سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگو با وحید رهبانی، شش سال بعد از نمایش هدا گابلر
های مستهجن متهم کرده بود. فکر می کنید نخستین واکنشم به این اتهام ها چه بود؟ به خودم گفتم: شاید هیپنوتیزم شده بودم و این کارها را انجام داده ام و خودم خبر ندارم. بابا! طرف نماینده مجلس است، لابد یک چیزی می داند. اگر اتهام زدن به همین راحتی باشد که خب اتفاق می افتد. چه فردی مناسب است؟ همانکه سرش از همه پایین تر است و صدایش درنمی آید. توجه داشته باشید اینها نخستین گفت وگوهای من بعد از آن شش سال است. شش ...
بهاره رهنما و جنجال هایش
... ببینید من مردان خوبی مثل پدرم و دایی هایم در زندگی داشتم که خیلی فرهنگی بودند و هستند و به من اعتمادبه نفس دادند. اما از زمانی که وارد جامعه شدم، فکر کردم چرا؟ مثلا در حوزه کار خودم چرا زنان کارگردان کمتر امکان کار کردن دارند؟ من فکر کردم همه زنان جامعه مثل خواهران من هستند و دختران جامعه نیز مثل دختر خودم. گاهی این برچسب به چنین فعالیت هایی زده می شود که می خواهد شوآف کند و خودش ...
امیدوارم امریکایی ها، روس ها را در بازی که سهم کمتری به ایران داده شود قرار ندهند / این دو قدرت با ...
که در این مقطع و در این دنیای امروزی جان خود را کف دست خود گذاشتند می بوسم. بعد از جنگ همه ما بر سر خانه و زندگی خود برگشتیم. ولی آقای قاسم سلیمانی باوجود این که الان 27 سال از جنگ می گذرد همواره در میدان جهاد هستند، یعنی 38 سال است که همواره در میدان جهاد و شهادت بوده اند. می گویند پوتین هایشان را درنیاورده اند و این خیلی روحیه می خواهد 38 سال عمر زیادی است. این ...
دختر پرسپولیسی: باز هم به استادیوم میروم
خیلی سریع رد می شوم تا خیلی به چشم نیایم. کجای استادیوم می نشینی؟ طبقه دوم. برایم خیلی بهتر است. هم راحت تر بازی را می بینم و اینکه کمتر دیده می شوم. خودت هم فوتبال بازی می کنی؟ بچه که بودم با پسرها بازی می کردم ولی بزرگتر که شدم دیگر بازی نکردم. با این همه تیم فوتبال بانوان چرا نخواسته حرفه ای بازی کنی؟ دوست نداشتم رشته ورزشی ام ...
هم قدم با شیطان
مشکل قانونی دارد. رفتن و عذاب نبودن و دوری اش مادرم را فلج کرد. خیلی لطف می کرد هر چند وقت یک بار پول ناچیزی می فرستاد که خرج دوا و درمان مادرم می شد. خودم هم که نمی توانستم کار کنم، چون پرستاری از مادرم تمام وقتم را گرفته بود. دو سال قبل با امیر آشنا شدم. یک روز که مادرم را به دکتر برده بودم موقع برگشت سوار خودروی امیر شدم. بین راه مادرم طبق معمول شروع به درد دل کرد. وقتی مادرم از ...
رویا، رویاهایم را بر باد داد
امیدوار است رضایت اولیا دم را کسب کند. چند وقت است دستگیری شده ای؟ حدود یک سال. چند روز بعد از قتل؟ سه روز. چه کسی را کشتی؟ برادر دختر مورد علاقه ام را. چرا؟ فریب خوردم. چه کسی فریبت داد؟ خواهر مقتول. حالا چرا فریب؟ او به من گفت برادرش معتاد است و او را آزار و اذیت می ...
همه می دانستند اعتیاد دارم، جز خودم!
