سایر منابع:
سایر خبرها
منا شده بود کربلا _ شهدا منا جایگاه بهشتی دارند
برگزار شده و حال پدرم خوب است ولی من هنوز هم نگران بودم . این فرزند شهید با اشاره به اینکه عربستان مانند هر سال به زوار رسیدگی نکرد، بیان کرد: بعد از تمام شدن دعا هنوز هم استرس ما تمام نشده بود. وی عنوان کرد: خواهرم بعد از برگشتن تعریف کرد که مداحی که همراه ما بود در صحرای عرفات روضه حضرت زینب و امام حسین (ع) را خواند و پدرم بعد از مداحی چیزی به مداح داد وقتی از او پرسیدم چه ...
پدری که برادر پسرش بود!
با همسرم به اسلوونی آمده بودیم؛ پیش پدر و مادرم. در این فاصله بهترین دوستم، نرگس، ازدواج کرد. آن شب از اینکه در عروسی اش غایب بودم، ناراحتی رهایم نمی کرد. پدرم که متوجه ناراحتی ام شد، موضوع را از همسرم پیگیری کرد و بعد، برای اینکه ناراحتی ام را کاهش دهد، اعلام کرد شام عروسی نرگس را توی اسلوونی به همه خانواده می دهد. آن را که خبر شد، خبری باز نیامد تمام خاطره ها بی اختیار با ...
شرحی بر افتخارات یک خانواده پرجمعیت مازندرانی
نوجوانان و جوانان پنج مدال قهرمانی استانی دارم که سال گذشته در 2015 یونان آتن در گروه (آ) و در وزن 130 کیلوگرم مقام اول را کسب کردم، علاوه بر کشتی آزاد، در کشتی لوچو نیز موفقیت های ارزنده داشتم. تقریباً 13 ساله بودم که ورزش کشتی را شروع کردم، مشوق اصلی من در این حرفه پدر و برادرانم هستند، از آنجا که پدرم در گذشته کشتی گیر و شاگرد استاد قدیری بود و خود در رشته کشتی محلی و لوچو فعالیت ...
اقدام وقیحانه پدرخوانده با آتوسا، دختر پرورشگاهی!
دوستانم می رفتم و پس از آرام شدن پدرم به خانه باز می گشتم. به دنبال کار بودم که با مرد جوانی که مشاور استخدام یک شرکت بود آشنا شدم و پس از مدتی به هم علاقه مند شدیم و پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد و من ابتدا سرنوشت زندگی ام را برایش توضیح دادم و او با پذیرفتن همه شرایط به خواستگاری ام آمد و به عقد هم در آمدیم. وی افزود: روز حادثه با همسرم در خانه رضا بودیم که پدرخوانده ام شروع به ...
پایان 70 روز سکوت درقتل پسربچه کلاردشتی
اعتراف کنی؟ خواب عجیبی دیدم. دیگر اینکه عذاب وجدان بشدت آزارم می داد. همیشه به یاد لحظه ای که این حادثه اتفاق افتاد بودم.در خواب، بردیا با من صحبت کرد. خواست همه چیز را اعتراف کنم. قول دادم که این کار را می کنم. صبح که از خواب بیدار شدم برای اینکه روح او در آرامش باشد موضوع را با زندانبان در میان گذاشتم. ازدواج کرده ای؟ بله. بچه داری؟ بله یک پسر ...
محمد بحرانی، یک ولگرد دوست داشتنی!
... بله، خدا را شکر از دوران بچگی تا هم اکنون حال وهوای من همین طور بوده است. من همیشه با همه رفیق بودم. مثلا در مدرسه، هم با بچه درس خوان ها و هم با بچه های شیطان... هم درسم خوب بود و هم به اندازه گروه دوم دیوانه بودم و شیطنت می کردم. حمل بر خودپسندی نباشد، محور رفاقت های کلاس بودم. یعنی لیدر بودید؟ نمی خواهم بگویم لیدر، اما همه رفاقتی با محمد بحرانی داشتند. ...
