سایر منابع:
سایر خبرها
یک روز با فتاح و فقرا +تصاویر
عکس نگیرید که چهره مشخص باشد؛ اینها توی محله، مدرسه، در و همسایه و فامیل، آبرو دارند. با این که خودش و 3 – 4 نفر همراهش سعی می کنند تا بازدیدشان، توجه اهالی محل را جلب نکند، ولی پیاده شدن چند تا آدم کت و شلواری از یک ماشین غریبه، آن هم آن ساعت از شب و در آن محله، آنقدر عجیب و غریب هست که حداقل کنجکاوی یکی دو پیرمردی که جلوی در خانه هایشان چمباتمه زده اند را قلقلک دهد؛ پیرمردهایی که برای ...
سرنوشت عجیب پسری که مادرش را کشته بود
تفاضل دیه از سوی خانواده مقتول محکوم شد. با گذشت چند سال از این ماجرا، تفاضل دیه مقتول از سوی قوه قضائیه پرداخت شد و عامل قتل در آستانه اجرای حکم قرار گرفت. اما قاضی شعبه 4 اجرای احکام دادسرای جنایی که به دنبال راه چاره ای برای نجات پسر اعدامی بود او را از زندان به دادسرا فراخواند، اما وی گفت پدر بزرگ و مادر بزرگش چند سال قبل فوت کرده اند و آنها هیچ فامیل نزدیک ندارند. اما در جریان گفت و ...
رضا عطاران و ویشکا آسایش، ترکیب جادویی سینما (2)
کرد و بازتاب خوبی داشت. چطور توانستید از این نقش موفق فاصله بگیرید و در نقش هایی متفاوت و دور از هم ظاهر شوید؟ آسایش: من بعد از بازی در سریال امام علی (ع) به خارج از کشور رفتم و چند سال حضور نداشتم. وقتی برگشتم در ساحره به عنوان اولین فیلم سینمایی ام بازی کردم. در طول این مدت نقش های متعددی شبیه قطام به من پیشنهاد شد که رد کردم؛ یک زن اغواگر که حالا کمی مدرن شده و در عشق + 2 این نقش را ...
پایانی "مرگبار" برای یک زندگی "مشترک"...!
.... ماموران با اطلاع از موضوع تحقیقات خود را از همسر این مرد آغاز کردند. زن جوان که 24 سال بیشتر نداشت در جلسات بازجویی بسیار نگران بود و دچار تناقض گویی شد. او ابتدا گفت: همسرم بیرون رفت و نمی دانم چه چیز همراه داشت و به کجا رفت. فقط بعد از 24 ساعت ماموران با من تماس گرفتند و گفتند که او کشته شده است. در بازجویی بعدی گفت: او مقداری پول و گوشی تلفن همراه با خود برده بود و ...
دعوای زن و شوهر و فرار دختر 10 ساله بخاطر سگی بنام ملوس
موضوع را به مادر همسرش اطلاع می دهد. او چند بار از پشت تلفن خط و نشان می کشد که همسرم دیگر رنگ خانه و زندگی اش را نخواهد دید و بی برو برگرد طلاقش می دهم. مرد جوان غافل از آن بود که دختر نوجوانش شاهد این صحنه است و بی صدا برای مادر اشک می ریزد و دلتنگی می کند. نسترن فکر می کند واقعاً قرار است طلاقی اتفاق بیفتد. او چند ساعت بعد متوجه غیبت فرزند خود می شود. با نگرانی ...
ماجرای فرار دیکتاتور پیشین ایران
مصدق از نخست وزیری ایران را 3 روز پس از امضاء شدن، در ساعت 2 بامداد 16 اوت سال 1953 (25 مرداد سال 1332 خورشیدی) به خانه او واقع در خیابان کاخ (خیابان فلسطین جنوبی) رسانید که توسط ماموران محافظ خانه دستگیر و بازداشت شد و چند ساعت بعد، شاه پس از اطلاع از ماجرا، با همسر خود ثریا از طریق فرودگاه کلاردشت با هواپیمای اختصاصی که خاتمی افسر نیروی هوایی (بعدا شوهر فاطمه، خواهر شاه) خلبانی آن را برعهده داشت ...
