سایر خبرها
شهید غریب خوزستانی جنگ و صداوسیما / شهیدی که بارها مورد تهمت قرار گرفت+مداحی
دبیرستان مقام اول را برای دومین سال به دست آورد و به عنوان گوینده برتر استان شناخته شد . بعد از پایان تحصیلات به خدمت سربازی اعزام شد و در دوران سربازی ضمن مطالعات متعدد اقدام به نشر افکار خود در پادگان کرد و به همین علت چندین بار توبیخ شد و در جریان پیروزی انقلاب به همراه عده ای از دوستان بنا به دستور امام (ره) پادگان را ترک کرد و به مردم پیوست . هر وقت به غلامرضا می گفتم که آیا خسته نشده ای؟ شش سال ...
دکتر یزدی: هیچ نوع بدیلی برای روحانی نداریم
دیگه رو آقای... ببینید اون سه نفر رو وقتی نوشتند من نبودم توی اون جلسه، حسین خمینی اومد عقب من، منزل پدر من توی همون خیابون عین الدوله، پسر حاج آقا مصطفی؟ بله. گفت بابا می خواد شما بیایید. رفتم دیدم همه نشستند و صحبت و، آقای خمینی از من پرسید این ها کی هستند که می خوان اعدام بکنند؟ گفتم من نمی دونم. خلخالی در حاشیه روزنامه اطلاعات اسامی 23، 24 نفر رو نوشت! آقای ...
به همسرم مشکوک شدم و دوربینی را در اتاق خواب جاسازی کردم/ از دیدن تصویر همه وجودم شکست
اکرم که شوهر دارد شک کرده بودم بویژه وقتی تماس هایشان با من مرموز بود . وی افزود: دوبار هم آثاری از حضور زن غریبه در اتاق خوابم پیدا کردم از این رو یک روز وقتی باز تماس های مرموز آنها تقریبا همزمان با من برقرار شد و به آنها گفتم به خانه مادرم در لواسان می روم دوربینی در اتاقم جاسازی کردم و به لواسان رفتم روز بعد که برگشتم از دیدن تصویر همخوابی کریم با اکرم همه وجودم شکست و کلی گریه ...
کسی که بهشت را دارد، چرا غم و غصه دارد
می خواست و گریه افتاد و من یادش افتادم و گفتم خدایا او را آدم کن و از مروّجین اسلام کن. بالاخره دعایش در نماز شب مستجاب شد و علامه مجلسی دوم پیدا شد که چقدر خدمت به اسلام کرده است. بحارالانوار یعنی کتابخانۀ شیعه. مرادم اینجاست که علامه مجلسیِ اول، سیر و سلوکی است، علاوه بر اینکه از نظر علمی خیلی بالاست، از جمله سیر و سلوکی هاست. می گوید من مشرف شدم به نجف. می خواستم به حرم بروم و دیدم لیاقت ندارم ...
چپی ها می گفتند: نیم رخ تو شبیه لنین است!/ ماجرای گفتگوی تاریخی مسعود رجوی با آیت الله انواری
نگه می داشتیم و آنها ناهار و شام می خوردند. یک بار من شهردار شدم، اما گفتم: من غذا جلوی این روزه خورها نمی گذارم. گفتند: پس تو بشو مسئول شستن دستشوئی ها و توالت ها. من هم این کار را می کردم. یک بار وقتی دستشوئی و توالت را شستم، یکی از چپی ها آمد و ایستاد ادرار کرد و همه جا کثیف شد. من عصبانی شدم و گفتم: منِِ آخوند همه جا را شسته و آب کشیده ام. این چه کاری است می کنی ابله؟ گفت: این ادرار از آب ...
خواندن این داستان آموزنده وزیبا رابه شما پشنهاد میکنم
؛ بالاخره همینجوری راه افتاد. پدر می گفت: دیدی گفتم میشه روش حساب کرد دستمو محکم می گیره.. زنش از اداره آمده بود و داشت برای شام آشپزی می کرد؛ لبخندی زد و به هردو نگاه کرد. پدر گفت ای جانم! خسته شدم بگذار دراز بکشم؛ آهان حالا چاقالو بیا روی شکمم...و اول یک پایش را خم می کرد بعد آن یکی پا را خیلی با احتیاط صاف دراز میکرد و می نشست و بعد دراز می کشید و بچه را میگذاشت روی شکمش و بازی می کردند ...
