سایر منابع:
سایر خبرها
تجربه یوسا از بازیگری
نمایش مرگ فروشنده آرتور میلر را اجرا می کند و من واقعا شیفته این نمایشنامه شدم که در آن درست مثل یک رمان مدرن، داستان از گذشته به آینده و از آینده به گذشته می پرد. این که میلر چطور توانسته بود زندگی این فروشنده بیچاره و کل خانواده را روی صحنه نشان دهد، من را شگفت زده کرد. این تجربه مرا به سمت نوشتن فرار اینکاها سوق داد. یوسا ادامه می دهد: من بیشتر می توانستم یک نمایشنامه نویس باشم تا رمان نویس ...
زنی که بعداز 50 سال خاکسترنشینی روی پا ایستاد
بود تا از عمق خاطرات ذهنش، دورترین ها را بیرون بکشد، گفت: 4 ساله و عزیز دردانه پدر بودم که کنار بساط شراب خوری اش می نشستم و شیرین زبانی هایم او را کیفور می کرد. همین شیرین زبانی ها بود که پدرم مرا هم پیمانه خود کرد. یک تفاوت بزرگ در خانه ما وجود داشت، مادرم زنی نماز خوان و مقید، اما پدرم مردی الکلی و خوشگذران بود. مادرم در کاخ سعد آباد کار می کرد و پدرم -که به قول خودش خدا بعد از 8 سال مرا ...
به اسم دیپلماسی از دنیا عذرخواهی کردند!
بود و هر فردی برای خودش یک جا مدیریت می کرد. امیدوارم سلطانی فر بتواند ورزش را به جایگاه اصلی خود برساند. * البته به نظر می رسد زمان زیادی برای تغییرات اساسی در ورزش تا پایان دولت فعلی باقی نمانده است! مشکل اصلی همین زمان است اما بازهم موفقیت های مقطعی می تواند مردم را خوشحال کند. این که بتوانیم رشته های المپیکی را تقویت کنیم و در رقابت های بین المللی به موفقیت برسیم، شاید برای ...
حرفهای دختر 20ساله مستی که دوجوان را در پارک کتک زد!
کلانتری سجاد مشهد گفت: پدر و مادرم همواره با یکدیگر درگیری داشتند و مدام در خانه ما نزاع و درگیری بود. پدرم معتاد بود و نمی توانست زندگی را اداره کند. از سوی دیگر هم مادرم مدعی بود از بی توجهی های پدرم به زندگی خسته شده است. 16سال بیشتر نداشتم که متوجه ارتباط مادرم با جوانی غریبه شدم. با دیدن این صحنه ها دچار افسردگی شده بودم تا این که مادرم، من و برادرم را رها کرد و از پدرم طلاق گرفت. او مدتی بعد به ...
55سال غارنشینی به عشق نگار+عکس
...: هفت ساله بودم که مادرم فوت کرد. چهار سال بعد هم پدرم فوت کرد و مکتب را رها کردم و مشغول کار شدم تا این که شکست عشق مرا غار نشین کرد. درباره دلیل شکست عشق او دو روایت وجود دارد؛ خود عزیز می گوید: 20 ساله بودم که عاشق دختری به نام نگار شدم. هر روز در مسیر او می نشستم. نگار بسیار زیبا بود و هر کسی او را می دید عاشقش می شد. من اگر یک روز نگار را نمی دیدم دیوانه می شدم. او هر روز با ...
سوزن پدر همچنان روی آرمان های 57 بود!
شریک رزمندگی های باباست. من که بچه بودم و یادم نمی آید. اما زمان جنگ حقوق بابا آنقدری نبود که بخواهد کفاف زندگی مان را بدهد و تنها خرج رفت و آمد خودش به خانه و جبهه می شد. بنابراین مادرمان قالی بافی می کرد و خرجی خانه را هم درمی آورد. سهم او از نبودن های بابا فقط تنهایی نبود، بلکه بخشی از هزینه های خانه را هم بردوش می کشید. سخن پایانی. دو هفته بعد از شهادت بابا عده ای از ...
