سایر منابع:
سایر خبرها
دلنوشتۀفرزندان سرداران شهیدبرای علی دادمان
عباس(ع) را بلد نیست. علی هم برای خودش برادری بود، از آن برادرها که می دانی، برادری خودش را داشت، طوری که برادری اش را کسی بلد نبود. مثلا کسی نمی توانست مثل علی اشک بگیرد، همان قدر که هیچ کس مثل علی خنده نمی گرفت. سه) خدایا از تو ممنونیم! ما عقل مان می رسد که تو چه کردی، مثلا آن بار اولی که علی در کما بود و این همه دست بالا رفت، او را برگرداندی، معجزه ات را نشان دادی، آرام مان ...
اگر آدم تصمیم بگیرد یک گناه را از زندگی اش حذف کند، توبه کننده حساب می شود
زندگی خودت [تاثیر می گذارد]. حالا غیر از اینکه پسرت و فرزندت وقتی بزرگ شد آنچه که تو با پدر و مادرت کردی را چند برابر [می کند؟] من یک وقت هایی خودم به حساب خودم می گفتم آن فرزند ده برابر با تو می کند. اصلا این را هم نمی گوییم. من اصلا بچه ندارم. زندگی آدم با خدمت به پدر و مادر آباد می شود. همان که گفتند صله رحم آباد می کند. راس صله رحم پدر و مادرند. صله رحم بلا را دور می کند ...
آخرین سخنان امیرمومنان(ع) چه بود؟
دختران خانه ات را، در همین شهر وارد می کنند. اما نه با لباس های تمیزِ همیشگی. که با لباس اسیری و ذلّت. که خارتان کنند. آن روز، چشم تو و همراهانت، از مردم و گستاخی هایشان می لرزد... اما صبر کن دخترم. که آن روز، غیر از شما و شیعیانت، روی زمین، انسانی نیست... عبد الله بن رافع را صدا می زنند که سریع بیا! علیّ مرتضی می خواهد آخرین حرف ها را بفرماید. عبد الله قلم و دوات را آماده می کند ...
اردوکشی احمدی نژاد ی ها به مسجد نارمک
طاهره ریاحی در سایت اصلاحات ( Reforms.ir ) نوشت: روز گذشته مسجد جامع نارمک در خیابان سمنگان محل تجمع یاران احمدی نژاد بود. ساعت حوالی 12 کم کم مسجد شلوغ می شد، خیابان سمنگان کمی ترافیک داشت. چند اتوبوس از شهرستان ها آمده بودند و آن ها که برای حضور در این همایش سیاسی از اردبیل و خلخال تا بابلسر و ساری به تهران آمده بودند پلاکاردهایی داشتند که مشخص باشد با کدام کاروان هستند. اتوبوس ...
پدرش گفت حسین دیگر برنمی گردد
آمد و همه در خانه بودیم. حسین چند کندوی عسل داشت که خیلی آنها را دوست داشت، 14 فروردین از صبح تا غروب به کندوهایش رسیدگی کرد و شب خانه پدر خانمش ماندند. ساعت 11:30 شب بود که به خانه ما آمد. گفتم: مادر بچه هایت کجا هستند؟ گفت: خانه پدر عارفه خانم ماندند. همین که این را گفت فهمیدم دارد می رود. حسی مادرانه به او می گوید که هنگامه وداع و فراق با جوانش فرا رسیده است، صادقانه می گوید ...
مادری که پسرش را حبس کرد/مهاجری از خاوران
دیدم ایران هستم در جمکران، امام خمینی هم آنجاست و روی یک تخته سیاه به ما درس می دهد. پیش خودم گفتم: خدایا چکار کنم؟ *در حسرت و بی خبری چند روز بعد بدون اطلاع ما راهی ایران شده بود که پدرش لب مرز او را گرفت و برگرداند خانه اما دفعه دوم موفق شد خود را به ایران برساند. در واقع محمدرضا بچه ایران بود زیرا در ایران هم متولد شده بود و نوجوانی اش را سپری کرده بود، زندگی کردن در ...
