سایر منابع:
سایر خبرها
آزاده امید بابانیا: نگاه کن ما با چه کسانی می جنگیم
و حس تکلیفم را نسبت به صاحب اسم پیشانی بندم ادا کنم و این چنین تسلیم مقدرات شدم. نوشته ی پیشانی بند چه بود؟ “لبیک یا حسین “. من بسیار ارادت و علاقه خاص به این نام مبارک دارم به حدی که نام فرزندم را حسین گذاشته ام. بعد از بازداشت به کجا منتقل شدید؟ من لباس پلنگی بر تن داشتم و عراقی ها درصدد بودند اعتراف کنم درجه نظامی ام چیست و مسئولیتم در جبهه چه بوده ...
آرایش و پوشش زننده زن برای شوهرش دردسرساز شد / نزاع به خاطر متلک گویی به زن شوهردار
...؛ اما از همان روز اول دوران عقدمان دچار اختلاف شدیم. من آدم امل و سخت گیری نیستم. اما همسرم طوری خودش را آرایش می کرد ، لباس های جلف و زننده می پوشید و حتی نحوه حرف زدن و راه رفتنش به شکلی بود که برای همه جلب توجه می کرد. از این موضوع عذاب می کشیدم. چند بار با او صحبت کردم؛ اما فایده ای نداشت. حتی نگاه بعضی از مردهای فامیل خودمان هم به همسرم مرا رنج می داد. دست آخر هم سروکله این مزاحم سمج پیدا ...
10 سال زندان به خاطر بدهی 2 میلیونی به خواهر!
جبران گذشته بود. پدرم با من مانند پسرها رفتار می کرد و من از کودکی با پسردایی هایم همبازی بودم و در نوجوانی معتاد به هروئین شدم. تمایل به تهیه مواد داشتم و هر روز در خانه دایی ام پای بساط می نشستم. کسی متوجه اعتیادم نشد و پس از اینکه دیپلم گرفتم، به عقد یک مهندس عمران درآمدم. زندگی راحت و بی دردسری داشتم و فامیل همسرم مدام از کشورهای خارجی برایم هدیه می فرستادند. تولد دخترم زندگی مان را ...
سرنوشت تکان دهنده ستاره
دلم ماند. سنی نداشتم امّا هر شب از خدا می خواستم مرا بکشد تا از دست خانواده ام خلاص شوم . هیچ کدامشان مرا دوست نداشتند. فقط وسیله ای بودم که وقتی دلشان از همه جا پر می شد، عقده هایشان را سر من خالی کرده و آنقدر کتکم می زدند تا آرام شوند. همیشه خدا، بدنم کبود بود و دست و پایم درد می کرد . آن روز هم وقتی از مدرسه باز می گشتم بار دیگرصدای جنگ و دعوای همیشگی پدر و مادرم را شنیدم ...
آخرین مداحی داود روضه شهادت در الزهرا بود
کند قبول نکرد! خیلی به مادرش علاقه داشت و می ترسید دلش بلرزد. از صحبت هایش معلوم بود دفعه آخری است که با هم صحبت می کنیم. به همین خاطر سعی کردم به او روحیه بدهم. به شوخی گفتم چرا اینطوری حرف می زنی، صلوات بفرست. من چند سال جنگیدم شهید نشدم تو با یک بار اعزام می خواهی شهید شوی! یعنی اینقدر نور بالا می زنی! گفت نه پدر عملیات خیلی سنگین است احتمالاً دفعه آخری است که صدای هم را می شنویم. حلال کن کاری ...
فکر کردم دوستم به زنم نظر دارد، به سراغ زنش رفتم و ...
او را بکشم. به همین خاطر در را باز کردم و به محض اینکه پسربچه وارد خانه شد او را از پشت سر گرفتم و به اتاق خواب بردم اما چون آنجا یک آینه بزرگی بود علیرضا مرا در آینه دید و من مجبور شدم او را هم با چاقو بکشم. من شیلنگ گاز را بردیم و خانه را ترک کردم. وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: یک ساعت بعد برای از بین بردن آثار جرم به خانه مهدی برگشته بودم که با پلیس روبه رو شدم. من هنوز هم نمی دانم فکر خیانت مهدی به من به خاطر مصرف قرص ها بود یا واقعیت داشت. من برای قصاص آماده ام و از اولیای دم می خواهم مرا حلال کنند. در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند ...