آمریکا عاشق برجام است و آن را پاره نمی کند/زمان مذاکره با تیم مذاکره کننده در ارتباط بودم/ پاره کردن ...
گفتم در انتخاباتی که شما رئیس جمهور شدید، من هم کاندیدا بودم و اگر رد صلاحیت نمی شدم، من الان جای شما نشسته بودم. احمدی نژاد هم شروع به خنده کرد. وقتی شروع به مسخره کردن کرد، گفتم این بار من را تأیید کنید تا ببینید که این بار رئیس جمهور می شوم یا نه. او هم به خنده و شوخی گرفت. احمدی نژاد از من پرسید به ایران می آیی، گفتم 8 سال است که نیامده ام. به او گفتم نمی توانم به ایران بیایم؛ چراکه گفته اند ...
ناگفته های برادرزاده بازرگان از استعفا
.... به احتمال زیاد همه یا بیشتر اعضای دولت هم از متن آن خبر داشتند. در قم چه گذشت؟ روز 14 یا 15 آبان بود، این بار برخلاف دفعه قبل وقتی به آنجا رفتم، کسی منتظر من نبود؛ یعنی هماهنگ نشده بود، چون دیگر روابط سابق هم وجود نداشت. اگر درست به خاطر داشته باشم، آقای مهندس توسلی با جمعی از مدیران شهرداری تهران به آنجا آمده بودند تا با امام ملاقات کنند. دکتر صادق طباطبایی هم من ...
ماجرای عشقِ یک داعشی!
مهمی خواهی بود. و اگر با من ازدواج کنی، مثل یک ملکه با تو رفتار خواهم کرد." ازدواج؟؟ در یک عکس العمل غیرارادی از اسکایپ خارج شدم. چادر را از سرم برداشتم و به آندره نگاه کردم که مثل من زبانش بندآمده بود. باید به خواستگاری بیلل چه پاسخی می دادم؟ آندره پیشنهاد داد بگویم چون ملودی تابه حال ازدواج نکرده، نمی خواهد تنها به سوریه برود. بیلل دوباره تماس گرفت. گفتم: "دوستم یاسمین هم ...
هلهله زنان بصره با دیدن اسرای ایرانی / استقبال با سنگ و چاقو از رزمندگان
از روی خاکریز به سوی میدان مین دوید و داد زد: بچه ها به آن سمت نرید، نیرو های دشمن اونجان. که ناگهان یک تک تیر انداز دشمن به سویش تیر اندازی کرد ، مجروح شد. وقتی حمید برگشت و به ما رسید، سراسیمه به طرفش رفتم و با صدای بغض آلود گفتم: حمید! نگاهی به من انداخت و گفت: هان! چی شده؟ چرا خودت رو باختی؟ مگه چی شده؟ جنگ همینه... چی فکر کردی این جا جای کشتن و یا کشته شدنه، ولی فرق می کنه که ...
داستان 50 سال خودروسازی در ایران
شوهر شماست، یک روز باید بیاید تا من آن را تقدیم کنم. گفتم اصغر برو این حرف را نزن، الان خانواده فکر می کنند من حق حساب بگیر هستم. نوش جانت موفق باشی، تو من را نجات دادی، اگر آن جیپ را درست نمی کردی من اخراج می شدم. همیشه با محبت و تواضع با من برخورد می کرد تا اینکه انقلاب شد و من رفتم لندن و در شرکتی که راه انداخته بودم فعال شدم. چند سالی لندن بودم و بعد با خانواده برگشتیم تهران. از ...
ناگفته ها یی از دکترین اعتدالی صدوقی ها
من روبه رو می شوند از خاطره ها می گویند یا پای رفاقت را به میان می آورند. آن ها یاد پدر را زنده نگاه می دارند. اما در حالت عادی با زبان بی زبانی می خواهند به من بفهمانند که تو از پدر خود کمتر هستی! ** شما چنین حسی را ندارید که ندیده اید؟ نه چنین حسی ندارم. آن قدر عمده مطالب را شنیده ام و در بطن آن قرار داشته ام که فکر می کنم همه چیز رادیده ام. کمتر نقل قولی بوده که نشنیده باشم. گویا در ...