دو نامه درباره ی خودکشی دانشجوی بورسیه ی دوره ی احمدی نژاد
دلخوش به آینده ای درخشان مشغول زندگی خود باشند؟ آیا اطلاع دارید در همان موقعی که وزارت علوم تیغ تهمت و ظلم را به دست گرفته بود و مصاحبه سراسر تهمت مجتبی صدیقی را در خرداد 93 برگزار کرد چه زخمی هایی را بر دل ایوب آقایی و بیش از 3000 نخبه علمی مانند او نشاند؟ آیا ندیدید آماج تهمت هایی را که به استناد مصاحبه های سراسر کذب صدیقی و نجفی و اطلاعیه های سراسر تهمت، که چه فشاری بر روان و قلب های ...
مادری که با قایق به دیدار مزار شهیدش می رود/شهید کریمی مدفون در میانه یک سد
شهیدش نیز اظهار می کند: برادرم صبح ها به مدرسه می رفت و بعد از ظهرها و روزهای تعطیل با حضور در شغلی به دنبال منبع درآمد برای خود بود. خواهر شهید علی اکبر کریمی با گریزی به رابطه میان پدر و برادرش، خاطرنشان می کند: پدرم علی اکبر را بسیار دوست داشت، برادرم همیشه در کارهای کشاورزی به پدرم کمک می کرد و همه کاره وی بود و پدرم به سبب دلبستگی بسیار با علی اکبر، نتوانست دوری وی را تحمل کند و بعد از ...
مسئولان دانشگاه چه چیزی را تکذیب کردند؟! +سند
شروع به کار کرد ولی؛ بورسیه! و ما ادراک ما البورسیه؟! و درتاریخ 30 مهر 1393: مبادا که منکر را تنها به یک مساله خلاصه کنیم و دروغ و تهمت، رشوه خواری و بورسیه تقلبی را منکر نپنداریم." و در مجلسی دیگر معاون اول رییس جمهور نیز درتاریخ 2شهریور93 در خصوص بورسیه ها می گوید:"حتما این دولت موضوع بورسیه های غیرقانونی را پیگیری می کند حتی اگر 10 وزیر علوم تغییر کند." ولی دانش آموختگان و دانشجویان مظلوم بورسیه ...
روایتی از 26سال زندگی با تاول های شیمیایی/ زخم هایی از جنس حقوق بشر امریکایی روی جانباز 35 درصد
فرق دارد بوی عجیبی داشت که ناگهان یکی از برادران پاسدار متوجه شد و به ما اطلاع داد بمباران شیمیایی بوده به ارتفاعات بروید. در عملیات خیبر با استفاده از گازخردل شیمیایی شدم این جانباز تصریح کرد: در این عملیات بخاطر استفاده از گاز خردل تمام پوست بدنم تاول زد و بعد از چند ساعت بینایی خود را از دست دادم و تمام سیستم بدنم بخصوص سیستم تنفسی ام دچار مشکل شد. نواب زاده ...
شهید حجت الاسلام شیخ عبدالله میثمی
به مسائل دینی و اسلامی بودم. همین علاقه باعث شد تا با چند نفر از دوستان، هیات حضرت رقیه (س) و کلاس های آموزش قرآن و صندوق قرض الحسنه ای در محل راه اندازی کنیم.جمعه ها بچه های محل رو می بردم نماز جمعه گورتان. بعد از نماز آنها را برای ناهار می آوردم خانه و با همکاری خانواده غذایی ساده درست می کردیم و با بچه ها می خوردیم. این کار فرصت خوبی بهم می داد تا برای تربیت دینی بچه ها هم وقت بگذارم. با کمک ...
حجت الاسلام میرزا محمدی: هنر شب قدر سبک کردن بار گناهان است/ حاج منصور ارضی: شب قدر شب شروع بندگی است، ...
الْمُعْتَدینَ" (دعای ماه رجب) شیوه ات نیکی به بدکاران است و راه و رسمت زندگی دادن به سرکشان است؛ یعنی عادت خداوند این است که گناه کاران را در خانه خود نگه می دارد نه برای انگشت نما کردن بلکه برای احسان و نیکی کردن به آنها، و ستر و غفران الهی به شکلی است که بنده گناه کار هم خودش فراموش می کند که گناه مرتکب شده! یعنی یک وقت شما کسی را بابت اشتباهی می بخشید ولی هر دفعه او را می بینید طرف از خجالت آب می ...