ساعت شش صبح تا سه صبح یک کله کار می کردم و شاید بعد از ظهرها یکی دو ساعت می خوابیدم. همیشه مواد دم دستم بود. اما یک شب که تمام شد، تازه فهمیدم بدون مواد نمی توانم کار کنم. اینجا بود که برای اولین بار خماری را تجربه کردم. آبریزش بینی، کمر درد و دست و پا درد امانم را بریده بود. بی حوصله و عصبی بودم. حال بدی داشتم و نمی دانستم چه کنم. روبه روی سوپر چند کارگر بودند که کار می کردند. وقتی رد می شدم، حس می ...
تکلیفی که امام برای آیت الله خامنه ای تعیین کرد/ رجزخوانی رهبر انقلاب برای صدام + تصاویر
.... این را عقیده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اینها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همین ها را هرچی می توانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید. همان هواپیماهای اف 5 و اف 4 و اف 14 و اینهائی که قرار بود بعد از پنج شش روز به کلی از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائی ما کار میکند! بیست و نُه سال از سال 59 میگذرد، هنوز دارند کار میکنند! (5) *آتش ...
برای خط مقدم از خوشحالی آرام و قرار نداشتیم/با تمام وجود حاضرم برای دفاع از وطنم و به عشق رهبرم جان دهم
اردن مسلط شدم. زمانی که سوت جنگ به صدا در آمد و رژیم بعث عراق جنگ را علیه جمهوری اسلامی آغاز کرد شما کجا بودید و کمی از حال و هوای آن روزها برایمان بگویید؟ من در کویت مشغول کار بودم و بعد از ده سال دوری از خانوداه به شهرم اهرم برگشتم که سال 1362 در زمان جنگ بود، بعد از دو ماه که از سفر برگشته بودم ازدواج کردم. زمانی که در خارج مشغول کار بودم (اگر دروغ بگوییم پیش خداوند ...
کاهش سن اعتیاد در فارس به 14 سال/ وقتی اعتبار ناکافی دست مدارس را در آموزش های پیشگیرانه می بندد
وقت فکر نمی کرده روزی به جایی برسد که معتاد شود و همه فکر و ذکرش مواد و تهیه مواد باشد. نه پدرم مصرف کننده بود نه مادرم، حتی دوست ناباب هم نداشتم خودم عامل بدبختی خودم شدم، نوجوان بودم و مغرور خواستم تجربه کنم اما نمی دانستم بعضی تجربه ها خیلی برای آدم گران تمام می شود به قیمت از دست دادن آرزوهایت. سرش را پایین می اندازد انگار دارد به چیزی فکر می کند شاید به آرزوهایی که در نوجوانی ...
بعد از زیارت امام رضا(ع) احساس قدرت می کنم
... یکسال. من با امام رضا(ع) عهد کردم تا زنده ام هر سال و به هر طریقی شده خودم را به مشهدشان برسانم. دلیل این عشق سرشار چیست؟ ائمه(علیهم السلام) نور واحدند ولی زندگی هر یک از ما شیعیان با یکی از ائمه (علیهم السلام) گره بیشتری خورده که درباره من امام رضا(ع)، نقش بسیار تاثیرگذاری داشته اند. امام رضا (ع) لطفشان به من خیلی زیاد بوده است. من وقتی طلبه شدم و برای تحصیل در حوزه ...
از مفقود الاثری که نامش بعد از خبر شهادتش وارد لیست صلیب سرخ شد تا فرمانده ای که بیش از 400 اختراع دارد
بودم آتش دشمن ادامه داشت. نزدیک سحر بود که در حین شلیک آرپی جی از داخل سنگر به سمت دشمن بودم سنگرم مورد هدف خمپاره دشمن قرار گرفت. موج انفجار و چهار ترکش به بدنم اصابت کرد از آن لحظه به بعد دیگر نفهمیدم چه گذشت زمانی که به هوش آمدم متوجه شدم بر اثر اصابت ترکش سه شبانه روز بیهوش و در بیمارستان امام حسین (ع) کرمانشاه بستری شده بودم. مفقود الاثری که بعد 2 سال از خبر شهادتش وارد لیست صلب سرخ ...
