سایر منابع:
سایر خبرها
اعدام کثیف ترین مرد روستا در حاشیه مشهد
با دیدن دختر 8 ساله آنها فکر پلیدی به سرم زد. دخترک را با بهانه ای به سرویس بهداشتی مدرسه روستا بردم و در آنجا پس از آزار و اذیت و از ترس این که مبادا به پدر و مادرش خبر بدهد ناگهان دست به جنایت زدم و خفه اش کردم. حالم اصلا خوب نبود. به خانه رفتم. پدر خوانده ام مرا دید و نگران وضعیت روحی و روانی ام شده بود. چند بار پرسید اتفاقی افتاده که من چیزی نگفتم. بعد به خانه دخترک رفتم. مادرش نگران بود و ...
قرارهایی که شهدا برای کشیدن تصویرشان می گذاشتند/ پولی که شهید به من رساند
الهام از کار برای شهدا و خانواده هاشان چقدر در کارهای شما تأثیر داشته است؟ به حقیر خبر دادند مادر شهیدی 6 سال منتظر یک کسی است که تصویر شهیدش، شهیدی که پدر هم نداشت بر روی دیوار منزلش بکشد اما نقاشان پول زیاد می گیرند و این مادر شهید هم پول لازم را ندارد. خودم رفتم در زدم مادر پیر شهید تشریف آوردند دم در، گفتم نقاش شهدا هستم و می خواهم تصویر شهید شما را بکشم، خلاصه شروع کردم بعد ...
هتک حرمت شیطانی پسر شیاد به دختر 19 ساله در شب تولدش!
می اندیشیدم. اما با ورودم به دانشگاه، حرف ها و نصایح مادرم را نادیده گرفتم و با برقراری رابطه غیراخلاقی، تمام هستی و آبرویم را از دست دادم و... دختر 19ساله ای که نگرانی و اضطراب سراسر وجودش را فرا گرفته بود و با التماس سخن می گفت، در تشریح ماجرای دوستی اش با پسری شیاد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گفت: سال اول دانشگاه بودم و مدتی از رفتنم به شهرستان می گذشت که یک روز در ...
هنوز تاوان پرسپولیسی شدنم را پس می دهم!
؟ - همه را مثل خودم می بینم، اما خیلی جاها و خیلی ها مرا سیاه کردند. * ماه تولد؟ - مرداد. * متولدین این ماه؟ - احساسی. * فرزند؟ - دو پسر و یک دختر. * عاقبت به خیری یعنی چه؟ - یعنی در زندگی کسی را آزار ندهی تا آزارت ندهند. * بچه های شما؟ - خدا را شکر راضی ام. * به کجا ...
لرستانی: بارها در زندگی شکست را تجربه کردم/ بهمنی: من بدخط ترین شاعرم!
. لرستانی درباره احساس خوشبختی اش اظهار داشت: احساس خوشبختی من نسبی است؛ بعضی زمان ها خوب و زمان های دیگر احساسی ندارم اما به طور کلی با چیزهای کوچک٬ احساس خوشبختی می کنم. این بازیگر در پایان گفت: بعد از زلزله بم به آنجا رفتم. دختری 12 ساله نزدیک من شد و گفت شما شبیه مادرم هستید و در بغلم گریه کرد. نمی دانستم باید چکار کنم. آن دختر عطری که تنها یادگار مادرش بود را به من داد. من ...
وقتی وارد اتاق شد و به جای لیلا مرا دید خشکش زد / او اصلا فکر نمی کردم مجید در خانه باشد
صدایی بلند گفت: سلام بر لیلای عز.... با دیدن مردی در مقابلش، حرفش قطع شد. باورش نمی شد. خواست فرار کند، اما دیر شده بود. دو روز بعد ماموران پلیس آگاهی تهران از کشف جسد مرد مجهول الهویه ای در یک دره در فرحزاد با خبر شدند. تیم جنایی راهی محل کشف جسد شدند. مردی با کت و شلوار زرشکی که با ضربه های چاقو به قتل رسیده بود. معلوم بود قتل در محل دیگری رخ داده و جسد را به آنجا منتقل کرده اند. ...
