از همان بدو ورودش به خانه، جنگ و جدل بین من و او آغاز شد ...
اَحسنُ ما اَنزلَ الله، جنب الله؛ علی بن ابوطالب
تفقدونی از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. در این هنگام مردی برخاست و گفت: یا علی شماره موهای سر و ریشم را به من بگو! علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند حبیبم رسول خدا پاسخ این پرسشت را به من فرموده و اگر اثبات آن دشوار نبود تو را خبر می دادم و برای اینکه بدانی این سؤالت را می دانم از موضوع دیگری تو را آگاه می سازم: در خانه تو فرزندی هست که پسر دختر پیامبر صلوات الله علیه و ...
دین، زیباترین جلوه ی محبت خدا
...، در انتهای بازارچه ی شاپور سابق هستم که الآن میدان وحدت اسلامی نام دارد و تقریباً در محدوده ی بازار است. پدر و مادرم هم همین جا به دنیا آمده بودند. تا کلاس پنجم هم در همان خیابان بودیم. شش بچه بودیم و من کوچک ترین فرزند بودم. برای همین همه ی خواهر و برادر هایم که بزرگ تر از من بودند، روزه می گرفتند. من هم از هشت یا 9 سالگی روزه می گرفتم، ولی یادم نیست که اولین روزه هایم کامل بود یا ...
حجت الاسلام دعایی: شهید بهشتی بنیانگذار رنسانس در حوزه علمیه بود/ زریان: آثار شهید بهشتی به نسل جوان ...
برای حضور میهمانان پدرم فراهم می کردند. یک بار من بیدار شدم دیدم که فقط من، با بستری کودکانه در وسط جمع میهمانان پدرم خواب هستم! آن ها مشغول بحث بودند و به من توجهی نداشتند. بسیار از این اتفاق خجالت زده شدم و سعی کردم خودم را به زیر عبای پدرم برسانم. چون چادر کوچکم را بر سر نداشتم، تا پایان جلسه همان جا ماندم. پس از آن، وقتی از مادرم دلیل بیدار نکردنم را جویا شدم، به من گفت: پدرت اجازه این کار را به ...
شفقنا العربی: مام علی(ع)؛ تجسم حقیقت اسلام ناب محمدی(ص)/ مولای متقیان؛ شخصیتی که زبان را یارای وصف او ...
راه آن جهاد کرد و تا اخرین لحظه زندگی خود به دفاع از آن پرداخت، در معرض هجمه ای کورکورانه و وحشیانه، نه از جانب دشمنان آشکار، بلکه از جانب منافقان مسلمان نما قرار دارد. در این چند سطر، دو روز آخر زندگی امام(ع)، یعنی از زمان ضربت خوردن در محراب مسجد کوفه به دست شرورترین مخلوقات خدا "ابن ملجم مرادی" در نوزدهم ماه مبارک رمضان، تا شهادتشان در بیست و یکم همین ماه مبارک را مرور می کنیم. ...
ذکر فضائل امیرالمومنین(ع)
اعلام فرمود و خدیجه قول او را تصدیق و تأیید کرد. دومین شخصی که از اسلام و بعثت حضرت رسول(ص) می بایست آگاه می شد علی بن ابیطالب(ع) بود که در خانه آن حضرت زندگی می کرد و در آن هنگام به اختلاف روایات میان ده تا پانزده سال داشت. پس از او زید بن حارثه بود که پسر خوانده و آزاد کرده پیامبر(ص) بود و در همان خانه زندگی می کرده است. روایاتی هست که در آغاز فقط حضرت رسول(ص) و خدیجه و امام علی(ع ...
معمای قتل نوعروس
به ریاست قاضی زالی برگزار شد، اولیای دم دوباره درخواست قصاص کردند . خواهر مقتول گفت: وقتی خانه خواهرم فک پلمپ شد به آنجا رفتیم و لباس خونین سعید را زیر یکی از مبل ها پیدا کردیم . سپس سعید در جایگاه قرار گرفت: این پیراهن متعلق به من بود، اما نمی دانم بعد از چند ماه چطور از اداره آگاهی سر درآورد. من نمی دانم چرا خونی بود . وی ادامه داد: من برای این که صحنه قتل به هم ...
تشخیص اختلال روانی در دختری که به قتل پدر متهم شد
. اول مخالفت کرد، وقتی تهدید کردم که از خانه فرار می کنم، مجبور شد به خواسته ام عمل و در اجرای نقشه قتل کمکم کند. مهسا گفت: ضربه اول را مادرم به پدرم زد، بعد که او بیدار شد، ضربات بعدی را من به او زدم و او جانش را از دست داد، بعد جسد را لای فرش گذاشتیم و به بیرون انتقال دادیم. وقتی پرونده تکمیل شد و مهسا و مادرش برای محاکمه به دادگاه برده شدند، در جلسه رسیدگی، بعد از اینکه ...