درخواست قصاص در ملأعام برای عامل جنایت گلابدره
نمی دادم. احتمال می دادم که به همسرم نظر داشته باشد، اما او دست بردار نبود و مدام تماس می گرفت. یک روز قبل از حادثه هم حدود 20 بار زنگ زد، اما جوابش را ندادم. وقتی به خانه رفتم همسرم گفت که مهدی زنگ زده و خواسته است که با او تماس بگیرم. متهم در شرح حادثه هم گفت: آن روز راهی مغازه مهدی شدم تا با او حرف بزنم که دیگر با من و همسرم تماس نگیرد. احتمال دادم که آنجا با هم مشاجره کنیم، به خاطر همین ...
مسعود کشمیری؛ از نام نویسی در کلاس رقص تا دبیری شورای عالی امنیت ملی
شهدا برده شد و روز اول در کنار شهیدان عزیز، رئیس جمهور و نخست وزیر محبوب ما به عنوان شهید سوم قلمداد و جنازه ای به نام او به وسیله مردم تشییع شد. مسعود کشمیری که در نخست وزیری جا باز کرده بود، تقریبا از همه چیز اطلاع داشت و دبیر شورا بود. کشمیری از یک سال قبل وارد نخست وزیری شد و خیلی خوب نقش خود را بازی و چهره کریه اش را مخفی کرد به طوری که یکی از مسئولین امر در نخست وزیری می گفت در بین هزار ...
تکه تکه کردن مرد هوس باز در حمام
محاکمه ایستاد. در آن جلسه پدر و مادر و دو فرزند قربانی در جایگاه ویژه ایستادند و برای زن جنایتکار حکم قصاص خواستند. معصومه در دادگاه سناریوی تازه ای را به عنوان انگیزه جنایت مطرح کرد و گفت: من صاحب یک شرکت بودم و در سال 83 در زمینه کاری با علیرضا آشنا شدم. او پس از مدتی به من ابراز علاقه کرد. ولی به او گفت صیغه یک مرد هستم و اگر به من علاقمند شده باید از شوهرم طلاق بگیرم و به عقد دائم او ...
ازدواج بازیگر مشهور ایرانی با دختری 43 سال کوچکتر از خودش +عکس
افتاد روزهای بسیار خوبی داشتیم. راستش بحران عجیبی بود و حالا که از آن گذشته ایم باز احساس می کنم برگشته ایم به همان روزهای خوب. شما با آقای رویگری چقدر اختلاف سنی دارید؟ تارا: 43 سال. این مساله باعث ترس شما نشد یا دست کم حرف اطرافیان. . . تارا: به تنها چیزی که در این آشنایی به آن فکر نمی کردم ازدواج بود. نمی دانم شاید همه اینها قسمت باشد. راستش من هیچ وقت دوست نداشتم ...
گفتگو با مادرشهیدی که درهنگام دفن خندید
...؛ اما به لطف خداوند این افتخار حاصل شد. تماس که گرفتم با صدای گرم و مهربان مادر شهید مواجه شدم که لهجه یزدی و جنوبی را به همراه داشت مادر و پدر شهید اصالتشان یزدی است؛ اما در اهواز به دنیا آمده اند. در ادامه ماحصل گفتگو با مادر شهید حقیقی را می خوانید: صغری نان پرداز هستم؛ مادر شهیدان محمدرضا و محمودرضا حقیقی؛ ساکن اهواز، سال 40 با پسر دایی ام اکبر حقیقی ازدواج کردم؛ که ...
تماس های شیطانی با تازه داماد به خاطر حسادت به عروس
داشت و عاشق و دلباخته او شده بود. وقتی تهمینه با سروش ازدواج کرد غوغایی در خانواده ما به پا شد. مادرم مرا مورد سرزنش قرار می داد که عرضه هیچ کاری را ندارم. تهمینه حتی بعد از ازدواج هم زبانزد فامیل بود چرا که زندگی موفقی داشت و همه از علاقه او به همسرش سخن می گفتند. در همین روزها بود که من هم با قربانعلی ازدواج کردم. او شاگرد گچ کاری بود و هزینه های زندگی اش را به سختی تامین می کرد اما من ...
