سایر منابع:
سایر خبرها
افسران عراقی جلادانی مثل داعش بودند/ چهره ام چنان تغییر کرده بود که پدرم هم من را نشناخت
بیامرز رفت و بهشون گفت که اگر اقدامی بکنید و اگر این اسرا همه کشته شوند، مطمئن باشید نصف سربازهای شما هم کشته می شوند. مطمئن باشید که بچه ها حمله می کنند و اردوگاه رو می گیرند. و در اینصورت تلفات و خسارات زیاد است. به سربازها بگید فقط برای آمار گرفتن که بدونند اسرا تعدادشون همونی که هست بوده. تا چهلم حضرت امام (ره) اصلا برخوردی با بچه ها نداشته باشند. والله قسم میخورم تا چهلم رحلت امام (ره) هیچ سرباز ...
یک آزاده و مفقود الاثر دفاع مقدس; برای رهایی از تیرهای خلاص بعثی ها خودمان را به مردن زدیم/خانواده برایم ...
اسارت جزو اسرای مفقود الاثر بوده است، در خصوص نحوه آزادی اش تویح داد: ما سال 69 در اولین سری آزادی اسرای مفقود الاثر وارد ایران شدم. زمانی که تبادل اسرا اعلام شد صلیب سرخ سراغ اردوگاه ما آمد و اسامی بچه ها را نوشت. این آزاده دفاع مقدس در ادامه توضیح داد: روزی که قرار بود آزاد شویم نمایندگان صلیب سرخ به اردوگاه آمدند ساعت 2 بعد از ظهر به سمت ایران حرکت کردیم ساعت 11 شب به ایران رسیدیم. ...
روایت غریبی فرزند با پدر آزاده
... وقتی جنگ شروع شد، مثل خیلی از مردم ایران به عنوان یک بسیجی پا در میدان گذاشت آنهم از سال 61 و بعد هم جذب سپاه شد. فرامزی راد گفت: در همان نخستین سال اعزام در عملیات فتح خرمشهر در چهارمین روز از خردادماه به اسارت درآمدم. وی افزود: همه رزمندگان وقتی پای در میدان دفاع گذاشتند آماده شهادت، اسارت، مجروحیت و... بودند. این آزاده با اشاره به اینکه، حضور ما در عرصه ...
هرگز از تحمل سختی های دوران اسارت پشیمان نیستم/برادرخانمم در کنارم شهید شد
فخله ای در همان ایام در جمع اسرا صحبت کرد و گفت هرچند رحلت امام(ره) ناگوار است اما غصه نخورید چراکه ما آیت الله سید علی خامنه ای را داریم و پس از یک هفته روزنامه های عراقی از انتخاب حضرت آقا به رهبری کشور خبر دادند که موجب خوشحالی بچه های اردوگاه شد و این خبر در کنار شنیدن خبر آزادی از شیرین ترین خاطرات من است. آزاده و جانباز یزدی لحظه ورود به میهن را وصف ناشدنی توصیف کرد و گفت: پایان 8 ...
اسارت در روز رفتن به مرخصی/ تفاوت اسارات عراقی ها با ایرانی ها از زمین تا آسمان است/ زنده به گور شدن ...
. لطفا خودتان را معرفی کنید برزو نعمت زاده متولد 1343 از شهرستان فریدونکنار روستای شهیدپرور سوته هستم، در یک خانواده 9 نفره به دنیا آمدم، هم زمان با آغاز عملیات خیبر در سال 1362 در روز سوم اسفندماه ازدواج کردم و حاصل ازدواج من 4 دختر بوده است و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد علوم سیاسی ادامه دادم. در نوجوانی ام انقلاب آغاز شد و همزمان با آن سال ها وارد جریان های ...