هروی: سلطانی فر به قول گودرزی در مورد خانه کاراته عمل کند/ با توجه به وضعیت امروز سه مدال برای المپیک ...
حرفی شما را خوشحال و دلگرم کرد؟ دوستان خوبم که مصاحبه می کردند و یا تماس می گرفتند و انرژی مثبت می داند. نمی خواهم بگویم من روانشناسم ولی بالاخره می فهمم اطرافیان چقدر راست می گویند و چقدر دروغ. تسنیم: شما سال ها در کنار تیم دانشگاه آزاد کار کردید. آیا این دوره هم در لیگ هستید یا خودتان می خواهید تیم بدهید؟ مربی دانشگاه بودم و از آنجا پا گرفتم و زحماتی که مدیران ...
"نفس" پرستو بر شمع تولد افشین/ "زندگی" هدیه افشین برای امتداد نفس/ جشن هم نفسی با زندگی
این پنج ساله هر سال روز تولد پرستو با کیک و هدیه تولد مهمان خانه پرستو می شوند تا شاهد گل لبخند بر روی لبان پرستو باشند و این جاست که پرستو از شوق و ذوق دیدن آنها سر از پا نمی شناسد. هجدهمین بهار زندگی پرستو در پائیز برگ ریز و حالا جشن تولد 7 نفره ما رسمیت می باید و پرستو که هجدهمین بهار زندگیش را در پائیز برگ ریزخزان به تماشا می نشیند با تمام وجود خوشحال است و ما او را به ...
خداحافظ کوهن افسانه ای !
یونان گذاشتم 8 سالی را آنجا سپری کردم.پیش از آن هرگز در مکانی که چنان آفتاب درخشانی داشته باشد زندگی نکرده بودم. نمی دانستم خورشید چیست.عاشق خورشید شدم و سپس عاشق یک دختر مو طلایی و بعد عاشق خانه ای با دیوارهای سپید. در جزیره هایدرا (جزیره ای در یونان) شروع به نوشتن کردم. داستان های بازی محبوب و بازندگان زیبا و مجموعه شعر گل هایی برای هیتلر را آنجا نوشتم. هنوز هم خانه ای در ...
گفتگو با دنیا فنی زاده، مامان کلاه قرمزی
... دبیرستان بودم، یکی از دوستان پدرم که از علاقه من به کار عروسکی خبر داشت، گفت قرار است کار عروسکی انجام دهد و من می توانم در بخشی از این کار باشم. اضطراب داشتم. می ترسیدم مرا آن طوری ببینند که پدرم را می دیدند. پدرم سال ها کار کرده بود و حالا یک کارنامه کاری داشت، ولی من نام فنی زاده را به دوش می کشیدم. خودم سعی کردم براساس قوانین زندگی ام، راهم را پله پله طی کنم و هیچ گاه از فرصت فنی زاده ...
نطق فاطمه حسینی درباره حقوق های نجومی از سر بی تجربگی بود/اگر در حلب نجنگیم داعشی ها به کوچه پس کوچه های ...
کوچک تر به جبهه برود و من نروم. در کار جوشکاری و کار آزاد بودند. از همان جا اعزام شدند و در بهمن شیر یک گروه عراقی کمین کرده بودند و ایشان در آنجا شهید شدند. س: حاج خانم با این که شما شرط کردید، جبهه را می روید کواکبیان: من دانشگاه امام صادق هم رفتم، تقریباً دو ماه از سال را جبهه بودم. من به صورت رزمی-تبلیغی می رفتم. حتی گاهی در جبهه معمم می شدم. س: چون حوزوی هم می ...
سفری از جنس معنویت/ در راهیان نور نرم افزار ایمانمان را بروزرسانی می کنیم+تصاویر
نکردم اما سال بعد، مجدد توفیق رفتن حاصل شد و به حدی حال و هوای اردوی راهیان نور مرا دگرگون کرد که حال نیت کرده ام هرسال به سرزمین نور بروم . رفیعی می افزاید: به نظر من لازم است که هرسال دلهایمان را خانه تکانی کرده و با رفتن به راهیان نور نرم افزار ایمانمان را به روز رسانی کنیم به خصوص ما جوانان که در سنین حساسی از زندگی قرار داریم و اگر به سمت تله های تهاجم فرهنگی سوق پیدا کنیم، گریز از ...
