سایر منابع:
سایر خبرها
مادری که در شهادت پسرش نقل و شیرینی پخش کرد+عکس
ابتدایی را در روستای شعبان پشت سر گذاشت و بعد از جابه جایی به شهر بجنورد در نزدیکی منزل در حیاط خانه ای که معلمی تدریس داشت، مشغول به تحصیل شد و پایه پنجم ابتدایی را در مدرسه شهید رجائی بود. پایه اول راهنمایی را که تمام کرد به جبهه رفت و بعد از سه ماه برگشت، ظاهرا سالم بود ولی تعدادی ترکش در بدنش جا خوش کرده بود. در زمان برگشت وقتی وارد منزل شد، بوی خون شدید فضا را پر کرد، خاله ...
قتل همکلاسی ابتدایی به خاطر همسر
ماشینش شدم. او در راه یک دست خط به من داد که رویش نوشته بود حتما بعد از طلاق به خواستگاری ام می آید. همین طور که رانندگی می کرد، مرا به چیتگر برد. در راه، شوهرم (متهم) دوبار زنگ زد و با عصبانیت پرسید کجایی. آن زمان پیش مقتول نشسته بودم. دست و پایم را گم کردم و گفتم پیش وسایل بازی پارک هستیم. خودش را رساند و با پیاده شدن مقتول از ماشین، با او درگیر شد. ابتدا مقتول چاقویش را بیرون آورد. من از دور دیدم ...
حسینعلی عاشق امام بود/ برای دفاع از ناموس و وطن راضی به رفتنش شدم
گروه استانی " تیتریک " به نقل از البرزبانو ؛ شهید حسینعلی عنایتی در سال 1343 در هشتگرد کرج به دنیا آمده است که همزمان با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه اعزام و در عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار به شهادت رسید و پیکر این شهید بزرگوار در امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شده است. پدر شهید در این خصوص می گوید: شش ماهه بود که به دلیل مشغله های کاری به مشهد مقدس نقل مکان کردیم و مدت هفت سال در آن شهر ...
هیچکاک ، مردی که زیاد می دانست! (1)
او نبود. پیتر باگدانوویچ : شنیده ام که پدرتان سال ها پیش شما را به زندان انداخته بود. آیا فکر می کنید این موضوع تاثیری در پیشرفت شما داشته است؟ آلفرد هیچکاک : ممکن است. فکر کنم 5 سالم بود که مرا با یک کاغذ یادداشت به کلانتری فرستاد، رییس کلانتری نامه را خواند و بلافاصله مرا به سلول برد و در را برای 5 دقیقه قفل کرد. بعد بیرونم آورد و گفت: با بچه های شیطان این کار را می کنیم ...
بنیاد در آینه مطبوعات
، البته حق هم داشتند شاید اگر می دانستم عشق و عاطفه ام مانع رفتنشان می شد. روزهای عید سال 61 بود و من هنگام دید و بازدید متوجه شدم همسرم از اعضای فامیل حلالیت می طلبد. به خانه که آمدیم پرسیدم: مگر کجا می خواهی بروی؟ گفت: جبهه، گفتم مرا با دو بچه 2 و 3 ساله می خواهی رها کنی و بروی. او هم مثل محمدجواد گفت: اولا من شما را به خدا سپردم و او از شما مراقبت می کند، ثانیا ناراحت نباش بعد از یک ماه بر می گردم و ...
عباس دانشجوی واقعی پیرو خط امام بود/ قرار گذاشته بودیم که با هم شهید بشویم
تهیه شیر بچه همین طور. مرحومین پدر و مادر عباس تا وقتی که با آنها بودیم و مرحوم پدرم و برادر و مادرم به من کمک زیادی کردند، خدا خیرشان دهد. اما سال بعد از آن خانه جابجا شدیم. *آن زمان شهید ورامینی به کاری مشغول بودند؟ در لانه جاسوسی مشغول به فعالیت بود. از خانه پدرشان که اسباب کشی کردیم به یک آپارتمان 50 متری نوساز در خیابان جردن که موقتا در اختیار ایشان قرار گرفته بود، نقل ...
