سایر خبرها
مردی که تنها زندگی کرد، تنها مرد و تنها وارد بهشت شد/ مقاوم و بی اعتنا در برابر منع نگارش حدیث/ منتقد بی ...
واقع شد و تبعید گردید و سرانجام در سرزمین غربت، تنها جان سپرد. [44] در انتها به نقل قولی از ابوذر آن بزرگ مرد تاریخ اسلام تشییع درباره ارادتش به امام علی(ع) اشاره می کنم که نشان از عمق علاقه این بزرگمرد است. علی علیه السلام در مسجد مشغول نماز بود و ابوذر غفاری نیز در گوشه ای نشسته بود. مردی نزد ابوذر رفت و گفت: به من بگو چه کسی را از همه بیشتر دوست می داری، زیرا به خدا سو گند، می دانم که ...
ماجرای کشته شدن جوان ایرانی در ژاپن
یورو به خانواده مقتول دادیم. مدرکی هم برای اثبات اینکه به آنها پول دادید؛ دارید؟ من آن زمان ژاپن بودم اما دوستانم بواسطه خانواده همدستانم این پول را به آنها دادند که مدارک زیادی هم دراین باره موجود است. بعد چه اتفاقی افتاد؟ دو ماهی از خرید گوشی گذشته بود که متوجه شدیم زنگ خور تلفن کم شده است. تلفنی که باید روزی حداقل 30 تا زنگ می خورد، در روز تماس های خیلی ...
کشف راز جنایت رودخانه کن
هماهنگی که از قبل با لیلا داشتم و زمینه قتل را آماده کرده بود و عنوان داشته بود که "ساعت 02:30 شب بیا و عشقت را به من ثابت کن" ، به منزل آنها رفتم. در حالیکه مقتول داخلِ خانه خواب بود ، تا ساعت 03:30 بامداد [ در داخل حیاط ] با هم صحبت می کردیم ؛ بعد بهمراه لیلا وارد اتاق شدم و بالای سر مقتول رفتم و پس از مقداری کشمکش ، با چکشی که از چند روز قبل به لیلا داده بودم [ و او در خانه مخفی کرده ...
تعریف شهید باکری از یک خبرنگار
بیایم این بار را به خاطر دیدن تو آمدم و این آخرین مرخصی من هست و قرار است شهید شوم. آمدم فقط از تو خداحافظی کنم. او رفت و سرانجام در مرحله چهارم عملیات رمضان سال 1361 به فیض شهادت نائل گردید. پیکر وی مفقود الاثر شد تا اینکه در سال 1374 توسط تیم تفحص پیدا و در قطعه شهدای باغ رضوان ارومیه دفن شد. انتهای پیام ...
از دعوت شهید گمنام به مراسم عقد تا دلتنگی شهدا برای خادمین/ شهدای مدافع حرم برکت کاروان شهدای غواص بودند
حرمی نداده بودیم. لشکر امام حسین(ع) را به اسم شهدای مدافع حرم نمی شناختند، به اسم شهدای هشت سال دفاع مقدس می شناختند. چند ماه بعد مسلم خیزاب رفت، بعد عبدالرضا مجیری، مرتضی زارع، سید یحید براتی، علی شاهسنایی، سجاد مرادی، عبدالحسین یوسفیان و در آخر هم شهید مهدی اسحاقیان. مسلم خیزاب که رفت به بچه ها گفتم مسلم خالصانه یک نصفه روز به خادمی کاروان شهدا آمد و شهدا هم او را برای خود خریدند! هر ...
درآمد میلیاردی گدایان تهران!
اتوبوسی که مدام از این خط سوار خط بعدی می شود، مدارک پزشکی دختر جوانی را به مسافران نشان می دهد و با عجز و لابه و اشک تمساح ریختن سعی می کند دل مسافران را به درد بیاورد. چند روز قبل پیش من هم آمد. گفتم می خواهم مدارک را ببینم. اولش طفره رفت ولی وقتی متوجه شد همه نگاهش می کنند، مجبور شد. محل تولد دختر جوان استان خراسان بود و لهجه این مرد که ادعا می کرد پدر اوست لهجه استانی دیگر. تاریخ تشکیل پرونده هم ...