زیر گلویش را بوسیدم؛ همانجا ترکش خورد و شهید شد
به گزارش پایگاه خبری اجتماعی فارس عرب سردار محمدعلی فلکی، فرمانده تیپ نینوا (ادوات) لشکر 10 سید الشهدا(علیه السلام) در گروه دیدبان ها نوشت: خدمت پیشکسوتان عزیز سلام؛ قصد دارم یکشنبه بعد از ظهر به امامزاده پنج تن لویزان بروم. هم زیارت امامزاده هم زیارت شهید آیت طبایی عقدایی به صرف هندوانه. ساعت 7 عصر هرکی دوست داره بیاد... چند دقیقه به ساعت 7 مانده بود که بر سر مزار شهید سید آیت الله ...
شهادت حُسن ختام خادم بی ادعای مردم
... روزهای آخر ماه صفر مصادف با شهادت حضرت رسول اکرم(ص)، امام حسن(ع) و امام رضا(ع) در مسیر برجک از پشت سر مورد اصابت 24 گلوله قرار گرفت و به همراه یکی از سربازها در بیست و سوم اردیبهشت سال 81 به فیض شهادت نائل آمدند. پدر شهید در این حین خاطره ای از پسرش که یکی از دوستانش نقل می کرد را این گونه گفت که دوست شهید تعریف می کرده که یک روزبه همراه نصرت الله به زیارت قبور شهدا رفتیم در ...
سعید عاکف: پشتیبانی وجود مقدس امام رضا(ع) از رزمندگان مقاومت، انکارناپذیر است
سعید عاکف در سال 92 کتابی با عنوان داستان های شگفت منتشر کرده که شرح خاطرات 8 رزمنده خراسانی دفاع مقدس است. او آثاری هم در حوزه جهان اسلام منتشر کرده مانند کتاب شام برفی که به گفته او اولین اثری است که شرح خاطرات رزمندگان جنگ سوریه است. با این نویسنده در عصر یکی از آخرین روزهای شهریورماه به گفت و گو نشستیم و او به ماجراهایی از عنایت امام رضا(ع) به رزمندگان مجاهد در جهان اسلام اشاره کرد که شنیدنی و خواندنی است.... ته مایه همه ...
عالی و عاشقانه اما با سختی!
دیدم که خبر از دیدار با خانواده شهید قمری را می داد. ادمین کانال شماره تلفنی زیر پیامش نوشته بود. به آن شماره زنگ زدم تا مطمئن شوم دیدار جنبه عمومی دارد. در شب مقرر به آدرس نوشته شده رفتم. خودم را به اولین برادری معرفی کردم که دم در خانه شهید قمری ایستاده بود. اتفاقاً برادر حسنی پور همان آقایی بود که با او تلفنی صحبت کرده بودم. هیئت آن ها رهروان شهادت نام داشت که شانزده سال هر سه شنبه به دیدار ...
بخشش نمی خواهم، اعدامم کنید/قاتل مادر و خواهرش را کشت وجسدشان را آتش زد
که من چه کردم و ناراحت شد و گریه کرد. من هم که کنترل خودم را از دست داده بودم و می دانستم اگر خواهرم زنده بماند، من را لو می دهد و همه چیز را به خانواده ام می گوید، او را هم با جوراب خفه کردم، بعد مجبور شدم اجساد را نابود کنم. متهم که موقع بیان این حرف ها بسیار ناراحت بود، ادامه داد: وضعیت روحی خیلی بدی داشتم؛ مرتب اشتباه می کردم و برای اینکه اشتباه قبلی را پاک کنم اشتباه بزرگ تری مرتکب می ...
ستارگان جاوید آسمان ایثار
بودیم .جزو نیروهای ترابری و پشتیبانی جنگ در ستاد مشترک امداد ودرمان .چند نفر از همرزمانش شهید شده بودند و او می گفت هنوز هم در حسرت شهادت می سوزم. در جبهه سراغ برادر خانمش را که تازه داماد بود می گیرد می گویند : شهید شده است.اکبرآقای فدایی حزن آلود می گوید " پیکرش را خودم به اصفهان می برم " .با آمبولانس مسیر اهواز تا اصفهان را با پیکر" شهید علی اکبر دادخواه" می کوبد و می آید و فردای روز بعد تشییع ...