خواسته بی شرمانه زن مطلقه از پسر نوجوان / من دعوتش را پذیرفتم
جور می کرد. یاسر افزود:چند ساعتی پس از کشیدن مواد خوب بودم اما در آن حال و روز نگاه و اشک ها و صورت رنجور مادرم عذابم می داد، پنج بار ترک کردم؛ اما وقتی می دیدم بعد از ترک هم، همه جا تاریک و ظلمات است دوباره شروع می کردم، انگاری یکی می گفت: آنقدر بکش تا بمیری... وی گفت: چهار سال از اولین تجربه مصرف موادم می گذرد حالا 16 ساله و معتاد به انواع مواد مخدر هستم و می خواهم به خاطر ...
با علی ارتباط شوم داشتم / زمانی که همسرم در خانه نبود به مغازه اش می رفتم
خانه تنها بگذارم و به مغازه علی رفته و با وی ارتباط داشته باشم و همین رفتارها بود که وقتی همسرم خواست طلاقم بدهد پذیرفتم . بعد از طلاق بود که رفتارهای علی عوض شد و او دیگر بهایی به من نداد زن همسایه هم که تا دیروز می گفت تو حیفی با این مرد زندگی کنی و علی بهتر است ناگهان تغییر کرد و گفت که خانواده علی حق دارند نگذارند او که پسر است با زن بیوه ای ازدواج کند وقتی دیدم چاره ای جز تنهایی ...
ارتباط کثیف همسرم با راننده شاسی بلند دیوانه ام کرد
آن بچه ها را به مدرسه ببرد. او با تعطیلی مدارس با این خودرو مسافرکشی می کرد و بعضی شب ها دیر به خانه می آمد. وقتی اعتراض می کردم، ادعا می کرد مسافردربستی داشته است. رفتارهایش باعث شد به او شک کنم. یک روز که تلفن همراهش را نبرده بود به بررسی آن پرداختم و متوجه شدم که با مردی در تلگرام دوست شده و با او ارتباط دارد. همین موضوع شروع اختلافات ما بود و مدام با هم درگیری داشتیم. عصر 15 مرداد ...
کار زشتی با یکی از دوستانم انجام می دادم / زمانی که همسایه مان را دیدم آبرو و حیثیتم برباد رفت
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، اما من مزد رنج و زحمت هایش را با بی آبرویی دادم و حیثیت خودم را لکه دار کردم. اگر مادرم بفهد حلال وحرام در زندگی ام قاطی شده است، سکته می کند. او بعد از مرگ پدرم، برایم زحمت های زیادی کشید و با کارگری و حتی کار برروی زمین های کشاورزی، من و خواهرم را سروسامان داد. مادرم به خاطر ما ازدواج نکرد و می گفت به هیچ قیمتی حاضر نیست سایه ناپدری روی سربچه هایش باشد. ...
او می خواست مرا آزارو اذیت کند اما همکاران دیگرم آنجا بودند+ عکس
دانیم که چرا این اتفاق برای ما افتاد. ما نمی دانیم این چه چیزی است که روی ما تاثیر گذاشته است.یکی از معلمان مدرسه هم که ادعا کرده قبلا با ارواح در ارتباط بوده، گفت وقتی یکی از دانش آموزان را نگه داشته بودم، دست هایم به شکل شدیدی احساس سنگینی کردند. من استغفار خواستم، برخی اتفاقات واقعا خارج از کنترل من بودند. ولی زمانی که دانش آموز به خانه رفت احساس کردم کسی به قسمت چپ بدن من ...
بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن
هایی قهوه ای و درست مانند خونم، پوستم هم معرف دو میراثی است که از پدر و مادرم به من رسیده. اما ظاهرا این موضوع به ژنتیک مربوط نمی شد و بیشتر به نقشه ای واقعی می ماند؛ جزیره های سفید رنگ روی بدنم داشتند کم کم نواحی قهوه ای را می پوشاندند و این اتفاق هم به سرعت در حال رخ دادن بود. من که از این اتفاق به شدت آزرده خاطر شده بودم همان کاری را انجام دادم که هر فرد حساس دیگری انجام می داد ...