وریا غفوری: خوشحالم کُردها در استقلال سهمیه دارند
ترجیح داد: از اول هم برای دو سال بازی به اصفهان رفته بودم و روز اولی که قرارداد بستم به همسرم گفتم دو سال در اصفهان زندگی می کنیم. زندگی در اصفهان واقعا عالی بود و دلم می خواست پنج سال دیگر هم بمانم. بدون تعارف اگر استقلال من را نمی خواست با این که از تبریز خاطرات خوبی دارم، باز هم به پیشنهاد تیم تبریزی جواب منفی می دادم و در سپاهان می ماندم. مدیون همسرم هستم وسط عکاسی وقتی ...
منبر نشین شادی های کودکانه
دارید؟ میانه ام با بچه ها خوب بود اما این جور نبود که وقتی به حوزه رفتم بدانم دقیقا در چه زمینه ای می خواهم کار انجام بدهم. سال74 وارد حوزه علمیه مشهد شدم. خودمانی اش را بخواهید تا 6-5سال نخست که مقدمات حوزه را می خواندم هنوز گیج و حیران بودم که می خواهم در آینده چکار کنم؛ خطیب شوم، به قضاوت رو بیاورم، کار پژوهشی انجام دهم یا چیز دیگر. سال 82 بود که متوجه شدم حاج آقای راستگو که ...
دل دردمند ما را تو دوا کن ای رضا جان...
بدون معطلی گفتم من شرکت می کنم. به نظرم این طرح یکی از طرح های زیبای این مجموعه است که هم بعد معنوی دارد و هم باعث آرامش فرد خیر و فرد نیازمند می شود. من وقتی درباره این طرح شنیدم خیلی خوشحال شدم و با جان و دل دوست داشتم که در آن شرکت کنم. نیازمندانی که توان رفتن به پابوسی امام رضا (ع) را ندارند وقتی به مشهد می رسند و چشمشان به ضریح می افتد حتما دعایشان می گیرد و از آرامش آنها ما هم آرامش می گیریم و ...
روایت بغض مادرانه ی مادر شهید مدافع حرم
داد و با خویشان مهربان بود و در این دنیا کسی را مطابق دخترکوچکش دوست نداشت. از سرکار که به خانه می آمد اول از همه سراغ دخترش می رفت و دخترک نیز بسیار دلبسته پدر بود و اشاره می کند به دختر بچه ای که پایین پای مادر بزرگش بخواب رفته، معصوم و زیبا و بریده از این دنیا با غم بی پدری!" مادر ادامه می دهد: "هروقت زنگ می زدم تلفن را قطع می کرد و خودش دوباره تماس می گرفت که مبادا پول تلفنم زیاد ...
ماجرای ذکر الله اکبر ابراهیم هادی و فرار بعثی ها
اومدم ". بعد گفتم: "آقا ابرام اجازه می دی منم با شما بیام؟" گفت:" نه شما با بچه های خودتون حرکت کن و برو، منم دنبال شما هستم و همدیگر رو می بینیم". چند کیلومتر راه رفتیم تا اینکه در تاریکی شب به مواضع دشمن رسیدیم. کمی استراحت کردیم و من که آرپی جی زن بودم به همراه فرمانده خودمان تقریباً جلوتر از بقیه راه افتادیم. حالت بدی بود اصلاً آرامش نداشتم. سکوت عجیبی در منطقه حاکم بود. ما از داخل یک ...
سلام بر خورشید حقیقت از نگاه بانوی معنویت
شهید می کردند. ویژگاهی منحصر به فرد بانو همایونی 1. تهذیب نفس بانو همایونی در این چند سطر، صفاتی را که یک عاشق راه حقیقت باید به آن تمسک جوید را ترک تظاهر، فخر، مباهات، گمنامی، گذشتن از منیت-خود- تواضع، معرفت و معنویت برشمرد، صفاتی که در قالب تهذیب نفس، روح استادش متجلی شده بود؛ بنابرگفته شاگردان و همنشینان این بانوی بزرگ در روح و رفتار ایشان نیز به مراتب اولی وجود ...
مخملباف می گفت بهشتی و انوار، ماسونند؛ سینمایی های قبل انقلاب باید اعدام شوند!