صحبت های کیف قاپ 20 ساله که در اولین سرقت دستگیر شد
دادم و تصمیم گرفتم کاری پیدا کنم و خرج خودم و آینده ام را تامین کنم. چون وضعیت مالی پدرم چندان خوب نبود و از آنجایی که کاری در شهرستان شیروان در سن و سال من نبود ناچار تصمیم گرفتم به تهران بروم. بعد از راضی کردن خانواده به تهران رفتم، چند روزی را با پسردایی ام بودم و بعد به دنبال کار رفتم، پیشنهاد کار در کابینت سازی را به من دادند. از موقعی که به محل کار کابینت سازی رفتم خونه ...
دردسر عشوه گری دختر یک سرایدار برای پسر پولدار
چشم های گرسنه خواهر و برادرهایم افتادم. کاش می شد یک جوری از این غذاها برایشان می بردم تا آنها هم برای یک بار که شده بتوانند یک دل سیر غذا بخورند. بعد از شام یکی از دوستان برادر مهسا برایمان گیتاز زد و یک ساعت بعد دوباره میز دسر چیده شد. دسرهای رنگارنگ با طعم های مختلف، از کیک و ژله و کارامل گرفته تا بستنی ساده و میوه ای و سنتی و زغفرانی. با اینکه در حال ترکیدن بودم اما هیچگاه دلم نمی ...
روایت خاطرات حجت الاسلام ابوترابی از زبان آزادگان قزوینی
با عراقی ها بجنگم. این را که گفتم، چند روزی گذشت و با پیشنهاد من موافقت کرده و مرا از زندان آزاد کرده و عازم مناطق جنگی شدم. این خلبان ایرانی بعد از چند مورد که به ماموریت های مختلف می رود هواپیمایش مورد اصابت گلوله های عراقی ها قرار گرفته و ایشان خود را از هواپیما با چتر نجات به بیرون می اندازد که در حیاط منزل یکی از عراقی های شهر بغداد سقوط می کند. ایشان تعریف می کرد: وقتی من ...
نام نیکو برای فرزندان
انتخاب یک نام مناسب برای اوست همه پدرومادرها هم دوست دارند که بهترین اسم را برای کودک شان انتخاب کنند. اما داستان نامگذاری همیشه برای خودش داستان عجیب و جالبی بوده است. در حال حاضر دیگر مثل گذشته نیست که بزرگ ترهای فامیل برای نورسیده از بین چند نام متداول و ثابت یکی را انتخاب کنند و همه مراسم نامگذاری در یک ساعت عصرگاهی به پایان برسد. امروز، زن و مرد گاهی از مدت ها قبل از به دنیا آمدن ...
حال و هوای دختران ترخیص شده از بهزیستی
ترخیص شدم. هنوز به خانه مادرم نرسیده بودم که تمام پول هایم را خرج کردم. یک گوشی خریدم. سیم کارت خریدم. لباس خریدم. یک پرس غذای خیلی خوب در رستوران نایب خوردم. در نهایت به خانه مادرم در دروازه غار رفتم. مادرم با مردی افغانستانی زندگی می کرد. بعد از اتفاقی که در 12 سالگی ام افتاد، دیگر چیزی برایم مهم نبود و در مسیر کارهای مادرم افتادم. هرکاری از روسپی گری، موادفروشی و ... انجام دادم. هرچیزی مصرف کردم ...
جوکهای بامزه زن و شوهری
شوهری شوهر: عزیزم همیشه صحبت کردن با تلفنت چند ساعت طول می کشید اما این بار فقط یه ساعت صحبت کردی. معلومه که هوای جیب شوهرتو داری! زن: نه بابا جوک نگو واسه خودت، شماره رو اشتباهی گرفته بودم!!! جوکهای بامزه زن و شوهری مورد داشتیم مرده زیر تابوت زنش از بس خوشحال بوده داد میزده!!!... . . . . لا اله ایووووول الله جوک زن و ...