حقوق آیت الله بهشتی چقدر بود؟
یا نکنم. در هر حال، بعد از چند ماه از خرید فرش پشیمان شدم و آن را فروختم . *آیت الله بهشتی هر ماه ده درصد حقوقش را به من می داد هرگز به یاد ندارم حتی یک کلمه تحقیرآمیز به من گفته باشد. او هر ماه ده درصد حقوقش را به من می داد و می گفت، خانم! این غیر از خارج خانه است و به شما تعلق دارد. هر جور که دوست دارید خرج کنید. او می دانست که من به بسیاری از امور مقید هستم و ممکن است ...
شرح یک دیدار به روایت خانواده شهدای مدافع حرم
بود که سال گذشته در 12 آذرماه همزمان با ایام اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به شهادت رسید. از او یک دختر به نام حلما به یادگار مانده است که 17 روز بعد از شهادتش متولد شد. زهره نجفی همسر شهید مدافع حرم میثم نجفی نیز در گفتگو با تسنیم درخصوص دیداری که شب گذشته در جمع خانواده شهدای مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب داشته است، می گوید: وقتی آقا را دیدم تمام خستگی از بدن من بیرون رفت و تمام ...
عاقبت تلخ رابطه شوم با زن عمو
همگی من را طرد کردند و همیشه به می گفتند که تو و همسرت مایه ننگ ما و خانواده هستید. آیا به راستی این گونه بود؟ اویل مخالف طرز فکر آنها بودم ولی بعدها، گذشت روز گار به من ثابت کرد که هرچه افراد خانوادام می گفتند، درست بود. چه شد که تصمیم به قتل سارا و برادر زاده ات گرفتی؟ چند باری دخترم سر بسته به من گفته بود که برادر زاده ام به خانه مادرش رفت و آمد دارد و ...
به رفتن از همدان فکر می کنم/ دریغ از یک حمایت!
موفقیت گام بردارند. فارس: وضعیت حمایت هیات فوتبال از داوران چطور است؟ در سال 1388 به خاطر بی توجهی ها و کم لطفی های صورت گرفته قصد داشتم از داوری خداحافظی کنم، اما عباس صوفی رئیس وقت هیأت از من حمایت کردند و اجازه این کار را ندادند؛ با این حال بعد از آن دیگر هیچ حمایتی از هیأت فوتبال همدان ندیدم. فارس: یعنی هیچ حمایتی؟ من و برادرم باید روزی چهار ساعت تمرین ...
جنایتی ادامه دار
می دهد: پدرم که در اطراف سرچشمه به مردم کمک می کرد تا آنها را از میدان دور کند تا از خطر مرگ نجات یابند در آنجا گرفتار شد خواهرم آرزو و خواهر کوچکم را در آغوش داشت و فریاد می زد که پدرم ناپدید شده و کجاست من و خواهرم به میدان رفتیم مردی که تمام بدنش ورم کرده و سوخته بود فریاد می زد آزاد و آرزو کمکم کنید به جلو رفتیم دیدیم پدرم در آنجا افتاده من و خواهرم پدرم را نشناختیم! برادرم که یک سطل آب در دست ...
واکنش شهید بهشتی به اتهام قتل آیت الله طالقانی
. در جلسه چهارشنبه های منزل آقای بهشتی یکی از بچه های سازمان از آقای بهشتی پرسید مشکل شما با سازمان ما چیست؟ شهید بهشتی گفتند؛ یکی اینکه دروغ می گویند و دیگری، ایدئولوژی شان منحرف است. من هم آنجا بودم. ایشان گفتند چند روز پیش که آقای رجوی آمده بود اینجا؛ من این دو اشکال انحراف ایدئولوژیک و دروغ را بهشان تذکر دادم. هفته بعد، روز چهارشنبه، آن آقا آمد و گفت، با برادر مسعود صحبت کردم، گفت ...