سالروز شهادت مولی الموحدین حضرت علی بن ابیطالب(ع) تسلیت باد
...... آیا برای تو امام بدی بودم تا مرا این گونه پاداش دهی؟ ... . آنگاه رو به فرزند ماتم زده اش حسن(ع) کرد و فرمود: پسرم، با اسیر خود مدارا کن و شفقت و مهربانی پیش گیر... ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. از آنچه خود می خوری به او بخوران و از آنچه می آشامی به او بنوشان. اگر من از دنیا رفتم با یک ضربه او را قصاص کن و اگر زنده ماندم خود می دانم که با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم . به جز ...
برادری که هتک حرمت خواهرش را در فضای مجازی دید
جستجو بی وقفه و تلاش های بسیار، مخفیگاه سیمین را پیدا کرده و با تهدید او،آدرس سکونت فریبرز را گرفته و به سراغ او رفته و در یک درگیری وحشتناک فریبرز را با ضربات بی رحمانه چاقو، به قتل رسانده است. دیری نگذشت که سرانجام سیمین هم که قصد خروج غیر قانونی از کشور را داشت، در لب مرز شناسایی و دستگیر شد و برادرم محمود نیز پس از دستگیری، به جرم قتل وعدم رضایت خانواده فریبرز، قصاص شد و من بخت ...
همدستی مادر و دختر برای قتل پدر
با آن 40 ضربه به پدرم زدم. وقتی کشته شد، همراه مادرم جسدش را به چند خانه آن ورتر بردیم و رها کردیم اما خیلی زود از سوی پلیس شناسایی و دستگیر شدیم. همزمان همسر مقتول (مادر دختر نوجوان) نیز مورد بازجویی قرار گرفت و با تایید اعترافات دخترش، به کارآگاهان گفت: از قبل با شوهرم اختلاف داشتم. روز حادثه وقتی شربت مسموم را خورد و بیهوش شد، چند ضربه با چاقو به او زدم اما مقاومت کرد. بعد هم دخترم با ...
مزاحمت مرگبار به خلوت دختر و پسر
به گزارش 9صبح، شامگاه 11 دی ماه سال 93 از طریق تماس پرسنل اورژانس بیمارستان پیامبران با مرکز فوریت های پلیسی 110 وقوع یک جنایت به کلانتری 138 جنت آباد اعلام شد. با حضور ماموران کلانتری 138 در بیمارستان و انجام تحقیقات اولیه مشخص شد جوانی 22ساله درحالی که به همراه دختری جوان در پارک تندرستی 2 حضور داشته، با فردی ناشناس درگیر و توسط این شخص مورد اصابت ضربه های چاقو قرار گرفته و فرد ...
دختر 16 ساله بخاطر عشق پدرش را کشت
در حالی که اشک می ریخت گفت: بچه بودم که تصمیم به قتل پدرم گرفتم. چون پدرم با ازدواج من و پسر مورد علاقه ام مخالف بود به مادرم گفتم قصد دارم خانه را ترک کنم. چون او گریه و زاری کرد فکر قتل پدرم به ذهنم رسید. من و مادرم به پدرم آب میوه مسموم خوراندیم و وقتی بی حال شد من بالشتی را روی دهان پدرم گذاشتم و مادرم چند ضربه چاقو به او زد. من هم چاقو را از دست مادرم گرفتم و چند ضربه به بدن پدرم زدم و برای گمراه کردن پلیس جنازه را مقابل در خانه همسایه انداختیم. در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای را صادر کند. منبع: رکنا ...
نجات قاتل درسخوان از اعدام
دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. مرد جوان در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد و به درخواست اولیای دم و با حکم هیات قضایی به قصاص محکوم شد. این حکم به تایید قضات شعبه 38 دیوان عالی کشور رسید و به مرحله اجرا درآمد. مرد جوان دو سال پیش برای اجرای حکم خود پای چوبه دار رفت که در آنجا خانواده قاتل توانستند از اولیای دم مهلت بگیرند و درنهایت قرار شد متهم با پرداخت دیه از مجازات اعدام رها شود. ...
مادرم پشت درب خانه منتظر می نشست
زخمی شدم) آن شب تا صبح نخوابید. ساعت 8 صبح هم که رادیو مارش عملیات را زد، دلمان خالی شد و مادر زار زار گریه می کرد. از آن روز به بعد شب ها معمولا تا صبح پشت در می آید تا تو بیایی.” بعدها برایم تعریف کردند که مادرم در شب های که انتظار مرا می کشید با لباس نازک در حیاط می نشست و می گفت “پسرم در سرما مانده است. من چطور با لباس گرم در خانه بمانم.” مادرم هنوز نمی دانست که چرا برخلاف معمول من ...