پرویز خبر نداشت که من عاشق دوستش شدم / او هر روز به خانه مان می آمد
کرد تا با او ارتباط برقرار کنم و همین باعث شد من با تصور اینکه با کمال می توانم زندگی عاشقانه تری داشته باشم و در رفاه بیشتری باشم از شوهرم طلاق گرفتم. وی افزود:کمال که همیشه مشکلات مالی ما را حل می کرد می گفت این زندگی در شأن تو نیست و من همه امکانات رفاهی و مالی را برایت فراهم می کنم. خانواده من هم وقتی در جریان این موضوع قرار گرفتند نه تنها سرزنشم کردند بلکه دیگر مرا به خانه ...
رسانه ای تصویری در خدمت طبقات محروم
.... درباره این پروژه به ما بگویید که نگاه کلی حاکم بر آن و نگاه شما چه بود؟ سال های بعد بود که توسط دانشگاه ساندرلند انجام می شد. همه عکاس ها اروپایی بودند و من تنها غیر اروپایی آن جمع بودم. موضوع هم کار بود. نگاه من درباره کار، خیلی به نگاه استعمار زده ها نزدیک بود. برای همین، سعی کردم درباره مردمی کار کنم که بدون کار، زندگی می کنند؛ یعنی نیاز مالی ندارند که کار کنند و پول در بیاورند ...
طلا نمی گرفتم ووشو را طلاق می دادم / مادرم سال 86 برای هزینه ورودی مسابقات حلقه ازدواجش را فروخت
بغض پایین انداخته بود _ب.م) مادر من حرکت هایی کرد که هیچ گاه فراموش نخواهم کرد . ما از اوج فقر به سکّو رسیدیم و نقطه ی شروع این پرتاب مادرم بود . سال 86 مادر من برای پرداخت هزینه ی ورود من به مسابقات (( حلقه ی ازدواجش )) را فروخت... . بعد از این مسابقه من وارد تیم ملی شدم . – از نرگس محمدی وقتی در برنامه ی خندوانه پرسیده شد که چرا ازدواج ...
فرزند آیت الله طالقانی: پدرم مسعود رجوی را با فحش بیرون انداخت /هاشمی خودمرکز پندار است
سال پس از انقلاب اسلامی در دوره اصلاحات شکل گرفت که البته آن هم سیاسی کاری بود نه شورایی که آقای طالقانی مدنظرش بود. * جوابیه دفتر آقای هاشمی پس از مصاحبه من با روزنامه جوان بود. ایشان (هاشمی) بعد از فوت مرحوم طالقانی در نمازجمعه گفته بود: مجاهدین خلق به یک درخت خشکیده تکیه کرده بودند. یعنی آقای هاشمی معتقد است که آقای طالقانی درخت خشکیده است. بنده هم جواب دادم و کارهایی را که آقازاده ...
ناگفته هایی از ارتباط مرحوم طالقانی با آیت الله خامنه ای/ ماجرای اختلاف افکنی بهزاد نبوی بین امام و آیت ...
وقت من به تهران می آمدم حتماً پیش آقای طالقانی می رفتم. ایشان خاطرات زیادی برای ما گفتند. بعد راجع به اولین ملاقات خود با آقای طالقانی در دادگاه نهضت آزادی در سال 42 گفتند که آقای طالقانی اصلا عین خیالش نبود که این روسای ارتش می آیند و همه برای آنها در دادگاه بلند می شوند. وقتی به همین آقای طالقانی که اینها را در آن جلسه هیچ حساب نمی کرد، گفتند این آقای خامنه ای است و زندانی بوده و تازه ...
عهدی که لبیکش در روز عرفه بود
خصوصیات اخلاقی خوب باشد که به همین منظور نیت کرده و هنگام تحویل سال دو رکعت نماز برای امام زمان(عج) خواندم؛ بعد از ازدواجم با شهید رفیعی متوجه شدم که او نیز همین نیت را دل داشته تا همسری در سر راهش قرار بگیرد و شرایط جسمی و مالی او را درک کند و در مسیر سخت زندگی همراهش باشد که به همین منظور او نیز در همان سال در هنگام تحویل سال نو دو رکعت نماز برای امام زمان(عج) خوانده بود. در خاطراتی که ...