آشنا هستین؟ از شنیدن اسم مخملباف تکونی خوردم. من تا اون روز از نزدیک ندیده بودمش ولی اسمش رو زیاد شنیده بودم. اسم مخملباف با تندروی، جار و جنجال و بگیر و ببند و در حقیقت با یه جور خوف و هراس همراه بود. گفتم: تا حالا خدمتشون نرسیدم. بعد تعارف کردم و نشستن. گفتم: خوشحالم که شما رو از نزدکی می بینیم آقای مخملباف. شما سینماچی های قبل از انقلاب را باید اعدام ...
4 داستان کوتاه درباره زنان زیرزمین پایتخت
لیسانس کامپیوتر دارم و از خانواده سطح پایینی هم نیستم. به خوابم نمی دیدم این روز رو ... خب تا قطار نیومده تعریف کن که چی شد؟ تو شهرمون دانشجو بودم که عاشق یکی از همکلاسیام شدم. بچه تهران بود. نه که فکر کنی بچه پولدار بودا، بچه ی پایین شهر بود، خواستیم با هم ازدواج کنیم که خانواده پسره خیلی موافق نبودن. خلاصه بعد کلی داستان عقد کردیم و من اومدم تهران. هم شوهرم بیکار بود، هم من ...
نخستین قرار عاشقی
پاکی افسانه گذشته بود با این حال خانواده همچنان دست رد به سینه اش می زدند و او را نمی پذیرفتند. با شوق و اندوهی توامان از نذر خود تعریف می کند: دلم سفر زیارتی می خواست؛ یک خلوت عارفانه یا چنین چیزهایی. در عین بی پولی نذر کرده بودم که خودم را به حرم آقا امام رضا(ع) برسانم. به خانواده ام پیامک دادم و گفتم که با گذشت یک سال از ترک اعتیادم، خیلی محتاج این سفر هستم و خواهش کردم هزینه این سفر را برایم ...
آخرین خبرها ازسفر گنجینه موزه هنرهای معاصر/آلمان ضامن قرارداد است
بلیت بفروشیم و آثار گنجینه ما آثاری است که تا به حال کسی آنها را ندیده و برای دنیا تازه است. در نهایت موزه فرانکفورت و مونیخ جلو آمدند و به توافق هایی هم رسیدیم. از همان اول هم بحث مشارکت مطرح بود و ما شرط هایی داشتیم مبنی بر اینکه نیروهای ما در طول نمایشگاه حضور داشته باشند، با آثار می آیند و بر می گردند و... همانطور که گفتم قبلا یک اثر ما می رفت و در یک موزه ای نمایش داده می شد، ما همه مسئولیت را ...
روزگار زنان معتاد
تریاک هم کشیدم اما به من نساخت. یک شب که امتحان داشتیم یکی از بچه ها تریاک آورد و گفت این را که بکشیم تا صبح بیداریم. آن شب همه کشیدیم ولی من تا صبح سردرد داشتم. به نظرم دوستان دیگرم سابقه مصرف داشتند. تا این که با حامد دوست شدم و شیشه کشیدم. پشیمان نیستی؟ مادرم اگر بفهمد دیوانه می شود. من و حامد قرار گذاشته ایم بعد از ازدواج ترک کنیم! *** یک: ...
زنم در ارتباط کثیفش از مرد غریبه ای باردار شد / از همسرم شکایت دارم
خیانت زن ایرانی مقیم انگلیس به شوهرش پرونده عجیبی را در دستگاه قضایی ایران رقم زد. به این مطلب امتیاز دهید 100% 0% به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز “، قضات دادگاه کیفری استان تهران برای اظهار نظر درباره پرونده شکایت یک استاد دانشگاه از همسرش که مقیم انگستان است از سفارت ایران در انگستان کمک خواست. تیر ماه سال 87 یک استاد دانشگاه به پلیس آگاهی تهران رفت و از ...