گوشی هایی مثل بمب ساعتی
سلامانه : روزنامه آرمان در ادامه می نویسد: در شبکه های اجتماعی با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و گاه وابستگی عاطفی شدیدی پیش می آید که این موضوع موجب می شود نسبت به خانواده خود دلسرد شوند. شبکه های اجتمای آسیب های جدی به خانواده ها می زند و حضور بیش از اندازه اعضای خانواده در شبکه های اجتماعی طلاق عاطفی را در میان خانواده ایرانی گسترش داده است. اما با این تفاسیر نمی توان کارکرد این شبکه ها را به طور کلی به زیر سوال برد چون این ابزار همچون شمشیر دولبه می تواند ابعاد مثبت و منفی گسترده ای داشته با ...
خاطرات مددکار ایثارگر جنگ های کردستان/از معجزه در بیمارستان تا سلاخی بیسیم چی توسط بعثی ها
.... در این مدت بود که مادرم هر دو دستش سوخت و من برای مراقبت از او از بیمارستان سقز مرخصی گرفتم و برگشتم به اصفهان. در همین شرایط بود که مادرم متوجه شد کسی که از هر دوست مجروح باشد چقدر به دیگران احتیاج دارد و با ازدواج با چنین افرادی رضایت داد. همسرم خوزستانی است و به او گفته بودند که اگر همسر خوب می خواهی به اصفهان مراجعه کن. ایشان در عملیات والفجر از هر دوچشم نابینا شده بودند. به جای ایشان ...
کارنامه مظفر الدین شاه از سلطنت تا مرگ
میان دو برادر دیگر، مسعود میرزا و کامران میرزا، پس از فوت دو پسر فروغ السلطنه (جیران تجریشی) به ولایتعهدی برگزیده شد. به موجب قانون سلطنت قاجار، ولیعهد باید از تیره دولو قاجار و از همسری عقدی انتخاب می شد. اما ناصرالدین شاه برخلاف این قانون، نخست، قاسم میرزا پسر فروغ السلطنه را برای مقام سلطنت پس از خود برگزید اما او درگذشت و دوباره از روی علاقه به جیران تجریشی فرزند دیگر او را به ...
پژاک یا داعش هر که باشد از ما سیلی می خورد
اما بار دوم که 26 آذر 94 رفت، پنج ماه قبلش ازدواج کرده بودیم. در چهل و هشتمین روز اعزام دومش هم به شهادت رسید. بار دوم خبر داشتید که همسرتان به سوریه می روند یا باز هم حرفی به شما نزد؟ برخلاف بار اول، این بار حجت گفت که قرار است به سوریه برود. راستش من ابتدا مخالفت کردم. خب واقعاً دو ماه دوری از ایشان با توجه به اینکه تازه از ازدواج مان می گذشت، سخت بود. هرچند همسرم مأموریت های ...
پایان دوستی با رفیق نارفیق در کلانتری
حسادت این حرف ها را پشت سر دوستش می زنم. او به گفته هایم توجهی نشان نمی داد. یک روز که تنها بودم زنگ در خانه به صدا درآمد. دوست شوهرم منتظر بود در خانه را باز کنم. می خواست با توسل به زور وارد خانه شود. جیغ و فریاد راه انداختم و از ترس پا به فرار گذاشت. من که دیگر تحمل چنین شرایطی نداشتم وسایلم را جمع کردم و به خانه پدرم رفتم. بعد هم شکایت کردم. تا الان با او قهر بوده ام و جوابش ...
هنگام عصبانیت در یک لحظه کاری کردم که هرگز قابل جبران نیست
، چراکه آنها پس از خوردن کله پاچه در یکی از طباخی های محدوده افسریه از یکدیگر جدا شده بودند تا اینکه چند روز پس از این رخداد به واقعیت اعتراف کرد و گفت تنها به خاطر عشق به مادرش دخترجوان را به قتل رسانده است و همچنین جسدش را با چاقو تکه تکه کرده است تا بتواند حقیقت را از پلیس و خانواده اش مخفی نگه دارد. متهم به قتل در برابر بازپرس ایلخانی قرار گرفت و در تشریح ماجرا گفت: آن روز پس از مدت ها و ...