هر چه در جبهه و اسارت دیدم زیبا بود
اردوگاه های کمپ نه (رمادی سه)، کمپ هفت(رمادی دو) حضور داشت تا اینکه در تاریخ دوم شهریور 1369 به میهن اسلامی بازگشت و توانست در سال 72 تشکیل خانواده دهد. مصطفی امامی نیز متولد سال 49 است که در سال 62 پا به جبهه های حق علیه باطل گذاشت. وی در تاریخ 27 اسفند 63 به اسارت درآمد تا به مدت 6 سال در اردوگاه های کمپ نه (رمادی سه)، کمپ هفت(رمادی دو)، کمپ شش(رمادی)، اردوگاه 17 (تکریت) حضور داشته باشد ...
یک هفته زندان با اعمال شاقه
زیر شکنجه ها شهید شده است وهمه گریه می کردیم. در ساعت 1 شب دیدیم که بلند شد و آمد به طرف آسایشگاه. این شیرین ترین خاطرۀ زمان اسارت من است و از او پرسیدیم چی شده؟ گفت: وقتی که به من ضربه زدند به یک خواب عمیقی رفتم و درعالم خواب کسی به من گفت: دارند می برند زیارت، نوبت توست که بروی کربلا. بلند شو. وقتی بلند شدم وبعد از مدتی ما را بردند زیارت کربلا. راوی:اسماعیل عسکر ...
ناگفته هایی از سال های صبوری
به اسارت نیروهای رژیم بعثی صدام درآمدم. در آن زمان مشغول گذراندن دوره مقدس سربازی در ارتش جمهوری اسلامی ایران بودم، در طول دوره، 45 روز مرخصی داشتم که با توجه به بعد مسافت آنجا تا شهرمان و بالا بودن هزینه ایاب و ذهاب کمتر به مرخصی می رفتم. برگه مرخصی در جیبم بود ، اسیر شدم یادش بخیر! ارشد دسته و 23 ماه خدمت بودم که سرانجام 15 روز مرخصی برایم نوشته شد که سه روز تشویقی نیز از ...
گفتگوی خواندنی با یک آزاده اصلاندوزی که امروز در کسوت بازنشستگی است
....وی در سن 19 سالگی به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و در سال 1367 به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمد و بیش از دو سال در زندانهای صدام روزگار خود را سپری کرد. این آزاده کشورمان در آغاز به دوران تحصیلات خود اشاره کرد و می گوید:دوران ابتدایی را در مدرسه نورمحمد کندی و مقصودلوی وسطی گذراندم و پس از کسب مدرک ابتدایی در مدرسه راهنمایی سدمیل سابق که امروز به نواب صفوی نام برده می شود در حال ...
بازگویی جنایات بعثی ها از زبان آزاده خرمشهری
ادامه داد: پس از چند روز اسارت در زندان بغداد ما را به منطقه رمادیه منتقل کردند و در اتاق های زندان تقسیم کردند. وی گفت: یاد دارم که در ماه محرم یکی از سال های اسارت به همراه دیگر اسیران به عزاداری سید و سالار شهیدان پرداختیم که ماموران بعثی با کابل و باطوم بر سر ما زدند و می گفتند، 'امام حسین را ما کشتیم و دیه آن را پرداخت کردیم' چه ربطی به شما ایرانی ها دارد. مدنی فرد ادامه ...
رازِ یک انسان
، توسط کامیون های نظامی به سوی بغداد و سپس اردوگاه رومادیه روانه کرد؛ و این آغازی بود بر چند سال اسارت و عذاب سخت و غربت جانفرسای روح و جسم، در پشت میله های وحشتناک... " **** ... صبح روز بعد، حسین و عکاس، در اتاق و درکنار هم نشسته بودند. مادر پیر حسین، با چشم های گریان و بغض کرده، برای آن دو چای آورد و لحظه ای بعد، به آرامی و در سکوت محض، خارج شد و به در اتاق تکیه داد. ...