می سی سی پی نشسته می میرد ؛ تراژدی خنده روی لب های تماشاگر
.... بعد فیلم هندی و بعد آرنولد و رامبو و راکی و فیلم های هیچکاک و غیره را بدون اولویت نگاه می کردم... شب ها هم عاشق حمله هوایی با صدای آژیر قرمز و خاموشی بودم، چون می توانستم از روی بالکن خانه، آتش بازی ناوهای جنگی با هواپیماها را، (که گاهی بابای خودمان در یکی از آن ناوها مأموریت داشت)، تماشا کنم. بعد هم که به مدرسه رفتم انضباط بالای 14 را تجربه نکردم. در راهنمایی به خاطر روکم کنی معلم ...
پسر 17 ساله، مزاحم خواهرش را کشت
...، کشیک قتل تهران، جسد به پزشکی قانونی منتقل و پسر 17 ساله بازداشت شد. متهم گفت: مرد جوان مدتی بود که برای خواهرم ایجاد مزاحمت می کرد. زمانی که از ماجرای مزاحمت های او باخبر شدم، تصمیم گرفتم او را تنبیه کنم تا دست از این کار بردارد. چاقویی از خانه برداشته و سراغ او رفتم. با دیدن او در خیابان، جلویش را گرفته و دلیل مزاحمت هایش را پرسیدم که جواب درستی نداد و مرا به باد کتک گرفت. با او ...
جزئیات طلاق چیستا یثربی و همسرش از زبان خودش +عکس
به سوالات ما پاسخ داد. از رابطه مادر و دختری برایمان بگویید، با دختر 19 ساله خود چگونه رابطه ای دارید؟ رابطه بسیار سختی است! دخترم تا زمانی که بچه بود، من برایش الگو و اسطوره بودم و تلاش می کرد کارهایی را که از او می خواهم انجام دهد. اما چون بیش فعال بود، خیلی به روند کاری ام آسیب زد. در هرجا ودرهر برنامه ای که بودم باید مدام مراقب دخترم می بودم چون کس دیگری از پس او برنمی ...
کار وقیحانه تازه داماد با دوست صمیمی زنش در خلوتگاه
بغض کلی عذرخواهی کرد و گفت وسوسه شده و با خوراندن آبمیوه مسموم به من تجاوز کرده است. نمی خواستم باورکنم با جیغ و داد گفتم آبرویش را خواهم برد در این هنگام احمد کاملا تغییر کرد و با نشان دادن عکس ها و فیلم من تهدید کرد او می تواند آبرویم را ببرد بعد خواست باغ را ترک کنم وقتی بیرون آمدم فهمیدم 2روزی بی هوش بودم و مستقیم نزد پلیس آمدم دوستم نباید با چنین مرد کثیفی زندگی کند حتی اگر بچه داشته باشد ...
بلایی که داماد خرافاتی بر سر نوعروس تهرانی آورد
. چند روز بعد از آن اتفاق که در مراسم عروسیم رخ داد، امیر تماس هایش با من کم و رفتارش با من سرد شد یک روز که به او زنگ زدم گفت: ازدواج من با تو اشتباه بود خانم فالگیر به من گفته بود که تو عروس بدقدمی هستی اما من گوش به حرفش ندادم ، دیروز با او تماس گرفتم و اتفاقی که در روز عروسیم افتاد را برایش شرح دادم و او هم گفت: من که گفته بودم این دختر سایه اش سنگین است ولی خودت خواستی که این کار ...
این زن، مادر سه هزار بچه ایرانی است
راه انداختم. البته فکر نکنید من آدم پولداری بودم و توانستم مدرسه بسازم. من برای ساخت آن مدرسه از حلقه ازدواج خودم هم گذشتم اما چون هدفم برای مهم تر بود، بد به دلم راه ندادم و کارم را خیلی جدی دنبال کردم. آموزشگاه جوادی در قم که آن را به نام همسرم نام گذاری کردم، از آن به بعد شد محلی برای کارهای من. بازنشستگی نداریم بعد از 40 سال درس دادن و مشغول بودن به مددکاری، دوران ...
