سایر منابع:
سایر خبرها
رسیدن به عشق به سوزاندن پدر انجامید
این وجود به حرفم توجه نکرد. از این رفتارش ناراحت شدم و تصمیم گرفتم تا انتقام بگیرم. شب حادثه با تلفن همراه پدرم تماس گرفتم و خواستم ماشینم را پس بدهد، اما قبول نکرد. به او گفتم که ماشین را آتش می زنم. بعد تلفن را قطع کردم. ساعت 3 بامداد بود که چند لیتر بنزین خریدم و مقابل خانه پدرم رفتم. خودروی 206 مقابل خانه پارک بود. با ناراحتی فریاد کشیدم و بنزین را روی ماشین ریختم. پدرم که متوجه حضورم شده بود به ...
پسر به قتل پدر در آتش سوزی عمدی اعتراف کرد
پس از مدت کوتاهی به وی علاقمند شدم؛ موضوع را با اعضای خانواده در میان گذاشتم اما پدرم با این موضوع به شدت مخالفت کرد و همین موضوع سرآغاز اختلاف من با او شد به گونه ای که از حدود دو ماه پیش من دیگر شب ها به خانه نمی رفتم و پس از پایان کار در همان کارگاه خیاطی می ماندم. متهم در خصوص انگیزه خود برای آتش زدن خودرو 206 گفت: پس از گذشت مدتی، پدرم اقدام به گرفتن خودرو 206 شخصی ام از من کرد و ...
مردی دختر بازمانده از چهار ازدواجش را کشت
.... روزها در پی یکدیگر می گذشت تا بار دیگر با زنی با پادرمیانی یکی از بستگان آشنا شده و با هم ازدواج کردیم. حاصل این ازدواج دختری به نام نسترن بود. بعد از مدتی متوجه شدم همسرم سومم به مواد مخدر اعتیاد دارد. چندبار ترکش دادم، اما فایده نداشت. شیشه مصرف می کرد و رفتارهایش خطرناک بود. به خاطر نسترن از همسرم جدا شدم و سرپرستی نسترن را به عهده گرفتم و تمام تلاشم این بود در زندگی کمبودی ...
اعتراف وحشتناک پسر به قتل پدر
بزرگ صراحتاً به ایجاد حریق عمدی و آتش زدن خودرو 206 منجر به مرگ پدرش اعتراف کرد. متهم در خصوص اختلاف خود با پدرش به کارآگاهان گفت: از چندماه پیش با دختری آشنا و پس از مدت کوتاهی به وی علاقمند شدم؛ موضوع را با اعضای خانواده در میان گذاشتم اما پدرم با این موضوع به شدت مخالفت کرد و همین موضوع سرآغاز اختلاف من با او شد به گونه ای که از حدود دو ماه پیش من دیگر شب ها به خانه نمی رفتم و پس از ...
جوانی که پدرش را به خاطر یک "دختر" آتش زد + عکس
جلوی در خانه مان رفتم که دیدم پسردایی هایم جلوی در هستند به همین خاطر به کارگاه برگشتم و ساعت 4 صبح بود که به سمت خانه مان رفتم و نمی دانم چه کسی به پدرم درباره انگیزه ام حرف زده بود. در خودرو را با سوئیچ یدک باز کردم و بنزین را داخل خودرو ریختم و پس از آتش زدن پدرم با چوب دستی به سراغم آمد که مانع کارم شوم که شوکه شدم و اندازه نصف لیوان بنزین در ظرف مانده بود که روی پدرم ریختم و پا به فرار گذاشتم و ...
پسری که پدرش را به خاطر 206 سوزاند
شبها در محل کارم سکونت داشتم، پدرم، خودش مهسا را به من معرفی کرده بود اما بعد از مدتی گفت او به درد تو نمی خورد، من اصرار داشتم با مهسا ازدواج کنم اما سرانجام به حرف پدرم گوش کردم و از ازدواج با او منصرف شدم. وی ادامه داد: از سه ماه قبل مرگ پدرم از مهسا بی خبر بودم اما همچنان به خانه نمی رفتم، ماشین 206 خریده بودم اما مدارک خودرو، شناسنامه و یکسری مدارک دیگرم در دست پدرم بود، قصد داشتم که ...