صحبت های جالب دروازه بان کروات درباره پرسپولیس و زندگی در ایران: بازیکنان ایرانی پول خوبی می گیرند
فوتبال آسیا بیایم. چیزی که در فوتبال ایران در این مدت متوجه شدم این است که لیگ ایران بسیار طولانی تر از لیگ های دیگر است. او در ادامه گفت : از زندگی در تهران راضی هستم. این جا با خیلی ها دوست شدم، از جمله ایگور پراهیچ، بازیکن نفت تهران. مارکو استیلوویچ هم از دیگر دوستانم است. کروات های زیادی در ایران هستند. اغلب با هم بیرون می رویم و خوش می گذرانیم. روزهای خوبی در تهران با هم داریم. ...
دردسر عجیب خواستگاری استاد دانشگاه از دختر مورد علاقه اش
که ازدواج کرده ام ولی در این مدت این زن مرا دیوانه کرده است. او زندگی را رها کرده و فقط به یک مساله پوچ و بی اهمیت توجه کرده است. حسادت زنانه اش باعث شده زندگی مان به جهنم تبدیل شود. حالا هم تنها به خاطر همین حسادت است که پایمان به دادگاه خانواده باز شده است. من استاد دانشگاه هستم و هر روز سر کلاس می روم. چند سال است تدریس می کنم. پیش از آشنایی با ملیسا به یکی از شاگردانم علاقه مند شدم و ...
اعدام کثیف ترین مرد روستا در حاشیه مشهد
. اما برادرم درس خواند و دیپلم گرفت. رابطه خوبی با پدر و مادر خوانده ام دارم. البته از سنین کودکی پدر خوانده ام گاهی به خاطر تنبلی هایی که می کردم مرا تنبیه می کرد. مرد جوان افزود: من گاهی بنایی می کردم و بیشتر دنبال گله و گوسفند بودم و چوپانی می کردم. یک بار که برای چوپانی به اطراف چناران رفته بودم دچار سرماخوردگی شدم. یگی از دوستانم در آنجا به من قرص ترامادول داد و این قرص بدنم را گرم ...
از نقش تازه ام می ترسم
.... وقتی مادر متوجه شد بعد از هر نماز دعا می کرد که من رفوزه بشوم و نمایش را رها کنم. تا سال 58 در خانه ما تلویزیون نبود. بعد از انقلاب، مادرم در سالن های محلی، چندتا از تئاترهای مرا که مفهومی ارزشی و دینی داشت تماشا کرد، آنجا بود که رضایت داد و گفت؛ شیرم حلالت مادر. مارال: ورود به کار بازیگری برای من فراتر از مباحث مادی و بیشتر معنوی است چون کار دلخواه من است. از کودکی مقابل دوربین ...
سرگذشت عجیب صلاح
آمدم که 90 درصد جمعیت آن مسلمان بودند. مهدکودک من نزدیک یک مسجد بود، هر روز که مادرم مرا می برد مهدکودک، زمانی که صدای اذان بلند می شد من آن را حس می کردم. پدر و مادر من مسیحی نبودند. درباره زمان کمونیستی صحبت می کنم. من یک بار شروع به خواندن اذان کردم که مادرم مرا دعوا کرد و گفت چه کار می کنی پسر، ساکت باش! دراگوویچ در ادامه می گوید: بعد از دبیرستان این تشنگی بیشتر شد. یکی از دوستانم برای ...
زیاده خواهی شوهر در رابطه زناشویی، یک داستان
توانم در آن لحظات از لحاظ احساسی با وی ارتباط برقرار کنم از دست خودم عصبانی می شوم. 18 ساله بودم که یکی از دوستانم مرا به شهراد معرفی کرد. بلافاصله عاشقش شدم ؛ او پسری 20 ساله ، و یکی از مهربانترین و دست و دل بازترین پسرهایی بود که تا کنون دیده بودم . ما از نظر اخلاقی و احساسی بهم شباهت داشتیم. به خاطر همین عاشق همدیگر شدیم. یک سال بعد ما با هم ازدواج کردیم. سال های سختی ...