حتی یک بار به همسرش دستور نداد
از خانه ی او و برادرش سید اسماعیل وجود داشت که به نوبت آن را می پوشیدند و هر کدام که می خواست از منزل خارج شود آن را می پوشید و دیگری به اجبار در منزل می ماند؛ لباسی که از برای سید اسماعیل کوتاه بود و برای او بلند و وقتی آن را می پوشید، روی زمین کشیده می شد! برای همین او لباس را با دستانش بالا می گرفت و راه می رفت. سال ها بعد وقتی همسرش این ماجرا را شنید، از او پرسید آن وضعیت، یک حالت استثنایی ...
200 امضای بهارستانی پای تقدیرنامه ظریف
روز نو : در حالی که محمدجواد ظریف و همکارانش در تیم مذاکره کننده هسته ای در سه سال گذشته هم در دوران مجلس نهم و هم در دوره مجلس (به واسطه حضور برخی دلواپسان) روزگار سختی را سپری کردند، روز گذشته اعلام شد که نمایندگان مجلس دهم نامه ای را امضا کردند که از ظریف و همکارانش تقدیر کرده اند، تقدیرنامه ای که امضای 200نفر از نمایندگان در پای آن حک شده است. هنوز خاطره تهدید رئیس سازمان ...
ناگفته هایی از تسخیر لانه جاسوسی
، در این زمان کودتایی طراحی می کنند این کودتا که به خاطر پیوستن نیروی هوایی به انقلاب یک ماه زودتر انجام می شود قرار بود با نام رمز کورتاژ در شب 22 بهمن روی دهد که با حضور مردم در خیابان ها این امر میسر نشد و همه آن ها دستگیر می شوند و آن ها را به حضور امام می رسانند که با دستور امام همه آن ها آزاد می شوند. آمریکایی ها بعد انقلاب شروع کردند به توطئه های گوناگون در کردستان در ترکمان صحرا در ...
همسرم اصلاً غیرت نداشت / او مرا به کارهای کثیفی وادار می کرد
انجام دهم. سر همین کارهایش از او متنفر شدم. از من می خواست دزدی کنم یا با مردان دیگر رابطه داشته باشم. اما هیچ وقت تن به این کارهای کثیف ندادم. چند سال با هم زندگی کردیم و بعد هم جدا شدیم و دوباره برگشتم به خانه پدری ام. خیلی نگذشت که دوباره ازدواج کردم. شوهرم با این که مرد خوبی بود، اما او هم مواد می کشید. می گفت من از روی عشق و حال می کشم و هیچ وقت معتاد نمی شوم. مرفین که به موادش اضافه شد، من ...
مبانی کلامی - القاعده - در تکفیر و کشتار مسلمانان
القاعده به منظور آگاهی بخشی بیشتر در این زمینه به اجمال بیان می شود و نقد تفصیلی آنها به مجال دیگری موکول می شود. سیر تاریخی و تحول فکری القاعدہ نام گذاری گروهی به نام القاعده و شکل گیری آن به عنوان جریان کلامی مستقل، (4) به طور مشخص به جریانی به نام عرب- افغان ها در دوران جهاد افغانستان با ارتش سرخ شوروی در حدود سه دهه پیش (سال 1358-1367 ه. ش.) مربوط می شود. حضور مستقیم برخی ...
عکس دو نفره خانم بازیگر ایرانی و همسر خلبانش در کابین هواپیما +عکس
بود و اطلاعات پرواز هم جواب درستی نمی داد. حالم خیلی بعد بود. وقتی بعد از نیم ساعت شماره اش را روی گوشی دیدم، فقط گفتم خدا را شکر. بعد با هم صحبت کردیم و گفت که ما در حال استارت زدن بودیم که آن هواپیما جلوی ما به زمین خورد و ما مجبور دیم صبر کنیم و اتفاقات دیگر. خیلی ناراحت شدم که آن همه عزیز از بین رفت. همکاران زیادی را از دست داد و کاپیتان آن هواپیما استاد بهنام بد و اما خب از سوی ...