ای کاش آن روز به پارک نمی رفتم / شرمنده پدرو مادرم شدم
درگیر یک عشق خیابانی شوم. مهرزاد آن قدر با حرف های عاشقانه اش مرا تحت تأثیر قرار داده بود که احساس می کردم تنها در کنار او خوشبخت می شوم. اگرچه او جوانی بیکار و بی پول بود اما پدرش وضعیت مالی مناسبی داشت. وقتی موضوع خواستگاری مهرزاد را مطرح کردم، پدرم بعد از تحقیق کوتاهی درباره او، به شدت با این ازدواج مخالفت کرد و گفت: او سابقه اعتیاد دارد و به درد زندگی با تو نمی خورد. اما ...
مصاحبه با پسری که پدرش را زنده زنده به آتش کشید
به طلاق بکشد! در برابر مخالفت های پدرت چه کردی؟ اول بشدت با او مخالفت کردم. حتی مدتی از خانه قهر کردم، ولی پدرم به سراغم آمد و با هم آشتی کردیم. در نهایت تسلیم خانواده ام شدم و گفتم هر کسی را که بخواهید، با او ازدواج می کنم. اما مادرم این بار مخالفت کرد. نمی دانم چرا مخالفت می کردند. سر همین موضوع بود که دوباره با هم دعوایمان شد و این بار پدرم مرا از خانه بیرون کرد. او حتی ...
مردی پس ازطلاق همسر چهارم دخترش را کشت
بار هم مرا تهدید به خودکشی کرد.به همین خاطر برخلاف میلم او را در خانه حبس کردم. این مرد درگفت و گو با میزان خونسردانه از روز جنایت گفت: نسترن دختر سرکشی بود و تحمل رفتارها و بی آبرویی هایش را نداشتم. همه جا با او می رفتم و بسیاری از کارها را خودم برایش انجام می دادم. تا اینکه یک شب به بهانه خرید قرص برای سردرد از داروخانه قرص اعصاب گرفت. او شب به اتاقش رفت و تا نزدیک ظهر فردا خبری از او ...
پسر شرور پدرش را زنده زنده به آتش کشید
کار ما هم به طلاق بکشد! در برابر مخالفت های پدرت چه کردی؟ اول بشدت با او مخالفت کردم. حتی مدتی از خانه قهر کردم، ولی پدرم به سراغم آمد و با هم آشتی کردیم. در نهایت تسلیم خانواده ام شدم و گفتم هر کسی را که بخواهید، با او ازدواج می کنم. اما مادرم این بار مخالفت کرد. نمی دانم چرا مخالفت می کردند. سر همین موضوع بود که دوباره با هم دعوایمان شد و این بار پدرم مرا از خانه بیرون کرد. او حتی ...
بیگاری کشیدن از دختر نوجوان پس از فریب تلگرامی
ارسطو آشنا شدم. وقتی پدرم مرا دعوا کرد، خیلی عصبانی شدم و با ارسطو درد دل کردم که ارسطو پیشنهاد داد از خانه مان فرار کنم. من تحت تأثیر حرف های ارسطو قرار گرفتم و از خانه مان فرار کردم و به خانه اش رفتم. روز بعد پرویز دوست ارسطو به من گفت که ارسطو قرار است با گرفتن 20 میلیون تومان مرا تحویل پدرم دهد. او مرا فریب داد و من هم از ترس پدرم از خانه ارسطو فرار کردم و به ویلای پرویز رفتم. وی ادامه داد: در ...
سارق زن: از مردان هوسران انتقام می گرفتم
انجام دادم، او از این رفتارهای غیراخلاقی اش دست بردارد، بی فایده بود. سرانجام طلاق گرفتم و او فرزندم را نیز با خودش برد. خانواده درستی نداشتم که نزد آنها بروم، بنابراین دله دزدی هایم را شروع کردم. بعد از دو سال سرگردانی و خانه به دوشی با مردی آشنا شدم که از چاله به چاه افتادم. او معتاد بوده و مرا دوباره به دزدی مجبور کرد. فرزندم هم مدتی پیش من بود و اکنون که 21 ساله است به تنهایی زندگی ...