دانشجوی دانشگاه لانگ بیچ آمریکا چگونه آزاده شد؟
اما دو سال پیش بود که شنیدم همین سرباز عراقی که سال ها در اردوگاه ها اسرای ایرانی را اذیت می کرد، حریت و بصیرت به دست آورده در حرم حضرت زینب(س) و به عنوان مدافع حرم شهید شده است. دوران پس از اسارت و ملاقات با نماینده صلیب سرخ دوران اسارت این بار در ژنو امتداد خاطرات اوحدی از دوران اسارت به زمان آزادی رسید و با تأملی گفت: پس از آزادی خدمت حاج آقا ابوترابی بودم غروب پاییز و نم ...
تئاتری که هفتاد تا قرمز خورد
من دیده بودم که به سجده می افتادند و در همان حالت گوش می کردند. بخشی از آن را به خاطر دارم: ای خوشا به حالتان چون شده امامتان اینک هم جوارتان ای جانبازان در واقع خطابی بود به شهدا و جانبازان و اشاره به رحلت امام امت(ره). بچه ها خیلی استقبال کردند از این سرود. زمان های تمرین را معمولاً اوقاتی انتخاب می کردیم که همه ی بچه ...
"با حبیب" رفتم... "بدون حبیب" بازگشتم! +عکس
اوایل فکر می کردیم این تحرکات فقط در مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. ...
روایت خواندنی یک آزاده از دوران اسارت/ ساخت هیتر برای از بین بردن شپش لباس اسرا
اسارت را بیان کنید. خاطرات اسارت بسیار زیاد است اما از دید خودم بدترین و بهترین خاطره مربوط است به ماه رمضان سال 1365 در اردوگاه عنبر که من عضو ارشد آسایشگاه که اکثر اعضای این آسایشگاه را پیر مردان تشکیل می داد بودم و پیر مردانی که همه آنها به عشق جبهه و جنگ آمده بودند تا به شهادت برسند که رژیم بعث آنها را اسیر کرده بود. من هم در جمع آنها بودم و در روز نهم ماه مبارک سال 65 بود ...
دو داستان به مناسبت سالروز بازگشت رزمندگان به وطن
را به دست گرفت و به صفحات آن چشم دوخت... **** ... محمد شهید را با دست های خود، درگوشه ای از شهر ویران قصرشیرین به خاک سرد سپردم... ساعتی بعد، دشمن، من و دیگر اسرا را با دست های بسته و تن های زخمی، توسط کامیون های نظامی به سوی بغداد و سپس اردوگاه رومادیه روانه کرد؛ و این آغازی بود بر چند سال اسارت و عذاب سخت و غربت جانفرسای روح و جسم، در پشت میله های وحشتناک... " **** ...
آغوش باز وطن به روی بازگشت پرستوهای آزاده
. 9 سال اسارت و عزتمندی در ادامه این همایش محمد نورائی یکی از آزادگان سرافراز آن روزها بابیان خاطراتی از دوران اسارت خود گفت: سال 61 از سپاه ناحیه بروجرد به جبهه اعزام شدم و در طی عملیاتی ظفرمندانه و سربلند به اسارت دشمن درآمده و 9 سال رنج اسارت در اردوگاه ها و زندان های مخوف رژیم بعث عراق را با سربلندی به پایان رسانده و در این روز به میهن بازگشتم. وی که این روزها مرور ...
عمو نصیر
بود و خالص، چنان ربایشی داشت که تنها حضور در آن فضا قادر به توصیفش است. به صورت مقطعی در عملیات های مختلف در جبهه حضور یافتم. تا اینکه در اسفند ماه سال 62 در عملیات خیبر بعد از مجروح شدن از ناحیه دست و پا اسیر نیروهای بعثی شدم. شروع دوره ی اسارت با لحظات پر التهابش هیچ وقت از خاطرم بیرون نمی رود. در آن لحظات پر از غربت، همراه هم رزمان نوجوانم خدا را بیشتر در کنارم احساس می کردم ...