برادرم رئیس جمهور تربیت می کرد/ رابطه شهید بهشتی و امام (ره) مثل پدر و فرزند بود
...؛ دانشگاهی که در آن پدر، استاد و بچه ها دانشجو بودند.... هر روز، بعد از آنکه پدرمان نکات را مطرح می کردند، مورد توجه قرار می دادیم. قبلاً گفته بودید که شخصیت پدرتان روی شخصیت شهید بهشتی به میزان قابل توجهی اثرگذار بود. به نظرتان این خصوصیات پدر تا چه اندازه در ایشان بروز پیدا کرده بود؟ زینت السادات بهشتی: یادم می آید این خصوصیت پدرم در شهید بهشتی نیز وجود داشت. در ایام ...
از تولد یک نوزاد در کارتن تا آرزوی مرگ یک بانو
آجر می زد. می گفت: پدرم دو تا قالب آجرزنی برایم درست کرده بود و من مجبور بودم هر روز از ساعت 5 صبح با این قالب ها خشت آجر بزنم. سنم کم بود و ساعت های طولانی کار فشار زیادی به بدنم وارد می کرد. از 5 صبح به آجرپزی می رفتم و تا نزدیک های شب آنجا کار می کردم. شب ها که به خانه می رفتم تمام استخوان هایم درد می کرد. از شدت درد بدنم نمی توانستم بخوابم. مرضیه نی نواز که حالا آرام تر شده ادامه می دهد: آن ...
فریاد این شهید هنوز در گوش آیت الله خامنه ای مانده است+تصاویر
شاید در نزد، یکی از آنها موجود باشد و دیگری نوارهایی بود که سخنرانی های آتش زایم در آن ضبط شده و تعداد آنها به شصت عدد می رسید، این دو گنجینه گرانبهایم به همراه چند جلد کتاب، در غائله دستگیریم در ماه مبارک رمضان 57 به وسیله مأموران مربوطه نهب و غارت شد. گرچه حتی پس از پیروزی انقلاب برای یافتن آنها بسیار تلاش کردم، اما آنها را نیافتم. مأمورانی که این نوشته ها و نوارها و کتب مرا از خانه ام گرفته و برده ...
علی(ع) در لحظات آخر عمر ما را به چه سفارش نمودند؟
تاریخ خواهد بود. امام حسن علیه السّلام در این باره نقل می کند: لَمَّا حَضَرَت أَبِیَ الْوَفَاةُ أَقْبَلَ یُوصِی فَقَال : آنگاه که هنگامه شهادت پدرم فرا رسید آن حضرت شروع به وصیّت کردن نموده و فرمودند: هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیهما السلام) أَخُو مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ صَاحِبُهُ. ...
تحصیل و ازدواج جوانان در آئینه ی خاطرات امام خمینی
....(18) نگفتم آیینه نخرید خانم زهرا مصطفوی: بعد از انقلاب اولین نوه امام که ازدواج کرد دختر من بود. این قدر آقا سفارش کرده بودند که ساده باشد، تجملاتی نباشد، که دو سه روز قبل از اینکه عقد باشد مادرم به من گفت: آخر شما نمی خواهید خریدی کنید، آیینه شمعدانی بخرید؟... گفتم: آخه... خانم حرفی نزدند من هم دیگر حرفی نزدم. بعد خانم برادرم که وارد شد، چون خواهر داماد بود ...
معرفی قاتل امام علی(ع) توسط رسول خدا/ روایت بزرگان از عظمت عزاداری درشهادت امیرالمؤمنین / چه کسی می ...
بنویسم دیدم دستم می لرزد. از عدالتش، دیدم نمی شود حرف زد. چه آنکه باید عمل کرد. از جوانمردی اش، دیدم که باید بود. از درد هایش که هنوز در زندگی مان جاری اند. دیدم نمی توانم و نمی شود. دیگر در این شرائط اجتماعی ما چه باید گفت که هم به کار آید و هم آدمی را متهم نکنند به همه چیز. رفتم به سراغ نوشته های شریعتی که سال هاست با آن زیسته ام و همان مان نیز به پیشنهاد خودش، می خواندم و تصحیحشان می ...