وام 10 میلیونی ازدواج سرِکاری از آب درآمد + دردِ دل جوانان
حقوق داشته باشه اون یکی دسته چک و حساب در گردش" -"سلام من اخر 94 عقد کردم. برج سه 95 ثبت نام و تعیین شعبه بانک صادرات مرکزی اندیمشک ، خوزستان شدم. اما متاسفانه هیچ خبری از وام نبود. از طرفی به سبب بیماربودن مادرشوهرم , خانواده همسرم خیلی منو تحت فشار میزارن ک تا اخر شهریور عروسی کنیم. منتها من حتی صد هزارتومن هم ندارم جهیزیه بخرم. خواهرای شوهرم حتی سر عقب افتادن عروسیمون دعوا کردن باهام ...
میگرن در کما
، روسی و عربی می خواندم. یک مسئله علمی در درس شیمی تلنگر بزرگی بود که مرا در مسیر آموختن علم و تحقیق و پژوهش قرار داد. در یکی از درس ها که مربوط به جدول مندلیف بود با عنصری به نام آنتیموان مواجه شدم. علاقه زیادی داشتم تا بدانم آنتی موان چیست و چرا این نام برای آن انتخاب شده است. با مطالعاتی که در این زمینه داشتم متوجه شدم آنتی موان نام کشیشی است که هیچ آشنایی با علم شیمی نداشت. او در حیاط کلیسا ...
زندگی در کنار آقا محمد برایم افتخار است/دولتمردان به فکر اشتغال فرزندان ایثارگران باشند
را شروع کردیم. البته زندگی ساده و بی آلایش من و همسرم در کنار پدر و یکی از خواهران آقا محمد شروع شد و من همسرم در یکی از اتاق های کوچک خانه پدر همسرم زندگی می کردیم. من از مشکل اعصاب و روان همسرم اطلاع داشتم و بعد از ازدواج شاید هر روز منتظر بودم که برای اولین بار شاهد آن باشم، ولی این اتفاق چند ماهی به درازا کشید. گاهی پیش خودم فکر می کردم شاید حال همسرم خوب شده است. ولی اطرافیان می ...
علف ها آواز می خوانند!
دوریس لسینگ، نویسنده ای که در روز اعلام برنده شدنش در مراسم اهدای جایزه نوبل در ایران شناخته شده نبود، اصلیت ایرانی دارد. او که از پدر و مادر انگلیسی در سال 1919 در کرمانشاه ایران به دنیا آمده، از آنهایی بود که کمتر کتابی از او به زبان فارسی ترجمه شد ه بود. پدر دوریس، آلفرد تیلور که در جنگ جهانی اول معلول شده بود، کارمند بانک شاهنشاهی ایران و مادرش امیلی ماد تیلور پرستار بود. آنها در ...
ماجرای پناه بردن دختر جوان در نیمه شب به کلانتری
تدبیر24 : "زهرا" دختر 18 ساله ای که نصف شب خود را به ستاد فرماندهی انتظامی اردبیل رسانده بود پس از دستگیری توسط ماموران کلانتری 12 "فلسطین" التماس کنان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری کفت: از شما می خواهم مرا به بهزیستی تحویل دهید دیگر نمی خواهم با پدر و مادرم زندگی کنم. او ادامه داد: از وقتی چشم باز کردم پدرم مواد مصرف می کرد و آدم بی مسئولیتی بود ،من فرزند اول خانواده بودم، مادرم ...
قصه غم انگیزکودکانی که معتادمتولد می شوند
بستری شدم ولی قدرت جاذبه مواد دوباره من را به سوی خودش برد. از چهره دختر مشخص بود دیگه با آخر خط رسیده حال خوبی نداشت شاید هم برای رسیدن به مواد بی قرار بود. سه سال پیش وقتی سجادهمراه پسرخالم به خانه ماآمدند برای مصرف مواد،برق نگاهش من را گرفت ، بعد از آن روزچندین بار دیگر مواد به خانه ما آمد، تا اینکه یک رابطه عاطفی کورکورانه و ناآگاهانه بین ما شکل گرفت وتصمیم گرفتیم بدون حداقل ...
