سایر خبرها
پای حرف زنان اثرگذار ابد و یک روز
ماهنامه تجربه - دنیا عیوضی: از همان لحظه که دوربین وارد خانه ای احتمالا در محلات جنوب شهر تهران می شود (براساس بافت کوچه و ساختمان های اطراف)، وجه زنانگی خانواده خود را به رخ می کشد؛ زنانگی که براساس کلیشه رایج سینمای ایران، تصویر قربانی منفعل را روی پرده نبرده که هرکدام از 5 زن خانواده، به اندازه خود کنشگر و اثرگذار بر اتفاقات روزمره هستند؛ حتی مادری که صحنه های یکی به دوی او با پسر بزرگتر و ...
یارضا(ع)؛ ای معتبرترین ضمانت جهان هستی، بر ما نظری کن
مردم تا حرفی دارند ساک به دست و با کوله باری از ندامت و پشیمانی خدمتت می رسند. تنها به امید گشایش گِره های کور این ملت پس گره از کارشان بُگشای. یارضا(ع)؛ ای که ضمانتت معتبر ترین ضمانت آسمان و زمین منتی بگذار و ضمانت کن دلِ شکسته ی زائرانت را که هرکدام به شوقی بسمت خراسانت پرکشیده اند. صدای نقاره های روی بام خانه ات چه دلشنشین است گویی صدای دلنشین بهم خورد بال ...
کودک شش ماهه ای که با خمپاره ای سه شعبه سیراب شده بود
در را برایش باز کنند. اینک من می خواهم بگویم... چیزی را که شاید الان وقتش نیست اما... من فقط به درد مشت و مال عروسی ات می خوردم. فقط روز عروسی ات اصرار داشتی که من حتما در کنارت باشم و وقتی خواستی جشن باشکوه عروست را بگیری مرا تنهایی به مرخصی فرستادی و خودت را تنهایی از این تنگنا مرخص کردی. وقتی از آن مرخصی برگشتم و سراغ تو را از هر که گرفتم سرش را پایین انداخت و فقط با نگاه ...
به بهانه چهلمین روز سفر عباس کیارستمی
گوشه ای از فیلم هایش شده ای، ساده و دلنشین است و همان قدر هم غم انگیز. نمی دانید با چه شادی و شوری به خانه اش پا گذاشتم. می خواستم او را با تمام وجودم ببوسم و بگویم: این بوسه یک روزنامه نگار نیست، بوسه ای است از سوی همه هنرمندانی که می شناسم و می شناسندت، بوسه ای است از سوی همه آنانی که عاشق اعتلای نام ایران و گسترش جهانی هنر این آب و خاک اند. اما در که باز شد، چهره ای مغموم و سکوتی ...
لیلی همچنان در باغ فرشته است/ شمارش معکوس برای بازگشت به آغوش جامعه
دوست و هم اتاقی دوران دانشجویش با حشیش آشنا شده بود، بعدها به دلیل فوت مادر و نبود پدر و حامی، به مصرف شیشه روی آورد. اکنون که بعد از دو سال وارد کمپ شدم، دختری رادیدم که چشمانش گیرایی چشمان لیلی را داشت ولی شبیه اش نبود، مثل او لباس پوشیده بود و مثل او با لبخند و مهربانی با من سخن گفت. از او خواستم که ماجرای آمدنش به کمپ را تعریف کند، که اینگونه آغاز می کند، ‘لیلی هستم و یک و سال و نیم ...
فرشتگان زمینی با بال های شکسته/ قطره اینجا یاد دریا می کند
زمینی در مرکز نگهداری معلولین ذهنی و جسمی فیاض بخش تبریز بودیم که نگاه های معصومشان مملو از درد و رنج بود. اینجا جایی برای به فراموشی سپردن انسان هایی است که شبیه ما ، شبیه آدم های معمولی که هرروز می بینیمشان نیستند. اینجا که می آیی تازه می فهمی چقدر به بهشت نزدیک بوده ای و تو نمی دانستی! و بالاخره اینجا که می آیی تازه می فهمی که آدم ها خدا را فقط وقت از دست دادنی هایشان صدا می زنند! قلم ...