صلیب سرخ هیچ نقشی در کم کردن مشکلات اسرا نداشت/ اعدام سرباز عراقی که هنگام شکنجه مراعات اسرا را می کرد
نماز جماعت و قرآن بود، چرا که وحدت و یکپارچه گی میان بچه ها موج می زد و بدترین و تلخ ترین خاطره که تا چند روز از سختی این فاجعه ناله می کردیم خبر رحلت امام بود. صلواتی خاطره های تلخ دوران اسارت را بسیار عنوان کرد و افزود: تحمل دیدن دوستانی که از فرط شکنجه شهید می شدند بسیار سخت است؛ یکی از رزمنده های اصفهانی که دستش قطع شده بود و از شدت درد دست هایش را می جوید و با وجود اصرار ما به ...
روایت آزادگانی که هرگز سهمی از انقلاب برای خود قائل نشدند
شد مثلا هر روز سه هزار نفر را مبادله می کردند. تبادل از اردوگاه موصل یک شروع شده بود اما من در موصل چهار بودم و 31 مرداد ماه سال 69 آزاد شدم. ما را شبانه با قطار به بغداد آوردند و صبح نیز در مرز خسروی ما را به ایران تحویل دادند. البته آزادی ما به خاطر اسباب و عللی بود که به دست خداوند رقم خورد؛ علت اصلی آزادی ما جنگ عراق با کویت بود که صدام برای اینکه خیالش از جانب ایران و خطر حمله اش آسوده ...
روایتی از ناگفته ها و خاطرات خواندنی یک آزاده خوزستانی
داشت و بعضاً هم دشمن حمله می کرد ولی در کل بعد از عملیات والفجر 8 حضورم در جبهه بیشتر شده بود. در عملیات کربلای 4 که درواقع از بامداد چهارم دی ماه 65 شروع شد. بعد از درگیری ها فراوان یگان ما یک منطقه ای را گرفت اما نیاز بود که سایر یگان ها هم وارد عمل شوند و پشتیبانی کنند ولی شرایطی پیش آمد که نتوانستند و ما محاصره شدیم. بعد از درگیری با نیروهای دشمن توانستیم از محاصره بیرون ...
دلم برای آن روزها تنگ می شود
طول 6 ماه بسیار تغییر کرد. آیا شما جزء اسرای ثبت نام شده صلیب سرخ بودید؟ بله. ما از اسرای ثبت نام شده بودیم. مثلا از 45هزار اسیر ایرانی، حدود 23 هزار نفر ثبت نام نشده بودند و در اردوگاه ها ی تکریت؛ اسرا را مخفی کرده بودند. چند سال اسیر بودید و در چه سالی آزاد شدید؟ من سال 61 اسیر شدم و اول شهریورسال 69 آزاد شدم. ما جزء گروه های پنجم یا ششم بودیم که به ایران بازگشتیم ...
نظیر عطر حیدر را هرگز نیافتم
از کپی ها را در انتهای مدارکم منگنه کردم و برای نخستین بار به جبهه اعزام شدم. * در چه تاریخی، چگونه و در چه عملیاتی اسیر شدید؟ در 4 دی ماه سال 65 در عملیات کربلای 4 که غواصان شرکت داشتند، در منطقه ام الرصاص، بعد از ساعت 12 ظهر که اکثر رزمنده ها شهید شده بودند و هیچ نیروی کمکی نرسید، به اسارت درآمدیم. * آیا خانواده شما از اسارت شما مطلع شدند؟ خیر، هیچ یک ...
فریاد الموت لصدام در میان شکنجه های بعثی ها
چند بار برای اعزام مراجعه کرده بودم که به دلیل سن پایین اجازه نمی دادند به همین دلیل در سال 62 در سن 16 سالگی با یک رضایت نامه جعلی خود را به جبهه رسانده و در سن 20 سالگی به اسارت گرفته شدم. فارس: بعد از اسارت شما را به کجا منتقل کردند؟ اول به پادگان ماه عبدالرشید بصره برده و بعد از اسارت و انتقال به خطوط پشت جبهه و پادگان ماه عبدالرشید و سپس به استخبارات بغداد و دژبانی کل و ...