سهل انگاری کارفرما جوان تالشی را در آستانه بیماری سرطان قرار داد
آشپزخانه رفتم و در حالی که نشسته بودم و از درد به خود می پیچیدم ناگهان متوجه پدرم شدم که روبه رویم ایستاده ، به چهره پر از درد و غم و قامت خمیده پدرم نگاه کردم، چشم هایش درد عمیقی را نشان می داد، احساس خجالت داشتم شرمنده پدرم بودم ، به جای اینکه او را یاری کنم باری بودم بر دوش نحیف او ، پدرم در تاریکی نیمه های شب مرا در آغوش گرفت و درحالی که صورتم را می بوسید و اشک می ریخت ناگهان بغضش ترکید و ناله ...
مردم با سریال آیینه عبرت زندگی می کردند
...: مدت ها بود که پیگیر مصاحبه با او بودم تا از چند و چون بازی اش در این شخصیت به یاد ماندنی و سال های کارگردانی، تهیه کنندگی و بازی در سینما بیشتر بدانم تا این که هفته گذشته با او گفت وگویی انجام دادم . اگر تمایل دارید به گذشته برگردیم به روزهایی که جواد گلپایگانی به هنر علاقه مند شد. از دوران کودکی به تئاتر و سینما علاقه داشتم و دوران دبیرستان با برادرم تئاتر کار می ...
لحظات سخت دل کندن فرمانده از همسر و فرزندش
رابطه خوبی داشتیم، با آن که فرمانده بهداری بود اما شخصاً مراقب اوضاع درمانی خانواده ها بود تا در غیاب همسران شان، احساس تنهایی و غریبی نکنند. یادم است، یک روز که گرمازده شده بودم، با آقای منتظری از بچه های شهیدآباد بهشهر که درمان گر تجربی بود و ما او را دکتر صدایش می کردیم، به خانه ما آمد و مداوایم کردند. پدر به آنها سپرده بود مواظب خانواده اش باشند و در مسیرِ دور و دراز اهواز ...
کوهستانی سیراب از چشمه مهربانی یک مرد
داد که چوپان روستا قصد دارد یک قلاده توله پلنگ را بفروشد. با یک نقشه حساب شده و به بهانه خرید این توله پلنگ نیمه شب به خانه این چوپان رفتیم و آن را نجات دادیم. البته این حیوان بچه کاراکال بود که یک نوع گربه وحشی نادری است که نسل آن در خطر انقراض قرار دارد. * آبشخوری برای حیوانات یک روز برای گشتزنی و کنترل حوزه به کوه رفته بودم. وقتی بالای چشمه عمیقی که سطح آب آن بر اثر گرمای ...
در چمخاله کسی هلیا را نمی شناسد
. پیرزنی چروکیده بی نشان از آن دیدگان براق که دود آزارشان می داد. پسر، صیاد است. هفته قبل یک پسر بچه 8 ساله اینجا غرق شد. غروب بود. چه قیامتی شده بود. بچه را رساندند لنگرود اما فایده نداشت. اینجا اورژانس نداریم. بچه مرد. بیچاره مادرش. از تهران آمده بودند. می دانم چه دردی است عزیزت به آب برود و برنگردد. پدر مرا هم دریا برد. حالا که نه. بچه بودم. صیاد بود. اینجا زیاد غرق شده اند. همین بغل سالم سازی ...
به فکر انتشار آلبوم و اولین کنسرت مستقل سعید آتانی هستیم
ارکستر او، پرسیدیم. * از تنظیم کننده و رهبر ارکستر سعید آتانی شروع کنیم. شما چه سوابقی در موسیقی دارید؟ مارجی: پس از اینکه در سال های منتهی به دهه 80 استودیو شخصی خودم را تأسیس کردم، با بهنام ابطحی وارد همکاری شدم. از زمانی که کار صدابرداری و میکس و مستر انجام می دادم، با تئوری های موسیقی آشنایی داشتم. اما اولین قطعه ای که در تنظیم آن دخیل بودم تیتراژ سریال ملکوت با صدای رضا صادقی بود. پس از آن ...