خاطره ناصر ملک مطیعی از خاکسپاری تختی
شدم تا از این فضا دور باشم و برای خودم وقت بگذارم. حتی مدتی در گوشه حیاط یک شیرینی فروشی درست کرده بودم که از خودم کار بکشم. به امریکا هم که رفتم در یکی از سوپرمارکت ها مشغول کار شدم تا بیکار نمانم و بعد دیدم وقتی می توانم اینجا کار کنم گفتم چرا در مملکت خودم کار نکنم. می خواهم بگویم فضای سینما همیشه هم دلچسب نیست و گاهی آدم خسته می شود و دلش می خواهد خودش را رها کند، چون خستگی روحی بالایی دارد ...
پرند؛شهر خودکشی
پدر و مادرها برای ما درست می کنن البته به خاطر عشق و عاشقی هم هست. دخترها ساده هستند. پسرا میان و سوءاستفاده می کنن. بااین حال، الان خودکشی خیلی مد نیست. همه رفتن تو فاز گل و علف .وقتی از او می پرسیم که در کوزو ، مسکن مهری که به وسیله یک شرکت کره ای با این نام ساخته شده، زندگی می کند، می گوید: خدا نکنه. وضعیت مسکن کوزو داغونه. پارسال یه دختره تو کوزو (مسکن مهر) خودشو از طبقه چهارم انداخت پایین و ...
این مردم بی مسوولیت
فرو نرفت که نرفت. مدام وسایلم را هم بر می داشت و از آنها استفاده می کرد. از ماسک هم که خبری نبود. خلاصه عاقبت از آنچه می ترسیدم به سر آمد و من به این درد بی درمان، مبتلا شدم و افتادم کنج خانه. روز جمعه اما، حالم خیلی بد شد. تب و لرز کردم. همه بدنم درد می کرد. مامان خیلی نگرانم شده بود و به همین خاطر آژانس گرفت و راهی اورژانس شدیم. چشمتان روز بد نبیند. اورژانس غلغله بود. جای سوزن انداختن نبود. همه ...
حسین فریدون به من پسته می داد که برای فرزندانش به آمریکا ببرم/وقتی احمدی نژادرئیس شد دشمنش شدند و گفتند ...
باید انجام نمی دهد، اما کسانی که به عنوان دلواپس در کشور معروف شدند را افرادی ملی و مذهبی می دانستند که دلشان برای صنعت می سوزد و در عین حال انقلابی هستند، اما حرف شان درست بود، من می گفتم هر کسی که دلواپس نباشد، آدم درستی نیست. من دلواپس هستم، اما متأسفانه دلواپس حرف بدی شده است، در حالی که ما باید در همه زمان ها دلواپس کشورمان باشیم. *هرگز در هیچ مذاکره رسمی در رابطه ایران و آمریکا ...
زنم را در ماشین یکی از همکلاسی هایم دیدم - آنها را تعقیب کردم و به سراغشان رفتم
اتهام ارتباط نامشروع با مقتول را رد کرد و گفت: من در 16 سالگی با متهم ازدواج کردم. او پسرعموی من بود اما در هشت سال زندگی، مدام دعوا و کتک کاری داشتیم. در این مدت پسر کوچکم هم به بیماری هپاتیت مبتلا شد و فوت کرد. هر پنجشنبه به بهشت زهرا، سر خاکش می رفتم. همانجا چند بار مقتول سر خاک پسرم آمد و از شوهرم بد گفت. می گفت لیاقت تو بالاتر از اینهاست. حرف های مقتول در دلم نشست. با این حال ...
بازیگرنقش فرح:گاهی از شدت سوزش چشم به محوطه کاخ فرار می کردم
دو ماه تست گریم می شدم؛ این کاراکتر، گریم بسیار سنگینی داشت، گذاشتن سربند، قطعه بینی، مو، ابرو و ... مراحل زیادی داشت، فاصله چشم و ابروی من با چهره نقش، تفاوت زیادی داشت به همین دلیل برای شبیه سازی، ابروهایم را می تراشیدند، گریم من در یک سال اول 10 تا 12 ساعت طول می کشید اما با گذشت زمان دوستان گریمور و طراح لباس در حدود هفت،هشت ساعت کار گریم را به اتمام می رساندند، در نهایت با این زمان طولانی ...