شماره ام را به او دادم / زمانی که همسرم خانه نبود امید به آپارتمانم می آمد
چهار سال زندگی مشترک من و سعید است. حتی روزهای تعطیل... تنهایی ام در خانه، مرا به سوی ماهواره کشاند و سریال های جذاب و رقص و آواز شبکه های مختلف خلوتم را پر می کرد. چیزی نگذشت که با خرید گوشی تلفن هوشمند، پایم به شبکه های اجتماعی هم باز شد. تمام وقتم صرف حضور در تلگرام می شد. خانه، زندگی، سعید و حتی پسرم، فربد را هم فراموش کرده بودم. شب ها و روزها به همین ترتیب و با بی حوصلگی ...
رفتار وقیحانه داماد با نوعروس 20 ساله در شب جشن تولد
مشترک خود واقعی اش را به من نشان داد. عطا به خاطر این که برایش یک جشن تولد مفصل گرفتم، آبرویم را پیش همه برد و مرا تحقیر کرد. ما تازه سه ماه بود با هم ازدواج کرده بودیم. از طریق یکی از آشناهایمان به هم معرفی شده بودیم و بعد از 5 ماه آشنایی نیز تصمیم به ازدواج گرفتیم. دوران نامزدیمان هم خیلی کوتاه بود. با این حال در همین مدت کم من عاشق عطا شدم و وابستگی ام به او روز به روز بیشتر می شد ...
عروس فراری !
نرفت تا جایی که رامین یک روز به من گفت که تو خیلی بد سلیقه ای، مهارت زندگی نداری، دیگر آن نوازش ها و کلمات محبت آمیز قبلی را از من دریغ می کرد تا اینکه روز قبل از عقد به مادرم گفتم من پشیمان شدم، دیگر نمی خواهم با رامین ازدواج کنم، اما مادرم به شدت به هم ریخت و گفت جواب مردم را چه بدهیم و اصلا این کار ممکن نیست باید این مراسم سر بگیرد و خلاصه با این همه دردسرها عقد کنی. حالا که دو ماه از عقدمان ...
حمایت های فامیل دور
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری پلیس، دختر 21 ساله ای که برای بیان مشکلش به مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان اصفهان مراجعه کرده بود گفت : من در 14 سالگی پدرم را از دست دادم چون خانواده پدرم ما را از خانه مادر بزرگمان بیرون کردند، من و مادرم چون خواهر بزرگم در زمان حیات پدرم در اصفهان ازدواج کرده بود به اتفاق هم به اصفهان آمدیم ، درآن زمان که بحران های شدید خانوادگی ، بی پناهی ...
تو می توانی خبرنگار شوی
جواد حیدریان . دبیر سیاسی سال 1374 برای اولین بار نامم در ستون نامه های رسیده بخش ادبی روزنامه سلام منتشر شد. نوجوان بودم، آن زمان پدرم اولین مخاطب سلام در خانه ما بود و بعد من مخاطب آن شدم. یکی از نزدیکانم هم در سال های بعد از 76 که محمد خاتمی رئیس جمهوری شده بود، به واسطه شغلش که جنبه های حفاظتی شدیدی داشت، روزنامه سلام نمی خواند، اطلاعات می خواند، اما همیشه اتفاقی که لای روزنامه ...
برای زنده ماندن عشق، تلاش کن!
ساخته بود. عشق بی قید و شرط در چند قدمی ام صورت زیبای خود را به من نشان داده بود. آن چنان تحت تاثیر این صحنه قرار گرفته بودم که نفهمیدم چه طور اما بی اختیار پرسیدم: " وای خدای من چه قدر زیبا! شما چند ساله ازدواج کرده اید؟ " مرد جوان بدون رها کردن دست همسرش با لبخند گفت: " دوازده سال. " پرسیدم: " چند ماه از هم دور بودید؟ " دو روز تمام! چی؟ فقط دو روز؟ ...