تمرین مخفیانه جودو در اردوگاه دشمن/ وقتی برای قطع کردن پایت هم باید به دشمن امضا بدهی
چکسی آتش داد. بعد کتک کاری شدم. گفتند کدام تیپی، گفتم کربلا. یکساعت بعد از آن مجروحان رمضان را پشت وانت تویتا ریختند و به دلیل اینکه تعدادمان زیاد بود من نفر آخری بودم که سوار ماشین کرده بودند، به همین دلیل پایم از ماشین آویزان شده بود. بعد سرباز با لگد پایم را زد و از هوش رفتم... وی افزود: وقتی که به هوش آمدم در بیمارستان بودم. دیدم یک نفر لباس سفید دارد و من روی چرخ ویلچر هستم. بعد ...
تاکسی گیر نمی آمد پراید می دزدیم
.... ماجرای آخرین سرقتت را توضیح می دهی؟ - یک بنده خدایی را می شناختم که از قدیم با او دوست بودم. او مهندس شرکت نفت است. او را در خیابان دیدم. همان لحظه بود که فهمیدم از کیش آمده است و به او پیشنهاد دادم با هم برویم برای برادرم یک فیش حقوقی بگذاریم تا آزاد شود. برادرم از چند مدت پیش به دلیل حشیشی که لای پول هایش بود دستگیر شده است، در پیک موتوری یک رستوران کار می کند و یک بار ...
شکنجه طلبکار در زیرزمین رستوران
آن خواهر و برادر راهی رستوران شدم. بعد از چند جلسه حرف زدن با فرامرز و فرانک آنها شراکت من را قبول کردند. مطابق توافق 320 میلیون تومان را به حسابشان واریز کردم و در قبال آن چک ضمانت گرفتم. مدتی که گذشت پیگیر ماجرا شدم اما هر بار بهانه آوردند و راه اندازی رستوران را به زمان دیگری موکول کردند. وقتی متوجه شدم که آنها قصد دارند پول من را بالا بکشند، مقابل رستوران رفتم و با فریاد فرانک و ...
زنان را به عنوان مسافر سوار و بعدا تجاوز کردیم
کوچه دیدم، به مادر و پدرم گفتم به خواستگاری اش بروند. آن موقع که ازدواج کردی چه کاره بودی؟ اول رفتم شهرداری رفتگر شدم، بعد در یک شرکت کار می کردم. مرتضی را چند وقت است می شناسی؟ خیلی وقت است. با هم بچه محل هستیم. آن شب چه شد که با مرتضی همراه شدی؟ آن شب حقوقم را گرفته بودم و نصف حقوقم نقد در جیبم بود، همسرم گیر داد که به خانه پدرش ...
چه کسی موی کودکان کار را تراشید؟
چند وقت پیش درد دندان امانش را بریده بود و مادر با چاقوی تیز و با خراشی بر لب، دندانش را کنده بود تا پولی برای دکتر نپردازند. پدر و مادر حسن، او را کتک می زنند و به زور سرکار می فرستند یا محمد و علی که یک ماه تمام کار کرده بودند تا پدرشان را به کمپ بفرستند. رسول کودک دیگر می گوید بعد از اینکه سر چهارراه ما را دستگیرکردند موی سر ما را کوتاه کردند و بعد از کتک فراوان و برداشتن پول ها و ...
روایتی تکان دهنده از شهیدی که پیکر او با گذشت 16 سال سالم ماند
هیچ وجه حرکت و تنفس نداشت. او را بردند به سمت بیمارستان، یک بقال در محله داشتیم که خدا او را بیامرزد به نام سید عباس، در بین راه خواهرم را با بچه روی دست دیده بود بعد از شنیدن ماجرا بچه را بغل کرده بود، او سید باطن دار و اهل معرفتی بود، خواهرم می گفت: سید عباس انگشتش را در دهان محمدرضا گذاشت و شروع کرد چند سوره از قرآن را خواندن، به یکباره محمدرضا چشمانش را باز کرد و کاملاً حالش عوض شد سید گفته بود ...