امویان در آینه پندار و کردار ابوحنیفه
سرویس اندیشه جوان ایرانی به نقل از راسخون ؛ بخش مقالات دینی: نویسنده: علی اکبر شریفی چکیده در مقاله حاضر، با روش توصیفی- تحلیلی در پی آنیم که ابعاد گوناگون نظری و عملی مواضع ابوحنیفه را در رویارویی با امویان معرفی کنیم. (1) در بعد نظری، ابو حنیفه خلافت سلسله اموی را از بنیاد نامشروع می داند و معاویه (نخستین خلیفه و پایه گذار آن) را باغی و ناحق می خواند. در بعد ...
شهید علمدار واسطه ازدواج من و عبدالمهدی شد!
برگردیم انگار منتظر آمدن مسافر کربلا هستند، اما من مخالفت کردم و گفتم ما که تا اینجا آمده ایم خب برویم و برای 10 دقیقه هم که شده مادر شهید را زیارت کنیم. رفته بودند و سراغ مادر شهید علمدار را گرفته و خواسته بودند تا 10 دقیقه ای مهمان خانه شوند. مادر شهید علمدار با دیدن بچه ها و همسرم گریه کرده و گفته بود من سه روز پیش با بچه ها و عروس ها بلیت گرفتیم تا به مشهد برویم. سید مجتبی به خواب من آمد و گفت که ...
5 قلوها مهمان برنامه علی ضیاء +تصاویر
) پس از اینکه نتوانسته آب بیاورد، اظهار شرمندگی کرده. من همان موقع متوسل به حضرت ابوالفضل شدم و گفتم من 7 ماه است می روم و می آیم نگذار شرمنده شوم. مهدی زاده در پایان تصریح کرد: همسرم به من می گوید ایران به تو افتخار می کند، امامن به او می گویم من به تو افتخار می کنم تو قهرمان هستی. البته اگر استقلالی شود که چه بهتر! دشواری های داشتن 5 قلو! در ادامه مادر و پدر پنج ...
حکایت شهیدی که می دانست موعد شهادت او محرم است
خبرگزاری فارس – حسن شیخ حائری: فروردین ماه سال 1341 بود که در خانواده امینی بیات در یکی از روستاهای ساوه، نوزادی به دنیا آمد که وی را علی اصغر نامیدند؛ فردی که بعدها به عنوان یکی از سرداران استان قم شناخته شد و به درجه رفیع شهادت هم نائل آمد. علی اصغر از همان دوران مدرسه، به مسائل دینی و شرعی مقید بود. نقل است که در کلاس سوم راهنمایی، نسبت به اختلاط دختر و پسر در مدرسه و همچنین اختصاص ...
کرامت الله ایزدپناه شهیدی که از سنگر علم راهی سنگر حماسه شد
این باره می گوید: این دلاور یک سرباز مخلص انقلاب و نظام بود و همواره سیمای وجودش آراسته به انسانیت، صداقت، شجاعت، ایثار و اندیشه های ناب الهی بود. روان بخش صادقی همرزم این شهید اظهار داشت: این معلم شجاع، هنر خوب مردن را با نوشیدن شهد شهادت مشی رهروان راه ایثار کرد. شهید ایزدپناه جزء نخستین دلیرمردانی بود که وارد صحنه های مبارزات انقلابی و با آغاز جنگ راهی جبهه های حق علیه باطل شد و به ...
گفت وگو با آلیشیا ویکاندر ، لاکرافت جدید سینما
بود زیرا نظافتچی ها در آن ساعت مشغول کار می شدند، من هم کارت تیم باله را داشتم که می توانستم هر زمان که می خواهم در صورت باز بودن درهای اصلی وارد مدرسه شوم، من به آپارتمانم برنمی گشتم و مستقیم به مدرسه می رفتم چون با این شیوه حداقل می توانستم 2 ساعت بیشتر بخوابم. کار بسیار سختی بود و در آن دوران معمولا بدن درد داشتم. تام هوپر هنگام فیلمبرداری دختر دانمارکی گفته بود که یکی از حسن های شما ...