پای صحبت های آزاده و جانباز میاندوآبی/ از هم سلولی با سید آزادگان تا انتظار برای بازگشت حاج احمد
روز سابقه اسارت بوده و در عملیات های مختلفی در دوران جنگ تحمیلی از ناحیه دست و پای راست و نیز شیمیایی شدن مجروح شده است. منصوری که که به گفته خودش در زمان اسارت با سید و سرور آزادگان ایران اسلامی در دوران دفاع مقدس، مرحوم ابوترابی هم سلولی بوده، اینگونه می گوید: در اوایل جنگ به فرمان حضرت امام خمینی(ره) لبیک گفته و عازم جبهه های جنگ شدم و در هویزه از ناحیه دست راست، در جزیره مجنون از ...
از اسارت در سومار تا فعالیت در جبهه اقتصاد مقاومتی
زمان رحلت امام برای ما دوران سخت اسارت بود، احساس می کردیم پشتوانه بزرگی را از دست دادیم، از همه ناراحت کننده تر اینکه دشمن به ما می گفت که باید شادی کنیم، شب ها و روزهای تلخی در دوران اسارت تحمل می کردیم، به دلیل عدم توجه بچه ها به فرمان آنها مبنی بر شاد بودن در زمان رحلت امام ما را مورد حمله و کتک کاری قرار دادند. شکنجه های آنها تا روزهای آخر ادامه داشت، یک روز نگذاشتند که ...
اسارت در 13 سالگی
.../10/24 از طریق سپاه بندر ترکمن به منطقه جنوب کشور اعزام شدم. من آن زمان سن و سال کمی داشتم و پدر و مادرم اجازه رفتن به جبهه را به من نمی دادند اما با راهکارهایی که داشتم موفق شدم خودم را به جبهه برسانم. البته دو سخن از امام که روی دیوارهای روستا نوشته شده بود: "جوانان و نوجوانان 13، 14 ساله ای هستند که از دست پدر و مادر خود فرار می کنند و به جبهه می روند" و "عرق بدن کشاورزان همانند ...
حکایت سودای عشق و اسارت/سرگذشت 26 ماه شکنجه در زندان عراق
ایران هستم که در سال 1365 عازم جبهه های نبرد علیه دشمن شدم و در 24 تیرماه 1367 در عملیات تک دشمن منطقه شرحانی به مدت 26 ماه به اسارت گرفته شدم. چگونه به اسارت دشمن درآمدید؟ عملیات پاتک دشمن بود و من نیز فرمانده دسته ادوات بودم. شب قبل از عملیات، دیدبان به من گزارش داد که صدای تانک های دشمن می آید. و ما نیز این اطلاعات را به رده های بالاتر منتقل می کردیم. ساعت پنج صبح روز بعد از ...
بنیاد در آینه مطبوعات
رهبرکبیر انقلاب امام خمینی(ره) درباره آن فرموده بودند: اگر روزی اسرا برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود . (منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی) با اکراه، سختی و گاهی هم وقفه، از آزار روحی، نامه های دستکاری شده، کتک های بدون دلیل و شکنجه های جسمی در اردوگاه موصل یک برایمان تعریف می کند. محمدتقی داوودی مرد سال های سخت اسارت در چنگال دشمن بعثی معتقد است: درک اسارت ...
از خبر رحلت امام خمینی تا دور چرخاندن اسرا در شهر بصره
دوران اسارت متحمل شدند. * لباس تن به عنوان فرش زیر پا و پتوی روی سر وی با بیان اینکه مشکلات بهداشتی و انواع آلودگی در این پادگان ها بیداد می کرد، افزود: پس از نوروز سال 66 مرا به اردوگاه 11 در منطقه استان صلاح الدین و شهر تکریت عراق منتقل کرده و تا روز آزادی یعنی پنجم شهریور سال 69 در همین پادگان ماندگار شدیم. * شنیدن خبر رحلت امام و داغدار شدن اردوگاه اسرا ...