آن شب به داغ مولا مهتاب گریه می کرد تصویر ماه در آب بی تاب گریه می کرد
از شر دشمنان دین نگاه داشت، تا آنکه خدای متعال پیامبر خود را به سوی بهشت انتقال داد و او را به بهشت آسمانی بالا برد و علی علیه السلام در آن روز سی و سه ساله بود، و بیست و چهار سال و چند ماه حق او را از ولایت غصب کردند و او را از تصرف در امور بازداشتند، و آن حضرت در این دوران با تقیه و مدارا می زیست، و پنج سال و چند ماه خلافت را به دست گرفت و در این سالها گرفتار جهاد با منافقان از ناکثین و قاسطین ...
کی روش کار خودش را کرد / رضاییان فردا با بورسا اسپور امضا می کند
مخالف کیروش و قبلا طرفدارش بودند ندارم من خودم از روزی که کیروش بازوبند کاپیتانی رو از علی آقا گرفت و تحویل جناب چکش داد ازش متنفر شدم نمیدونم بعضیا فوتبال ملی رو چی میدونن ولی وقتی فردی داخل تیم ملی یک کشور باند بازی میکنه اخرش معلومه چه اتفاقی قراره بیفته بعد علی کریمی هم نوبت به قسمت دگه ماجرا رسید که جواد چکش با اون همه ناکارامدی تو یک سال اخر فوتبالش باید رکورد علی ...
گلایه فرزند حبیب از انتشار تصویر پدرش در سردخانه
درگذشت پدرت مطرح شده است. می خواهم درباره تاریخ و محل دقیق تولد حبیب صحبت کنی. بیوگرافی هایی که از حبیب منتشر شده، متناقض است و می خواهم مشخصات صحیح حبیب را برای اولین بار به ما بگویی. مادر من تبریزی است و پدرم هم تبریز را خیلی دوست داشت. فکر کنم مدتی از خدمت سربازی اش را هم در رضائیه (ارومیه) گذرانده بود و آن جا را خیلی دوست داشت. وقتی مردم از او می پرسیدند همشهری ما هستی، می گفت بله و نه ...
بزرگ ترین مشکل امام علی(ع)
به میان آمده.بسیار خوب،داور معین کنیم. آنها عمرو عاص شیطان را معین کردند.علی،ابن عباس عالم دانشمند زیرک را پیشنهاد کرد.گفتند. خیر، ابن عباس پسر عمویت است، قوم و خویش توست، ما باید کسی را انتخاب کنیم که با تو قوم و خویش نباشد.فرمود: مالک اشتر. گفتند: نه،ما مالک!602 اشتر را قبول نداریم. چند نفر دیگر را هم قبول نکردند.گفتند:ما فقط ابو موسی اشعری را قبول داریم.حالا ابو موسی کیست؟ آیا جزء لشکریان علی ...
فرزند حبیب محبیان: انتشار عکس پیکر پدرم در سردخانه تا ابد در ذهنم می ماند
، انسان خوبی بود، پاک بود. * محل تولد حبیب در شمیران تهران بود. تاریخ تولدش هم سال 47 میلادی است که می شود 1326 شمسی. این تولد واقعی اش است. همه جا تولدش را اشتباه می گفتند ولی حبیب با این مشکلی نداشت. می خندید و می گفت من را جوان تر کرده اند. * من 4 صبح بیدار شدم و به تلفنم نگاه کردم و خواستم ببینم ساعت چند است. دیدم 4 صبح است و 4 مسیج تسلیت دارم. از آنجا می دانستم که یک اتفاقی ...
توطئه مادر و دختر برای قتل پدر/از شدت ناراحتی تصمیم به قتل پدرم گرفتم
بالشی روی صورتش گذاشتم و مادرم یک ضربه به شکم پدرم زد، اما او بیدار شد و فریاد کشید. چاقو را گرفته و چند ضربه به پدرم زدم که جان باخت. بعد او را لای یک پارچه پیچیده و به راهروی طبقه پایین بردیم. با بازسازی صحنه قتل از سوی مادر و دختر، بازپرس پرونده برای دو متهم قرار مجرمیت صادر کرد. در ادامه با تائید قرار مجرمیت از سوی دادیار اظهارنظر و صادر شدن کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی نهایی به دادگاه کیفری ...
محاکمه دوباره دختری که به خاطر مخالفت پدر با ازدواجش،او را کشت
گریان وقتی برای آخرین دفاع در برابر قضات ایستاد، گفت: آن زمان با پسری آشنا شدم و با او قرار ازدواج گذاشتم اما وقتی پدرم باخبر شد بشدت با ازدواجمان مخالفت کرد. من هم پیشنهاد قتل پدرم را دادم و مادرم موافقت کرد. باور کنید آن زمان درک درستی از قتل نداشتم و نمی دانستم مرتکب چه جنایتی می شوم. حالا نیز بشدت از عملکرد خود پشیمانم و تقاضای عفو و بخشش دارم.پس از اظهارات این دختر، قضات وارد شور شدند تا رأی دادگاه را تعیین کنند. ...