مردی که متن 2 استعفانامه بازرگان را برای امام برد
آن خبر داشتند. در قم چه گذشت؟ روز 14 یا 15 آبان بود، این بار برخلاف دفعه قبل وقتی به آنجا رفتم، کسی منتظر من نبود؛ یعنی هماهنگ نشده بود، چون دیگر روابط سابق هم وجود نداشت. اگر درست به خاطر داشته باشم، آقای مهندس توسلی با جمعی از مدیران شهرداری تهران به آنجا آمده بودند تا با امام ملاقات کنند. دکتر صادق طباطبایی هم من را دید و پرسید اینجا چه می کنی؟ وقتی گفتم حامل نامه ای هستم ...
اختصاصی/ مصاحبه 90 با علی مشهدی کمدین معروف خندوانه
دادم . در کنار آقای حسام جعفری کشتی می گرفتم. با آقای مجید خدایی از سال 87 تمرین می کردم و خدمت استاد ملکی ورزش ووشو کار کردم . در کنار استاد مولایی در باشگاه سرباز تکواندو کار می کردم و تا کمربند قرمز پیش رفتم و به دلیل مشغله کاری خیلی توان آزمون دادن را نداشتم که به طنز به مربی گفتم که اگر با پارتی بازی بقیه کمربند ها را به من می دهید تمرین کنم . بدنسازی را هم حدود پنج سالی است که زیر نظر استاد ...
خودش زندگیت رو قشنگ می کنه
. اما نمی تونستم با آن آرایش از خانه بیرون برم. روی پله ها نشستم و با خودم فکر کردم که: نباید عهدی رو که با امام حسین علیه السلام بستم رو بشکونم اما بدون آرایش هم که نمی تونم پیش همسرم برم. یک ربع دقیقه نشسته و سرم رو روی زانوانم گذاشته بودم و همچنان فکر می کردم... بالاخره تصمیمم را گرفتم. با همه ی اضطراب هایم تصمیم گرفتم آرایشم را پاک کنم. گفتم این بار گناه نمی کنم. هنگامی که از ...
حکم عجیب برای زن شوهر دار در پرونده شوم پارک چیتگر + عکس
هزینه های درمانی فرزندم و مادرم بودم و به همسرم توجهی نمی کردم.آخرین بار ظهر به خانه امدم و بعد از خوردن نهار بیرون رفتم. از سر خیابان سیگار خریدم و بی دلیل دوباره به کوچه مان برگشتم که یکباره همسرم را سوار پراید یک غریبه دیدم. وقتی بیشتر دقت کردم متوجه شدم راننده علی اصغر از هم محله ای هایمان است. من سوار موتورم شدم و آنها را تعقیب کردم تا اینکه به پارک چیتگر رسیدند.من که شوکه شده ...
بازخوانی سخنان جنجالی شیخ جعفر شجونی؛ عکس هایم با یک خانم را که دیدم دیوانه شدم/آتش پاره بودیم
می رفتم، یک خانمی به من گیر داد، گفت شما آخوندها چرا از این مملکت نمی روید ما از شر شما راحت بشویم. گفتم خانم کجا برویم؟ کم کم مردم جلو ما جمع شدند. دیدم جواب حلی به او بدهم طول می کشد. جواب نقضی دادم، گفتم خانم ما کلی در این مملکت خدمت کردیم، گفت چه خدمتی؟ گفتم تو متولد شدی، ما آخوندها به گوشت نماز و اقامه خواندیم. وقتی هم شوهر می کردی، ما خطبه عقدت را خواندیم، بگذار بقیه خدماتمان را هم انجام ...
حکم عجیب برای زن شوهر دار در پرونده شوم پارک چیتگر + عکس
به همسرم توجهی نمی کردم.آخرین بار ظهر به خانه امدم و بعد از خوردن نهار بیرون رفتم. از سر خیابان سیگار خریدم و بی دلیل دوباره به کوچه مان برگشتم که یکباره همسرم را سوار پراید یک غریبه دیدم. وقتی بیشتر دقت کردم متوجه شدم راننده علی اصغر از هم محله ای هایمان است. من سوار موتورم شدم و آنها را تعقیب کردم تا اینکه به پارک چیتگر رسیدند. من که شوکه شده بودم با همسرم تماس گرفتم اما ...