دل در گرو محبت توست
ایران زمین نیست و نخواهد بود. حال این منم که وقت نیاز دست به دامان کسی شده ام که زیباترین گل باغ آسمانیست. اولین کلام گفتگو این بود، سلام از من تنها به تو بهترین امامم رضا. بی شک که بی پاسخ نبود. از باب الجواد گذر کردم و قدم گذاشتم به یکی از زیباترین حیاط از سرای مقدسش که بنام ایوان طلایست. آبی نوشیدم و چشم دوختم به کبوتران عاشق، چه عا شقانه به عشق امام رضا با شوق بال و پر می ...
بلکه هم جان جهان؛ هم یک جهان، جان است این ...
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم. و اما یکی دیگر از شاعران قم که درباره امام رضا(ع) شعر دارد، سید محمدجواد شرافت است. او در یکی از شعرهای خود و در اوج تواضع نسبت به مقام رفیع آن حضرت چنین سروده است: نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم نه آهو ام نه کبوتر که ضامنم باشی و یا پرنده ...
حیف بود همسرم با مرگ عادی از دنیا برود/ محمدرضا ماند و یک سوال بی پایان: بابای من کجاست؟
علمی ادامه خواهم داد. فقط برای رضای خدا کار می کردند تنها حسرتی که در دنیا داشت، رسیدن به مقام شهادت بود. زمانی که پیکر مطهر شهدای مدافع حرم را می آوردند با حسرت می گفت: خوش به حال شان؛ من که هرگز لیاقت شهادت را ندارم! به شدت منظم بود و هر کاری که انجام می داد جلب رضایت الهی مهمترین هدفش بود؛ فقط برای رضای خدا کار می کرد. سید امین: در یک کلمه می توانم بگوییم پدرم ...
پنجره ای رو به خورشید
: عطر و بوی تمام گل هایی/ عالم اهل بیت طاهایی ضامن آهوان صحرایی/ تو گل هشتمین زهرایی حجت پاک کبریایی تو/ چه بخوانم تو را، رضایی تو . آقا شفایم داد مرتضی امرایی، یکی از خادمان نزدیک پنجره فولاد، چوب پرش را به یکی از زوار می دهد. نوزاد را از مادر می گیرد و دستش را به پنجره می رساند. چشمان مادر همراه نوزاد است و می درخشد. گوشه ای روی فرش می نشینیم. از خیل آن همه ...
السلام ای موسی طوس تجلّی السلام
شوق تماشای تو می آید به بام خانه ات دارالسرور و قبله ات دارالقرار کعبه ات دارالخلود و مشهدت دارالسلام هر که خاکت را نبوید امن عیش او تباه هر که صحن ات را نبوسد زندگی بر او حرام سعی در صحن صفایت نیست کم از هروله بوسه بر صحن شهیدت نیست کم از استلام در حقیقت جمله عالم از رضا دم می زنند صوفیان با هوی هوی و هندوان با رام رام ...
اعمال و زیارات مخصوص روز ولادت امام رضا(ع) +صوت
دوستی تو درود خدا و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد زیارت اول امام رضا(ع): چون اراده نمایی زیارت کنی قبر امام رضا علیه السلام را در طوس پس غسل کن پیش از آنکه از خانه بیرون روی و بگو در وقتی که غسل می کنی : اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی مِدْحَتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ بارالها مرا پاک کن و دلم را ...
میلاد هشتمین ستاره هدایت مبارک باد
به گزارش نوشهر آنلاین ، سلام بر تو ای امام هشتم، ای فرزند پیامبر و علی، ای پاره تن فاطمه ای جگر گوشه حضرت موسی بن جعفر، و ای امامی که هر لحظه دل های ما به شوق دیدار حرم مطهّرت می تپد، سلام بر تو ای علی بن موسی الرضا، و سلام بر پدارن بزرگوارت و فرزندان پاک و معصومت. فرارسیدن یازدهم ذی القعده سالروز ولادت هشتمین امام معصوم، خورشید فروزان خراسان، مایه برکت و افتخار کشور ایران، محبوب دلهای ...