میوه بهشتی که نصیب شهید فی سبیل الله شد
زهرا کمالی همسر شهید عبدالصالح زارع بهنمیری با بیان اینکه همسرم بسیجی و عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود گفت: او در آموزشگاه المهدی بابلسر به عنوان مربی آموزش می داد، انگیزه اصلی عبد الصالح جهاد در راه اسلام ناب محمدی و انقلاب اسلامی بود. وی در پاسخ به این سوال که شهید زارع با چه اهدافی قدم در این مسیر گذاشت گفت: همسرم وظیفه خود می دانست که از حرم حضرت زینب (س) محافظت کند به همین ...
حکایت تنها سرمربی نابینای فوتبال ایران/ تاجی نبودم خط خوردم
، آغاجاری به درب منزل ما آمد و دستم را گرفت و گریه کرد- اشک های جمشید بشاگردی در این لحظه سرازیر شد- گفت آمده است که حلالیت بطلبد. گفت که بچه های جوان حرمت او را حفظ نمی کنند. شب عجیبی بود هیچوقت فراموشش نمی کنم. کاش خودش بود تا این خاطرات را بازگو کند. سال 1348 مورد توجه رایکوف و تیم ملی جوانان قرار گرفتم. خانواده ام اجازه نمی داد خیلی به فوتبال بپردازم اما مرحوم آغاجاری با گریه اجازه رفتن به ...
پوگبا: به خانه ام برگشته ام
...، هیچ کلمه ای. امروز به کرینگتون بازگشتم و احساسم مثل این بود که به خانه برگشته ام. انگار فقط به تعطیلات رفته بودم. به نظرم می رسد که انگار فقط به تعطیلات رفته بودم و حالا به خانه برگشته ام و از این بابت خوشحالم. حالا همه آن افراد قدیمی را در باشگاه می بینم که هنوز هم در اینجا هستند.صادقانه، احساس خیلی خوبی دارم. *فکر می کنم بعد از حرف هایی که زدی، این سوال خنده داری برای پرسیدن ...
دست غیبی ما را داخل سپاه کشاند/ شیرینی های این 3 سال بیشتر از تلخی ها بوده است/ با اصرار دوستان، پس از ...
.../ وقتی که مرحوم کاظمی کیف مامور ساواک را از عکس های امام پر نمود/ 12 سال در مدرسه... کسی که به رهبر انقلاب آموزش اسلحه داد فرمانده سپاهی که با دوچرخه تردد می کرد/ برایم سوال بود چرا شهید هاشم مرادی با لباس نظامی نماز نمی خواند/ شهید حقی پس از 12 سال مفقودی با فرزندش خداحافظی کرد/ وقتی که... خاطراتی از حضور رزمندگان دلفان در جبهه های جزیره مینو و آبادان/ وقتی که اعراب منطقه هم نمازهایشان را به امامت شهید محمد علی یوسفوند اقامه می کردند روایت “رهبر انقلاب” از شامگاه 12 بهمن 57 جزئیاتی از دیدارهای آقا با خانواده شهدا فرزندان رهبر انقلاب مشغول چه کاری هستند؟ +عکس امام جمعه جدید نورآباد بومی است ...
فال روزانه - فال امروز شما سه شنبه 19 مرداد 1395
شود و ابرهای تیره را از آسمان دلت کنار می زند. فال روز متولدین اردیبهشت: حالا که به نقطه ی حساس یک رابطه نزدیک شده اید، به نظر می رسد که احساسات حاکم بر این رابطه به تدریج رنگ می بازند. ممکن است افکار منفی ناگهان هجوم بیاورند و بعد فروکش کنند، اما سکوتی که حس می کنید به این معنی نیست که همه چیز خوب پیش می رود. جلوی خشم تان را بگیرید تا چیزی نگویید که بعد پشیمان شوید. تا زمانی ...
خبرنگاری که آروزی راز و نیاز با خدا را داشت
سرچشمه می گرفت. راوی: پدر شهید شب عروسی شب عروسی احمد، دوستان رزمنده اش نیز حضور داشتند. من مرتب پیگیر مسائل شام و پذیرایی بودم و نگران از اینکه مبادا مشکلی و یا کم و کسری پیش بیاید، ولی احمد از این فرصت استفاده و از بچه های رزمنده درخواست کرد که در جمع مهمانان به بیان خاطرات جنگ بپردازند تا هم علاوه بر ایجاد فضای معنوی حاکم بر جلسه بتواند برای تشویق دیگر جوانان ...