نگاه خدا را در هر قسمت از زندگی مان می بینم
جامانده ام. دوبار برای رفتن به جبهه اقدام می کند که پدرشان ممانعت می کند و او را از مینی بوس به خانه می برد. بار سوم زیر صندلی ها قایم می شود و برای عملیات مرصاد به جبهه می رود. خودش تعریف می کرد که چون دوره ای ندیده بوده به او پیشنهاد می دهند سقا شود. برای همین کار هم مسیری طولانی را می رفته و آب می آورده. می گفت دو بار مسیر را برای آوردن آب طی کردم ولی بار سوم به فرمانده گفتم خسته شدم و کمی به من ...
بنیاد در آینه مطبوعات
: چندبار مرخصی آمد و برگشت اما اواخر اسفند66 در بمباران شیمیایی شهر حلبچه به شهادت رسید و پیکرش را فروردین67 به مشهد آوردند. بعد میرود سراغ خوابی که قبل از شهادت فرزندش دیده بوده؛ خواب دیده بودم قاسم با لباس سفید توی خانه نشسته و خیلی سرحال است. میدانستم در خط مقدم است. خندیدم و گفتم چقدر منطقه به تو ساخته است. از آن روز به دلم افتاده بود که او شهید میشود. بعداز این خواب حس دیگری داشتم ...
گفتگویی خواندنی با همسر سرلشکر رودسری ارتش، شهید قنبر قنبرزاده
به روزهای خوش ختم نشد. بهار آن سال همسر شهید امیرهوشنگ قنبرزاده باردار بود و خانه شهید قنبر قنبر زاده، بعد از سال ها سکوت و غم، میزبان یک نوزاد تا شاید او جای خالی پدربزرگ شوخ طبع و مهربان را برای خانواده پر کند. آن روزها همه در تدارک خرید لوازم سیسمونی بودند. مادر اشاره ای به آن روزها می کند و می گوید: همسر امیرهوشنگ پا به ماه بود. او به خاطر مشغله زیاد وقت زیادی برای خرید لوازم بچه نداشت و من و ...
جلسه توضیح شهردار درشورا
سوال می کنم که آبرو و حیثیت از چه جنسی است و من به دادستان تهران آخرین پیام های مردم در تلگرام و اینستاگرام را نشان دادم. او همچنین گفت: من به پدر یاشار گفتم که مادر من در یک خانه 50 متری در امامزاده داوود مستاجر است و مسوول دفتر حکیمی پور نیز شاهد این موضوع است. به من و خانواده من رحم کنید، شما من را نزدید بلکه شما عقبه جامعه ایثارگران را زده اید. به من می گویند شما جبهه رفته اید که با رانت ...
باید کار ریشه ای و اساسی کرد
هم دارند ؟ 4 فرزند دارم دو پسر و دو دختر. خیر فعالیت ورزشی ندارند - شغل فعلی شما ؟ بازنشسته و فعلا بیکارم. وضعیت شغلی در مدت عمر 57 ساله، بعد از پیروزی انقلاب عضو کمیته انقلاب و با تشکیل سپاه پاسداران عضو نیروی ویژه سپاه و فرمانده پایگاه شهید دیلمی و با شروع جنگ تحمیلی حضور در جبهه و فرمانده گردان عاشورا و پس از آن 4 سال خدمت به خانواده معظم شهدا و ایثارگران در ...
گفتگو با خانم جوانی که پس از تصادفی عجیب در مشهد، چند کیلومتر بر روی زمین کشیده شد و زنده ماند؛ گزارشی ...
100متر بعد از شما، زیرگذر بوده. چرا از زیرگذر استفاده نکردید؟ فاصله زیرگذر کمی دور است. راهی هم نبود تا خانه بابا و با خودم گفتم رد می شوم. قبلا هم این کار را انجام داده بودید؟ نه، چون آن نقطه عابر پیاده زیاد رد نمی شود،همیشه پدرم می آید دنبالم که با ایشان از زیرگذر رد می شویم. البته زیرگذرهای آن منطقه کمی خلوت است و خانم ها می ترسند تنهایی از آنجا رد شوند. ...