شب های شیدایی قدر میهمان مردم قومس/ عاشقی در شب شهادت علی (ع)
...> آرامش چهره اش مرا به سکوت وا می دارد دوست دارم بیشتر سخن بگوید می پرسم آیا امشب دلت برای کسی تنگ شده است که اینجا نیست؟ بی درنگ پاسخ می دهد: چند سال قبل شب نوزدهم ماه مبارک به همراه مادر در مراسم شرکت کردیم، سحری در کنار هم خوردیم اما بعد از خواندن نماز ظهر روز نوزدهم مادرم از دنیا رفت. وادی السلام دامغان؛ فضای بیرونی گلزار شهدا 23:05 زمزمه ندای یا حَی الذَّی یُمیتُ کُل حَی ...
اَحسنُ ما اَنزلَ الله، جنب الله؛ علی بن ابوطالب
کتفش زد که به خاک افتاد و چندبار سعی کرد برخیزد اما نتوانست (مرد نامتناهی، ص 24). خواهر عمرو بن عبدود خطاب به جنازه بی جان او گفت: اگر جز به دست پهلوانی چون علی کشته شده بودی مادام العمر بر تو گریه می کردم (مرد نامتناهی، ص 14). دوست و دشمن از دور و نزدیک، او علیه السلام را به زرهی که پشت نداشت می شناختند (مرد نامتناهی، ص45). در سحرگاه 19 ماه رمضان با علم به این که ...
معمای قتل نوعروس
. عصبانیتش آن قدر شدید بود که آرام نمی شد . فرشته به من گفت می بینی چه حرف هایی به من می زند، مرتب فحاشی می کند. آن شب چون برادرم خانه ما بود، به او گفتم فردا صبح صحبت می کنیم، اما خواهرم روز بعد کشته شد . سپس متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را رد کرد و گفت: من خودم یکی از شاکیان این پرونده هستم. روز حادثه صبح زود از خانه بیرون رفتم و نزدیک ساعت 7 شب به خانه برگشتم. در را ...
ماجرای دختری که با جوان غریبه ای رابطه نامشروع داشت
غیرقانونی در ایران با مشکلات زیادی روبه رو بودیم با وجود این، من و خواهر و برادرم در مدارس دولتی تحصیل می کردیم تا این که بنا به شرایطی مجبور شدم به خواست پدرم ترک تحصیل کنم چرا که مادرم به سرطان مبتلا بود و من باید به امور خانه نیز رسیدگی می کردم. درست 5 سال قبل بود که مادرم پس از تحمل سختی های این بیماری جان خود را از دست داد و من از نظر روحی دچار آسیب شدیدی شده بودم. از آن روز به بعد ...
برادری که هتک حرمت خواهرش را در فضای مجازی دید
پدرم پک عمیقی به قلیانش زد و گفت:"این مزخرفات رو توی همون مدرسه یادت دادند! می دونی، مقصر من بودم که گذاشتم بری مدرسه و همین چند تا کلاس درس رو بخونی! اگر همون موقع قلم پات رو شکسته بودم، اکنون اینگونه برای من رجز نخونده و حرفای بیهوده که آب در هاونگ کوبیدن است و هرگز راه به جایی نخواهد برد، نمی زدی. ببین دختر، خوب گوشاتو باز کن؛ تو چه بخوای و چه نخوای باید با "پرویز" ازدواج کنی. این ...
محاکمه دوباره دختری که در16سالگی پدرش را کشت
...، اما اشتباه می کرد. رابطه ات با پدرت چطور بود؟ چون تنها دختر خانواده بودم پدرم مرا خیلی دوست داشت و می گفت هیچ وقت اجازه نمی دهد ازدواج کنم. چطور پدرت را کشتید؟ مادرم در اولین مرحله به پدرم مرگ موش خوراند، اما اثر نکرد. در دومین مرحله مادرم آبمیوه مسموم را به پدرم داد که او بعد از خوردن آبمیوه، بیهوش شد. من بالشتی را روی دهان پدرم گذاشتم و مادرم چند ضربه چاقو به او زد ...