نوشیدنی مرگبار برای قتل داماد خانواده
مقداری داروی بیهوشی، الکل و پودر شربت انار را به نازنین داده بود که به خانه ما بیاورد، قرار بود ما این چیزها را با هم مخلوط کنیم و در ماءالشعیر بریزیم و به شوهرم بدهیم که بخورد. البته ما آن روز به شوهرم گفته بودیم که قرار است نازنین تبلتی بیاورد و به همین دلیل هم اجازه داد خواهرم وارد خانه شود. بعد از این که من این مواد را گرفتم و مخلوط کردم و به شوهرم دادم کم کم از حال رفت و روی زمین افتاد، بعد ...
بازیگر جوان سینما حقش را می خواهد + عکس
بسیار کمی دارم و نداشتن دیالوگ و به اصطلاح بازی در سکوت کار دشواری است. این یعنی بازیگر نقشی را در فیلمی بازی می کند که کاملاً شخصیت محور است و تماشاگر از ابتدا تا پایان همین کاراکتر را دنبال می کند و پلانی وجود نداشت که من در آن حضور نداشته باشم. این مسئله کمی ترسناک است و لازم بود طراحی هایی انجام دهیم تا از این خطر جلوگیری شود. تکنیکی که در نظر گرفتم، این بود که شخصیت را درونی بازی کنم در حالی که ...
اجرای حکم کوری 2 چشم شوهرعمه معتاد
روز نو : حکم قصاص هر دو چشم مرد معتادی که روی دختری چهار ساله آهک پاشیده و او را کاملا نابینا کرده بود، از سوی دادسرای جنایی تهران اجرا شد. به گزارش شرق، پرونده شکایت والدین این دختربچه سال 88 به دست مأموران رسید و پدر دختر در شکوائیه ای که نوشت، گفت: صبح روز حادثه به دختربچه چهار ساله ام مورد حمله شوهرعمه معتادش قرار گرفت و روی صورت او چیزی پاشیده شد. بلافاصله او را به درمانگاه انتقال ...
تنهایی پر هیاهو
بده / من ریشه های تو را دریافته ام... یک روز کاری آقای کیا چطور تعریف می شود؟ امروز ساعت 8 و نیم رسیدم بیمارستان. ساعت یک و نیم بعد از ظهر فرصت کردم در حال راه رفتن، دو استکان چای بخورم. مادر شهیدی اومده بود که از بیمارای قدیمی بیمارستانه و درد جسمانی نداره. یک پسر داشته و همون یک پسر هم شهید شده و حالا این مادر مونده با یک دختر 40 ساله مجرد. خونه شرایطی داره که این مادر چند بار ...
بازاری هایی که با 50 میلیون سفته دستفروش اجیر می کنند!
به شدت گره خورد و مجبور شدم لباس بچه هایی را که برادرم می دوخت بفروشم. می دانم چقدر سخت است، آنها مجبورند نگاه دیگران را تحمل کنند تا زن و بچه شان کمتر سختی بکشند. راست می گوید، اگر یک آشنا مردی را در حال دستفروشی ببیند خیلی برایش گران تمام می شود. دستفروشان به ویژه مردان و زنان سرپرست خانوار واقعا زحمتکش هستند. **مترو فقط قلمرو آنهاست هر چیزی که احتیاج داشته باشی را از ...
برادرکشی به خاطر ارتباط زشت با زن برادر+عکس
.... از این موضوع ناراحت بودم تا اینکه ماجرا را با عمویم در میان گذاشتم. عمویم قول داد با داوود صحبت کند. به همین خاطر صبح من و عمویم مقابل خانه برادرم رفتیم اما داوود چاقو به دست از خانه خارج شد و به محض روبه رو شدن با من ضربه ای به پهلویم زد. من هم چاقو را از او گرفتم و چند ضربه به او زدم. من واقعا قصد کشتن برادرم را نداشتم و برای دفاع از ناموسم مقابل در خانه او رفته بودم. سپس فتاح ...