طلا حیدری و داستان شیدایی اهل سنت به امام رضا(ع)
آقای امان الهی؟ ایشان گفتند: بابات پیدا شده! در آن لحظات غیر از گریه کردن کار دیگری از دستم بر نمی آمد، نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت. آن زمان در مهاباد سکونت نداشتم، وقتی آمدم اینجا خبر دادند که سوم آبان ماه برای استقبال از شهدا باید به مرز شلمچه برویم. دل تو دلم نبود، قرا بود برای اولین بار بابامو ببینم، مدام به این فکر می کردم که بعد از این همه سال بابامو می ...
این خاطرات - لوریس چکناواریان - را هیچ جا نشنیده اید
به خانواده های ترک ها می دادند و تمام بچه های بزرگتر را می کشتند. سن مادر من هم بیشتر از دو سال بوده و به همین دلیل خانواده ام مدتی فراری بوده اند که مادرم کشته نشود. بعد با گاری روستایی که پر از پهن بوده از ترکیه فرار کردند و به ایران آمدند. در اینجا باید به نکته ای اشاره کنم و آن اینکه خانواده من مهاجر نبوده اند، بلکه به خانه اصلی شان برگشته بودند. در زمان شاه عباس و سپس فتحعلی شاه ارمنستان از ...
برای شهید مصطفی حسینی و سیزده روز آخر حیاتش
توانستم باور کنم. تابوت چوبی را به داخل اتاق آوردند. پرچم سه رنگ را از رویش برداشتند؛ درست مثل تابوت سعید حشمتی بود. خودم را انداختم روی تابوت در بسته. مصطفی جون ... میوه ی دلم ... عزیزمادر ... مادر به قربونت، چرا به مادر کمرشکسته ات نگفتی که زخمی شدی؟ چرا نذاشتی مادر بیاد بپات بمیره. الهی قربونت برم ... دوست داشتم بیام پای تختت تا صبح بشینم کنارت ... میوه ی دلم ... دامادم ... می خواستم ...
همسر شهید بودن، یک حس ویژه است
. می گفتم بگذار حداقل یک مقدار طعم زندگی را بچشیم، یک مقدار با همدیگر باشیم آن وقت از این حرف ها بزن. اما یکدفعه رفت... انگار شهادت را خیلی بیشتر از من دوست داشت. البته دلیل اینکه به من نگفت دقیقاً کجا می رود، به این خاطر بود که نمی خواست من نگران شوم و استرس داشته باشم. آخر نگرانی های من بیش از حد توان و نفسگیر بود. راستش با هر بار مأموریت رفتن امیرم من هم از این دنیا کنده می شدم و با آمدنش ...
ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام بر عموم ...
در باغ ولایت گل خوشبوست رضا سروچمن گلشن مینوست رضا نومید مشو زدرگه احسانش زیرا به جهان ضامن اهوست رضا عطر میلاد آن روز که نسیم نور زمین را از عطرمیلاد تو آکند و فرشتگان بال در بال مقدم منوّرت را گلباران کردند. آسمان آیینه بندان عشق بود و زمین زیر چترخورشیدی درانتظار به آغوش کشیدن مردی از تبار محمد صلی الله علیه و آله وسلم بی قرار و پرتپش شده بود. آن روزِ تاریخی، مدینه ...
تبهکاران و جنایت پیشگان با دست شما به صورت اسلام و جمهوری اسلامی سیلی می زنند/ از مواضعتان که به دلیل ...
دهه 60 به بعد بخاطر علقه های خانوادگی به جریان منافقین پیوند خورد، و بخاطر دفاع از سید مهدی رجبی (برادر دامادش)، که یکی از جنایت کاران اوایل انقلاب بود، در مقابل امام ایستاد؛ هر چند امام تلاش بسیاری کرد تا منتظری را از این سراشیبی سقوط نجات دهد اما منتظری بیشتر با آن جریان پیوند داشت. این جریان در نهایت منجر به نامه ای شد که امام خمینی (ره) در شش فروردین ماه 68 به منتظری نوشت و در آن فرمود: “نامه ها ...