چرا فقرا می سوزند؟
زیبایی است؟ معصومه با شنیدن حرف های مریم عصبانی می شود: چرا باید ماسک بزنیم؟ مگر این جامعه برای ما چه کرده که ما بخواهیم صورتمان را بپوشانیم؟ وقتی یک روز صبح هم با انرژی از خانه بیرون می آیم، نگاه مردم روزم را ویران می کند. چند بار این جمله را شنیده باشم خوب است؟ تو سعی می کنی مثل ما زندگی کنی اما نمی توانی. ، تو با ما فرق داری. چند سال پیش رابطه عاطفی ام با نامزدم که خیلی هم مرا دوست داشت ...
یک مادر شهید: امضای همسرم را جعل کردم تاپسرم به جبهه برود/خادم الشهدا: فراموشتان نمی کنیم، دعایمان کنید
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، هفته دفاع مقدس یادآور رشادت ها و دلاورمردی های شهدای عزیز و رزمندگان اسلام و جانبازان در دفاع از مرزهای اعتقادی و جغرافیای ایران اسلامی است که بر گردن همه ما دین بزرگی دارند. امروز جامعه بیش از هر زمان دیگری به ترویج فرهنگ ایثار و شهادت نیازمند است و باید این فرهنگ در بین نسل ...
قربانی اسیدپاشی اصفهان: هنوز درد می کشم
انجام شد که از استخوان پا به چشمم پیوند زدند، دید عالی داشتم و با دوربینی که در چشمم گذاشتند، دید یکی از چشم هایم را به طور کامل به دست آوردم. بعد از مهر 93، خیلی ها برای سهیلا آمده اند، مانده اند و با حمایت هایشان دلش را قرص کرده اند. هفت ماه بینایی داشتم ولی به خاطر آلودگی هوا و مشکلاتی که برای ویزا پیش آمد، مخاط دهانم که باید روی چشم قرار می گرفت، از بین رفته بود و مجبور شدم دوباره به ...
مدرسه کابوس شب هایم بود/ در روز اول از معلمم یک جلد قران هدیه گرفتم / مدرسه را با فرار آغاز کردم
و با دیدن ان یاد روزهای زیبا و پرخاطره مدرسه برایم زنده می شود. شعرهایم از ذهنم پرید "فاطمه بهرک خبرنگار زابل" : من همیشه دوست داشتم زودتر به مدرسه بروم و در واقع برای ان روز لحظه شماری میکردم و در اولین روز تحصیلم نیز ذوق زیادی برای رفتن به مدرسه داشتم و همه چیز برام جذاب و جالب بود بعد اینکه رفتیم توی کلاس نشستیم معلمم گفت بیایید شعر بخونید اولین کسی ک دست بلند کرد من بودم ...
روایت زیبای مدیرکل کهگیلویه و بویراحمد از یک مکالمه تلفنی
. در آن عملیات و در تاریخ 19 اردیبهشت 1361 از ناحیه فک و گردن بر اثر اصابت گلوله مجروح شدم گلوله ی برگشت خورده ای که تا نزدیک نخاع ناحیه گردنی ام پیش رفت . اگر چه هوش و حواس خود را داشتم ولی در وضعیت خطرناکی بودم و هر آن احتمال قطع نخاع از ناحیه گردن وجود داشت لذا به صورت اورژانسی به بیمارستان امیر اعلم تهران و از آنجا به بیمارستان سینا منتقل شدم و در نهایت در بیمارستان خصوصی مهر تهران گلوله از ...
تعابیر اعجاب انگیز میرزای نائینی در وصف میرزای اصفهانی
. میرزای اصفهانی در آن ایام به موازات تلاش های علمی، به بُعد عملی و اخلاقی خود نیز ادامه می دهد و درجات سیر و سلوک را نزد استادانی مانند: آقا سید احمد کربلایی به خوبی می گذراند. * دست از طلب ندارم تا کام دل برآید کم کم پژوهش در فلسفه ، وی را به سوی عرفان کشانده و در باب عرفان هم به بالاترین مرحله آن دست یافت. اما با همه این ها، دلش آرام نگرفت و اضطراب درونی اش روز به روز بیشتر ...