جنایت های تلگرامی
اصرارهایش جنایتی را رقم زد. پسر جوان پس از دستگیری گفت: با ساغر در تلگرام دوست شدم و رابطه مان ادامه داشت تا این که تصمیم به ازدواج گرفتم و از ساغر خواستگاری کردم. بعد از خواستگاری رفتارش تغییر کرد و عصبی شد. دیگر رفتارش قابل تحمل نبود و سر هر موضوعی دعوا راه می انداخت. به همین دلیل به او گفتم پشیمان شده ام، اما او دست بردار نبود و یک روز عصبانی شده و خفه اش کردم. بخشش قاتل تلگرامی ...
تجاوز وحشیانه به دختر 7 ساله در نیشابور+عکس
به گزارش گیل خبر، بیست و پنجم شهریور سال جاری یک خانواده تهرانی خبر گمشدن مشکوک دختر بچه شان را به نام کیانا 7 ساله را به ماموران آگاهی نیشابور اطلاع دادند. پدر کیانا به ماموران آگاهی گفت: برای سر زدن به خانواده ام به همراه یک پسر و دو دخترم به نیشابور سفر کردیم. بعد از اینکه به ملاقات پدر و مادرم رفتم به اصرار آنها شب را در خانه پدرم به همراه خانواده ام خوابیدیم .صبح فردای آن روز که از ...
قول های شب خواستگاری
خانمی 26 ساله که به دلیل شدت گرفتن اختلافات با همسرش به منزل پدرش رفته و به خاطر تردیدی که برای بازگشت مجدد به زندگی با همسرش داشت به مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان اصفهان مراجعه کرده بود، گفت: حدود پنج سال از زندگی مشترکمان می گذرد، دوماه بعد از عروسی متوجه مصرف سیگار و تریاک توسط همسرم شدم، چون فکر می کردم مرا دوست دارد و اعتیادش را ترک می کند به پایش نشستم و تحمل کردم، اما هرچه که از ...
محمود در اولین قرار مرا باردار کرد / او می گوید بچه برای من نیست
و قصد ازدواج دارد. وی افزود:از مریم شنیدم محمود عکس من را در گوشی او دیده و خواسته با من آشنا شود تا به خواستگاری ام بیاید ابتدا به شوخی گرفتم اما مریم مدام از محمود تعریف می کرد تا اینکه قرار شد من به شرکت محمود رفته و با او ملاقاتی داشته باشم. تصمیم گرفتم اگر مرد خوبی بود با او ازدواج کنم آنروز با مریم تا جلوی در شرکت رفتم و او پیشنهاد داد از من جدا شود تا من و محمود راحت تر باشیم ...
ماجرای عجیب مرد مسیحی و خبر دادن امام از فرزند شیعه او
را از خداوند به صد دینار خریده ام و آن صد دینار را برداشته ام تا به امام هادی علیه السلام بدهم. پدرم گفت: در این مورد، موفق شده ای. آن مرد نصرانی نزد متوکل رفت و پس از اندک مدتی، نزد ما آمد در حالی که شاد و خوشحال بود، پدرم به او گفت: ماجرای خود را به من بگو. او گفت: به شهر سامرا رفتم، که قبلاً هرگز به این شهر نرفته بودم، به خانه ای وارد شدم، با خود گفتم بهتر این است که نخست قبل از ...
روی وصیت نامه اش می نوشت باطل شد، از شهادت خبری نیست
.... همان جا دیدمش؛ البته آن روز هنوز خیلی بچه بودم. دیگر ندیدمش تا قضیه فتح خرمشهر. با خواهرم از کوچه رد می شدم که او را با پای گچ گرفته دیدیم. خودش گفته بود: صدام آبگوشت می خواسته، گوشت نداشته، ماهیچه پای حسن را برداشته! . خواهرم رفته بود جلوی در خانه شان تا از او دعوت کند برای سخنرانی به مدرسه مان بیاید؛ اما او قبول نکرده بود و گفته بود من به مدرسه ی دخترانه نمی آیم. ما از ...