ماجرای امضای اجباری در عربستان تا رضایت در خواب
گذشت 4 ماه از فاجعه منا، از جنازه چیزی باقی نمانده بود. وقتی از من خواستن تصمیم نهایی را بگیرم که پدرم را نبش قبر کنند یا همان جا بماند، یک روز مهلت خواستم تا با مادرم مشورت کنم، صبح روز بعد، مادرم زنگ زد و گفت پسرم پدرت در خواب به من گفت راضی ام عربستان بمانم برای همین رضایت دادم همان جا در مقبرة شهدای منا آرام بخوابد. درد بی توجهی، غم از دست دادن موسی را برای همسرش سخت تر کرده ...
انتقاد کورش باقری ازکسی که نگذاشت بهداد نقره المپیک بگیرد
، چهار سال پیش 216 زده بود. یعنی اوج بدشانسی اول من بعد سهراب بود که آنجا نتوانست مدال بگیرد و بعدش آن اتفاقات برایش افتاد. حالا به صحت و سقمش کار ندارم که دوپینگش به چه صورت بوده است، یکی دو سال کنار رفت و واقعا حقش هم بود و قابل پیش بینی بود. بهداد هم که پایش پاره شده بود من حقیقتا آن موقع که پارسال در بیمارستان عمل کرده بود از نزدیک رفتم دیدم و به نظر من شاهکار کرد که رسید. یعنی خیلی سخت است که ...
کار زهره نبود!
" باشد. آن وقت ها که بچه بودم، مادرم دعا برایمان می نوشت، با پارچه ای سبز می دوخت و ما هم همیشه همراه داشتیم. ولی این فرق داشت! چرا که من خودم اصلا از آن خبر نداشتم، درون بالش شخصی ام پیدا شده و ظاهری عجیب و غریب دارد. حرفی از این موضوع به زبان نیاوردم و بعد از صبحانه رفتم بیرون. تمام فکر و ذهنم درگیر این بسته بود و با خود هزار خیال می کردم... کار چه کسی ...
محمد: پدرم در آخرین مکالمه تلفنی گفت، دعا کنید اینجا شهید شوم
الهام قلبی شده بود. محمد ماجرای نحوه اطلاع از خبر ناباورانه شهات پدر را چنین تعریف می کند: عید قربان بود و طبیعتاٌ همه به بیرون از شهر رفته بودند، یک دفعه در شبکه های تلویزیون زیر نویس شد که فاجعه ای دردناک در مناسک حج منا رخ داده است.از قضا تنها در خانه بودم و نگرانیم بشتر شد بعد از نیم ساعت 4 نفر فوتی گزارش شد بیشتر نگران شدم، لحظه به لحظه آمار بالا می رفت و هر اندازه آمار بالا می رفت ...
عظمت عرفه در کلام رهبر انقلاب؛ خدا را برای به دنیا آمدن در دولت اسلام شکر کنید/ چرا دعا می کنیم؟ جایگاه ...
اوایل نوجوانی... آنچه که آن وقت برای من مطرح بود و عملاً وجود داشت، این بود که اهل دعا و ذکر و دعاهای مأثور و اعمالی که وارد شده بود، بودم. مثلاً یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال روز عرفه را بجا آوردم. اعمال آن روز، طولانی هم هست – لابد آشنا هستید؛ خیلی از جوانان با آن اعمال آشنا هستند – چند ساعت طول میکشد. اعمال، از بعد از نماز ظهر و عصر شروع میشود و اگر انسان بخواهد به همه آن اعمال ...
احساس کردم مدیر کارخانه به من اهمیت زیادی می دهد / او حرفی به من زد که دنیا روی سرم خراب شد
خانواده ام شهرزاد را شاهزاده ای تصور کردم که با اسب سفید به دنبال من آمده. بعد از رضایت خانواده ام دوران عقد خوبی داشتم تا اینکه عروسی کردیم و شاهد دخالت خانواده همسرم درامور زندگیمان شدم، همسرم برخلاف قولی که داده بود سرکار نمی رفت و شغل منظم و با ثباتی نداشت و روز به روز درگیری بین ما بیشتر می شد، کار به جایی کشید که درخواست طلاق دادم و بعد از دردسرهای طولانی و بخشیدن مهریه ام از او جدا ...