سرخوردگی و انزوا چطور مهیار را قهرمان بوکس دنیا کرد!
ایران خارج شدم و تا 15سالگی پدرم را ندیدم. بعد هم یک بار در سال او را می دیدم. الان هم هفت سال است در ایران زندگی می کند. من همیشه بی فامیل بودم فقط 5 سال در عمرم با پدرم در یک خانه بودم. بعد از ورود به پاریس این تغییر سطح اجتماعی من را اذیت می کرد و چون آدم شجاعی نبودم. *احساس انزوا داشتی؟ بله و سرخوردگی. این خیلی معمول است. هر چقدر هم جایزه نوبل بگیری یا درس بخوانی، آخرش تو ...
از زیباترین لحظه دنیا لذت ببرید!
از چشمانش سرازیر می شود و من بهت زده به زنی نگاه می کنم که غمگین تر از قبل به نظر می رسد. زن اشک هایش را پاک می کند و ادامه می دهد: هیچ چیزی تو زندگیم کم نداشتم، پول، تحصیلات ، موقعیت اجتماعی ، شوهر خوب. هر کس من رو می دید آرزوی زندگی من رو داشت، تا اینکه همسرم اصرار کرد بچه دار شیم، من بچه نمی خواستم ولی با اصرار های همسرم قبول کردم، 9 ماه بارداری سخت ترین روزهای زندگیم بود، خدا بهم یه دختر زیبا ...
خبرنگار دختر در میهمانی مختلط دهه هفتادی ها چه دید و چه گفت؟
مصرف کردم. بیشتر دختر و پسرانی که آن جا بودند مصرف می کردند. همه چیز آن جا بود. - الان چقدر مصرف می کنی ؟ اذیت نمی شوی؟ * عادت کرده ام به شادی بعد از مصرف شیشه. مادر و پدرم خیلی درگیر کارشان هستند. باید تنهایی هایم را یک جوری پر کنم. البته گاهی که مواد دیر به من می رسد کلافه می شوم ولی حامد هوایم را دارد. - خانواده ات می دانند شیشه مصرف می کنی؟ *نه به هیچ ...
از جنگیدن مقابل عراق تا سنگرداری ترییون امامت جمعه
...> در آن زمان با گلایه های مادر نیز روبرو شدم که می گفت امید ما به تو بود که در اداره ای مشغول به کار شوی و بتوانی در معیشت به ما کمک کنی. با تمام این مسایل شروع به تحصیل در مدرسه حقانی نمودم. پس از 4 ماه پدر به من نامه ای نوشت و در آن گفت خوشحال هستم که این راه را انتخاب نموده ای و گفت که علت مخالفت اولیه این بوده که شک داشته که انتخاب من از روی نیت قلبی است و فکر می کرده از روی هوا و ...
نگاهی بر زندگانی و فضائل اخلاقی امام رضا(ع)+ پوستر
؛ تکتم ، سمانه و ام البنین نیز خوانده می شد. نجمه، کنیز حمیده مادر امام موسی کاظم (ع) بود و چون در عقل و دین دارای مرتبه ای والا بود و در اخلاق و رفتار بر دیگر زنان برتری داشت، او را به پسرش امام کاظم (ع) بخشید. مادر امام رضا (ع) زن بسیار مؤدب، با فضیلت و عابدی بود. درباره ی ادب وی نوشته اند: او نسبت به حمیده احترام فراوانی قائل بود، چندانکه در حضورش به احترام او نمی نشست. در مقابل ...
امام زمان (عج) ایشان را سر راه من قرار دادند!
و وقتی باز می گشت ولیمه می داد آمد و گفت به شما بگویم آب دستت است زمین بگذار و بیا که من با شما کار فوری دارم. گفتم مادر جان! حتما ایشان از زیارت آمده و سفره ای انداخته، من حال حضور در جمع را ندارم. گفت حالا شما برو و اگر دیدی در منزل باز است و مجلس عمومی است معذرت خواهی کن و برگرد. رفتم و دیدم آثاری از دعوت عمومی نیست و درب خانه بسته است. در زدم و وارد منزل شدم. داخل اتاق که شدم، دیدم جعفر آقا ...