صدو سی و سومین شماره ماهنامه شاهد یاران منتشر شد
به گزارش ایسنا،شماره 133 ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران ویژه آبان ماه 1395 با پرونده ای درباره یادمان سردار شهید حسن طهرانی مقدم و با گفتار و آثاری از محسن رضایی، سردار غلامعلی رشید، سردار مصطفی ایزدی، سردار امیرعلی حاجی زاده، سردار حمیدرضا مقدم فر، محمد جعفری، حجت الاسلام و المسلمین ایوب حسن زاده، سردار علی شمشیری، سردار محمدرضا نامی، سردار احمد حق طلب، سردار محمد طهرانی مقدم، فاطمه جلیلی ...
روز رمانتیک شورای شهر
می برد گفت: یاشار مثل پسرم است سه روز پیش از این ماجرا به اتاقم آمد و من را هشیار کرد. روز عید غدیر که مردم به خانه مان می آمدند همسرم که از سادات است گفت بیا سند خانه را بگذاریم و او را بیرون بیاوریم. آبروی من ریخته، این آب رو بود که رفت، آب جو نبود. به پدر یاشار گفتم پسرت 30 روز زندان است من 4 سال زندانی بودم در زندان هایی که مادرم نمی دانست کجاست. پریشب در اینستاگرام پیام مردم را به دادستان ...
میوه انتخابات94 رسید
است که همیشه باید بگویید؛ بگم بگم ها مردند. برچسب فتنه روی صالحی امیری نماینده مردم قم با اشاره به جلسه فراکسیون روحانیون مجلس با سه وزیر پیشنهادی اظهار کرد: بنده ابتدا قصد مخالفت نداشتم حتی به خود وزیر پیشنهادی هم گفتم و یادآور شدم که در دوران فتنه صالحی امیری با هشت نفر دیگر به وزیر اطلاعات وقت (محسنی اژه ای) نامه نوشته اند و این نامه بعد از خطبه های رهبری در تاریخ 29/ 3 /88 ...
پسرم با وجود سن کم لحظه ای در اطاعت از امام زمانش درنگ نکرده بود
...؛ پدرش هم خیلی راضی بود؛ علاقۀ زیادی به درس خواندن داشت کلاس هفتم بود که گفت: شب خواب دیدم که بروم به جبهه؛ گفتم چطوری می خواهی بروی اجازه نمی دهند سن و سالت خیلی کم است؛ می گفت کفشهای بزرگ می پوشم تا قدم بلند شود. مادر شهید ادامه داد: هر چه اصرار می کردیم که سن و سالت کم است و اجازه نمی دهند فقط می گفت: خواب دیدم باید بروم به جبهه؛ کلاس هفتم را که خواند برای آموزش به نیشابور رفت؛ بعد ...
مدالی که بر سینه حسین فهمیده نصب شد منحصر به خود این شهید بزرگوار است
فهمیده گفت: محمد حسین در حال ورود به کلاس اول راهنمایی بود که ما از قم به کرج آمدیم و او یک سال به دبیرستانی در کرج رفت که حالا به اسم محمد حسین نام گذاری شده است. مادر شهید فهمیده در ادامه با ذکر خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: محمد حسین در آن مدرسه یک سال درس خواند و سال دوم را هم رفت اما در مدرسه خیلی فعال بود و برای نقاشی مدرسه و برق کشی و ... به معلم ها کمک می کرد که در سال سوم راهنمایی جنگ ...
بنیاد در آینه مطبوعات
میشدند و از جان و دل فعالیت میکردند. لیلی درجزی که آن دوران با 15سال سن غمخوار و بزرگتر برادر چهارده ساله اش در جبهه بوده، از خاطرات آن روزها برایمان میگوید: پدر و مادرم وقتی خیلی کوچک بودیم، فوت کردند و بدین ترتیب من و برادرم در خانه تنها ماندیم. من پانزده ساله بودم و برادرم چهارده ساله که او هم عزم جنگ کرد و مرا تنها گذاشت. حالا اینجا کنار خانمهای دیگر، درست حس وحال زمان جنگ تحمیلی ...