اولین سالگرد جوان ترین شهید مدافع حرم در منطقه 18 تهران برگزار می شود/با مداحی زیبای نریمان پناهی +عمه ...
همسرم انتخاب کرد. دخترم 3 سال از مصطفی بزرگتر بود و وقتی بچه بودند همیشه هم بازی هم بودند. * تسنیم: از کودکی های آقای مصطفی بگویید. مصطفی هیچ وقت دوست نداشت در کوچه بازی کند و پدرش اصرار داشت که در کوچه با هم سن و سال هایش بازی کند تا اخلاق مردانه پیدا کند، اما او خیلی زود به خانه بر می گشت. من همیشه همبازی بچه ها بودم. وقتی3 یا 4 ساله بود، گِل بازی را خیلی دوست داشت. با دست ...
طنز؛ ترامپوکراسی
هیلاری را ترامپ کردند. دنیرو با تعجب گفت: می فهمن بابا. گفتیم: نه بابا، هرچی چرخش سریع تر باشه، باورش راحت تره. بعد بهش یک پک کامل از برنامه های سری جدید هفت را دادیم و گفتیم برود نگاه کند و با مبانی چرخش آشنا شود. دنیرو که رفت بیرون، یک سری تحلیلگر آمدند تو. اولی گفت: من انتخاب دونالد ترامپ را چهار سال قبل پیش بینی کرده بودم. دومی گفت: من انتخاب دونالد ترامپ را قبل از به دنیا ...
حماسه ی یک سرباز
آن شب را شب آخر زندگیم ...می دانستم. نیمه های شب لباس شخصی ام را زیر لباس نظامی پوشیدم و گفتم خدایا این کفن من... در عین حال از ریختن اشک نمی توانستم خود را کنترل کنم... از خواب برخاستم و به مسجد رفتم و آخرین حرفهایم را با خدا زدم. روز چهارم آبان...من و سایر بچه ها را... به میدان مصلی بردند. اولین کاری که کردم به مسجدی در همان نزدیکی رفتم و وضو گرفتم که اگر کشته شدم با وضو از دنیا بروم بعد برای ...
سردار: الگوی من دایی است، نه زلاتان
و او هم گل زد.قصدم پاس دادن نبود چون بازیکنان خیلی فشرده یارگیری کرده بودند می خواستم خودم ضربه بزنم که در نهایت توپ به بازیکن خودی رسید و او هم گل اول روستوف را به ثمر رساند. *گل را هم که با ضربه سری زیبا وارد دروازه آرسنال کردی. این چندمین گل تو با ضربه سر بود. چه شد که طی یکی دو فصل اخیر اینقدر سرزن شده ای و در نبردهای هوایی موفقی؟ با مربی ام خیلی کار کرده ام. بخصوص سرگئی ...
دایی: همیشه علی کریمی را دوست داشتم! / اینستاگرام من را همسرم مدیریت می کند
مواجه شده است و در ادامه می توانید آن را مشاهده فرمایید. این فصل با قبول هدایت تیم نفت دوباره ریسک بزرگی کردید و با باشگاهی همکاری می کنید که هنوز مالک آن مشخص نیست و با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کند. کار کردن در فوتبال ایران همیشه با ریسک همراه است. فرق نمی کند کجا باشد! وقتی که به نفت آمدم این باشگاه را به بهنام پیشرو کیش واگذار کرده بودند. زمانی هم که در پرسپولیس بودم ...
حکم عجیب برای زن شوهر دار در پرونده شوم پارک چیتگر (عکس)
هزینه های درمانی فرزندم و مادرم بودم و به همسرم توجهی نمی کردم.آخرین بار ظهر به خانه امدم و بعد از خوردن نهار بیرون رفتم. از سر خیابان سیگار خریدم و بی دلیل دوباره به کوچه مان برگشتم که یکباره همسرم را سوار پراید یک غریبه دیدم. وقتی بیشتر دقت کردم متوجه شدم راننده علی اصغر از هم محله ای هایمان است. من سوار موتورم شدم و آنها را تعقیب کردم تا اینکه به پارک چیتگر رسیدند.من که شوکه شده ...