بلایی که شوهر عمه بر سر دختر نوجوان آورد
و پدرم هم ماندند و شب همه خوابیدیم. نیمه های شب بود که شوهرعمه ام بالای سرم آمد و مرا صدا زد. وقتی بیدار شدم او به بهانه رفتن به دستشویی مرا با خود به زیرزمین طبقه پایین خانه اش برد. درآنجا مرا روی زمین خواباند و دستانم را گرفت و با پاهایش، پاهایم را نگه داشت. به شدت وحشت کرده بودم و او آهک را در چشمانم ریخت و پس از آن همه وجودم می سوخت. حتی به زور از من خواست تا آب آهک بخورم که تمام ...
نخستین مدال آور مسابقات جهانی مازندران در رشته کاراته بودم/ شرمنده پدر و مادرم هستم
...> من از معدود مادرانی بودم که او را تا باشگاه همراهی می کردم و تا پایان تمرینات با عشق، به او اعتماد به نفس می دادم و در خانه حریف تمرینی او بودم. *وضعیت درآمدی آرش و حمایت مسؤولان از وی چگونه است؟ آرش هیچ درآمدی از ورزش ندارد و با وجود درس و تحصیل، هزینه های جاری او را ما پرداخت می کنیم. البته این وظیفه ما است ولی این باعث شرمندگی پسرم می شود. وقتی یک ...
قصاص کردم تا دنیای دختران را خراب نکنند
که آرام دستانش را به دستان پدر گره زده بود، وارد دفتر اجرای احکام شد تا مراحل پایانی اجرای حکم سپری شود. دخترک در گفت وگویی با جام جم از روز حادثه و سختی های زندگی در این هفت سال صحبت کرد. درباره روز حادثه بگو؟ ما مهمان خانه عمه ام بودیم. شوهرش آخر شب آمد. صبح، زودتر از همه بیدار شدم. او به بهانه این که می خواهد مرا به سرویس بهداشتی ببرد تا دست و صورتم را بشویم، مرا به بخش ...
لزوم نظارت ارگان های دولتی بر شبکه های مجازی
پیدا کردم. این فعال رسانه ای با بیان این مطلب که در حقیقت ایده این کار از دوسال و نیم پیش به ذهن من رسید و اسم مستر تبلیغ را برای فعالیت در شبکه اجتماعی انتخاب کردم، خاطر نشان کرد: به عقیده من موفقیت به معنای ادامه دادن راه است و فکر می کنم هنوز 30 درصد از این راه را رفته ام، هر روز فکرهای جدید و ایده های بهتری به ذهن ما می رسد و کار های به روز تری انجام می دهیم، خوشبختانه هر روز ...
نقاشی هنرمندانه روی برگه بازجویی یک متهم / من دزد نیستم
موضوع هم با آنها دست به یقه شدیم. کم کم دعوای ما بالا گرفت و افرادی که در پارک بودند میانجی گری کردند و ما را از هم جدا کردند. اما در این دعوا گوشی تلفن همراه من گم شد. تازه آن موقع بود که متوجه شدم که صدای زیاد آهنگ بهانه بوده تا آنها گوشی مرا بدزدند. ولی شاکی می گوید که گوشی تلفن همراه او گمشده است؟ قبول ندارم؛ او این حرف را می زند تا ما را محکوم کند و خودش تبرئه شود. گوشی من ...
اقدام عاشقانه یک زن در برابر کارهای زشت شوهر
مواد بود و کارهایم را انجام می دادم. همین مساله باعث شد تا دنبال ترک کردن بروم. آزاد کردم (کنار گذاشتن به یک باره)، قرص گیاهی دتا و ترامادول خوردم، تا یک ماه تحمل می کردم و بعد دوباره روز از نو روزی از نو. آن موقع داروخانه ها ترامادول را براحتی نمی دادند و انواع و اقسام دردها را بهانه می کردم. همه این داستان ها برای زمانی است که هنوز به مواد وابستگی پیدا نکرده بودم و تصمیم گرفته بودم با همسرم ...