حرف های عروس و دامادی که در حیاط زندان به عقد هم درآمدند
کسی نبود که پا در میانی کند . واقعاً اوضاع و احوال بدی داشتیم . یک شب هایی آنقدر خسته و در مانده می شدم که گریه کردن هم دیگر فایده ای نداشت . امیر بود اما کاری از دستش بر نمی آمد . همه ازدواج می کنند خوشبخت می شوند من ازدواج کرده بودم و علاوه بر بد بختی های خودم باید بار یک آدم دیگر را هم به دوش می کشیدم . همه درها هم بسته بود . به کسی هم نمی توانستم گله کنم خودم قبول کرده بودم . خودم ...
دختر 16 ساله ام را به بردگی گرفتند !!!
پیام فرستاد و پرسید چرا این همه پست های ناراحت کننده در گروه می فرستم. همین باعث آشنایی ما و درد دل کردن من با او شد. به او گفتم پدرم مرد سختگیری است و او وسوسه ام کرد که فرار کنم و نزد او بروم. می گفت که خوشبختم می کند و من هم وسایلم را برداشتم و از خانه فرار کردم. در آنجا پسر موردعلاقه ام مرا در اختیار 2نفر از دوستانش قرار داد و آنها در ازای جایی که به من در کرج برای خواب داده بودند، مجبورم می ...
چند روزی در خانه نبودم / وقتی به خانه برگشتم از دیدن پسر جوان در آپارتمانم شوکه شدم
و به ناچار به کلانتری آمدم تا.. فردا 110 عاشق دوست مادرم شدم / نیمه شب به اتاق خوابش رفتم + عکس با یک اشتباه کارهای کثیفم برای شوهرم رو شد / در چشم برهم زدنی طلاقم داد ماجرای مرد بی غیرتی که زنش را به حراج گذاشت ! +عکس جزئیات حادثه مرگبار برای دوچرخه سوار ایرانی + تصویر دلخراش لحظه حادثه کار زشت و غیر انسانی پسر جوان با خواهرش در خانه به همسرم مشکوک شده بودم / نیمه شب با گام های آهسته به اتاق خوابش رفتم ...
پدر کشی در یافت آباد
علاقه مند شدم ؛ موضوع را با اعضای خانواده در میان گذاشتم اما پدرم با این موضوع به شدت مخالفت کرد و همین موضوع سرآغاز اختلاف من با او شد بگونه ای که از حدود دو ماه پیش من دیگر شب ها به خانه نمی رفتم و شب ها پس از پایان کار در همان کارگاه خیاطی می ماندم . متهم در خصوص انگیزه خود برای آتش زدن خودرو 206 گفت: پس از گذشت مدتی، پدرم اقدام به گرفتن خودرو 206 شخصی ام از من کرد و این در حالی بود ...
تکلیف جهیزیه ام چه می شود؟
کلاس می شوم و زودتر از بقیه کلاس ها را ترک می کنم. فاطمه آنقدر برایم مورد اعتماد به نظر آمد که سیر تا پیاز زندگی ام را برایش تعریف کردم. برایش از روزهایی گفتم که پدرم من و مادرم را در خانه حبس می کرد که از خانه بیرون نرویم، از خماری های پدرم، از روزهایی که من برایش مواد می گرفتم، از فرار من و مادرم از خانه و... وقتی تعجب را در صورتم می بیند، لبخندی می زند و می گوید: شاید داستان من به نظر شما ...
شوهر بی رحم به خاطر نیاوردن جهیزیه، بینی همسرش را برید (عکس +16)
) جهیزیه از خانواده عروس داشت که با وصول نشدن آن از طرف خانواده دختر با اذیت های مداوم خود همسرش را به ستوه آورده بود. کاملش گفت: من مکرر به او گفتم که پدرم بسیار فقیر است و توانایی پرداخت آن مقدار پول را ندارد اما او دست بردار نبود و اصلا به حرف هایم گوش نمی داد و به جای ان هر روز تهدیدم می کرد که بینی مرا خواهد برید. اذیت ها و کتک های او چند سال ادامه داشت. او مرا با کمربند و چوب می زد و ...