خط قرمزهای علیرام نورایی/ با توهین کنندگان به حرمت خون شهدا زاویه می گیرم
...، تازه فهمیدم والدینم چه اسم زیبایی برایم انتخاب کرده اند. در بچگی شر و شیطان بودید؟ نه، بچه درسخوان، حساس و آرامی بودم. پس احتمالا اول مهر را با رغبت به کلاس اول رفتید. نه، اتفاقا با وحشت رفتم! (می خندد) مادرم مرا تا مدرسه برد. آن موقع به خاطر شغل پدرم که در نیروی دریایی خدمت می کرد، در بندرعباس زندگی می کردیم. به هرحال هوای چشم های من در روز اول مدرسه کاملا بارانی بود ...
اولین سالگرد جوان ترین شهید مدافع حرم در منطقه 18 تهران برگزار می شود/با مداحی زیبای نریمان پناهی +عمه ...
همسرم انتخاب کرد. دخترم 3 سال از مصطفی بزرگتر بود و وقتی بچه بودند همیشه هم بازی هم بودند. * تسنیم: از کودکی های آقای مصطفی بگویید. مصطفی هیچ وقت دوست نداشت در کوچه بازی کند و پدرش اصرار داشت که در کوچه با هم سن و سال هایش بازی کند تا اخلاق مردانه پیدا کند، اما او خیلی زود به خانه بر می گشت. من همیشه همبازی بچه ها بودم. وقتی3 یا 4 ساله بود، گِل بازی را خیلی دوست داشت. با دست ...
شب نامه و شب اول قبر
روزهای عجیبی در پیشه ... این جمله ای است که در این چند وقت در کانال تلگرامی شب نامه تکرار می شد و منتظر روز پیش رو بودیم که متوجه شدیم همه بازیگر فیلم مستند شب نامه شده ایم آن هم بدون قرارداد و دریافت دستمزد... تصمیم گرفتم بروم و شب نامه را ببینم. از بازیگران اصلی که فکر می کردم در فیلم حضور دارند، خواستم آنها هم بیایند که قسمت نشد و به همراه دوست (دانشگاه) شریفی ام رفتم و فیلم را دیدم ...
اس ام اس خنده دار و جالب (29)
دار رفته بودم بیمارستان ملاقات یکی از رفقا که با ماشین رفته بود تو دره ... دیدم یکی بغل تختش خوابیده سر تا پاش تو گچه ... هی به هوش میاد به رفیق ما فحش میده دوباره از هوش میره ,,, از رفیقم پرسیدم این چشه ؟ چرا داره فحش میده؟ ! گفت والا ما شب تو جاده میرفتیم این هم موتورش چراغ نداشت ... پشت سر ما میومد ما که رفتیم تو دره اینم اومده ...
رفتار و حرکات عجیب عامل جنایت هولناک خانوادگی
شدم و خیلی زود با هم ازدواج کردیم و 23 ساله بودم که دخترم محیا به دنیا آمد و زندگی آرامی داشتیم ولی شوهرم همیشه مشروب می خورد و مواد می کشید پس از تولد 2 فرزند دیگرم سال گذشته فهمیدم پای زن دیگری به زندگی ام باز شده است. دی ماه سال 94 بود که محسن به باغ یکی از دوستانش در جاده چالوس رفته بود و وقتی به او زنگ زدم صدای زنی را شنیدم که شوهرم ادعا می کرد دوست یکی از دوستانش است و شب وقتی به ...
گفت وگو با زنی که همسر و دو دخترش را کشت
قسمت های چاقو خورده انداختم و به آشپزخانه رفتم و چهار تا چایی ریختم و آوردم. به بچه ها گفتم: بیایید صبحانه بخورید اما آنها گریه می کردند و می گفتند چرا بابا را کشتی؟ سه تایی با هم گریه می کردند. اما من لیوان چای را تا آخر خوردم. ناگهان تصمیم گرفتم بچه ها را هم بکشم. چاقویی که با آن محسن را کشته بودم برداشتم و اول فاطمه را کشتم بعد محیا و بعد مازیار را. وقتی محیا را با چاقو می کشتم به من گفت ...