آغاز مرگ نساجی از کجا آب خورد؟
.... چند تا کلبه بود که اجاره می دادند. رفتم به رییسش گفتم آقا جان من یک کلبه می خواهم که هیچ کس از دور و برش رد نشود. گفت آن را به شما می دهم. اشاره کرد به یکی از کلبه ها. گفتم، خیلی خوب. یک نفر را هم خودت تعیین کن که روزها بیاید و ببیند ما چه چیزی احتیاج داریم. من و زن و بچه ام اینجا یکی دو ماه مهمان شما هستیم. او هم یکی را مامور کرد. صبح ها می آمد و خرید خانه ما را می کرد. ما آنجا زندگی می کردیم. تابستان هم بود. برای نخستین دفعه من یک ماه مازندران بودم. هر چقدر عقب من گشتند مرا نیافتند. بالاخره من شنیدم یک شخص دیگری را مدیرعامل نساجی مازندران کرده اند. آنوقت با خیال راحت به تهران برگشتم. ...
بازیگر زن ایرانی از زندگی شخصی تا معشوقه شاه شدن+عکس
مادرم هر دو تحصیلکرده رشته ریاضی اند. پدرم رشته مدیریت بازرگانی در دانشگاه تهران خوانده و مادرم فوق دیپلم ریاضی دارد. برادرم هم مهندس مکانیک است. وقتی خانواده ام متوجه علاقه ام به هنر شدند از پنج سالگی مرا به کلاس های کانون پرورش فکری فرستادند. از اول راهنمایی هم در کنار مدرسه به کلاس بازیگری می رفتم. از 16 سالگی هم در کلاس های زنده یاد سمندریان شرکت کردم و به شکل جدی وارد عرصه بازیگری شدم. ...
جزئیات طلاق چیستا یثربی و همسرش از زبان خودش +عکس
دست دادم. من از همسرم جدا شده بودم و به تنهایی باید هم دخترم را بزرگ می کردم و هم زندگی ام را اداره می کردم. پدرش به شما کمک نمی کرد؟ نه! او بعد از جدایی خیلی زود ازدواج کرد و نیایش هم بچه ای نبود که به خانه پدرش برود و مثلا شب را در خانه آنها صبح کند. جدایی از همسرتان روی بیش فعالی نیایش تاثیری داشت ؟ نیایش وقتی نوزاد بود، اصلا نمی خوابید، وقتی او را ...
شرایط علّی احساس آرامش زنان در زندگی زناشویی
توانست با آن ارتباط پیدا کنند و در نتیجه از سرشت اصلی تشکیل خانواده فاصله می گیرند و از حوزه آزادی در یک آرامش درونی محروم می شوند (طاهرزاده، 1387، 287-286). خانه، محیط خوشِ آرامشی است که توان شناسایی انسان را به خودش ارزانی می دارد، که تا کجا می تواند درون خود بالا رود و همسر است که بستر چنین آرامشی را فراهم می کند (همان، 289). خداوند بر عهده مردان قرار داده که برای زنان امنیت و آرامش روحی ...
جزییاتی جدید از جنایت هولناک شهرک آزادی
عصبانی شدم، فکر کردم که محسن می خواهد من را بکشد یا خانه را آتش بزند، رفتم از آشپزخانه یک چاقو برداشتم و محکم در پشتش فرو کردم، جیغ زد و از جا پرید، بهش گفتم رمز موبایلت چنده؟ او گفت رمز عدد نیست، دوباره یک ضربه دیگر به بدنش وارد کردم، بعد هم هولش دادم طرف کمد دیواری. وقتی روی زمین افتاد، مطمئن شدم که محسن مرده است. بعدش هم می خواستم خودم را بکشم، اما فکر کردم که بچه ها زیر دست کی بزرگ می شوند، به ...