خاطره شهرام ناظری از بازداشت چند ساعته
ترواد مهتاب می درخشد شب تاب را می خوانم قهر کردند، زیرا کار من برایشان خیلی عجیب بود. - بسیاری در سی سال گذشته غیر از شبیه هم خواندن و کوتوله بودن چیزی ارائه نداده اند. نتیجه هم این می شود که دیگر هیچکس امضاء خودش پای ساز و آوازش نیست. - سی وهفت سال است به صداوسیما نرفته ام. این خیلی سخت است چون قرار بود آنجا خانه ما باشد. در حالی که استخدام رسمی این سازمان بودم، چرا نباید به ...
نسل جوان مرا بیشتر به عنوان یک بازیگر می شناسند/اگر مردم نباشند ما هم نیستیم
شود و طبق معمول ساکت است، تشخیص دهد که از چه چیزی ناراحت است؟ آقای رشیدی هیچ وقت پشت سر کسی حرف نمی زند، خسیس نیست و پرخاش نمی کند. ایشان بدون این که تظاهر کند، واقعاً دوست خوبی است. به عنوان سخن پایانی چه آرزویی دارید؟ امیدوارم، جوانان ایران روزبه روز موفق تر شوند. راستش را بخواهید برای آینده جوانان مملکتم، نگران هستم. یکی از غصه هایی که در دل دارم این است که اگر جوانی بخواهد خانواده تشکیل دهد با مشکلات و تنگناهای زیادی روبه رو می شود. امیدوارم اوضاع طوری پیش رود که این غم و غصه از بین برود و اگر جوانی خواست ازدواج کند، این همه مشکل نداشته باشد. ...
قاتل: صفر می گفت همسرم را طلاق دهم، او فحش های زشتی می داد+عکس
الله خواست به بیان آخرین دفاعیاتش بپردازد. چه انگیزه ای باعث شد رفیق چند ساله ات را بکشی؟ من قصد کشتن او را نداشتم اما با هم درگیر شدیم و اگر من او را نمی کشتم او حتماً مرا می کشت. چه موضوعی باعث شد با هم درگیر شوید؟ در حال رانندگی بودم و او در کنار من نشسته بود و با هم به سمت خانه در حرکت بودیم که ناگهان صفر حرف های زشتی زد که من به شدت عصبانی شدم، آنقدر عصبانی بودم که حتی ...
چگونه با همسرم صمیمی بمانم؟
.... منفرد - بخش خانواده ایرانی تبیان ازدواج ها اغلب با یک حال خوب شروع می شوند. دوست داشتن، دوست داشته شدن و رسیدن به فردی که پسندیده ایم یا به دلمان نشسته، شور و هیجانی ایجاد می کند که به زندگی مان عطر و رنگ می بخشد. تجربه چنین شور و هیجانی نه تنها حال خود ما که حال اطرافیان را هم خوب می کند. زن و شوهرها به تجربه می گویند این حال خیلی خوب تا ابد ماندگار نیست و بالاخره یک روز همه ...
دوست پسرم را به خانه ام آوردم/ از همسرم راضی نبودم
: چند سال قبل با همسرم آشنا شدم و پس از مدتی او پیشنهاد ازدواج داد و پای سفره عقد نشستیم. زندگی بدی نداشتیم تا این که مدتی قبل با هم به اختلاف خوردیم. بین ما هر روز اختلاف و درگیری بود. همان زمان که نرگس از زندگی زناشویی اش احساس نارضایتی و فکر می کرد به بن بست رسیده، با پسری آشنا شد که از دوستی با او حس خوبی داشت. با او صحبت و درد دل می کرد. کم کم به او وابسته و وابستگی اش به علاقه تبدیل ...
عواقب دخالت در زندگی زوج های جوان
گرفته و به نوعی در زندگی آنها دخالت کنند. البته این موضوع در افرادی که در سنین پایین ازدواج کرده اند، بیشتر مشاهده می شود. البته همه این حرف ها به معنای این نیست که والدین باید نسبت به زندگی فرزندشان منفعل باشند، بلکه والدین باید بین کمک به رفع اختلاف و راهنمایی اصولی و منطقی هر یک از زوج ها با دخالت متعصبانه، احساسی و یک جانبه تمایز قائل شوند. دخالت والدین به دلیل ناتوانی ...