فهرستی از اسامی اصیل ایرانی + معنا
زبردست چاوش : پیشرو و پیش قراول کاروان چترا : دوازدهمین پادشاه سلسله ماد چوبین : کنیه و لقب بهرام چوبین سردار انوشیروان چهرزاد : نام دختر بهمن است که سی سال پادشاهی کرد خاوردخت : دختر مشرق زمین خداداد : خدا داده خدایار : دوست خدا - فرمانروای بخارا بوده است خرم : شاد و خندان - پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است خرمدخت : دختر شاد و خندان خسرو ...
آقای مدیرعامل بانک صادرات حق با شماست ولی این خانواده را نجات دهید
مانده و دو دخترش که در خانه ای تاریک و نمور در جنوب تهران زندگی می کنند و وام 70 میلیونی هم 411 میلیون شده است. بانک هم که بعد از متواری شدن برادر حسین، فقط ضامن را می شناسد و پولش را از او می خواهد؛ آن هم نه اصل پول بلکه اصل و فرع را با هم می خواهد و حاضر نیست یک قدم هم از خواسته خود عقب بنشیند. وقتی ماجرا را شنیدیم، باورمان نشد. آخر چطور امکان دارد برادری حاضر به زندان رفتن برادر دیگرش ...
جزئیات زندگی خصوصی "محمد جواد ظریف"
تابستان 58 و تقریبا در 19 سالگی به فکر ازدواج افتاد. اگرچه کسی را در نظر نداشت اما با مادرش تماس گرفت و خبر داد قصد دارد به تهران بیاید و ازدواج کند. یک هفته بعد از رسیدن به تهران به تنهایی راهی اصفهان شد تا هم خواهرش و هم دختر متدینی را که برای ازدواج به او معرفی کرده بود، ببیند. برای اولین بار مریم ایمانیه 17 ساله و خواهرش را در منزل خواهر خود دید و آن طور که قبلا گفته است، حتی متوجه ...
این فیلم های 88 ای!
ساختار فیلم اش به یک اثر سینمایی نزدیک باشد. اما این فیلم هم از انصراف بازیگرانش مصون نماند و مهم ترین چهره ای که از حضور در فیلم انصراف داد مریلا زارعی بود. طالبی کارگردان این فیلم هم درست به مانند انباردار و شمقدری فشارهای بیرونی را عامل اصلی انصراف بازیگر خود دانست و در تشریح ماجرای انصراف چنین گفته: خانم مریلا زارعی بعد از خواندن سناریو، با ما قرارداد بست و چند ماهی هم سر قراردادش بود و حتی ...
اگر هدف پسرم پول بود، به داعش می پیوست/ از استقبال باشکوه مردم در مراسم تشییع شوکه شدم
، چنین استقبالی از سید هادی نمی کردند. سید محمد حسینی شوهر خواهر شهید: چند سالی بود که سید هادی با ما زندگی می کرد و کسی تصور نمی کرد او برادر خانم بنده باشد، هم افراد ایرانی و هم افغانی تصور می کردند که ما با هم بردار هستیم؛ چراکه اخلاق سید هادی زبانزد خانواده و قوم بود. بارها مانع او برای اعزام به سوریه شدم اما او در پاسخ به من می گفت: امروز حرم مقابل دشمن قرار ...
اختلاف خانوادگی با جنایت پایان یافت
پول نیوز - مرد 41 ساله وقتی برای پایان دادن به قهر همسرش راهی خانه خواهر او شده بود دست به جنایتی هولناک زد. این حادثه چند روز پیش در شهر همدان رخ داد. یک ماه از قهر زن جوان گذشته بود و شوهرش که تصمیم گرفته بود به اختلافات خانوادگی با او پایان دهد، برای بازگرداندن او راهی خانه آنها شد. زمانی که این زن و شوهر در حال گفت وگو بودند تا اختلافات شان را کنار بگذارند، مرد از همسرش خواست که با ...