هیچ گاه از شهرت لذت نبرده ام
صحنه ها را کشف و شهود و دکوپاژ کنیم. انرژی زیادی هم آنجا صرف شد. بعد از آن بلافاصله سر فیلم برداری برادرم خسرو رفتم. نقش پرفشاری را در آن کار برعهده داشتم که به هر صورت باید از کار در می آمد. آقای فرهادی کلید زدن فروشنده را به خاطر ما ده روز به تعویق انداخت. وقتی کار تمام شد فردا صبحش من سر فیلم برداری فروشنده بودم و با خستگی و کوفتگی وارد کار شدم، حتی یک جاهایی غر زدم چون واقعا خسته ...
رضا ایرانمنش: پشیمان نشدم، نمی شوم و نخواهم شد
کسی ندارم. چه کسانی که یک روز در جبهه بودند و چه کسانی که چیزی در حدود ده سال در جنگ بودند. مظلوم واقع شدند چرا که حتی کمترین کاری که می شد برای آنها کرد این بود که داستان رفتنشان، رشادتشان، جنگیدنشان، مجروح شدنشان، اسیرشدنشان و شهید شدنشان را برای نسل های بعد عنوان کرد، اما خیلی از جوانان نسل امروز هنوز خیلی چیزها را نمی دانند ، گفتم ده سال و حتی بیش از ده سال جنگ. خیلی ها فکر می کنند ما هشت سال ...
همراه با خاطرات صدرالحفاظ حرم رضوی/ بر سختی کسب حلال سال ها صبر کردم
...: سه نفر از فرزندان پدرم قاری قرآن شد ند. به خاطر زیاد شنیدن نوارهای قرآنم، برادرم جواد که حدود پنج سال بیشتر نداشت آن زمان نوار عبدالباسط گوش می داد و در هفت سالگی رسماً پای نوار مصطفی اسماعیل می نشست، برادر دیگرم، مجتبی نیز همین طور بود و هم اکنون کارشناس مسئول مرکز آموزش نخبگان جامعه قاریان قرآن مشهد است. میوه تربیت قرآنی و لقمه حلال مؤذن حرم امام رضا(ع) سرّ این توفیقات را رشد ...
آنقدر چنگ زدند تا شیمیایی شدند
... او با صدایی بغض آلود ادامه می داد: برادرم در عملیات بیت المقدس شهید شد. اولین بار که دیدیمش خیلی برایم غم انگیز بود و بعد از سالیان سال هیچ وقت نتوانستم فراموشش کنم زیرا در اولین دیدار صورتش پر از خاک بود، ریش هایش خونی و با خاک آغشته شده بود. دستانش خمپاره خورده و مشتی خاک داشت. این صحنه برایم خیلی ناراحت کننده بود. فردا که برای تشییع آماده اش کرده و با گلاب شسته بودند، خیلی تصویری آرام و ...
حسرت های یک مادر
گزارش یک دیدارشورانگیز آماده شده بودم اما وقتی چند جمله ای از سخنان زن رنجورشنیدم ناخواسته دست به قلم شدم تا روایت روزگار سخت او و مادرش را بنویسم. برای شادی روح مادرم، دنبال برادرم می گردم سناریوی زندگی زن درست مانند فیلم های قدیمی بود و چون صورت مهربانش شنونده را جذب خود می کرد، همگی سراپا گوش شده بودیم و قصه تلخ راوی را در ذهنمان به تصویر می کشیدیم. زن قصه را از زندگی ...
می توانید مرا ببینید اما فقط در کنسرت!
امروز باری همه طرفدارانش اهمیت زیادی داشته چهره اش بوده. چهره ای که در تمام این سال ها از مخاطبانش پنهان نگه داشته و توجیه اش هم این است هنر تنها به خاطر هنر اهمیت دارد و دوست ندارد چهره اش در اولویت قرار بگیرد. اگرچه خیلی ها اعتقاد دارند که او با پنهان ماندنش تنها سعی بر این داشته که شهرت بیشتری به دست بیاورد اما به گفته خودش تا امروز بیشتر از اینکه سودی از این ماجرا ببرد، ضرر کرده ...