افراط و تفریط های بازنمایی مسائل دختران در سینما
توانیم در فضایی آرام تر پیش بریم تا به راه سومی برسیم که تا الان این وضعیت ادامه دارد. در این سال ها چند اتفاق افتاده است. اول این که در سال های اخیر خوشبختانه خود دخترها و دغدغه های آنها جدای از این که قرار است معشوق، عاشق یا مادر و همسر شوند موضوع تعدادی از فیلم ها شده که این مساله احترام به دختران است. مثلا فیلم هیس دخترها فریاد نمی زنند جدا از قضاوت درست یا غلط کارگردان یا این که مقوله ازدواج هم ...
شهید ناصری در غربت شهید شد
خانواده همیشگی بود؛زمانی که بودند من همیشه و در همه حال کنارشان بودم؛ بین بچه ها من وابستگی عجیبی به پدرم داشتم و مادربزرگم همیشه می گفت حاجی یا تو از دنیا می روی یا دخترت؛ آن قدر که به هم وابسته اید بعد از شهادت پدر با توجه به سن کمی که داشتم متوجه اصل قضیه نبودم؛ با وجود علاقه عجیب من به ایشان، شهادت پدر برایم قابل هضم نبود؛ اما خدا فرزندان شهید را به حال خود رها نمی کند و یاری مان می کند و ما حضور ...
جامعه مددکاری اجتماعی ایران، چشم انتظار سامان یافتن آشیانه ای امن برای حرفه
مهمان آسمان خاکستری پایتخت بودم، خستگی و غربتم را با امید مبادله کرده و بر صندلی بی روح بیمارستان تکیه داده بودم که آه بلند مردی رشته ی افکارم را از هم گسست. در تلاقی نگاهم قامتش را نگریستم. اندوهی عظیم پیکر نحیفش را به اسارت خود درآورده و پریشانی بسان پرده ای آویز چشمان گریانش بود. از همان ساعات آغازین روز او را دیده بودم که مستأصل راهروهای عریض را به تکرار می پیمود و در ترازوی ذهن؛ مُعمّایش را ...
گاهی فیلم ها خیلی سروصدا می کنند اما در تاریخ جایی ندارند
به همین سادگی را به مرحوم کیارستمی دادم به من گفت بهتر است این فیلم را نسازی چون این فیلم هیچ چیزی ندارد. من پیش تولید را انجام داده بودم و قرار بود چند روز بعد فیلم را کلید بزنم. اما به ناگاه اعتماد به نفسم را از دست دادم. همان موقع پسرم در زنجان درس می خواند، شبانه آمد تهران و فیلمنامه را از من گرفت و رفت. صبح که بیدار شدم به من گفت این فیلم را حتما بساز، خیلی خوب است . تحلیل شگفت انگیزی ...
اهدای فیلم - باران آهسته می بارد - به مرحوم کیارستمی
می رفتیم، کم کم بازیگران نیز تا 10صبح در صحنه حاضر می شدند و تا هشت شب به صورت مداوم سر صحنه بودیم و من مجبور بودم هر شب پس از صرف شام تا دیروقت تدوین انجام دهم که پروسه تولید این فیلم مدت زمان 9 روز طول کشید. یعنی به صورت دقیق روزی که کارمان تمام شد و به ِازمیر رفتیم من داخل ماشین در حال تدوین بودم به من گفتند جشنواره تمام شده و همه در حال نمایش دادن آثارشان هستند، همه گروه های فیلم سازی در مدت ...
دیوید لینچ یا افسردگی زنانه
و از نو و با شوری بی نظیر و در فاصله یک روز عاشق شوند، پس دیگر بحث در باره این که کدام عشق حقیقی است و کدام یک کاذب کاملاً بیهوده می شد یک عشق با دیگری یکسان است، همه آنها حاصل مکانیسم جسمانی هستند که انسان برده و اسیر آن است. برعکس، دسپینا معتقد است که با وجود همه این حرفها، هنوز ارزشش را دارد تا به میل شخصی مان وفادار بمانیم اینجا اخلاق گرایی را داریم که توسط سام اسپید قهرمان و شخصیت ...