آدم ربایی به خاطر بدهی
آنجا مردی را دیدم که به من گفت خیلی زود می تواند حکم جلب برایم بگیرد و من دو نفری که من را ربوده بودند و فردی را که به آنها دستور داده بود، بگیرم. من هم قبول کردم، چند روز بعد او با من قرار گذاشت و حکم جلبی را نشانم داد و گفت برای اینکه بازپرس پرونده را تکمیل کند، باید رسید پول را که از قبل داشتم به او دهم. من هم قبول کردم ضمن اینکه قرار شد وقتی پولم را از دوستم گرفتم 14 میلیون تومان ...
کسب و کارهای کوچک آینده بهتری را به نمایش می گذارد
کارگاه شان را بخرید، آنها هم از خدا می خواهند تازه کمک تان هم می کنند، دوستم قبول نکرد اما من پس از سر زدن به بعضی طلاسازها، تصمیمم را گرفتم و با 100هزار تومان پولی که توانستم فراهم کنم، چند کیسه ضخیم دوختم و طبق قرار خاک هر کارگاه را به 10 هزار تومان خریداری کردم که در کمتر از نیم ساعت جارو زدن و جمع آوری خاک و خل کف کارگاه ها را بدون مزاحمت به انجام برسانم، اتفاقا از کارم هم استقبال شد و بالاخره ...
روایتی از خودکشی دو دختر نوجوان در جنت آباد
خواهیم برویم لندن. اگر نرسیم، 12 میلیون تومان پول بلیت مان از بین می رود. چه کسی می خواهد این خسارت را پرداخت کند؟ لحظه ای به ساعت بزرگ ترمینال نگاه می کند: دو بامداد شده، سه ساعت دیگر پرواز داشتیم، هرگز نمی رسیم هنوز کلامش در گلو خشک نشده که عده ای بلند فریاد می زنند؛ خبر جدیدی دارند: نماینده اترک آمد همه دوره اش می کنند؛ مرد کوتاه قامت، بی سیم در دست دارد. ده ها مسافر همراه او تا غرفه ...
از زن خواهی تا گیشه بری در گیلان
شیرینی به خانه عروس فرستاده می شود. خواهر بزرگ داماد سینی بر سر وارد مجلس می شود و بعد طلاجات عروس و دیگر وسایلی که در اسباب واچینی خریداری شده به حاضرین نشان داده و طلاجات به عروس اعطا می شود. در روستاهای رودبار گیلان،هنگام حنا گذاشتن هر کدام از عروس و داماد دست راست خود را روی سر می گذارند و یک نفر مرد در دست چپ داماد و زنی هم در دست چپ عروس حنا می گذارد. در مرحله بعد روی اسکناسی حنا می گذارند ...
فاتح یزدی؛ خادم یا ...؟!
دانشکده کشاورزی، دکتر فشاد رییس دانشکده علوم، دکتر حجازی معاون دانشکده، و هاشم طلایی خبرنگار روزنامه کیهان، رسما افتتاح گردید ... همانگونه که در بالا گفته شد ارتباط فاتح با دکتر الهیار صالح سبب شد تا وی به عنوان مهمان ویژه در این افتتاح حضور داشته باشد. سند شماره 60116/20 ه 21 به تاریخ 23/3/1347 نشان می دهد که فاتح بعد از قریب به دو سال از تشکیل کلوپ روتاری رستوران خود را به صورت ...
این چه بلایی بود که سر خودت آوردی، احسان !
آن وادی ابلیسی که وصفش را شنیدیم و خواندیم. آدم ها چرا از این اشتباهات مرگبار می کنند؟ مگر تو زندگی مجتبی و ناصر در حوزه فوتبال را به یاد نداشتی؟ مگر نمی دانستی که روح پرفتوح احمدآقا نمی بخشدت؟ مگر نشنفته بودی که معمولا اهالی دوومیدانی ما را دکتر و مهندس و روشنفکر و هنرمند تشکیل می دهند و با ورزش لات و لوت ها کمی تا قسمتی توفیر دارد؟ این چه کاری بود برادر؟ 2- او دیگر بعد از همان جریان ...