تهران تا کربلا با پای پیاده
تاسوعا از خانه راه افتاد و به سمت حرم حرکت کرد. با این زائر پیاده حسینی درحالی که بیش از 800 کیلومتر از راه را طی کرده بود همراه شدیم تا از حال و هوای خوب این روزهایش باخبر شویم. کمال شیرافکن متولد 1358 در شمیرانات تهران است و سال هاست در صنف آهن فروشی و آهنگری مشغول است. چند سالی دلش هوای حرم داشت؛ اما می خواست اولین سفرش به کربلا با پاهای پیاده باشد تا اینکه امسال بالاخره راهی شد: چند ...
عاشق صیاد بود و در سالروز شهادت او آسمانی شد
. مادرم در خواب به من گفت: مجتبی برمی گردد ولی تو وسایلت را جمع کن و بیا جهرم پیش من. از خواب بیدار شدم و خوشحال بودم که برمی گردد. صبح جمعه وقتی خوابم را برایش گفتم، گفت تعبیر خوابت این است که من می روم و شهید می شوم و تو باید به تنهایی همه وسایلت را جمع کنی و بروی جهرم. گفتم چقدر راحت تعبیر کردی، گفت:این خواب، تعبیری واضح تر از این نداشت. آقا مجتبی چه روزی اعزام شدند؟ روز 8 اسفند1394 ...
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب (3)
...> بابام تلوزیون نگاه میکرد گفتم بابا یخورده پول بده ندارم برگشت ی نگاهی کرد بعد دوباره روشو کرد سمت تلوزیون . . فقط میخواست دوتا تیک بخوره seen بشه طنز نوشته های کوتاه جدید تو ذهن مادرا وقتی سر قابلمه سوپ و آش اند هی تکرار میشه اون غذاها توی یخچال مونده رو میریزم توش هم خوشمزه میشه هم اسراف نمیشه هم کسی ...
تلخی و شیرینی های زندگی فریبا
در امتداد جثه نحیف و بی حرکت اش رنگین کمانی از دست بافت هایش چیده شده؛ از دستگیره های رنگارنگ تا دستکش و عروسک و تزئینی های بافتنی که یا با دستان فریبا خلق شده اند یا توسط افرادی که مربی شان کسی نبوده جز فریبای 31 ساله که بیماری راشیتیسم جز چشمان و سرانگشتان و مچ دست تمام اندامش را اسیر و ابیر خود کرده است. جثه اش همچون دختربچه های سه، چهار ساله بیش از 70 سانتی متر قد و 15 کیلوگرم وزن نیست. انگشتان دستش حرکت دارد اما هیچ شبیه دستان یک فرد سالم نیست. ...
تعمیرگاه شیطانی
بود و از همان ابتدا به خاطر این مساله با او مشکل داشتم او دوست نداشت در هر محلی کارکنم و مدام مرا چک می کرد و در مورد همکارانم ایراد می گرفت. با این وجود من هم رفتارهای او را تحمل می کردم تا اینکه به آموزش یوگا برای خانم ها رو آوردم و در همین زمان نیز اختلافاتم با همسرم بیشتر شده بود تا اینکه دوهفته پیش گوشی موبایلم دچار مشکل شد، من هم آن را برای تعمیر به یکی از مغازه های موبایل فروشی ...
بهمن پرورش و گلایه از بی مهری تیم امداد و نجات ساوه
همراه خود دارم. از آنها قایق خواستم ولی آنها با وجود داشتن قایق به بنده قایق هم ندادند و من مجبور شدم با کمک یکی از بستگان غریق پس از 15 دقیقه غریق را پیدا کنم و تحویل خانواده اش دهم. وی که تجربیات بسیاری در نجات غریق حتی در آب های خروشان دارد، افزود: طنابی به کمر این فرد بستم و با او وارد آب شدم تا او مرا هدایت کند و بتوانم در آب به جستجو بپردازم. وی با ابراز گلایه و انتقاد از ...